دعوای فاطمیه بر سر یک فلسفهٔ سیاسی و حق حاکمیت الهی است-ویراست دوم

اشاره: این جلسه به دعوت مجمع دانشجویان عدالت‌خواه دانشگاه شهید باهنر کرمان در روز شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ در تالار وحدت دانشگاه شهید باهنر کرمان با موضوع بازشناسی مؤلفه‌های اسلام ناب و اسلام آمریکایی برگزار شد.

  • دورهٔ ترمیدوری انقلاب‌ها و استحالهٔ انقلاب

در ادبیات جامعه‌شناسی انقلاب، سومین دورهٔ انقلاب‌ها دورهٔ ترمیدوری انقلاب‌هاست که در این دوره باید شاهد مشخص شدن سوء پیامدهای انقلاب‌ها نظیر افزوده شدن نابرابری‌ها نسبت به شرایط پیشاانقلاب، شک انقلابیون و نسل‌های سوم انقلاب‌ها در مبانی انقلاب‌ها و روی آوردن به تئوری‌های دیگر و تجدیدنظرطلبی در مفاهیم بنیادین انقلاب رخ می‌دهد، امری که نظریه‌پردازان، استراتژیست‌ها و ژورنالیست‌ها به انتظار تحقق آن در ایران، ده‌ها کتاب و مقاله نوشته‌اند، تلاش برای مأیوس‌سازی مردم، نسل سوم و آتی انقلاب‌ها و مخدوش کردن امید آن‌ها، ایجاد تفرقه و بدبینی، تجدیدنظر در مباحث بنیادین انقلاب و تشکیک در آن‌ها، منصرف کردن ذهن مردم از دشمنی دشمن، تخریب وحدت، یکپارچگی ملی، ایمان، باورهای کارساز و مقاومت‌بخش در دل مردم، تخریب روح امید تا تحقق بسیج‌زدایی از انقلاب‌ها و تبدیل انقلابیون به بی‌تفاوت‌ها یا غیرانقلابی و ضدانقلاب و براندازی یا استحالهٔ انقلاب که بدتر از براندازی است جزو استراتژی‌های ضدانقلاب در دورهٔ سوم انقلاب‌ها به‌حساب می‌آید. اینجا و در تأیید این گام آخر بد نیست، جملهٔ معروف شهید پیچک را یاد کنیم: «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است.  بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به نام حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگونی نمی‌ترسیم… از انحراف می‌ترسیم…». البته سرنگونی جمهوری اسلامی نپذیرفتنی است و تا آخرین لحظه باید برای دفاع از آن تلاش کرد اما این جمله که انقلاب باید بر مسیر اصلی‌اش بماند سخن درستی است.

این‌که رهبری در مورد نهضت عدالت‌خواهی، ریزش‌ها و رویش‌ها، عوام و خواص، عبرت‌های عاشورا، نهضت نرم‌افزاری گفتند و در مواردی مثلاً محافظه‌کاری و عدم تحقق نهضت نرم‌افزاری را قتلگاه انقلاب نامیدند و یا از عدم حضور خواص در لحظه‌های تاریخ‌ساز و بی‌عدالتی به‌عنوان عوامل استحالهٔ انقلاب نام بردند ریشه‌اش همین خطر است. اگر موقعی امام مقابل برداشت‌های انحرافی از اسلام، اسلام ناب را مطرح کردند و خط و راه امام به‌عنوان مبین این دو اسلام مطرح شد امروز که حتی در مورد خط امام هم دعوا پیش‌آمده و هر گروهی با هر وجهه‌ای تلاش دارد تا خود را خط امامی بنامد، بازخوانی دوبارهٔ مؤلفه‌های اسلام ناب و خط امام ضرورت دوچندان یافته است.

این بحث سیرت و صورت انقلاب که رهبری در علم و صنعت مطرح کردند هم همین است. اگر همه‌جا پسوند اسلامی روی افراد کارها و برنامه‌ها باشد، اما همهٔ این‌ها بدون روح و سیرت انقلاب باشد. ما انقلاب نکردیم که صرفاً ریشوها، یقه‌گردها، آخوندها و چادری‌ها، به‌جای سه‌تیغه‌ها، کراواتی‌ها و فکلی‌ها به قدرت برسند. البته این نمادها  به‌جای خودش مهم است اما دعوای اصلی در جهان‌بینی و ارزش‌ها و به‌تبع آن هنجارهاست. استحاله سرنوشت محتوم بسیاری از انقلاب‌ها بوده است، از انقلاب اکتبر روسیه تا چین، نیکاراگوآ، فرانسه، الجزایر و…، نظریه‌ها هم می‌گفت جمهوری اسلامی، باید به چنین سرنوشتی دچار شود. همهٔ حرکت‌های داخلی و خارجی برای تحقق این مسئله صورت‌بندی شد، اما برخلاف همهٔ این تئوری‌ها، انقلاب اسلامی از تمام بحران‌ها و فتنه‌ها که یکی از آن‌ها انقلاب‌های بزرگ و حتی حکومت‌های totalitarian با مشت آهنین و خشونت آشکار و authoritarian با زور Propaganda را می‌توانست فروبریزد، به‌سلامت بیرون آمد. ریشهٔ این امر را باید در ماهیت و سیرت متفاوت انقلاب اسلامی جست که حتی با انقلاب‌ها و نهضت‌های اصلاح دینی و حتی اسلامی نظیر اخوان‌المسلمین متفاوت است.

  • گزارشی از نظریات انقلاب و نسبت آن‌ها با ماهیت انقلاب اسلامی

بعد از نظریات بررسی توالی وقایع که مربوط به دوران پیشامدرن است و از ارسطو و افلاطون تا آغاز قرن بیستم ادامه دارد. سه نسل نظریه‌پردازی در باب انقلاب‌ها صورت گرفته است. ۱۹۰۰_۱۹۴۰ نظریات صرفاً توصیفی، ۱۹۴۰_۱۹۷۰ نظریات کارکردی_ساختاری که بیش‌تر عوامل بیرونی سیاسی، اقتصادی و دورهٔ م قبل انقلاب اسلامی که نظریات چند علتی پدید آمد. نظریهٔ موردعلاقهٔ شاه که ما در اثر سرعت مدرنیته سرگیجه گرفتیم و نظریهٔ محرومیت نسبی تد رابرت گر و…. بعد از انقلاب با ضعف دوره‌های پیشین سه مدل نظریه‌پردازی زاییده شد: نظریات کارکردی-ساختاری تجدیدنظر کرده مثل اسکاچپول که مفهوم دولت تحصیل‌دار یا رانتیر را مطرح کرد، نظریات فرهنگی به‌عنوان یک تابع از تحولات خاصی که به دولت وابسته است، مطرح شد، نظریات پست‌مدرن، نظریات نسل چهارم و رهیافت فرهنگی؛ اما واقعیت این است که هیچ‌کدام از این نظریات به‌جز بخش‌هایی از رهیافت فرهنگی که کسانی مثل حامد الگار، حمید عنایت، جلال‌الدین فارسی، مرحوم شریعتی، شهید مطهری در دوره‌های پیشین ارائه دادند بسیاری نمی‌تواند تبیین دقیقی از انقلاب اسلامی ارائه دهد. واقعیت این است که آن‌ها به عوامل اعدادی و بیرونی که می‌توانند نقش کاتالیزور داشته باشند، توجه کرده‌اند، اما از توجه به عوامل ضروری و درونی که عامل اصلی هستند، سرباز زده‌اند.

واقعیت این است که انقلاب ایران –به تعبیر فوکو انقلاب به نام خدا- بر اساس دین و تکلیف دینی و صورت‌بندی جدید و زدودن حصارهای مبتنی بر خرافه، تحجر و التقاط از جوهر دین صورت گرفت. پیام قالب این انقلاب، نه در قالب ادبیات مارکسیستی مبارزه پرولتاریا با بورژوازی و سرمایه‌داری و نه در قالب ادبیات پسااستعماری مبارزه با استعمار و امپریالیسم جهانی، نه در قالب حرف‌های postmodern و سنت‌گرایانه مقصد خود را نبرد سنت و مدرنیته نمی‌گنجید. این انقلاب گرچه زمینه‌های شیعی داشت و نمادها و اسطوره‌هایش عاشورا و انتظار بود اما هویت اصلی‌اش مذهبی به معنای فرقه‌ای نبود، حتی در قالب religious reform و Islamic Protestantism و تشیع علوی-صفوی که مرحوم شریعتی مطرح کرد هم نگنجید و قالب تنگ استبدادستیزی صرف و توسعه‌طلبی و گذار به دولت مدرن، روشن‌فکری غرب‌زده را هم بر تن خویشتن تحمل نکرد. امری که با رجوع به شعارها و روند انقلاب اسلامی و سخنان بنیان‌گذاران انقلاب و در رأس همه امام راحل می‌توان سنجید.

  • سه مؤلفهٔ انقلاب اسلامی، اسلام ناب و اسلام آمریکایی، استضعاف و استکبار، مردمی بودن، رهبری دینی

حضور پررنگ تفکر اسلامی و سامان دادن مبارزه حول استعلا و عزت دین و تعریف دو خط (اسامی که می‌گویم عین کلمات امام است که اکثراً در جلد ۲۱ صحیفه آورده شده مسئولیتش هم با گوینده اصلی آن یعنی امام است) خط اول: خط سازش و فرومایگی، ظلم و بیداد، تحجر و واپس‌گرایی، اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه‌داری، اسلام مستکبرین، اسلام منافقین، اسلام راحت‌طلبان و فرصت‌طلبان، اسلام اشرافیت و ابوسفیان، اسلام التقاط، تحجر و غرب‌زدگی، اسلام نکبت و ذلت، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس‌نماهای بی‌شعور و متحجر حوزه‌های علمی و دانشگاهی، اسلام پول و زور، اسلام فریب، سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه‌داران بر مظلومین و پابرهنه‌ها، اسلام رفاه و تجمل، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مقدس‌نماهای متحجر و سرمایه‌داران خدانشناس و مرفهین بی‌درد  و در یک کلمه اسلام آمریکایی» در «مقابل خط انبیا و اولیا، رشتهٔ تعهد به اسلام و ایستادگی در مقابل ظلم، ستم، دیکتاتوری و قدرت‌های شیطانی، اسلام تازیانه‌خوردگان تاریخ تلخ و شرم‌آور محرومیت‌ها، اسلام مبارزه، اسلام فقرای دردمند، اسلام عزت، جهاد و شهادت، اسلام عارفان مبارزه‌جو، اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنج‌دیدگان تاریخ، اسلام پاک‌طینتان عارف، اسلام ائمهٔ هدی، اسلام فقرای دردمند و در یک کلمه اسلام ناب محمدی است. امام قرائت‌های مختلف، نسبی کردن دین و رویکردهای هرمنوتیکی مبنی بر تعامل زمان و مکان خواننده و قرائت کننده متن با متن برای تفسیر متن را نپذیرفت (گرچه برخی نحله‌های هرمنوتیک نظیر هرمنوتیک دینی که مبتنی بر اصالت متن و تلاش برای درک زمان و مکان متن است و درک متن درزمینه و context صدور درنهایت با دیدگاه‌های اصولی ما تا حدی نزدیک می‌شود) و نسبی‌گرایی، شکاکیت و پلورالیزم معرفتی را رد کرد و از یک رویکرد اصول‌گرایانهٔ ناب به دین با هستهٔ تغییرناپذیر و پوسته‌ای که بخش‌هایی از آن بر اساس مقتضیات زمان و مکان تغییر کننده است، سخن گفت و آن را اسلام ناب نامید و سایر قرائت‌ها را غیراصیل خواند. رویکردی اصول‌گرایانه، غیرتحجری و غیربنیادگرایانه (فاندامنتالیستی) که از امکان و بلکه ضرورت تنظیم حیات بشری بر اساس دین سخن گفت و فقه را از مسائل فردی به تنظیم حیات بشری کشید و از عملی کردن همهٔ فقه در همهٔ زندگی سخن به میان آورد (تحدی امروز قرآن هم همین است، امروز متنبی‌ها ادعای پیامبری ندارند بلکه دعوا بر سر تنظیم حیات بشری بر اساس خرد خودبنیاد و علم غربی و تنظیم سبک زندگی بر اساس آن است، هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم روزی که به دانشکدهٔ علوم اجتماعی رفتم یکی از بچه‌ها کتاب گیدنز، جامعه‌شناس معروف انگلیسی و مفتی حملهٔ آمریکا، انگلیس به عراق و افغانستان که دانشگاه به دانشگاه برای توجیه آن سخنرانی کرد را کف دستم گذاشت گفت این قرآن جامعه‌شناسی است، تحدی امروز قرآن را هم این‌گونه به نظر می‌رسد، باید بر اساس همین مدل فهمید. إِنْ کنْتُمْ فی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِه. برنامهٔ زندگی که اگر بر اساس آن عمل شود، بدون هیچ بحرانی زندگی بشری تنظیم می‌شود، درحالی‌که همهٔ تفکرات غیردینی به‌نوعی به بحران رسیده‌اند و در اولویت‌هایی که هر یک گرفته‌اند، درنهایت انسانیت انسان فدا شده است، هر تفکر بشری به خاطر غیرمطلق بودن و نسبی بودن آن دچار ضعف‌هایی گشته و مسائلی را بر اساس پیش‌فرض‌های اکثراً مبتنی بر انانیت معرفت‌شناختی و ارزش‌شناختی (subjectivism) مفروض گرفته و در مواردی این انانیت و subjectivism شکل جمعی نیز به خود گرفت و از تقدم یکی از نیازها به دیگری سخن گفتند). امام مرزبندی و «دیگری» خویش را بر اساس استکبار و استضعاف نه مفاهیم معمول تعریف کرد و چون مصداق و تجسم عینی بزرگ‌ترین استکبار در عصر ما آمریکا بود، از آمریکا، وابستگان و تکمیل‌کنندگان پازل او تحت عنوان اسلام آمریکایی یادکرد. چه‌بسا اگر شرایط زمانی و مکانی طوری بود که استکبار در ابرقدرتی دیگر جمع شده بود، امام او را محور قرار می‌داد (چند سال پیش خبرنگار روزنامه دست چپی Radikal ترکیه گزارشی در مورد گروه‌های مختلف داخل کشور می‌گرفت، یک مصاحبهٔ مفصل داشتیم آخرش که دید ما مواضع امام را می‌گوییم و حتی بعضاً مواضع دولت‌مردان که آن روز در دنیا خیلی سروصدا کرده بود را با آن مبانی نقد می‌کنیم، گفت امیدوارم ده سال بعد شما به‌عنوان دیپلمات‌های آیندهٔ جمهوری اسلامی باشید و مقابل آمریکا بایستید، کسی از بچه‌ها گفت امیدوارم آن روز آمریکایی نباشد، خبرنگار گفت آن موقع ابرقدرت دیگری مثل چین، جای آمریکا را می‌گیرد، همان بندهٔ خدا پاسخ داد تا کفر، شرک و ظلم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم). فرهنگی بودن انقلاب را باید در چهار سطح فرهنگی پی گرفته شود. جهان‌بینی و باورهای بنیادین که در آنجا اصل، وصول به حقیقت است و امکان دریافت یقینی آن وجود دارد، ارزش‌ها که معطوف به فضیلت هستیم، هنجارها که بر اساس ارزش‌ها شکل می‌گیرد و کنش جمعی را در راستای تحقق عدالت سامان می‌دهد و نمادهای برآمده از ان ارزش‌ها و هنجارها.

عنصر مهم دوم این انقلاب مردمی بودن آن بود، این انقلاب متعلق به هیچ حزب، دسته و طبقه‌ای حتی روحانیت نبود، یعنی نقش روحانیت نقش صنفی و طبقه‌ای نبود، آن‌ها به‌عنوان حاملان گفتمان اسلام ناب بر اساس تکلیف دینی أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ، عهد خدا از دانایان برای عدم سکوت در برابر بی‌عدالتی‌های زمانه، مَنْ رَأَی سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ کَانَ حَقِیقاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَه، کسی که مسئول ظالمی را ببیند که حرام‌های خدا را حلال می‌کند، عهد خدا را می‌شکند، باسنت رسول خدا مخالفت می‌کند، بین بندگان خدا با گناه و تعدی عمل می‌کند، سپس با گفتار یا عملی در برابر او برنمی‌خیزد، بر خداست که او را در جایگاه همان مسئول ظالم وارد کند. أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا برای این‌که حقی را اقامه و باطلی را دفع کنم و إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی همانا برای طلب اصلاح در امت جدم قیام کردم، می‌خواهم که امربه‌معروف و نهی از منکر کنم و به سیرهٔ جد و پدرم عمل کنم)، به صحنه آمدند و اقشار هم بر اساس تکلیف دینی به آنان پیوستند. کما این‌که فلسفهٔ سیاسی اسلام دموکراسی نخبگی الیگارشیک، جامعهٔ مدنی به‌مثابهٔ مدینهٔ تغلبیه که جامعه تبدیل به دسته‌بندی‌هایی شود که برای کسب قدرت سیاسی به نزاع باهم بپردازند نمی‌پذیرد الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى‏ هِیَ الْجَادَّه، راست‌روی و چپ‌روی گمراهی است و راه میانه آن مسیر درست است (خطبه ۱۵۰ نهج‌البلاغه)، ً کلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیهِمْ فَرِحُون هر گروهی به آن‌چه در نزدشان است خوشحال‌اند، مَا ذِئْبَانِ ضَارِیَانِ فِی غَنَمٍ قَدْ تَفَرَّقَ رِعَاؤُهَا بِأَضَرَّ فِی دِینِ الْمُسْلِمِ مِنَ الرِّئَاسَهِ دو گرگ درنده‌ای که به جان گوسفند جدا افتاده از گله هستند به‌اندازهٔ اثر ریاست بر دین مسلم ضرر نمی‌رسانند در مَنْ طَلَبَ الرِّئَاسَهَ هَلَک، هر کس ریاست‌طلبی کرد، هلاک شد). مگر این‌که گروهی به دنبال امربه‌معروف و نهی از منکر باشند (وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون، گروهی از شما باشند که به خیر دعوت کنند و امربه‌معروف و نهی از منکر کنند و آن‌ها رستگاران‌اند). این انقلاب، انقلاب از بالا نبود، انقلاب فرهنگی چین و انقلاب اجتماعی استالینی صورت نداد، این خود مردم بودند که بر اساس همین ارادهٔ معطوف به‌حق، تغییر می‌کردند، این چارچوب و گفتمان را بر اساس همان مبنای فرهنگی می‌پذیرفتند، تغییر انفسی ایجاد می‌شد و برمبنای این تغییر انفسی افراد به عرصهٔ قیام می‌آمدند، إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِم همانا خدا وضعیت هیچ گروهی را تغییر نمی‌دهد تا آن‌ها به دست خویش وضعیت خود را تغییر دهند. اساساً یک شاخصهٔ مهم اسلام ناب و خط امام همین غیراشرافی و غیراستعلایی بودن، مردم‌گرایی،  اهمیت دادن و اعتقاد به توانایی مردم و ملت‌ها و اصل دانستن آن است.

عنصر مهم سوم رهبری بود که آن‌هم بر اساس تکلیف دینی وارد صحنه شد و مردم هم بر اساس تکلیف دینی، نه ترس از قدرت و ثروت و نه به خاطر کاریزما و ویژگی خاص (که از جانب روشن‌فکران برای استحالهٔ انقلاب مدام تکرار می‌شود و از رهبری کاریزماتیک سخن می‌گویند) وارد صحنه شدند و نه کنش عاطفی فرهمندانه که کنش معطوف به ارزش و هدف، آن‌هم نه هدف عقلانیت ابزاری که هدف اقامهٔ قسط و عدل صورت گرفت که در ادبیات آقای وبر نمی‌گنجد یا به‌سختی با کنش معطوف به ارزش می‌تواند نزدیکی پیدا کند.

اینجا دیگر نظام کاریزماتیک و جامعهٔ توده‌ای، جامعهٔ مدنی و شهروند حفاظت‌شده، شهروند و حاکم و بسیاری از مفاهیم علوم اجتماعی نظیر society، community، گمین‌شافت و گزل‌شافت، دموکراسی، الیگارشی، پلیتی و… کم می‌آورد. اینجا نظام امت و امام یا ولایت برقرار است و ولی و مولی‌علیه نه بر اساس زور، دیکتاتوری آشکار و پنهان و کاریزماسازی مبتنی بر Propaganda که بر اساس اصول دینی، فقاهت و عدالت یعنی درک از دین و پایبندی به آن به‌مثابهٔ یک ملکه و نه فعالیت موردی مواجهیم؛ و امت به‌مثابهٔ مولی‌علیه نه به خاطر محجوریت (چنان‌که بعضی روشن‌فکرهای دینی کم‌سواد یا مغرض گفته‌اند) که به خاطر این صفات رهبری خود را به او می‌سپارد. این نظام با پروپاگاندا گسیخته نمی‌شود، ناکارآمدی بعض مسئولین میانی و دیوان‌سالاری خسته و هیئت حاکمهٔ غرب‌زده و شرق‌زده نمی‌توانند آن را دریابند و این رمز تفاوت آن است. ملاک فقاهت (فهم صحیح از دین) و عدالت (ملکهٔ پایبندی به دین) که آن را از سقوط به دیکتاتوری و توتالی‌تر و اتوریترین شدن بازمی‌دارد.

دعوای اصلی هم سر همین مباحث است. دعوا سر این نگاه و نظام جدید است که همه شرق و غرب علیه آن بسیج شده‌اند. همین نظامی که مبتنی بر اسلام است و آن‌هم نه هر برداشت شخصی، فردی و مطابق مطامع فردی، جمعی و متأثر از عوامل جامعه‌شناختی و روان‌شناختی که بر اساس برداشت ناب از متن مقدس، متناسب با شرایط زمان و مکان، نه با زدودن از هستهٔ اصلی و اصول.

  • اسلام ناب یک مفهوم درون‌دینی و هستهٔ مرکزی آن

بعدازاین مقدمهٔ طولانی بحث امروز را دوستان گفتند حول معرفی اسلام ناب و اسلام آمریکایی و ویژگی‌های آن‌ها داشته باشیم و مؤلفه‌هایی مثل حکومت دینی، عدالت، آزادی، فرهنگ دینی، نقش دولت در آن و… را بحث کنیم؛ اما چون در فضای فاطمیه هستیم به نظرم رسید که بهترین گزینهٔ این است که از فاطمه زهرا (س) در این مورد درس بگیریم و اسلام ناب را از آن بانوی بزرگوار بگیریم. ویژگی یک رهبر دینی هم این است که در نظر و عمل بر اساس همین هسته‌های مرکزی دین کنش داشته باشد. کما این‌که امام هم این‌گونه بود، حتی همین اسلام ناب هم مثلاً یک الگوگیری از برداشت ارتدکس‌ها نبود، بر اساس کنش معصوم و هم بر اساس لفظ ائمه است که امام رضا در نامه به مأمون از «محض الإسلام» یعنی اسلام ناب سخن می‌گویند. در آنجا ضمن برشمردن اصول، فروع و احکام موارد مهم به اینجا که می‌رسد سر همان مواردی که امروز هم دعواست می‌ایستد و به روشنگری می‌پردازد. مهم‌ترین شاخص‌ها که برائت از ظلمه و ولایت است را همین‌جا مطرح می‌کند.

و لا صلاه خلف الفاجر (عدم اقتدا و ولایت داشتن با فاجران حتی در نماز که یک مسئلهٔ فردی است) و لا یقتدی إلا بأهل الولایه (عدم تأسی مگر به صاحبان ولایت حق) و لا یجوز دفع‌ها إلا إلی أهل الولایه (دادن حقوق و دیون دینی جز به اهل ولایت پذیرفته نیست) و حب أولیاء الله تعالی واجب و کذلک بغض أعداء الله و البراءه منهم و من أئمتهم … و البراءه من الذین ظلموا آل محمد ص و هموا بإخراجهم و سنوا ظلمهم و غیروا سنه نبیهم ص و البراءه من الناکثین و القاسطین و المارقین الذین هتکوا حجاب رسول الله ص و نکثوا بیعه إمامهم و أخرجوا المرأه و حاربوا أمیر المؤمنین ع و قتلوا الشیعه المتقین رحمه الله علیهم واجبه (برائت از قیام‌کنندگان علیه حکومت دینی و پیمان‌شکنان و دشمان خارجی آن و محاربین) و البراءه ممن نفی الأخیار و شردهم و آوی الطرداء اللعناء (برائت از آن‌ها که دشمن‌شناسی جابه‌جا دارند) و جعل الأموال دوله بین الأغنیاء (تصاحب‌کنندگان به‌ناحق ثروت‌ها و باندهای قدرت و ثروتی که به همدیگر آن را پاس می‌دهند) و استعمل السفهاء مثل معاویه و عمرو بن العاص لعینی رسول الله ص (استفاده‌کنندگان از نادانان برای کارها) و البراءه من أشیاعهم و الذین حاربوا أمیر المؤمنین ع و قتلوا الأنصار و المهاجرین و أهل الفضل و الصلاح من السابقین و البراءه من أهل الاستیثار و من أبی موسی الأشعری و أهل ولایته الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون أنهم یحسنون صنعا أولئک الذین کفروا بآیات ربهم و بولایه أمیر المؤمنین ع و لقائه کفروا بأن لقوا الله بغیر إمامته فحبطت أعمالهم فلا نقیم لهم یوم القیامه وزنا فهم کلاب أهل النار (کسانی مثل ابوموسی اشعری که بی‌طرف می‌ایستند و می‌خواهند بین حق و باطل مسیر سوم مخلوط از حق و باطل درست کنند) و البراءه من الأنصاب و الأزلام أئمه الضلاله و قاده الجور کلهم أولهم و آخرهم …؛ و الولایه لأمیر المؤمنین ع و الذین مضوا علی منهاج نبیهم ع و لم یغیروا و لم یبدلوا مثل سلمان الفارسی و أبی‌ذر الغفاری و المقداد بن الأسود و عمار بن یاسر و حذیفه الیمانی و أبی الهیثم بن التیهان و سهل بن حنیف و عباده بن الصامت و أبی أیوب الأنصاری و خزیمه بن ثابت ذی الشهادتین و أبی سعید الخدری و أمثالهم رضی الله عنهم و رحمه الله علیهم و الولایه لأتباعهم و أشیاعهم و المهتدین بهداهم و السالکین منهاجهم رضوان‌الله علیهم (تولی به خط اصلی ولایت هم در بعد عاطفی و هم در بعد اجتماعی و عملی دعوت به برائت از آن‌ها می‌کند)؛ و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر واجبان إذا أمکن و لم یکن خیفه علی النفس و الإیمان هو أداء الأمانه و اجتناب جمیع الکبائر و هو معرفه بالقلب و إقرار باللسان و عمل بالأرکان (ضرورت امربه‌معروف و نهی از منکر مردم نسبت به هم حاکمان نسبت به مردم و مردم نسبت به حاکمان که در قانون اساسی هم در اصل ۸ صریحاً آمده است)؛ و اجتناب الکبائر…. أکل مال الیتیم ظلما …و أکل الربا بعد البینه و السحت و المیسر و القمار و البخس فی المکیال و المیزان (اجتناب از مال حرام. ثروت‌های از غیر طریق صحیح) … و معونه الظالمین و الرکون إلیهم (یاری و سکون مقابل ظالمین) و الیمین الغموس و حبس الحقوق من غیر العسره و الکذب و الکبر و الإسراف و التبذیر و الخیانه …و المحاربه لأولیاء الله تعالی (محاربه با کسانی که بر اساس ملاک‌های دینی حاکمیت یافته‌اند).

علاوه‌براین قیام و مبارزهٔ ائمه در حساس‌ترین دوران‌های تاریخ نه با کفر و شرک جلی و آشکار که با گروه‌های مدعی مسلمان بودن بود و به‌نوعی یک قرائت خاص از اسلام را پذیرفتند و بر بقیه مهر «باطل شد» زدند. مشکل ما با تاریخ‌نگاری‌ها این است که وقایع مهم تاریخی را محدود به زمان و مکان خودش می‌کنند و وقایع تاریخی را از هیز انتفاع و اثرگذاری در زمان‌ها و مکان‌های مختلف ساقط می‌کنند، یا از آن کلیشه‌ای می‌سازند که موجب رنجش و طرد انسان‌ها می‌شود و درهرصورت نتیجه یک‌چیز است: قطع عبرت‌گیری از آن‌که و ما اکثر العبیر و اقل الاعتبار، چه بسیار است عبرت‌ها و چه کم است عبرت‌گیری.

  • مسئلهٔ زن و جایگاه و حضور سیاسی

قبل از این‌که وارد مبحث اسلام ناب از نگاه فاطمهٔ زهرا (س) شویم. بد نیست مسئلهٔ زن و جایگاه اجتماعی او را به‌عنوان یک شاخص مهم در اسلام ناب بررسی کنیم. مسئله‌ای که یکی از دلایل رجوع ناظران بیرونی مسلمان و غیرمسلمان به انقلاب اسلامی شد. در این نگاه دو جایگاه برای زن تعریف می‌شود. در حقیقت توصیه‌های خود صدیقهٔ طاهره (س) در مورد مسئلهٔ زن و سیرهٔ ایشان همین دو عرصه را جدا می‌کند، در حوزهٔ خیر للنساء ان لا یرین الرجال و لا یراهن الرجال (بهتر برای زنان این است که آنان مردان را نبینند و مردان آنان را نبینند) که فضای جامعه جنسی نشود و حتی‌المقدور اصل عدم اختلاط به اجرا دربیاید. این‌جاست‌که حتی حضرت زهرا خود را از پیرمرد نابینا می‌پوشاند و می‌گوید ان  لم یکن یرانی فانی اراه و هو یشم الریح (اگر او مرا نمی‌بیند، من او را می‌بینم و او بوی مرا حس می‌کند) و حتی در مورد تابوت خودشان که مرسوم عرب هم نبوده می‌گویند فلا یحملنی علی سریر ظاهر استرینی سترک الله من النار (مرا بر تابوت آشکار حمل نکن، مرا بپوشان که خدا تو را از آتش بپوشاند). این مال آن عرصه است، در آن عرصه زن در نظام اسلام که اصالت خانواده است وظیفهٔ سامان‌بخشی و مدیریت عاطفی و تربیتی خانواده را دارد. در مکتب اصالت خانواده اصل حفظ کیان آن است، نه فردگرایی (indivijualism) و نه جمع‌گرایی (socialism و communiterian ها) که اصل بر حفظ این واحد بنیانی اجتماع است. گرچه در جهان غرب با برچسب‌هایی نظیر محافظه‌کار (conservative) مواجه شود؛ اما در عرصهٔ عمومی و وظایف سیاسی، اینجا بحث این‌گونه نیست، زن باید به میدان بیاید، حضرت زهرا (س) به مسجد می‌رود، محاجه می‌کند، حتی جایی‌که لازم می‌شود وارد مبارزه فیزیکی می‌شود و زمانی‌که دارند حضرت علی را به‌اجبار برای بیعت به مسجد می‌برند، وارد می‌شود و درصحنهٔ درگیری حضور عملی پیدا می‌کند و فریاد برمی‌آورد و الله لا ادعکم تجرّون ابن عمّی ظلما خلوا عن ابن عمّی (به خدا سوگند رهایتان نمی‌کنم که پسرعمویم را به ظلم بکشید، پسرعمویم را رها کنید) و جزییاتی که در این ایام گفته می‌شود. این فقط سیرهٔ حضرت زهرا (س) هم نیست، همین را در حضرت زینب (س) و سایر اسرای کربلا می‌بینیم و ۵۰ زن همراه امام مهدی (عج)، از یک‌سو که ۱۳ نفر آن‌ها در روایات هست زمان امام مهدی (عج) زنده می‌شوند، صیانهٔ ماشطه که به خاطر دفاع از خدای یکتا همهٔ بچه‌هایش را سوزاندند، سمیه مادر عمار یاسر، نسیبه دختر کعب مازنیه که جزو زخمی‌های احد است، ام خالدهٔ مقطوع الید که به خاطر دفاع از ولایت بعد از حادثهٔ کربلا در کوفه دستش را قطع کردند و… همین در انقلاب اسلامی بود که حتی وقتی از امام سؤال شد اگر شوهرها به زن‌ها اجازه ندهند درراهپیمایی شرکت نکنند که ایشان این مسئله را نفی کردند و به‌ضرورت این حضور تأکید کردند.

چند جمله از نگاه امام در این مورد را ببینیم «نقش زن در جامعه، بالاتر از نقش مرد است؛ برای اینکه زنان و بانوان، علاوه بر اینکه خودشان یک قشر فعال در همهٔ ابعاد هستند، قشرهای فعال را در دامن خودشان تربیت می‌کنند. زنان در عصر ما ثابت کردند که در مجاهده، همدوش مردان، بلکه مقدم بر آنان‌اند. زن باید در مقدرات اساسی مملکت دخالت کند». «خانم‌ها وظایف اجتماعی خودشان را و وظایف دینی خودشان را عمل بکنند و عفت عمومی را حفظ بکنند و روی آن عفت عمومی کارهای اجتماعی و سیاسی را انجام بدهند، … شما خانم‌ها همان‌طوری که آقایان مشغول هستند، همان‌طوری که مردها در جبههٔ علمی و فرهنگی مشغول هستند، شما هم باید مشغول باشید». «این اسلام و قرآن است که خانم‌ها را آورده است بیرون و همدوش مردها بلکه جلوتر از مردها وارد درصحنهٔ سیاست کرد. شما در چه تاریخی چنین دیده‌اید»؟ «زنان در جامعهٔ اسلامی آزادند و از رفتن آنان به دانشگاه و ادارات و مجلسین به‌هیچ‌وجه جلوگیری نمی‌شود، از چیزی که جلوگیری می‌شود، فساد اخلاقی است که زن و مرد نسبت به آن مساوی هستند و برای هر دو حرام است». «این تبلیغات که (اگر اسلام پیدا شد مثلاً دیگر زن‌ها باید بروند توی خانه‌ها بنشینند و قفلی هم درش بزنند که بیرون نیایند) این چه حرف غلطی است که به اسلام نسبت می‌دهند. صدر اسلام زن‌ها توی لشکرها هم بودند، توی میدان‌های جنگ هم می‌رفتند… اسلام با هیچ‌چیز از این مظاهر تمدن مخالفت ندارد و با هیچ قشری از شماها مخالفت ندارد. اسلام زن‌ها را دستشان گرفته آورده اسلام زن‌ها را قدرت داده است».

اما این تلقی از زن در اسلام ناب کجا و تلقی عروسک‌وار غرب‌زده‌ها و شهوت‌طلبان برمبنای اصالت لذت و سود و نیز نظریه‌های فمینیستی کجا؟ درنهایت در نوامبر ۱۹۷۱ در اعلامیه فمینیسم گفتند «پایان دادن به ازدواج شرط آزادی زنان است، ازاین‌رو لازم است زنان را ترغیب کنیم تا شوهران خود را ترک کنند». در حقیقت ترجمهٔ فمینیسم به دفاع از حقوق زنان غلط است کنت مینوگ جمله جالبی دارد: «نخستین قانون برای مطالعهٔ فمینیسم این است که هر گز فمینیسم را با زنان یکی ندانیم». فمینیسم اولیه که برای دفاع مقابل مردانگاری زن و کشاندن زن‌ها به کارخانه‌ها و کارگاه‌ها و بهره‌برداری از آن‌ها بود، به خانواده گرایی (familism) روی آورد و ضمن احترام به تفاوت زنان و مردان دولت را موظف به حمایت از وظیفهٔ مادری دانست، اما فمینیسم افراطی دهه‌های بعد نفی خانواده (روث بلیث می‌گوید: «خانوادهٔ هسته‌ای باید متلاشی شود»)، نفی وظیفه مادری (شولامیث فایرستون می‌گوید: «مادری باید از فرهنگ بشری حذف شود و جای آن را فمینیسم اجتماعی بگیرد». پایان شیر دادن و جایگزینی شیشهٔ شیر و مهدکودک، فمینیسم انقلابی است)، اجتماعی دانستن زنانگی و مردانگی (وایگیل راکفلر در دهه ۶۰ عشق را تضعیف‌کنندهٔ ضدانقلابی دانست و جری و این فمینیست معروف اعلام کرد: «سنگینی بار فمینیسم بر دوش زنان هم‌جنس‌باز بوده است»). با این توهم قربانی بودن از فمینیسم اقتصادی به فمینیسم جنسیتی رسیدند و فاجعه‌ای که غرب را گرفت و الآن در جامعهٔ ما هم عده‌ای در حال پیگیری آن هستند. تلقی اسلام ناب از زن کجا و تلقی زن به‌عنوان ابژه عمل جنسی، آشپزخانه، مادر بچه‌ها، منزل و… در سنت کجا؟ اینجا انسان این روضهٔ حضرت زهرا (س) بر مظلومیت اسلام را می‌فهمد که می‌فرمایند و بکاک الاسلام اذ صار فی/ الناس غریبا من سائر الغرباء همان شعر مرحوم آقاسی که «بنویسید که اسلام غریب است هنوز».

  • بعضی شاخص‌های جدی اسلام ناب: اجتهاد در مقابل تحجر و تجدد، جامعیت و در برگرفتن همهٔ ساحت‌های وجودی انسان، تکلیف‌گرایی

همین‌جا بخواهیم بایستیم چند شاخص جدی اسلام ناب مشخص می‌شود. اسلام ناب نگاه جامع به نیازها و آرمان‌های انسان دارد و همهٔ ساحت‌های وجودی او را می‌پوشاند. از معنویت‌گرایی تا کنش سیاسی، بهترین جای دیدنش همین دو مسئله‌ای بود که در مورد زن مطرح شد، عدم اختلاط تا حد امکان از یک‌سو و از سوی دیگر ضرورت حضور اجتماعی که اساساً فلسفهٔ حجاب تبدیل نگاه جنسی به زن و مرد به نگاه انسانی بین آن دو است.

شاخص دیگر اجتهاد در مقابل تحجر و تجدد است. دین یک سری ثابتات دارد که اصول کلی و اصلی آن است لایتغیر هم هست محکمات قرآنی و حدیثی مثل اصل نفی سبیل، لا ضرر و لا ضرار، توحید، مقابله با ظلم و… یک سری متغیرات که مربوط به مقتضیات زمان است. تسلط بر متغیرات و ثابتات است که اجتهاد را با پایبندی بر متن بر اساس قواعد اصولی شکل می‌دهد. ماندن بر ثابتات بدون توجه به متغیرات به تحجر می‌رسد  و ماندن بر متغیرات بدون توجه به ثابتات به تجدد و غرب‌زدگی. مهم‌ترین دغدغهٔ شهید مطهری که منجر به شهادت او شد نیز پاسداری از همین اصل اجتهاد مبتنی بر اصول و متوجه بر متغیرات زمان بود. حالا آن زمان گرایش به چپ مسئله بود و فرقان، آرمان مستضعفین، جاما، منافقین و امثالهم هستهٔ مارکسیسم را پوستهٔ دین می‌پوشاندند، امروز لیبرالیسم در چنین جایگاهی برای عده‌ای قرارگرفته است. حال که تئوریسین  پایان تاریخ که لیبرال دموکراسی را پایان تاریخ و مدینهٔ فاضلهٔ بشری خوانده بود هم از پایان پایان تاریخ سخن گفته است. یک شبهه که اینجا مطرح می‌کنند می‌گویند شما چه طور از یک اصل ثابت حرف می‌زنید، همه‌چیز نسبی است، این هم فتوای علمای شیعه و…. باید به این افراد گفت که این‌که همه‌چیز نسبی است، یک نگاه برون دینی است. اصلاً اعتقاد به قرآن به‌عنوان آخرین کتاب آسمانی بر همین اساس، وجود موارد مطلق است. حال بماند که همین نسبی بودن همه‌چیز خودش ازنظر فلسفی ممتنع است چون سؤال مطرح می‌شود خود این فرضیه مطلق است یا نسبی؟ قرآن محکمات دارد و اصول کلی لایتغیری در دین داریم که تغییر نمی‌کند. ازلاً و ابداً ثابت‌اند مثل توحید، نفی سبیل و… اجتهاد علما هم شامل تغییر این امور نیست بر اساس این اصول، تفریع فروع می‌کنند یا در موارد متغیر بر اساس زمان و مکان نظر می‌دهند. در مطالعهٔ متون اسلامی هم این کار متد دارد و این‌که گفتیم هرمنوتیک دینی به اصول نزدیک می‌شود ما در اصول و به یک معنا در هرمنوتیک دینی همین کار را می‌کنیم، تلاش می‌کنیم زمینه‌ای که متن در آن صادرشده درک شود. بر این ‌اساس نوع نگاه اسلام ناب به دیگری‌های خویش نظیر تمدن غرب مشخص می‌شود. در این نگاه چه سنت چه مدرنیته گزینش می‌شود. آن بخش‌هایی که تکنولوژی مظاهری است که لابشرط مبنای غربی خود است، او را به کار می‌گیرد البته همین‌جا اخلاق و … را هم لحاظ می‌کند، یعنی آن‌ها را درون خود هضم می‌کند نه این‌که این دو را به هم وصله-پینه کند. از این توسعه، محیط‌زیست دچار مشکل نمی‌شود، چراکه نگاه دینی ما می‌گوید انتم مسئولون حتی عن البقاع و البهائم (شما مسئولید حتی نسبت به طبیعت و چهارپایان). در این نگاه اینترنت و رسانه زندگی را به هم نمی‌زند چون حقوق مشخص ثابت بین انسان‌ها و خانواده وجود دارد که تبیین شده مثلاً در همین رسالهٔ حقوق امام سجاد (ع)، در سایر حوزه‌ها نیز به‌ویژه دستاوردهای علمی و فرهنگی آنجا که با فقه اصغر، اوسط و اکبر می‌خواند که می‌آید و جذب می‌شود حتی به بعضی از سنن خوب برون‌دینی قامت دینی داده می‌شود و جهت می‌یابد. آنجایی هم که نمی‌خواند حذف می‌شود.

شاخصهٔ مهم دیگر، تکلیف‌گرایی است که اسلام ناب و خط امام را از مسیرهای دیگر جدا می‌کند، در این تفکر اسلام بنای زندگی است، در هر عرصه‌ای بسته به شرایط زمان و مکان، یک تکلیف بار می‌شود. یکجا سکوت، یکجا قیام، یکجا دوری حداکثری و عدم اختلاط، جای دیگر حجاب می‌شود وسیلهٔ آدم بودن و جدا کردن زنانگی و مردانگی و تبدیل زنان و مردان به انسان‌هایی که در کنار همدیگر و بدون تحریک‌های مضر در جامعه حاضر می‌شوند و کنش اجتماعی و سیاسی پیدا می‌کنند. در این نگاه، حتی قیام و حضور در عرصهٔ عمومی، برای قدرت‌طلبی و شهرت و از سر عقده برای رهبر شدن و براندازی حکومت حقی که بیش از سیصد هزار شهید درراه تحققش داده‌شده نیست. اصل، اهتمام به تعبد، عمل فردی و ایستادگی در برابر سلطهٔ شیطان نفس و هوس‌های شیطانی است. حال از آن قیام بگیریم یا قعود به همین تعبد برمی‌گردد که ببینیم تکلیف چیست، نه کنش راحت‌طلبانه، فرصت‌طلبانه، شهرت‌طلبانه یا شهوت‌طلبانه.

  • دعوای اصلی سر یک فلسفهٔ سیاسی است

مسئلهٔ فاطمیه صرف حمله و ظلم نبود و خطبهٔ معروف فاطمیه که به‌غلط به فدکیه تعبیر شده سر فدک نبوده و نیست؛ و تقلیل قیام فاطمی به دفاع از اموال شخصی غلط است، گرچه حفظ حیثیت مؤمن و کرامت انسانی آن‌قدر واجب است که در همان نامهٔ امام رضا (ع) به مأمون، حضرت در مورد اسلام ناب، اشاره می‌کند که و من قتل دون ماله فهو شهید، هر کس برای مالش کشته شود شهید است. این خیلی مهم است، همین نگاه دینی است که دیدگاه اسلامی را به‌ضرورت توحید می‌رساند که قائل شدن کرامت انسان احتیاج به مبنا و ضمانت اجرایی دارد که به تعبیر بونالد در قرن ۱۹ «اعلام حق انسان به اعلام حق خدا خواهد انجامید». مسئله‌ای که حضرت زهرا (س) را در قیام فاطمی بیرون می‌کشد، دفاع از همین فلسفهٔ سیاسی و حق حاکمیت الهی بود نه فدک، فدک به‌عنوان یک نماد و وسیله‌ای بود که حضرت بتواند مسئله را باز کند. چنان‌که وقتی هارون خواست نمایش محب اهل‌بیت بودن بدهد و فضا را به نفع خویش تغییر دهد، از امام کاظم (ع) در مورد محدودهٔ فدک پرسید تا آن را باز پس بدهد، امام هم محدوده‌ای گفت که محدودهٔ کل حاکمیت اسلامی آن روز بود. همین دعوایی که در سال‌های اخیر و مشخصاً در طول ۸ ماه فتنه از ۲۲ خرداد تا ۲۲ بهمن پیگیری شد. اصلاً دعوا سر انتخابات نبود، دیدید در تهران از همان روز اول شعارها به مرگ بر اصل ولایت‌فقیه و حمله به فلسفهٔ سیاسی اسلام آغاز شد و شعار داده شد: «دین از سیاست جداست»! بسیاری از مسائل دیگر هم به همین‌جا برمی‌گردد همان‌طور که در روایات دعائم الاسلام که بنای درگیری بسیاری از مذاهب و فرق دیگر اسلامی با ماست داریم که: «بنی  الاسلام علی خمس: الصلوه و الزکوه و الصوم و الحج و الولایه و ما نودی بشیء کما نودی بالولایه، اسلام بر پنج ستون بناشده است: نماز، زکات، روزه، حج و حکومت و با هیچ‌چیزی مانند حکومت بنای اسلام نگه‌داشته نشده است». تنظیم این مسئله خیلی چیزهای دیگر را تنظیم می‌کند.

یک شاخصهٔ مهم دیگر اسلام ناب، درهم‌تنیدگی دین و سیاست و توجه همراه و هم‌پایه به معنویت، عقلانیت، عدالت و آرمان‌خواهی است که بر اساس همان جامعیت و پوشاندن همهٔ ساحات زندگی انسانی سامان می‌یابد. در این تفکر دین همهٔ دین است و مسائل اجتماعی و سیاسی، در کنار مسائل فردی موردتوجه است و بزرگ‌نمایی یک بخش بدون توجه به سایر بخش‌ها تعادل را از بین می‌برد. اسلام نه مسیحی– کاتولیک است که صرفاً به بعد معنوی و شهودی توجه کند نه یهودی- پروتستان است که صرفاً به بعد سیاسی- اجتماعی آن‌هم منهای اخلاق. همان امامی که صحیفهٔ نور را می‌نوشت و آن سخنرانی‌های آتشین را می‌کرد و شیر روز بود، زاهد شب بود و اربعین و آداب‌الصلوه و سرالصلوه و از همه مهم‌تر مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه را که فحول علما از درک ان عاجز مانده‌اند، می‌نوشت. در این نگاه به تعبیر امام خمینی (س)، اسلام احکام سیاسی‌اش بیش از احکام عبادی‌اش است، احکام عبادی‌اش هم سیاسی است مثل نماز جمعه، جماعت، زکات و… که ضرورت حکومت را می‌رساند.

در این نگاه دعوا بر سر حق حاکمیت خداست (ان الحکم الا لله) و اتفاقی که در سقیفه افتاد  بدعت ابتنای فلسفه سیاسی بر غیر حکم خدا بود. بر رأی اکثریت هم نه (که توکویل در مورد دموکراسی آمریکا می‌گوید دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت)، بر اساس رأی جمعی از نخبگان یعنی یک نوع دموکراسی الیگارشیک که اقلیت به‌صرف ادعای نخبگی می‌تواند نظرات خود را بر اکثریت تحمیل کند. همین اتفاقی که بعد از انتخابات دورهٔ دهم ریاست‌جمهوری افتاد. اکثریتی رأی داده بودند، اقلیت که بیش‌تر از این‌که بگویند ما اکثریتیم حرفشان این بود که ما نخبه‌ایم باید بر اساس نظر ما، نظرات باقی تنظیم شود؛ یعنی عدول از لیبرال دموکراسی به دموکراتیک لیبرالیسم. این‌جاست‌که حضرت زهرا (س) به میدان می‌آید و در قیام فاطمی و در ۳-۴ خطبه و مشخصاً خطبهٔ فاطمی به بازخوانی دوبارهٔ اصول اسلام ناب می‌پردازد که ما بخشی از شاخص‌هایش را برمی‌شماریم.

  • خطبه فاطمیه و اسلام ناب

حضرت بعد از سخن از توحید، ضرورت معرفت، شناخت و شکر و ارائهٔ معارف متقن و غیرشکاکانه در این حوزه، فلسفهٔ بعثت، ره‌آورد بعثت، فضائل قران و دفاع از آن به‌مثابهٔ نقشهٔ راه و نسخه آیندهٔ زندگی و ضرورت عدم التقاط و تحجر را طرح می‌کنند سپس به فلسفهٔ احکام، امامت و ولایت می‌رسند:

  • عدالت و جایگاه آن در اسلام ناب

فَجَعَلَ اللَّهُ … الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ عدالت در تفکر شیعی موجب وحدت و نزدیکی دل‌ها می‌شود و نظم اجتماعی هم از همین‌جا می‌آید. یک بحث در مورد مفهوم عدالت است، یک بحث در مورد نسبت عدالت با سایر آرمان‌هاست.

در تاریخ تفکر بشری ۵ مدل نظریه‌پردازی در مورد عدالت صورت گرفته است:

  • درک طبیعت‌گرایانه و ذات‌گرایانه، مبتنی بر نظم، تناسب و موزونیت (وضع کل شیء فی موضعه) یعنی به یک نوع کاست اجتماعی اعتقاد یافتند که به هرکس بر اساس شایستگی جایگاهی اعطاشده «برابری برای برابرها و نابرابری برای نابرابرها»که جنبهٔ فردگرایانه دارد. از افلاطون و ارسطو تا سنت‌اگوستین و آکویناس در این نحله‌اند.
  • مساوات‌طلبانه از سیسرون و روسو تا مارکس و انگلس. جملهٔ معروف مارکس: «از هرکس به‌اندازهٔ توانایی و به هرکس به‌اندازهٔ نیاز».
  • حق‌گرایانه (اعطاء کل ذی‌حق حقه، دادن حق هر صاحب حق).
  • شایسته‌گرایانه (هر دو این مفاهیم سرشار از ابهام است).
  • روی کرد بی‌طرفی دولت (فردگرایانهٔ لیبرالی) از لاک، میل و پوپر تا راولز و رابرت نازیک.

در نگاه دینی عدالت با مفهوم حقیقت و فضیلت نسبت می‌یابد (ثم اعرف کل واحد منهم ما ابلا و لا تضمن بلاء امری و الی غیره) و عمومیت یافتن عدالت هم در آن مهم است (ِ وَ لْیکنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیک أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا [لِرِضَا] لِرِضَی الرَّعِیهِ دوست‌داشتنی‌ترین امور برای تو، میانه‌اش در حق و فراگیرترینش در عدل و برانگیزندهٔ بیشتر رضایت رعیت باشد).

  • عدالت و آزادی

در جهان مدرن دو تلقی کلان به آزادی از سیر حدود ۲۰۰ تعریف آن می‌توان دریافت که آزادی با دو معنای کلی و دو عرصه کلی درک می‌شود. آنچه آیزیا برلین از ان به آزادی منفی ) (freedom from و آزادی مثبت که حامل غایات است (freedom for) تقسیم می‌کند.  در نگاه ما تعریف دیگری هست و آن آزادی برای که است؛ که در مقولهٔ عدالت پی گرفته می‌شود. با این نگاه آزادی در چارچوب عدالت مطرح می‌شود. خود عدالت هم باوجود آن‌که غایت ارسال رسل است (لیقوم الناس بالقسط، برای این‌که مردم به اقامهٔ قسط قیام کنند)، هدف نهایی نیست (ما خلفت الجن و الانس الا لیعبدون، جن و انسان را نیافریدم مگر برای این‌که عبادت کنند) و یک هدف میانی نسبت به معرفت‌الله به‌حساب می‌آید، یعنی معنویت و معرفت‌الله تقدم رتبی بر عدالت دارد و عدالت تقدم رتبی بر آزادی. در این تفکر آزادی اندیشهٔ مطلق به‌جز افکار باطل اخلاقی وجود دارد (لا تقربوا الزنی، به روابط جنسی غیراخلاقی نزدیک نشوید)، حتی در اینجا تفکر در خدا هم نفی نشده (از شک و تفکر در آن به محض الایمان یادشده)، در عرصهٔ بیان در چارچوب منطق، اخلاق و عدم توطئه، تزویر و توهین و برهم زدن نظم عمومی و براندازی به رسمیت شناخته‌شده حتی در مورد مخالفین حکومت تا وقتی‌که به مرحلهٔ براندازی درنیامده‌اند. امام علی (ع) درزمانی که خوارج مدام علیه او حمله می‌کردند گفت ان سکتوا ترکناهم و ان تکلموا حاججناهم و ان افسدوا قاتلناهم (اگر سکوت کنند، رهایشان می‌کنیم و اگر سخن بگویند با آن‌ها محاجه می‌کنیم و اگر فساد ایجاد کنند، با آنان می‌جنگیم). البته ایشان وقتی این آزادی به توطئه می‌کشید نه طرح مبانی خویش حتی به تبعید بعضی هم حکم کرده است.

  • عدالت و توسعه

دو تفکر در این حوزه وجود دارد، از سه رهیافت کلی رادیکال، لیبرال و مختلط، لیبرال‌ها به تقدم توسعه و تولید ثروت بر عدالت معتقدند و می‌گویند نظم خودجوش (catallaxy) ایجاد می‌شود و ثروت پراکنش (trickle down) می‌یابد که اکثریت روشن‌فکران ما بر همین نسق می‌اندیشند. یک تفکر که ریشهٔ حدیثی-اسلامی دارد که معتقد به تقدم رتبی عدالت بر توسعه است (ان فی العدل سعه، همانا در عدالت گشایش است، لو عدل بین الناس فاستغنوا، اگر بین مردم عدالت ورزیده شود، بی‌نیاز می‌شوند)، در این نگاه نمی‌شود بگوییم یک عده زیر چرخ‌های توسعه له شوند، هر توسعه اگر به عدالت نینجامد چه در بعد عدالت توزیعی چه تخصیص منابع و…. رد شده است. این چیزی که رهبری در نمازجمعه گفتند درروند اجرای عدالت آقای احمدی‌نژاد از آقای هاشمی به ایشان نزدیک‌تر است به همین دو نگاه برمی‌گردد.

  • عدالت و وحدت

در اسلام ناب با لاپوشانی مسائل و پذیرش ظلم برای تحقق وحدت، مسائل حل نمی‌شود. عدالت برقرار شود، همه به وحدت می‌رسند (وَ لْیَکُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِیَّهِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّهِ یُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّهِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّهِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّه) که بر این مبنا خشم عامه، رضایت خواص را از بین می‌برد و خشم خواص با رضایت عامه بخشیده می‌شود. وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّهِ وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَهِ (در اینجا باز به همان فلسفهٔ سیاسی و اثرات آن بر نظم امور و وحدت جامعه می‌رسیم) وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ و… (هم عزت مسلمین یک اصل است، هم جهاد برای آزادی از جبرهای فیزیکی و غیر آن است) وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَهً لِلْعامَّهِ (این‌که در اسلام ناب همه نسبت به هم مسئول‌اند و این‌که اقامه حدود و حقوق در روایات به امربه‌معروف منوط شده است، ریشه‌اش همین‌جاست شهید بهشتی می‌گفت جامعهٔ اسلامی، جامعهٔ مردم فضول است، نه بره‌ها)، قَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ … مائِلاً عَنْ مَدْرَجَهِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ (ظلم و استکبارستیزی به‌عنوان یک اصل بنیادین دینی در ادامهٔ تولی و تبری همین‌جا معنا می‌یابد)، لَا یُقِیمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ تَعَالَى إِلَّا مَنْ لَا یُصَانِعُ‏ وَ لَا یُضَارِعُ‏ وَ لَا یَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ (این امر را اقامه نمی‌کند مگر کسی که سازش نمی‌کند، خود را به ذلت نمی‌افکند و از مطامع تبعیت نمی‌کند) … وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَهِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماص (اخلاص در جامعه به سبب مجاهدت و هزینه دادن عده‌ای از افراد پیش می‌آید نه بر اساس اعمال قاعدین) ق َذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِی‌ءُ حَتَّی یَطَأَ جناح‌ها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِ‌اللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَهَ لائِمٍ (مجاهده و مبارزه و اخلاص مسئله‌ای است که در همین‌ چارچوب معنا می‌یابد). وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّهٍ مِنَ الْعَیْشِ و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ (امام راحل (س) می‌گفت مبارزه با رفاه‌طلبی سازگار نیست. اینجا نسبت ولایت یافتن افراد هم مشخص می‌شود کسانی ولایت می‌یابند که در عرصهٔ مبارزه هستند). فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوی اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَهُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّهِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ (درآمدن و عقب‌گردها بعد از آغاز انقلاب و شروع کشمکش‌ها و قدرت‌طلبی‌ها بعد از رفتن رهبر انقلاب آغاز می‌شود). هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَهِ، اَلا فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا، وَ أنّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالْکافِرینَ (به بهانهٔ این‌که مسائل مملکت به هم می‌ریزد برخلاف قانون به صحنه می‌آیند که ما می‌خواهیم کشور را از خطر نجات دهیم و کشور را ملتهب می‌کنند. به تحقیق در فتنه افتادند. یک شاخصهٔ مهم خط امام و اسلام ناب همین پافشاری بر اصول و قانون است). فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ، وَ أنّی تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَهٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَهٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَهٌ و زَواجِرُهُ لائِحَهٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَهٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَهً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَهِ مِنَ الْخاسِرینِ (قانون دین و خط انقلاب و برنامه‌های غیر التقاطی و اجتهادی را رها می‌کنند و به سراغ برنامه‌های دیگر، تحجر و التقاط می‌روند. این اجتهاد ناب که مطرح شد به‌عنوان یک شاخص اسلام ناب در همین‌جا پیام دارد). ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلی رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نفرت‌ها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها، ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِی، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمَدی، وَ وَخْزِالسنان فی‌الحشا (علیه انقلابیون اصلی برنامه می‌ریزند و فتنه آغاز می‌کنند) اَفَعَلی عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ… فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَهُ، وَ عِنْدَ السَّاعَهِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ (برنامه‌های دین را کنار زدند، برنامه‌های التقاطی را آوردند، اول به بهانهٔ تبیین انقلاب از رهبری کاریزمایی آغاز کردند، بعد در دام نظریه‌های دیگر افتادند). سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَهٍ، وَ لَکُمْ طاقَهٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّهٌ عَلی ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ. اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ …. اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَهً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ. وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ (رفتن بنیان‌گذار و برگشتن مردم به آن‌چه قبل آن بودند)، وایهاً بَنی‌قیلَهَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ أبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأی مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدی وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَهُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَهُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّهِ وَ الْاَداهِ وَ الْقُوَّهِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّهُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَهُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَهُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَهُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَهُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ. …. فَاَنَّی حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟ بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّهٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ (مسئلهٔ نقش خواص در لحظه‌های تاریخ‌ساز مسئلهٔ مهمی است که باید به آن توجه جدی کرد. یک شاخص در اسلام ناب همین است که میزان حال افراد است و ملاک ارزش‌گذاری‌ها پایبندی به این اصول، در حال است نه صرف سوابق و…). سُبْحانَ‌اللَّهِ، ما کانَ أبی رَسُولُ‌اللَّهِ عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَی الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً (بهانهٔ بودن با بنیان‌گذار کافی نیست، اصل پای‌بندی  به آن اصول است و عدم آلودن آن به التقاط یا کم و زیاد کردن آن برای منافع)…. مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَهِ اِلی قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَهِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْ‌عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ، وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُم ْ (قرآن ملاک تصمیم‌گیری‌ها و تعیین جبهه‌هاست، نه نظرات فردی که به تعبیر امیرالمؤمنین: إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَهِ الْحَقِ‏ فَاعْرِفِ‏ الْحَقَّ تَعْرِفْ‏ أَهْلَه‏).

این مطلب در عدالتخواهی (بخش اول، بخش دومتریبون مستضعفین

همین مطلب به صورت جزوه در سایت ایام

این نوشته در مقاله ارسال و , , , , , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *