ظلم را به جای خود نشاندن است
نور دادن محیط چون سحر
جنگ با سیاهی و سپاه شر
در مسیر رفتن است با امید
خار و زخم و طعن و …آخرش شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
ابر بود و غربت ستاره ها
انحنای سروها و لاله ها
درد بود و زخم و تیغ رهزنان
ناله بود و اشک و حزن بیکران
ظلم بود و خوف بود و انظلام
غم بغل گرفتگی و والسلام
یک گروه در تحیر و شگفت
یک گروه رنگ شب به خود گرفت
یک گروه در درون خود شکست
یک گروه منتظر فقط نشست
در بغل گرفته سر به خستگی
خسته های مانده همیشگی
منفعل نظاره کردن عدو
انتظار فجر و صبح و نور او
ذکر لب فقط که می رسد سحر
پای بسته ماندگان از سفر
بانگ زد کسی درون کاروان
بس کنید حرف صبح، این زمان
گر که شوق بر سپیده داشتید
رنگ او چرا به خود نداشتید؟
انتظار منتظر نماندن است
ظلم را به جای خود نشاندن است
نور دادن محیط چون سحر
جنگ با سیاهی و سپاه شر
در مسیر رفتن است با امید
خار و زخم و طعن و …آخرش شهید
ابر بود و تیره بود و روشنا
روشنای کاروان شهرما
کار ماست تا دمیدن سحر
نوربخشی و نبرد مستمر
One Response to انتظار منتظر نماندن است