این مقاله که در سال ۱۳۵۶ در مجموعه ی دیدگاه توحیدی به همراه مقالاتی از غلامعباس توسلی، شهیدبهشتی، مرتضی مطهری، مجتهد زنجانی نوشته شده است، اثری از مقام معظم رهبری است که بعدها در قالب کتابی مستقل منتشر شد. طرح بحث های جمعی متفکرین انقلاب از قشرهاو منظرهای مختلف اقدامی بود که در قالب گفتارماهاه و حسینیه ی ارشاد در تهران کلید خورد و با کتاب بحثی در باب مرجعیت و روحانیت، محمد خاتم پیامبران، گفتگوی چهارجانبه و….. نوعی از نقش آفرینی متفکرین آن روز جبهه ی انقلاب را شکل داد. آمیختگی مباحث اجتماعی و سیاسی و فرهنگی با بحث های کلامی و اعتقادی ونفی نگاه فرد محورانه به دین و اعقاد دینی -که از دردهای امروز متدینین ماست- از ویژگی های مهم این بحثهاست که همه عرصه ها را در بر می گیرد.
شعار لااله الا الله ضربه ى این شعار در درجه نخست متوجه همان کسانى بوده است که با آن به خصومت کمر بسته اند یعنى :طبقه ى مسلط و قدرتمند جامعه.
توحید بر خلاف برداشت عامیانه ى رایج که آنرا صرفا یک نظریه ى فلسفى و ذهنى تلقى میکند یک نظریه ى زیربنائى در مورد انسان و جهان و نیز یک دکترین اجتماعى و اقتصادى و سیاسى است.
به معناى وحدت و برابرى انسانها در آفرینش و مایه هاى انسانى نیز هست : انسانیت عنصر واحدى است که در همه ى افراد و مصادیق این نوع بطور برابر سارى و جارى است انسانهاى وابسته به طبقات مختلف اجتماعى بنده و آفریده ى خدایان گوناگون نیستند تا مایه هاى آفرینش آنان نیز متفاوت باشد و در نتیجه میان آنان مرزى غیر قابل عبور وجود داشته باشد و یا خداى طبقات بالا خدائى نیرومندتر و والاتر باشد از خداى طبقات فرودست همه آفریده ى یک خدایند و همه در گوهر اصلى در یک طراز….
بمعناى آزادگى همه ى انسانها از قید اسارت و عبودیت غیر خدا نیز هست و این تعبیرى دیگر از لزوم عبودیت خداست :انسانهائى که بگونه ئى مقهور سرپنجه ى تسلیم و اسارت غیر خدایند ( اسارت فکرى و فرهنگى اسارت اقتصادى اسارت سیاسى ) با توجه به مفهوم گسترده ى عبادت در چنبر بردگى و عبودیت بندگانى همانند خود گرفتار آمده اند و براى خدا کفو و رقیب گرفته اند توحید این شیوه ى زندگى را نفى میکند انسان را فقط بنده ى خدا میداند و او را از بندگى و اسارت هرکس یا هر نظامى و بطور کلى هر عامل مسلط دیگرى که در برابر خدا و رقیب و ” ند ” او باشد آزاد میسازد پس توحید در معنا پذیرش سلطه ى خدا و قهرا رد و نفى هر سلطه ى غیر خدائى است از هر رنگ و هر نوع و در هر لباس.
توحید…. صلاحیت هر گونه طراحى و کارگردانى مستقل و خود سرانه در امور جهان و انسان را از هر کسى جز خدا سلب مى کند : بحکم آنکه آفریننده ى انسان و آفریننده ى گیتى و طراح نظام پیوسته ى آن است به امکانات و نیازها نیز هم او واقف است ذخائر و استعدادها و انرژى هاى نهفته در جسم و جان آدمى را و نیز گنجینه ها و قابلیت هاى بیشمار پهنه ى گیتى را و میزان کاربرد و مورد مصرف و چگونگى التقاء این همه را او میداند و به نیکى میشناسد پس فقط اوست که میتواند شیوه ى زندگى و برنامه ى ارتباطات انسان را که همان خط مشى حرکت وى در چرخ و بر این نظام تکوین است طرح ریزى کند و سیستم قانونى زندگى و قواره و نظام اجتماعى او را ترسیم نماید ویژگى این حق به خدا نتیجه ى طبیعى و منطقى آفریدگارى و خداوندى اوست پس هر گونه دخالتى از سوى دیگران در تعیین مسیر و خط مشى عملى انسانها دست اندازى به قلمرو خدائى و ادعاى الوهیت و موجب شرک است.
توحید… حق ولایت و سرپرستى جامعه و زمامدارى زندگى انسان را نیز از هر کسى بجز خدا نفى میکند : حکومت و ولایت انسان بر انسان اگر بدیده ى یک حق مستقل و بدون مسئولیت نگریسته شود مستلزم ستم و طغیان و تعدى است تنها در صورتى که زمامدارى و سرپرستى امور جامعه از سوى قدرتى فراتر به فرد یا هیئت حاکم سپرده شده باشد و با مسئولیت هاى متناسب توام باشد امکان پیراستگى آن از کژى ها و سرکشى ها و زیاده روى ها هست این قدرت فراتر در ایدئولوژى مذهب الله است که احاطه و گسترش آگاهى اش لا یعزب عنه مثقال ذره فى السموات و لا فى الارض ( سباء ۳ ) و صفات جلال و قهر نقمتش ( شدید العقاب عزیز ذوانتقام ) مجالى براى انحراف برگزیدگان و منصوبانش باقى نمیگذارد. لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین ( الحاقه ۴۴ )
همچون ” ملت ” و ” اکثریت ” نیست که بتوان اغفالش کرد و سوارش شد و همچون حزب نیست که بتوان وسیله ى زورگوئى و اختناقش ساخت و همچون برگزیدگان و سران و اشراف نیست که بتوان خریدشان یا شریکشان کرد.
حکومت و زمامدارى انسان حق ویژه ى خداست که بوسیله منصوبان خدا آنانکه با معیارها و الگوهاى تعیین شده در ایدئولوژى الهى از همه کس منطبق ترند به مرحله تحقق در مى آید و بوسیله آنان نظام الهى پاسدارى و مقررات الهى اجرا میگردد.
مالکیت مطلق و اصیل همه ى نعم و ذخائر و موجودى هاى جهان را نیز به خدا اختصاص میدهد هیچکس هیچ چیز را راسا و مستقلا مالک و صاحب اختیار نیست همه چیز امانتى است در دست انسان براى بهره مندى و یارى گرفتن از آن در راه تکامل و تعالى.
نقش انسان در این بارانداز نعمت هاى رنگارنگ خدا بکار گرفتن و بهره بردن درست آن است و قبلا البته زنده کردن و به کمال رساندنش.
با همین اشارت هاى کوتاه بروشنى میتوان تشخیص داد که توحید تنها نظریه ئى فلسفى و ذهنى و غیر عملى نیست که بهیچ روى کار به سیاه و سفید زندگى نداشته باشد و دست به ترکیب گله هاى بشرى نزند و در تعیین جهتگیرى هاى انسان و تلاش و عمل بایسته ى او دخالت نکند و فقط به همین اکتفا نماید که باورى را از مردم باز گیرد و باورى دیگر به جاى آن بنشاند بلکه از سوئى یک جهان بینى است :
تلقى بخصوص است از جهان و انسان و موضع انسان در رابطه با دیگر پدیده هاى گیتى و موضع وى در تاریخ و امکانات و استعدادها و نیز نیازها و خواست هائى که در او و با او همواره هست و بالاخره جهت و نقطه ى اوج و تعالى او و از سوئى دیگر یک دکترین اجتماعى است :
طرحى و ترسیمى است از شکل محیط متناسب انسان محیطى که وى میتواند در آن بسهولت و سرعت رشد کند و به تعالى و کمال ویژه ى خود نائل آید پیشنهاد قواره و قالبى مخصوص است براى جامعه با تعیین خطوط اصلى و اصول بنیانى آن و بنابر این هر آنگاه که در جامعه هاى جاهلى و طاغوتى (جامعه هائى که بر مبناى ناآگاهى از حال انسان یا تعدى بر ارزش هاى راستین وى بنیاد گردیده) مطرح گردد یک دگرگونسازى است بعثتى است در دلهاى فرو خفته و جانهاى بیمار و طوفانى است در مرداب راکد اجتماع سامان و هنجارى است براى آن اجتماع ناساز و بیقواره تبدیل و تغییرى است در نهادهاى روانى و بنیانهاى اقتصادى و اجتماعى و در ارزشهاى اخلاقى و انسانى و کوته سخن تعرضى است بر وضع موجود و بر سلطه ها و قدرتهاى نگاهبان آن و بر جو و فضائى که بدان مجال ادامه و رشد و تغذیه میدهد پس توحید تنها پاسخى تازه نیست در مسئله ئى صرفا نظرى و یا داراى قلمرو عملى محدود راهى تازه در برابر انسان نیز هست که اگر چه به تحلیلى ذهنى و نظرى تکیه دارد ولى مقصود از طرح آن ارائه ى شیوه ئى دیگر است براى عمل کردن و زیستن با چنین برداشتى است که معتقدیم توحید ریشه و مایه ى اصلى دین و سنگ زاویه ایست که همه ى پایه هاى دین بر آن قرار گرفته است نظریه ئى که فقط قضاوتى در باره ماوراء الطبیعه و حد اکثر تزى اخلاقى و عرفانى بشمار آید بیش از جسم لطیفى نخواهد بود که نمى تواند پیکره ى عظیم ایدئولوژى زندگیساز اسلام را بعنوان یک مسلک اجتماعى بر دوش گیرد البته همیشه بوده اند کسانى که با وجود اعتقاد به خدا و به توحید از بدنه هاى عینى و عملى و مخصوصا اجتماعى این عقیده غفلت ورزیده یا به عمد آن را ندیده گرفته اند این خوش باوران در هر زمانى و با هر شرائطى چنان زیسته اند که یک غیر معتقد به توحید بدین معنى که این اعتقاد هیچگاه در آنان احساس ناسازگارى با وضع و جو غیر توحیدى را بر نیانگیخته و هواى عفن و سنگینى و گرفته ى شرک را براى آنان تحمل ناپذیر نساخته است.
خاصیت این نگرش و برداشت ذهنى از توحید همین بى خاصیتى و نداشتن نقش فعال است در زندگى و بویژه در زندگى اجتماعى و در چنین حال و هوائى بود که توحید اسلام بعنوان طرز تفکرى که متعهد سامان ویژه ئى براى زندگى و طراح شکل و قواره دیگرى براى جامعه است ، به میدان آمد و از نخستین گام ماهیت خود را بعنوان یک دعوت انقلابى براى همه ى مخاطبانش از پذیرنده و منکر آشکار ساخت همه دانستند که این پیام یک نظم اجتماعى و اقتصادى و سیاسى نوین است که با آنچه هم اکنون بر جهان میگذرد بهیچ رو سر آشتى و سازگارى ندارد نفى وضع موجود است و اثبات وصفى دیگر.
این واقعیت تاریخى میتواند معیارى باشد براى سنجش و ارزیابى درستى یا نادرستى ادعاى توحید در همه ى فاصله هاى تاریخ هر جا این ادعا از سوى کسانى مطرح گردیده که وضعى مشابه موحدان مکه پیش از ظهور اسلام داشته اند بدشوارى میتوان وجود توحید را در آنان باور کرد توحید صلح کل توحیدى که با همه ى ” انداد ” و رقیبان خدا بسازد توحیدى که فقط فرضیه ى پذیرفته شده ئى در ذهن باشد چیزى فراتر از یک نقش بدلى از توحید انبیاء نیست بسى طبیعى خواهد بود اگر دینامیسم دعوت انبیاء در چنین توحیدى وجود نداشته باشد.
با چنین نگرشى است که بدرستى میتوان راز نفوذ و گسترش و اعتلاى اسلام نخستین و عقبگرد و انحطاط و خصلت انفعالى اسلام دوره هاى بعد را شناخت.
اسلام پیامبر توحید را مانند راهى جلوى پاى مردم میگذاشت و اسلام دوره هاى بعد آن را چون نظریه اى در محافل بحث و مجادله مطرح میساخت آنجا سخن از بینش تازه ئى در باره ى جهان و تئورى تازه اى براى حرکت و تلاش زندگى بود و اینجا بحث از ریزه کاریهاى کلامى باب اوقات تفنن و فراغت آنجا توحید استخوان بندى نظام موجود و محور همه ى روابط اجتماعى اقتصادى و سیاسى بشمار میرفت نظام موجود و محور تابلو نقاشى زیبا و هنرمندانه اى که همچون پیرایه اى در تالارى آویخته باشند تا همه چیز جمع باشد! از یک زائده ى تشریفاتى چه نقش فعال و سازنده اى میتوان انتظار داشت ؟
***
توحید از دیدگاه عملى قواره و قالبى است براى اجتماع و شیوه ئى است براى زندگى و مجموعا باید آنرا عنوانى گویا دانست براى نظام و سیستمى که اسلام براى زندگى انسان متناسب دانسته و رشد و بالندگى این موجود را در سایه ى آن ممکن تلقى کرده است.
گفتیم که نخستین ستیزه گرى ها با شعار توحید از سوى قدرتمندان و سران و سردمداران اجتماع بوده و این نشانه ى آن است که ضربه ى این شعار بیشتر و پیشتر از همه متوجه طبقه ى مسلط و مقتدر اجتماع به تعبیر قرآن طبقه ى مستکبر است و گفتیم که دعوت هاى توحیدى در همه ى دورانها همینکه قدم در صحنه ى اجتماع نهاده اند حساب خود را با صف مسلط و مستکبر روشن ساخته و بر اثر آن با دو گونه واکنش متضاد از سوى دو جناح اجتماعى متضاد رو برو شده اند : با تعرض و انکار و ستیزه از سوى مستکبران و گرایش و قبول حمایت از سوى مستضعفان.
و بالاخره گفتیم که این دو گونه واکنش در واقع نشانه و خاصیت توحید اصیل و راستین است یعنى در همه ى زمانها و در آینده نیز هر گاه توحید در مفهوم اصیل و با شکل درستش مطرح گشته و مطرح گردد ناگزیر همان جبهه بندى و موضعگیرى هاى متقابل را به همراه داشته و خواهد داشت.
مستکبر را در ترسیمى که قرآن در بیش از چهل مورد از ویژگیهاى روانى و موقع اجتماعى و انگیزه هاى جاه طلبانه و زراندوزانه ى او کرده در مجموع داراى خصوصیاتى از این قبیل مى یابیم :
خدا را با مفهومى که لا اله الا الله گویاى آنست ( اختیار داراى حاکمیت و مالکیت مطلق و انحصارى ) رد مى کند اگر چه بمفهوم یک حقیقت ذهنى یا تشریفاتى یا داراى قلمروى محدود نه.
بدون برخوردارى از معیارها و ملاک هاى فضیلت خود را برتر و بزرگوارتر از دیگر خلق مى شمرد و در این ادعا به ملاک هاى جاهلانه مانند قدرتمندى و ثروتمندى تکیه میکند.
با استفاده از زور و تزویر و با گونه گون شیوه هاى تحمیل و تحمیق مردم را به راهى که خود مى پسندد راه بردگى و بهره دهى و فرمانبرى بى قید و شرط مى کشاند و به مقاومت و مقابله با هر دعوت رهائى بخش وامى دارد.
در پرتو چهره نگارى دهها آیه قرآن مستکبر را تقریبا بدینصورت میتوانیم شناخت : جناح مسلط در جامعه اى جاهلى که بدون هیچ استحقاق قدرت سیاسى و قدرت اقتصادى را در دست میگیرد و براى تداوم دادن به این بهره کشى و سلطه ء ستمگرانه فرهنگ و عقیده ء حاکم بر ذهن ها را نیز قبضه مى کند و با شیوه هاى گوناگون در مردم تفکرى را که موجب تسلیم در برابر او و سازگارى با وضع موجود است پدید مى آورد و بخاطر حفظ این امتیازات با هر دعوت آگاهى بخش و روشنگر چه رسد به دعوتى انقلابى و دگرگونساز به مبارزه اى خستگى ناپذیر که براى او مبارزه ء مرگ و زندگى است کمر همت مى بندد…
در این شعارها بیش از هر چیز بر ” نفى عبودیت غیر خدا ” تکیه شده و توحید از این دیدگاه مورد ملاحظه قرار گرفته است پیامبر در این شعارها بر مردم جاهل و غافل که در مرداب نظام جاهلى و طاغوتى غوطه میخورند نهیب مى زند و آنان را از عبودیت هر قطب و قدرت دیگرى بجز خدا بر حذر مى دارد و در واقع دعوت خود را با اعلان مبارزه و ستیزه با مدعیان الوهیت و خداوندگارى آغاز مى کند.
معمولا از جمله ء : ” مدعى الوهیت ” چنین تداعى میشود که کسى خود را ” خدا ” یعنى مصداق آن قدرت فائقه ئى که بشر همواره در تاریخ بدان نوعى اعتقاد و از آن نوعى تصور داشته بداند.
و این یک دریافت سطحى و عامیانه است.
البته وجود تبهکاران نابخردى که با برخوردارى از قدرت سیاسى و اجتماعى به مردم نابخردتر از خود چنین تفهیم نموده بودند که خدایان حامل بخشى از روح خدا هستند انکار ناپذیر است ولى با توجه به معناى گسترده ى واژه هاى ” عبادت ” و ” ربوبیت ” و ” الوهیت ” در قرآن بدین نتیجه مى توان رسید که دائره ء مفهوم ” مدعیان الوهیت ” از این بسى گسترده تر است.
بطوریکه از موارد بکار گرفتن ماده ء ” عبادت ” در قرآن بر مى آید عبادت به معناى تسلیم و اطاعت بى قید و شرط در برابر انسان یا هر موجود دیگر است وقتى خود را به کسى میسپاریم و بى هیچ قید و شرطى سر در کمند او مى نهیم و به میل و فرمان و اراده ى او حرکت مى کنیم و تسلیم او میشویم او را عبودیت و ” عبادت ” کرده ایم و متقابلا هر عامل و نیروئى چه از درون وجود و شخصیت خود ما و چه عوامل گوناگون بیرون از ما که ما را بگونه اى رام و مطیع ساخته و تن و جان ما را در قبضه ء قدرت خود گرفته و انرژى ما را در جهتى که خواسته به کار افکنده ما را ” عبد ” خود ساخته است.
عبادت ” در مفهوم قرآنیش پیروى و تسلیم و اطاعت مطلق است در برابر یک قدرت واقعى یا پندارى از روى طوع و رغبت یا از سر کره و اجبار همراه با حس تقدیس و ستایش معنوى یا بدون آن…
در هر صورت آن قدرت معبود است و آن اطاعتگر عبد و عابد…
در یک نظام غلط جاهلى که مردم به دو طبقه ء ” مستکبر ” و ” مستضعف ” یعنى طبقه ئى همه کاره و مسلط و طبعا بهره مند و طبقه ء دیگرى هیچکاره و فرودست و قهرا محروم تقسیم شده اند نمودارترین مظهر الوهیت و عبودیت همین رابطه ء نامتعادل میان دو طبقه است براى شناختن و یافتن معبودان و آلهه ء جوامع تاریخى بیهوده نباید موجود مقدسى از جنس بشر یا حیوان یا جماد در آن جستجو کرد بارزترین نمونه ء معبود و اله در این جوامع همان کسانى هستند که باتکاء وابستگى به طبقه ء مستکبر توده ء مستضعف را تسلیم و مقهور سرپنجه ء اسارت خود کرده و در راهى که به اشباع آزمندى و جهانخوارگى آنان منتهى مى شود به راهشان افکنده اند.
در اینگونه جوامع مذهب واقعى جامعه ” شرک ” است زیرا به تعداد همه ء قطب ها و قدرت هائى که بر مردم فرمان مى رانند و آنان را دست بسته و چشم و گوش بسته به راهى که خود خواسته اند مى رانند بت و معبود و ” اله ” وجود دارد شرک یعنى در کنار خدا یا بجاى خدا کسانى را به الوهیت گرفتن و آنان را اطاعت و عبودیت کردن یعنى :سر رشته کار و بار زندگى را به غیر خدا سپردن یعنى : تسلیم هر قطب و قدرت غیر خدائى شدن روى نیاز بسوى آنان داشتن و در جهت تعیین شده آنان براه افتادن.
و توحید درست در نقطه ء مقابل شرک است : همه ء این آلهه و معبودان را نفى کردن تسلیم آنان نشدن در برابر سیطره ء قدرت آنان مقاومت کردن دل از کمک و رعایت آنان بریدن و سرانجام بر نفى و طرد آنان کمر بستن و با همه ء وجود تسلیم خدا شدن و….
و نخستین شعار همه ء رسولان خدا آن نفى و این اثبات است :
و لقد بعثنا فى کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت در هر امتى پیام آورى برانگیختیم که :
الله را عبودیت کنید و از طاغوت ( قدرت هاى ضد خدائى ) کناره گیرید ( النحل ۳۶)
و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحى الیه انه لا اله الا انا فاعبدون پیش از تو هیچ پیام آورى گسیل نداشتیم مگر با این پیام و الهام که :
معبودى بجز من نیست مرا عبودیت کنید ( الانبیاء ۲۵ )
پس پیامبران با این شعار نظام منحط و فاسد جاهلى را نفى میکردند و مردم را به ستیزه و پیکارى عظیم در برابر ” طاغوت ” ها – یعنى پاسداران این نظام و کسانیکه بر ارزش هاى اصیل انسانى طغیان ورزیده و براى حفظ موقعیت ظالمانه ء خود ارزش هاى پوچ و قالبى را بر مردم تحمیل کرده بودند فرا مى خواندند نفى شرک در واقع نفى همه ء بنیانهاى اجتماعى و اقتصادى و سیاسى ئى است که زیر بناى اصلى جامعه جاهلى را تشکیل داده و از مذهب شرک پوششى و نیز توجیهى براى وضع نامتعادل جامعه تدارک دیده است.
و نفى آلهه و معبودان در معنا طرد همه ء کسانى است که همت بر استضعاف خلق گماشته و از راه تحمیل یا تحمیق بر دوش انسانها سوار شده و غرائز سرکش و تمایلات حد ناشناس خود را اشباع کرده اند.
موسى با مطرح ساختن این شعار و سخن گفتن از ” رب العالمین ” آشکارا به جنگ فرعون رفته و او را نفى میکرد
3 Responses to روح توحید نفى عبودیت غیر خدا(چکیده و متن کامل)