آن یک پی بهشت و یکی خود بهشت بود
اینها نتیجه ی عمل و سرنوشت بود
دلخوش به یاری شهدا پا بنه به پیش
تغییر تا کند به کفت سرنوشت خویش
ضعف و خراب کاری ما پاک میشود
وقتی که نفس و خواهش ما خاک میشود
بی غیرت و جهاد بدان نامیسّر است
آن توبه ی نصوح، که در فکر و در سر است
بسم الله الرحمن الرحیم
با یاد او شروع که مجهول مطلق است
عالم گذشتنی است و باقی، فقط حق است
با این که جان گرفته ی از فیض اقدسم
دور از صراط و شیوه و راه مقدّسم
در فرصت فراز، فقط کار من فرود
چون من کسی که از صف خوبان عقب نبود
در گاه فتنه، خفته و در گاه ذکر، پست
پرواز ساده بود، ولی بال ما شکست
ما مرتکب به زشتی و پستیّ و بد شدیم
با دست خویش لایق حبس ابد شدیم
هر راه میرویم ز حق دور میشویم
با نفس خویش، ما که فقط جور میشویم
با خواهش و هوی و هوس در تعامل است
با ما همیشه در تک و تای تقابل است
پاییز کرد فصل بهار جوانیام
در حسرت تلف شدن زندگانیام
ما خسته و حریص و اسیر هوی، ضعیف
با وزنه های خالی و پروندهی نحیف
مثل همیشه آخر این قصّه شد شکست
من، پنبه پهلوان، که سر جای خود نشست
چمران و همّت و علوی گونه نیستیم
تکلیف کردهاند که در خط بایستیم
حالا شکست خورده ی طوفان نفس خویش
در گیر و دار رفتن و ماندن به سوی پیش
مأیوس از خود و همه امّید ما به اوست
از خویشتن ملولم و پروازم آرزوست
نیرو نبود، بوذر و عمّار نیستیم
ما را بغل بگیر که بر پا بایستیم
چیزی درون زندگی تیرهام کم است
حتی بهشت بی تو برایم جهنم است
جامی ز مهر خویش به ما ده که سر کشیم
تصویر تو فتاده در آن ما به آن خوشیم
باید که ماند آن چه که دادیم حیف بود
نگید تا که باقی در بین طیف بود
باید ولی، علیّ زمان یاوری شود
عمّارگونه پیروی از رهبری شود
روزی برای یاری او دیر میشود
آن کس که مانده است زمین گیر میشود
آن یک پی بهشت و یکی خود بهشت بود
اینها نتیجه ی عمل و سرنوشت بود
دلخوش به یاری شهدا پا بنه به پیش
تغییر تا کند به کفت سرنوشت خویش
ضعف و خراب کاری ما پاک میشود
وقتی که نفس و خواهش ما خاک میشود
بی غیرت و جهاد بدان نامیسّر است
آن توبه ی نصوح، که در فکر و در سر است
همین مطلب در عدالتخواهی