کتاب رهاییبخشی ندارد، اما واقعگرایانه هست و به نسبت بسیاری کتب دیگر که هیچ مقاومتی قائل نیستند و حتی در نهایت خواننده احساس میکند، بردهداری یک بخش از تکامل طبیعی بشر بوده است، بسیار پیشروتر است و عدم رهاییبخشی آن نیز به رئالیسم کتاب از سرنوشت سیاهان برمیگردد.بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره: این مطلب برای شماره سوم عصرجدید نوشته شده است.
ریشهها اثر الکس هیلی که بهوسیلهٔ علیرضا فرهمند همزمان با انقلاب کبیر اسلامی به فارسی ترجمه شده است، کتاب منحصر به فردی است، دربارهٔ سرنوشت تلخ سیاهان بردهٔ آفریقایی است که آمریکای امروز بر روی شانهٔ زحمات و مظلومیت آنان بنا شده است.
داستان ریشهها چیست؟
در روستای «ژوفوره» از «گامبیا» که قوم «مندینکا» در آن زندگی میکنند. مردی به نام «امورو» و زنی به نام «بینتا» هستند. داستان، رسوم، شیوهٔ تربیت، مراسمات مذهبی اسلامی و… آنها را معرفی میکند. این خانواده دارای ۴ پسر میشوند که «کونتا کینته» بزرگترین آنهاست. وی ضمن گذراندن رسوم ۴ دورهٔ آموزشی (در اصطلاح آفریقایی کافو) به مردی مستقل تبدیل میشود که ناگهان گیر سفیدها (در اصطلاح آفریقایی «توبوب»ها) میشود. مقاومت سیاهان در کشتی و پیامرسانی غیرمستقیم آنان با محوریت زنان در قالب رقص و آوازخوانی و قیامهای محکومبه شکست تا پیاده شدن و فروخته شدن به ارباب جان والر، ۴ بار فرار شکستخوردهٔ کونتاکینته (که حالا توبی نامیده میشود) که در نهایت به قطع پای او و فروشش به برادر ارباب که پزشکی خوشرفتارتر است اشاره میکند. «کونتا کینته» بعد از گذشت نقاهت به مزرعه فرستادهشده و بعد سورچی ارباب میشود و با بردهٔ آشپز «بل» ازدواج میکند که حاصل آن دختری به نام «کیزی» است. او که با برادرزادهٔ ارباب «آن» دوست است و از او نوشتن و خواندن آموخته است، دلباخته بردهٔ پسری میشود و برای او جواز سفر جعل میکند که همین موجب فروش او به ارباب دیگری میشود. در آنجا ارباب «تاملی» خروس باز به او تجاوز میکند و از او صاحب پسری به نام «جرج» میشود که چون وردست مربی خروس ارباب، «عمومینگو» میشود «جرج خروسه» نام میگیرد و در طول دهها سال همراه ارباب در خروسبازی میشود. ارباب که سفید گداگشنه بوده و با کمک جرج مسابقات مختلفی را پیروز میشود و برسر شرطبندی پولدار میشود اما قمار با یک قمارباز انگلیسی موجب شکست او میشود و به فقر میافتد جرج را به مدت ۲ سال به ارباب انگلیسی راسل داده و خانهاش را دو بار رهن میکند و زن جرج ماتیلدا به همراه ۶ پسر و ۲ دختر و حتی نوههایشان را میفروشد. تام سومین پسر که آهنگر شده است مدیریت خانواده را بر عهده میگیرد و در خانهٔ ارباب موری که کارخانهٔ پنبه دارند به خدمت گرفته میشوند. آنجا هم صاحب نوه و… میشوند تا جنگهای شمال و جنوب آمریکا بر سر بردهداری صورت گرفته و در نهایت آنها آزاد میشوند و بعد از بازگشت «جرج خروسه» که چند سال دیگر طول کشیده با او بهجای دیگری مهاجرت میکنند. در آنجا «سینتیا» یکی از ۸ فرزند تام با «ویل پالمر» ازدواج میکند که قائم مقام و سپس رییس کارخانه چوب بری میشود، دختر آنها «برتا» که تحصیلات عالیه با محور موسیقی میکند با یک استاد دانشگاه سیاه «سایمون هیلی» ازدواج میکند و در نهایت «الکس هیلی» نویسنده کتاب به همراه ۲ برادرش نتیجه این ازدواج میشوند. الکس با توجه به هویت آفریقایی و ماجرای جد بزرگش کونتا کینته که نسل به نسل منتقل شده به دنبال هویت خود به راه میافتد و با رجوع به فامیل، ۵۰ کتابخانه در آمریکا و آسیا و آفریقا و صحبت با زبانشناسان آفریقایی و صحبت با دانشجویان آفریقایی از روی کلمات کونتاکینته میتواند ۲ روستایی که به اجداد او ربط دارد، پیدا کند، در آنجا نیز با صحبت با گریو (افرادی که تاریخ شفاهی نسلاندرنسل آفریقایی را حفظ میکنند) جزئیات بیشتری از اجدادش یافته و بعد با یافتن کشتی و مسیر آن خود با سفر دریایی تلاش میکند تجربه اسارت کونتاکینته را در بیابد و در نهایت کتاب را به پایان میرساند.
۲ فیلم با یک بلیط: داستانی در کشاکش آزادی و فرار/اسارت و مرگ
پیرنگ اصلی این داستان نسبتاً طولانی اسارت و سرنوشت بردگان آفریقایی است و خط تعلیق آن آزادی یا فرار/تن دادن به وضع موجود یا مرگ است که در طول چند نسل با جزئیات بسیار طرحشده است.زاویه دید داستان تا فصل ۱۱۸ دانای کل است و ناگهان در خط آخر فصل ۱۱۸ و ۲ فصل پایانی بعدی اول شخص میشود که داستان نوشتن کتاب را در تداوم داستان زندگی خاندان «کینته» و بخشی از تکاپوی آنها به عنوان عضوی از خاندان آورده است
جادوی واقعیت
کتاب تلاش کرده رئالیستی نوشته شود و کمتر در دام تخیلات و… بافتن داستان افتاده است، بهگونهای که خواننده تا حداقل خواندن بیش از دو سوم کتاب در تعلیق بین بیوگرافی/رمان است و تا زمانی که چند نسل میگذرد، متوجه نمیشود که نویسنده میزان کمی از جزئیات ماجرا را داشته و تنها در فصول پایانی است که میبیند دانستنیهای نویسنده از طریق خانواده و گریوها اندک بوده است، اما او تلاش کرده تا با جستجوی کتابخانهای، میدانی و حتی تجربه فشارهای کونتاکینته به صورت مستقیم جزئیات ماجرا را بیابد که به نسبت داستانهای دیگر و بهویژه بسیاری داستاننویسان تنبل وطنی زحمت قابل تقدیری است. گذشته از تاریخ سیاهان، تاریخ آمریکا بهنوعی در کتاب هست و از زاویه دید یک برده به وقایع تاریخ آمریکا – که بسیاریاش برای یک خوانندهٔ ایرانی جدید است- نگاه کرده است. رویکرد رئالیستی کتاب و ماجراهای پردرد و بعضاً پرهیجان کتاب موجب میشود، باوجود آنکه خواننده تا حدی از حجم کتاب ملول میشود، اما هرگز خسته نشود و مدام خط تعلیقهای فرعی ماجرا مثل بازگشت/عدم بازگشت جرج خروسه، فرار و آزادی/اسارت و مرگ، پیروزی.شکست ارباب تاملی خروسباز، پیروزی/شکست شورشیان هائیتی و شمالیهای طرفدار الغای بردگی در برابر جنوبیهای طرفدار بردگی، حفظ هویت آفریقایی/ حل شدن در جامعهٔ آمریکا و… را پی بگیرد.
کیمیای ترجمهٔ روان ایرانیشده
ترجمهٔ مرحوم فرهمند از کتاب هم ترجمهٔ روانی است که کمتر فهم آن برای خوانندهٔ ایرانی سخت میشود. حتی او تلاش کرده تا با عبارات و ضربالمثلهای ایرانی عبارات را قابل فهمتر کند که البته جاهای معدودی هم در ذوق خواننده میزند و میفهمد متن ایرانیزه شده است مثل استفاده از عباراتی مثل کوچهٔ علی چپ.
روایت مظلومیت بردگان
کتاب اما بیش از همه روایت مظلومیت بردگانی است که مظلومانه از کشور خود دزدیدهشده و در بدترین شرایط به آمریکا آورده شدهاند و زیر بدترین ظلمها از محدودیت رفتوآمد، بیگاری، تنبیه به خاطر مواردی که نقشی نداشتهاند، فروخته شدن، تلاشهای محتوم به شکست برای فرار و پسازآن برخوردهای وحشیانه مثل کشتن، قطع اعضا، مقطوعالنسل کردن، تن دادن به همهٔ خواستهای اربابها مثل تجاوز (که البته خیلی در کتاب پررنگ هم نیست)، خلف وعدهٔ آزادی مثل پول جمعکردن برای آزاد شدن و عدم اجرای آن از جانب ارباب و… همراه است. روایتی که آنقدر تلخ است که تنه به رئالیسم سیاه میزند، اما واقعی است و نویسنده نخواسته با رویکرد فرانسویها کتاب بنویسد و این از آوردن نقاط امیدبخش به آزادی، خوشرفتاری ارباب، شادیهای کوچک زندگی زناشویی و… مشخص است، اما آنقدر ماجرای سیاهان و بردهداری تلخ است که خواهناخواه ماجرایی تلخ را رقمزده است. شاید کمتر کتابی بتوان یافت با این دقت و با این پیگیری و تحقیق گسترده توانسته باشد اینقدر روان جزئیات را بازخوانی کند.
روایتی از زندگی آفریقاییها
کتاب برخلاف تصویر تحریفی شرقشناسان، مردمشناسان، ادبیات و فیلمها در مورد مردم آفریقا که آنان را مردمی نامتمدن نشان میدهد، تصویری واقعی از زندگی مردم آفریقا نشان میدهد، تصویری که در آن تمدنی مبتنی بر سلسلهمراتب مختلف اجتماعی، پایبندی به اسلام، آموزش و جامعهپذیری مشخص از آموزش قرآن تا آموزش زندگی، مردانگی، خواندن و نوشتن، ادارهی روستا و… در آن هست و چهار کافو (دورهٔ سنی-آموزشی) به طول میانجامد. تصویری که نظام اجتماعی از قضاوت تا گریو (حاملان تاریخ شفاهی منطقه، قبایل و… )، آرافانگ (معلم مذهبی)، کینتانگو (مربی کافی سوم و ورود به مردانگی)، نظام ارتباطی (قاصدها و طبلهای سخنگو)، مراسمات اجتماعی از ازدواج تا اسمگذاری بچه، ورود به مرحلهی مردانگی و… را دارد، اموری که با استعمار سنتی و سپس استعمار نو و فرانو تا حدی تخریب و تحریف شده است و تصویری وحشی و نامتمدن از سیاهان که سفیدها آنها را نجات دادهاند و بعضی رنجهای لازم را به آنان تحمیل کردهاند نمایانده میشود.
روضهای رئالیستی بدون رهاییبخشی عمیق (نگاهی سطحی به بردهداری)
اما با این همه کتاب بیشتر روضهٔ مظلومیت سیاهان را خوانده و دغدغهها برای مظلومیت و آزادی و کوچکترین خواستهای فردی را دارد تا مقابله بانظم موجود و دعوت به تغییر آن، احقاق حق، ایستادگی و… . در بخشهای مختلف کتاب روایتی از جامعهپذیری سیاهان و حل شدن آنان در جامعهٔ آمریکا به عنوان شهروند عادی یا شهروند آزاد در برابر تلاش آنان برای حفظ هویت آفریقایی هست که تلاش «کونتا کینته» برای مسلمان ماندن و اجرای رسوم آفریقایی در قالب تقیه تا زنده نگهداشتن قصهٔ «کونتا کینته» در طول ۸ نسل بعدی در قالب تکرار قصه پدربزرگ آفریقایی که به دنبال طبل ساختن رفته و دزدیدهشده و سرگذشت او و اینکه او به گیتار «کو» و به رود «کومبی بولونگو» میگفته ادامه یافته است و در نهایت همین هویت هشتمین نسل فرزندان او را به یافتن هویت خود کشانده است. سیاهان در نهایت از فرار یا مقابله با وضع موجود درمیمانند (که واقعیت تاریخی نیز هست)، اما در پسزمینه و نتیجهگیریهای آشکار و پنهان کتاب همواره سیاه منفعل است. در آمریکا نیز در نهایت این کواکرها (سفیدهای مخالف بردهداری) و یانکیهای شمالی به رهبری پرزیدنت آبراهام لینکلن هستند که آنها را آزاد میکنند. گرچه در کتاب ماجراهای قیام سیاهان هست و از درون کشتی آغاز میشود، اما این مقاومت، زیربنایی نیست و سطحی است. در کشتی که آنها را به رقص وامیدارند ظاهر لبخندزننده میکنند، اما توبوبفا (مرگ بر سفیدپوست) میگویند و با شعرخوانی پیامرسانانهٔ زنان به مقاومت ترغیب میشوند، در مزرعه کارها را کامل نمیکنند و فقط در حضور اربابها جدی هستند و… ولی در نهایت همه چیز به سفیدها گره میخورد. نویسنده به عنوان یک مسیحی آمریکایی صرفاً به روضهخوانی وضعیت سیاهان میپردازد و به نظام فاسد آمریکا و بردهداری آن توجه ندارد. حتی از کنار اینکه مقابلهٔ آمریکاییهایی شمالی (یانکیها) با آمریکاییهای جنوبی برسر تبدیل برده به کارگر کارخانه و مزرعه است چیزی نمیگوید. البته بین سیاهان دعوایی بین بد بودن همهٔ سفیدها یا ارباب خوببد هست. مقاومت در بعد دیگری مثل برخورد با سیاهان خیانتکار (اسلاتیها) در کشتی خود را نمایان میکند، کسانی که در اسیر کردن سیاهان با سفیدها همراهی کرده و در موارد بسیاری سفیدها در نهایت خیانتکاران سیاه را نیز دستگیر کردهاند و سیاهان در کشتی آنان را میکشند. در نهایت کتاب رهاییبخشی ندارد، اما واقعگرایانه هست و به نسبت بسیاری کتب دیگر که هیچ مقاومتی قائل نیستند و حتی در نهایت خواننده احساس میکند، بردهداری یک بخش از تکامل طبیعی بشر بوده است، بسیار پیشروتر است و عدم رهاییبخشی آن نیز به رئالیسم کتاب از سرنوشت سیاهان برمیگردد.
همین مطلب در تریبون مستضعفین و حبه