آخرین نکته در مقدمه بحث این است که جبهه فرهنگی انقلاب چه طور شکل میگیرد؟ از بعد از سال فتنه این همه قرارگاه، شبکه، جبهه و دفتر در بچه حزباللهیها شکل گرفت. آیا واقعاً جبهه فرهنگی انقلاب شد؟ روشنفکرها را ببینیم، بیضایی یک برنامه میسازد، ده نفر روی آن یادداشت مینویسند. برنامه هفت برایش برنامه میگیرد. تشکلهای دانشجوییشان آن را در دانشگاهها پخش میکنند، جلسه نقد و سخنرانی و تقدیر میگذارند. مهرنامه، صدا، اندیشه پویا و تجربه برایش مطلب میزنند. یعنی فضای جبههای دارند. در عرصههای دیگر هم همین است، یکی از رفقا به بعضی تحرکهای روشنفکران که جمعی است، میگفت جبهه فرهنگی انقلاب مخملی! ولی این طرف ضمن همه این نهادها و کارهای خوبی که بعد از فتنه شروع شده هنوز جبهه فرهنگی انقلاب شکل نگرفته است. رفقا، جبهه فرهنگی انقلاب با کار شکل میگیرد. کما این که جشنواره عمار با کار وسط آمده و شماها با همدیگر احساس هویت مشترک دارید، ولو این که با هم هیچ ارتباطی نداشته باشید و فقط در همین نشست همدیگر را ببینید و برود تا سال بعد و نشست بعدی. عمار شده یک هویت.
اشاره: این متن سخنرانی در نشست جمعی از اکران کنندگان استانهای جنوبی کشور در ۶ شهریور ۹۳ در حسینیه هنر است.
بسم ا… الرحمن الرحیم
موضوع بحث ما ظرفیتسازیهایی است که میتوانیم حول اکرانهای مردمی ـ که مهمترین محور جشنواره عمار هست ـ شکل دهیم . بنایمان این هست این بحث با مشارکت شما جلو برود، نه یک ارائهی از بالا.
ویژگیهای ممتاز جشنواره عمار
اولین بحث ما مرور مبانی خود جشنواره عمار است. این بازخوانی قصه گفتن یا بحث انتزاعی نیست، بعداً درباره فرصتهایی که میشود حول عمار تراشید با اینها کار داریم. جشنواره عمار چه ویژگی خاصی دارد. چه چیزی جشنواره عمار را از سایر حرکتهای فرهنگی جدا میکند. شاید بگویید بحث مردمی بودن آن، جشنواره سینما حقیقت هم کلی بخش مردمی و آماتور دارد. مردمی بودن یکی از ویژگیهای خوب جشنواره است اما ویژگی ممتاز و اصلی نیست.
غیر از همین جشنواره عمار، جمهوری اسلامی دو سهتا کار موفق در حوزه فرهنگ دارد. یکی از این کارها راهیان نور است که خیلی به عمار شبیه است. یک کار دیگر هم هست که ظاهرش اجرایی است ولی باطنش فرهنگی است و بیشتر برای خود کنشگرانش ارزش دارد، این کار اردوهای جهادی است. ویژگی مشترک جشنواره عمار و راهیان نور و اردوهای جهادی این است که آدمها در آن مشارکت دارند و ساماندهی آن نیازمند یک مدیریت از بالای مرکزی نیست، گرچه برای هماهنگیها ستادی هم دارد.. برای راهیان نور یک مرکزی هم هست، اردوهای جهادی یک ستاد هماهنگی مثل شورای هماهنگی حرکتهای جهادی یا لایه حکومتیاش بسیج سازندگی هست، ولی سازماندهی آن مردمی است.
یعنی اگر یک پایگاه بسیج، یک گروه مسجدی، یا یک کسی را یک جایی ول هم بکنند میداند که اگر بخواهد در اردوهای جهادی فعالیت بکند باید برود یک منطقه محروم پیدا بکند، بعد بچهها را بردارد ببرد. خیلی به این که کسی بخواهد از بالا مدیریت کند احتیاج ندارد. عمار هم همین طور است. اولاً که مشارکتپذیری ایجاد میکند و آدمها در آن منفعل نیستند و هر کسی که فضایی دارد می تواند محصولی را نمایش بدهد. یک مثال برای اهمیت مشارکتپذیری این است که مردم با مداحی و سینهزنی بیشتر از سخنرانی ارتباط برقرار میکنند، چون در آن مشارکت دارند و صرفاَ شنونده نیستند. این سهتا کار فرهنگی موفق این ویژگی مهم را دارند.
جشنواره عمار ویژگی های مهم دیگری هم دارد. یک مورد فراگیری و همه جایی است، یعنی در همه جا قابل بهکارگیری است. ویژگی بعدی جشنواره عمار فرصتمحوری است. عمار وقتی شکل گرفت که ما با تهدیدی به اسم فتنه مواجه شدیم و دیدیم صدا و رسانه نداریم، نمیگذارند صدای ما برسد. با یک ابتکار از فرصت های موجود استفاده کردیم تا کاری بکنیم که این فضا را بشکنیم.
یک ویژگی مهم دیگر عمار این است که روی یک هویت تاریخی سوار شد، هویت جهاد سازندگی و پخش فیلمهای اول انقلاب که در مناطق محروم برگزار میشد.
عمار هم برای حزبالله تریبون شد هم یک بازار درست کرد، برای تولیدکننده، توزیعکنندهو مصرفکننده. از یک طرف کلی بچه حزباللهی بودند که فیلم میساختند، اما کارهایشان دیده نمیشد، از آن طرف هم کلی آدم دیگر بودند میخواستند کار فرهنگیای بکنند که مخاطب با آن ارتباط زیادی برقرار بکند، مخصوصاً الآن که کسی حال و حوصله خواندن و شنیدن ندارد، اکثر ذهنها تصویری شده است. عمار آمد یک بازاری درست کرد، گفت هر کسی فیلم دارد بیاید. هر کسی هم میخواهد این کارها را بکند بسم الله. برایت مدلی از کار آوردم که همه جایی است، لازم نیست کسی بالای سرت بایستد، خودت در آن مشارکت داری و خودت میتوانی آن را مدیریت کنی، حالا من هم در مرکز کمکی بهت میکنم.
این ویژگیهایی که گفتیم قابلیت تکثیر دارد. ما کنار این عمار یک فرصتمحوری را به کار بردیم و یک بازاری درست کردیم، که میشود برای ایجاد حرکتهای جدید از ان استفاده کرد.
نسبت اکران مردمی و جبهه فرهنگی
از مبانی عمار بگذریم. ما در جبهه فرهنگی چندتا حلقه داریم که عمار یک الگو از تکمیل این حلقهها است. یک حلقه برای ما حلقه تولید، توزیع، مصرف است. عمار قطعه توزیع را در این حلقه جوری شکل داد که مصرف و تولید جدیتر بشود.
اما ما میخواهیم یک حرکت جدی فرهنگی در جمهوری اسلامی شکل بدهیم که عمار یک ضلع آن است. شما در یک منطقه باید بستهای از کارها را با همدیگر اجرا کنید که مؤثر بشود و منطقه شما را تکان بدهد. یک ضلع این بسته، بحث رسانه است. عمار هم البته به یک معنا بیشتر از این که ماهیت هنریاش مهم باشد ماهیت رسانه بودن دارد. میخواهیم پیام برسد ولی رسانه که فقط عمار و فقط فیلم نیست. شما میتوانید توی شهر و منطقه مدلهای مختلف رسانه و رساندن پیام به ملت را داشته باشید، مثلاً میتوانید رسانه محلی داشته باشید، اعم از مکتوب و مجازی. یک ضلع کار فرهنگی کانونهای تربیت نیرو است، کانونهایی که فضایشان تربیتی است. یک ضلعش هم اتاق فکر است. میخواهیم در منطقه چه کار بکنیم، همین جوری که نمی شود یک حرکتی بکنیم. مثلاً در استان یزد و استان کرمانشاه دو جور ظرفیت هست و دو جور کار فرهنگی میشود. ممکن است یک جا بگوییم این رسانه جواب میدهد و یک جایی آن رسانه. یک جایی با این مدل حرکت وارد بشویم و یک جایی با آن مدل، یک پیامهایی همهجایی و همهزمانی است، اما بسیاری اوقات پیامی که در کرمانشاه باید بدهیم با یزد متفاوت است و…. انتخاب بهترینها فکر میخواهد. باید فعالان فرهنگی دور همدیگر بنشینند، بر سر و کله همدیگر بزنند تا به این برسند که با چه مدلی جلو برویم.
یک ضلع کار فرهنگی مطالبهگری است. خیلی از نیازهای فرهنگی هست که کلی نهاد برایشان داریم، هزارتا نهاد و تشکل در دانشگاه هستند، سازمان تبلیغات هم هست، امام جمعه هست. مجموعههای دیگر هستند. ما در کنار کار مردمی خودمان باید سعی کنیم ظرفیتها و فرصتهای این مجموعهها فعال بشود. ما در این قضایا بعضاً ضعیف عمل کردیم. آن امام جمعهای که خودش زنگ زده بود، پیش آقا هم رفت، بچهها جشنواره را بسته بودند و فرصت ثبت نام هم تمام شده بود، روزهای آخر بود. یک بنده خدایی به دفتر زنگ زده بود و گفته بود ما از دَرود نیشابور هستیم و میخواهیم اینجا اکران کنیم. بچهها گفتند نمیشود، وقت تمام شده و اینها. گفته بود یکی از نهادهای فرهنگی هستیم. باز گفته بودند نه، نمیشود. گفت من از دفتر امام جمعه هستم. باز جواب منفی بود، آخرش گفت من خود امام جمعه هستم. این یک مورد است، چرا نباید سیستماتیک باشد؟ این نهادها ظرفیتهای جمهوری اسلامی هستند اما ما احساس نمیکنیم که ظرفیتهای جمهوری اسلامی ظرفیت ما است. بله، درست که ماهیت مردمی عمار این به این است که ما خودمان ظرفیتهای مردمی را فعال بکنیم، اما خب فعالسازی ظرفیت نهادها و مجموعه ها هم روی زمین مانده و مهم است. ما که الآن در عربستان یا اروپا زندگی نمیکنیم ذیل جمهوری اسلامی هستیم، قدرت دست ماست، سیصد هزارتا شهید رفتند و خون دادند که این ظرفیت بیاید و در پلان انقلاب فعال بشود.
یک حلقه دیگری داریم به نام اندیشه، هنر، رسانه و فرهنگ عمومی. در این حلقه جشنواره عمار بین هنر و رسانه ایستاده است، اما ما در فضای اندیشهای و فضای فرهنگ عمومی هم نیاز به کار داریم. خیلی از مردم حتی نمیآیند بنشینند و فیلم نگاه بکنند ولی یک چیزهایی روی فرهنگ عمومی اینها مؤثر است. لوازمالتحریر یک نمونهاش است که الحمدالله در این سه چهار سال بعد مجموعههایی وارد شدند و الآن این قضیه به صورت جدی دارد سامان پیدا میکند، گرچه در آغاز راهیم. الآن در کشور هفت هشتتا تولیدکننده جدی داریم. این یک مدل است. بعضاً بچهها دارند در اسباببازی وارد میشوند. اینها روی فرهنگ عمومی مؤثر است. ما بعضاً یک پیام میاندازیم، بعد انتظار داریم آدمها بیایند بگویند «آمنّا بالله، تحت تأثیر قرار گرفتم»! با یک کار و یک پیام نمی شود، باید به شبکه فرهنگی توجه داشته باشیم، پیامهای مختلف را از قالبهای مختلف با ظرافتهای مختلف بفرستیم تا به مخاطب برسد و تأثیر پیدا کند.
جبههی کار
آخرین نکته در مقدمه بحث این است که جبهه فرهنگی انقلاب چه طور شکل میگیرد؟ از بعد از سال فتنه این همه قرارگاه، شبکه، جبهه و دفتر در بچه حزباللهیها شکل گرفت. آیا واقعاً جبهه فرهنگی انقلاب شد؟ روشنفکرها را ببینیم، بیضایی یک برنامه میسازد، ده نفر روی آن یادداشت مینویسند. برنامه هفت برایش برنامه میگیرد. تشکلهای دانشجوییشان آن را در دانشگاهها پخش میکنند، جلسه نقد و سخنرانی و تقدیر میگذارند. مهرنامه، صدا، اندیشه پویا و تجربه برایش مطلب میزنند. یعنی فضای جبههای دارند. در عرصههای دیگر هم همین است، یکی از رفقا به بعضی تحرکهای روشنفکران که جمعی است، میگفت جبهه فرهنگی انقلاب مخملی! ولی این طرف ضمن همه این نهادها و کارهای خوبی که بعد از فتنه شروع شده هنوز جبهه فرهنگی انقلاب شکل نگرفته است. رفقا، جبهه فرهنگی انقلاب با کار شکل میگیرد. کما این که جشنواره عمار با کار وسط آمده و شماها با همدیگر احساس هویت مشترک دارید، ولو این که با هم هیچ ارتباطی نداشته باشید و فقط در همین نشست همدیگر را ببینید و برود تا سال بعد و نشست بعدی. عمار شده یک هویت.
وقتی که میگوییم این چرخهها باید تکمیل بشود و جبهه تشکیل شود، در استان و منطقه با یک جشنواره میتوان جبهه تشکیل داد تا در حوزههای دیگر هم شکل بگیرد ولی فراموش نکنیم که این جبهه فقط با کار درست می شود. ممکن است شما هیچ امکاناتی نداشته باشید و هزارتا مجموعه باشند که امکانات دارند، ولی چیزی که به شما هویتی را که بقیه ندارند میدهد، همین «کار» است. قرآن در سوره کهف میگوید: « إنهمْ فِتْیَهٌ ءَامَنُوا بِرَبِّهِم وَ زِدْنَاهم هدی، وَ رَبَطْنَا عَعَ قُلُوبِهِم إِذْ قَامُوا»، یعنی وقتی دسته جمعی قیام کردید و فعال شدید، خدا آن موقع قلبهای شما را گره میزند، شما را یک جبهه میکند.
در بخش دوم بحث در مورد موارد عملیاتی و فرصتهایی که در خود اکرانهای عمار میشود به کار برد صحبت میکنیم. در عمار چه چیز ویژهای هست که میشود در حاشیه اکران گفتمان ایجاد بشود؟ چه فعالیت فرهنگیای را میشود ضمیمه اکران عمار کرد؟ الآن شما میخواهید یک اکران انجام بدهید. چه ابتکاراتی انجام میدهید که این اکران یک اکران خشک نباشد، برای ملت جذاب باشد. شما از تجربههایتان بگویید!
ـ یکی از اکران کنندگان: بعد از انتخاب افراد مختلفی که مسئولیت اجرای اکران را به عهده میگیرند، نفسِ خود شیوه برخورد آنها با افراد مختلف و همچنین بستههای فرهنگیای که در کنار اکران آماده می کنیم و مکانی که این فیلمها دارد آنجا پخش میشود، همه اینها کارهای فرهنگی در حاشیه اکران هستند.
ـ حسین سیامک، شهرستان داراب: همیشه برای اکرانها از بچههای نسبتاً متخصص در مسائل اجتماعی و سیاسی و غیره همراه خودمان میبردیم، بعضاً یک دوم وقت اکران را به تبیین و پرسش و پاسخ اختصاص میدادیم، این فوقالعاده جواب داد و مؤثر بود.
ـ رستمیفر، اهواز: استفاده از ظرفیتهای هنری بومی. خیلی از هنرهای منطقهای هستند که متأسفانه مغفول ماندهاند. مثلاً ما شعر داریم، ادبیات انقلاب اسلامی داریم، تئاتر داریم، میتوانیم از اینها در حاشیه بحث اکرانها استفاده بکنیم میشود در حاشیه اکرانها ابتکار به خرج داد و با ظرفیتهای همان منطقه تئاترهای خیابانی درست کرد. یک نکتهای هم که خیلی مهم است انتخاب خود آثار برای اکران است. باید حتماً دقت بشود و متناسب با منطقه و آن موقعیتی آثار برجستهای را انتخاب بکنند و کیفیت کار را بالا ببرند.
ـ علیرضا نجفی، کرمانشاه: در همان جلسه اکران، میشود کرسیهای آزاداندیشی تشکیل داد. بالأخره طیفی که فیلمها برای آنها اکران میشود، همه یک شکل که نیستند، نظرات مختلفی دارند. مخصوصاً چون فیلمهای عمار دارای هویت هستند، بچهها را تحریک و وادار می کنند که راجع به فیلم صحبت کنند یا درباره شان فکر کنند. به خاطر همین دور هم نظریهپردازی اتفاق میافتد. حالا نه لزوماً سازمانیافته، ممکن است چهار نفر چهار نفر باهم بحث کنند. کما اینکه ماها این را تجربه کریم، یعنی ما بعد از این که فیلمی را میدیدیم، مینشستیم و راجع به آن صحبت میکردیم، بعد شروع میکردیم به تطبیق دادن آن با مسائل اجتماعی.
ـ احمدجعفری، تفرش: یکی از کارها شناسایی برنامههای دسته جمعیای است که شاید با صرف اکران عمار نشود مردم را به آن شکل دور هم جمع کرد. مثلاً اگر با ارشاد و سالنهای اکران و اجتماعات آنها ارتباط بگیریم، قاعدتاً ـ به خاطر تنوع آثار جشنواره ـ متناسب با همه برنامههایی که در سالنها اجرا میشود، میشود مستندهایی را از عمار انتخاب کرد که در آنجا قابل اکران باشد. انواع برنامههایی که تحت عنوان شعر، تئاتر، برنامههای تقدیر و تشکر و همایشهای مختلف در سطح شهرستان اجرا میشود یا احیاناً نشستهای دانشآموزی که توی مدارس وجود دارد. اگر ارتباط برقرار بشود و یک خرده سلیقهها را از سطحش پایین بیایم و همافزایی بشود، میشود حین همایشهایشان از مستندهای عمار استفاده کرد.
ـ احمد عابدی، شیراز: بنده معلم هستم. ابتدای کار آمدیم گفتیم بستر ما برای اکران آموزشوپرورش باشد. رایزنیهایی کردیم و توانستیم این قضیه را بخشنامه بکنیم، علیالخصوص، در شهرستان لامرد، این اتفاق افتاد و بعد از بخشنامه شدن درخواستها آمد. ثبت نام کردیم و با همان اکیپی که دوستان داراب گفتند سراغشان رفتیم. یک نفر بیاید برایشان توضیح بدهد، یک معلم یا یک روحانی که بعضاً میخواست احکام را برایشان توضیح بدهد و بهانهای نداشت، این بهانه برایش به وجود آمد که به واسطه اکران بیاید و فعالیت کند. کا در بستر دیگری هم کار کردیم. من کامپیوتر تدریس میکنم، میدانم که بهترین نوع مستندهایی که به دست بچهها میرسید همین کارهای بیبیسی بود، چون کیفیت بسیار خوب بود. حالا یک سری کلیپ هم از شبکه من و تو و این طرف و آن طرف میآوردند. ولی کلیپهایی که ما قبل از عمار داشتیم همگی کیفیت خیلی افتضاحی داشتند و معمولاً تریجیپی و امپیفور میشد روی موبایلها. با آمدن فیلمهای عمار ما به دانشآموزان میگفتیم کیفیت این فیلمها خیلی عالی است. میرفت و با خانوادهاش مینشست و نگاه میکرد. منوی خوشگلی هم داشت. این دوتا تجربهای بود که به ما خیلی کمک کرد.
ـ بخشی، بندر لنگه: ما فیلم عمار را از مسجد و پایگاه و آمفی تئاتر خارج کردیم و اکران خانوادگی راه انداختیم، صله رحم را باب کردیم، خانواده هدف شد. خانوادهها را دور هم جمع کردیم. هم بگو بخند و فضای شادی بود و هم صلهرحم که یک کار فرهنگی اصیل است شکل گرفت، می دانیم که الآن خانوادهها به علت مشغله کاری به طرز وحشتناکی از صلهرحم دور شدهاند. در تجربه ما، یک فیلم مناسب برای مخاطب خانواده که به درد خانواده میخورد اکران شد. بعد یک بزرگتر خانواده از تجربیاتش در مورد آن فیلم که معمولاً در بحث سبک زندگی بود صحبت کرد، سبک زندگی قدیم را با سبک زندگی جدید مقایسه کرد.
ـ اکران کنندهای از یزد: در یزد چند بار مدارس منطقه از ما درخواست اکران کردند، آمدیم در حسینیهای که ما آن را به سینما تبدیل کرده بودیم حول و حوش سی ساعت برایشان فیلم اکران کردیم. بعد یک مدرسه دیگر پشت سرش درخواست داد. ما در اعیادی مثل ۲۲ بهمن در کنار اکران جشن برگزار کردیم. هم جشن بود، هم اکران. مسابقه و اهدای جایزه هم داشتیم. فیلمی را که متناسب مخاطب دانشآموز بود پخش میکردیم و بعد از داخل این سؤال طرح میشد. یک الگوسازی هم شد، مثلاً خیلیها از فیلم «این ده مرد» عاشق شهید بابایی شده بودند یا مثلاً وقتی پرواز تا بینهایت را دیده بودند، دوست داشتند که در آینده بتوانند در زمینه علمی برای کشورشان کاری بکنند.
یک تجربه دیگر هم داریم. چند سال بود که این اللهاکبر گفتنهای شب ۲۱ بهمن در محله خودمان ضعیف شده بود. ما قبل از ساعت ۹ اکران گذاشتیم، خیلیها به بهانه دیدن اکران در آنجا جمع شدند، شاید صد نفر آمدند و اکران را نگاه کردند. ما از پتانسیل همانجا برای تکبیرگویی استفاده کردیم. حتی فردا صبحش هم توانستیم این را راهپیمایی ببریم و قویتر برگزار بکنیم. جالب این که خیلی از نیروهای پتانسیل مردمی را از بین نوجوانها و حتی بزرگترها شناسایی کردیم که ما تا حالا نمیدانستیم چنین نیروهایی هستند که میتوانند کمک بکنند، آنها هنوز هم فعالیت دارند و دارند به ما کمک میکنند.
ـ بهمنی، ایذه: ما اگر اکران آمفی تئاتری داشتیم نمایشگاه تراکت و کاریکاتور و عکس بغلش برگزار میکردیم، کاریکاتورهای مازیار بیژنی، تلخند و این جور کاریکاتورها در این راهرویی که مخاطبین باید بیایند تا به آمفی تئاتر برسند می گذاشتیم. بعضی وقتها دو صفحه از نشریات راه یا پنجره یا مطلب مناسب دیگر را کپی میگرفتیم و با یک کمی تغییر صفحهآرایی به عنوان تراکت استفاده میشد و مردم مطالب را میخواندند. کنار اکران کتابفروشی داشتیم. یک اکران دبیرستان هم داشتیم که بعد از آن اکران بچهها با همکلاسیها و هممدرسهایهایشان هماهنگ کردند و یک کلاس فیلمسازی پنجاه نفره تشکیل دادند. از آن کلاس فیلمسازی پنجاه نفره یک عدهشان ماندند و توی مسجد میآمدند.
ـ جلالیانزاده، اهواز: فعالیت جانبی جشنواره عمار در شهر اهواز معرفی شهدای غیر شاخص بود. یعنی جشنواره عمار در محل اکرانی مثل دانشگاه، همزمان با یادواره شهیدی که کارمند یا کارگر آنجا بود و با یاد این شهید برگزار شد. با این کار خانواده شهید احساس احساس کردند که هنوز برای نظام و مردم محترم هستند. در روحیه بچهها هم خیلی تأثیر داشت که شهدا فقط شهدای شاخصی که اسمشان را میدانیم و پوسترشان را میبینیم نیستند. با خانواده شهید مصاحبهای هم شد.
ـ مطلّبیپور، شیراز: ما خیلی از فیلمها را به صورت گزینشی برای مراسمها و برنامههایی که داشتیم انتخاب می کردیم. مثلاً ما در طرح ضیافت اساتید دانشگاه شیراز با وجود موضوعی که برای استاد انتخاب شده بود، فیلمهایمان را به طور گلچین در آن برنامه پخش میکردیم.
ـ کیخواه شیرازی مقیم یزد: ما بر این تأکید نداریم که حتماً دهتا پانزدهتا یا هشتتا کار اکران بشود. میگوییم یک اکران بشود ولی کار با کیفیت و حواشیای که اطراف این تعریف میشود، بر اساس اهدافمان میتوانیم این را مدیریت بکنیم.
شهبازی: حالا چند فرصت اکرانهای مردمی برای فعالیت فرهنگی را با هم بازخوانی میکنیم:
احیا و فعالسازی مکانهای انقلابی
اولین چیزی که هر کسی میخواهد اکران بکند به عنوان یک فرصت با آن مواجه است «مکان اکران» است. یک سری اکرانها هست که ما با استفاده از ظرفیتهای خانوادگی و مردمی در جاهایی مثل منزل و مساجد معمولی و پایگاههای بسیج و اینجور جاها برگزار میکنیم. اینها خیلی خوب است. ولی اگر با یک زاویه دید دیگر به مکان اکران نگاه کنیم، اکران بهانهای برای احیا و فعالسازی مکانهای سوختهای است که ما به آن خیلی توجه نمیکنیم. مثلاً این سنت اکران در خانه شهید که در مشهد بیشتر از جاهای دیگر دیده شد. بچهها توی خانه بابانظر فیلم اکران کردند، یعنی احیای مکانهایی مثل خانه شهدا. همینطور یک سری از مکانهای انقلابی هستند که من اسم آن را «مکانهایی که ظرفیت توریسم انقلاب یا توریسم فرهنگی دارند» میگذارم. مثلاً یک مسجد مهمی در مشهد به اسم مسجد کرامت وجود داشت که آقا امام جماعتش بود. یا یک مسجد مهمی در خرمآباد لرستان است به اسم حضرت حجت (ص) است. این مسجد زمان جنگ در اوج موشکباران برای جمعآوری کمک به جبهه و رزمندهها هزار روز ایستگاه صلواتی داشته است. رزمندهها وقتی از خرمآباد رد میشدند، آنجا پیاده میشدند. هزار روز این کار را کرده است ولی هیچ نمادی از این اتفاق توی مسجد نیست. ما دو سال پیش با دوستان به آن جا رفتیم ببینیم این مسجد چه جوری است. فکر می کردم الآن میرویم دم در مسجد یک یادمان میبینیم و راهنما و ماکت و… وقتی رسیدیم دیدم انگار نه انگار، یک مسجد ساده کاملاً عادی بود، حالا خواست خدا بود، آن شبی که ما بودیم رئیس هیئت امنای زمان جنگ که حالا مشهد زندگی میکند، آمده بود خرمآباد و دقایقی صحبت کرد در مسجد. در همهجا کلی مکان این جوری داریم که میشود به بهانه همین فعالش کرد. فلان کانونی که در انقلاب کارهای مهم یا مؤثری کرده است. فلان جایی که بچه حزباللهیها در دهه هفتاد در اوج فضای اختناق دوره سازندگی دور همدیگر جمع شدند و کار مهمی را انجام دادند. کلی از اینها را میشود گشت و پیدا کرد و به بهانه اکران زندهاش کرد، به یک معنا میشود با آن تولید سوژه کرد. این مسجد کذایی را که مثال زدیم، شما به عنوان یک جایی که ماهیت و ارزش توریسم انقلاب یا توریسم فرهنگی دارد احیا میکنید تا مثل یک نماد باستانی که همه میروند و میبینند، بیایند آنجا را هم ببینید. بعد ممکن است خودت و یکی دیگر دغدغهمند بشوید و بروید روی این مسجد به عنوان یک سوژه کار بکنید. یعنی بعضاً به مکانهای اکرانمان از منظر سوژه هم نگاه بکنیم. چندتا نمونه مثال زدم. مثل خانه شهدا. مثلاً یادمانهای شهدا. بچهها در این یادمان شهدای حزب جمهوری به سرچشمه رفتند اکران بکنند.
تشکیل پاتوق
فرصت دیگری که در ضمن اکران می توان درست کرد ایجاد پاتوق است.
گاهی ما فقط یک اکران برگزار میکنیم، تیری در تاریکی میاندازیم و تمام میشود میرود، ولی ما میتوانیم با انتخاب کردن یک جاهایی و برگزاری اکران مستمر پاتوق درست کنیم. چون ما معمولاً کلی بچه حزباللهیِ علاقه مند به کار فرهنگی در جاهای متنوع میشناسیم، یک سری کارهای مهم و اثرگذار یا بزرگ هم داریم که لازم است در جاهای مختلفی برگزار بشود. اما چون ما به هم وصل نیستیم کارها زمین میماند، آنها هم که دوست دارند به مجموعههایی وصل شوند و فعالیت کنند نمیتوانند. معلوم نیست طرف پوستر اکران عمار را ببیند یا نبیند، اگر دید بیاید یا نیاید. اگر شما یکی دو نقطهای را فکر میکنید اهمیت دارد با اکرانهای مستمر پاتوق درست کردید امکانی ایجاد میکنید که دیگران بتوانند در فضای شما بیایند و به هم وصل شوید و کار مشترک کنید. مثلاً دفتر راه مشهد، بچهها مسجدی را با همین اکران پاتوق کردند و بعداً آنجا دفتر راه شد. این خیلی مهم است و ظرفیتسازی میکند. اول آنجا اکران برگزار شد، بعداً حلقههای مطالعاتی شکل گرفت، بعد چیزهای دیگر. کمکم به یک مجموعه جدی فرهنگی تبدیل شد. به اکران بعضاً این طوری نگاه کنید. البته این نباید همه حرفهایی که میزنیم، مخل اکرانهای عادی شما باشد. ما هرجایی توانستیم، در فلان خانه، فلان خوابگاه، فلان جلسه و فلان جا اکران برگزار میکنیم، ولی بعضاً میشود از مکان استفادههای اینچنینی هم کرد. اگر در مورد مکان کسی نکته تکمیلیای دارد بگوید!
ـ تراکمی، بندر ماهشهر: نکتهای که در مورد مکان به ذهنم آمد این است که بستگی به نوع فرهنگ غالب آن منطقه دارد. یک سری از اینها را که گفتید شاید در شهر ما نمیشود انجام داد ولی شاید جاهای دیگر بشود این کارها را انجام داد. بستگی به فرهنگ غالب مردم آنجا هم دارد. ما در اتاق فکر و هماندیشیهایی که انجام میشد با دوستان همفکری کردیم و اکران را به کف خیابان، داخل پارکها آوردیم. خصوصاً چون گرمسیر هم هست، ما این کار را در فصلی انجام دادیم که هوا خنک بود، اکثر خانوادهها برای تفریح میآمدند. خیلی جواب داد. بچهها یک قسمتی را موکت پهن میکردند. یک تعدادی صندلی بود. کنارش غرفههای نمایشگاهی برگزار میشد، عکس بود، فروش کتاب بود. لذا بحث قضیه فرهنگ غالب یا فرهنگ عمومی آنجا خیلی مطرح است.
معرفی چهره
شهبازی: گاهی می توانیم چهرههای کمتر دیده شده و گمنام مثل نخبههای استانی یا ملی را به یک فضای حزباللهی وصل کنیم، ممکن است طرف خیلی هم حزباللهی نباشد. اگر توانستیم حزباللهیاش را پیدا بکنیم که چه بهتر، وگرنه بنای بندشدن طرف را به محیط حزباللهی باز میکنیم. یا مثلاً شاعر، خواننده، جانبازان فراموش شده، آدمهای مهمی که در انقلاب نقشآفرینی داشتند و… ما به لرستان رفته بودیم. بچهها دو سهتا گزینه جالب آوردند، که شاید در شرایط عادی از کنارش همینطور رد شویم: یکی دوتا آرایشگری که از موقع انقلاب شیشه بیرونش را به روزنامه دیواری کارهای انقلابی تبدیل کرده بود و داخل آرایشگریاش هم کتاب توزیع میکرد. خب این یک چهره است. اخیراً بچههای تبریز یک چهرهای را عَلَم کردند و برایش یادبود گرفتند، طرف روزنامهفروش و گوینده شعارهای انقلاب توی تبریز بود و موقع انقلاب با همین روزنامهفروشی کلی شبکه درست کرده بود. خب این آدم ارزش دارد. میشود به این آدم ضریب داد.
کار معرفی چهره هم مثل احیای مکان، خودش تولید سوژه است. یک آدمی را میآوری و به او ضریب میدهی، یک نفر دیگر میرود و در موردش کار میسازد. مثلاً حاج بهزاد پروینقدس در تبریز، در یک گوشه ای بود. من یکی دوتا کتاب هم از او در مورد شهید حبیب هاتف و … دیده بودم اما اصلاً نمیدانستم کجاست، زنده است با نه. بچهها یک یادبود برایش گرفتند، طرف یک چهره مهم شد. بنده خدا یک قدری وضع مالیاش هم در مضیقه بود. یکهو این طرف و آن طرف به او توجه کردند. حتی وزیر ارشاد او را خواست و ازش تقدیر کرد. یعنی تو یک ظرفیت میسازی که این آدمها دیده بشوند، ضریب پیدا کنند و سوژه بشوند.
یک مثال دیگر، در سیستان و بلوچستان بچه ها یک ابتکاری کرده بودند، تقدیرنامههای بچههای همکاری کننده در جشنواره را دادند پسر شهید یزدان گلدوی که یکی از بمبگزاران را بغل کرده بود تا جلوی شهادت مردم را بگیرد، امضا کند. ته مداد را گرفته بود و به عنوان امضا نقاشی کشیده بود. این یک کار پسر شهید گلدوی را زنده کرد. یا مثلاً در تهران، این ابتکار شد که خانواده شهدا، مثلاً مادر شهید رجببیگی و مادر شهید کبیری بیایند و آنها از آقای میرباقری تقدیر کنند. این یک مدل است. حالا دیگر همین جوری بگیرید. فرماندهها و رزمندگان، اساتید دانشگاه، فعالان فرهنگی هنری، نویسنده، روزنامهنگار، تئاتریها، عکاس، شاعر، مداح، چهرههای انقلاب مثلاً چهرههای قدیم جهاد، روحانیت، حتی کارآفرینانی که حاشیه ندارند و… مثلاً معلمی که میخواست بچهها را از آتش نجات بدهد و خودش سوخت، این آدم الان کجاست؟ چرا ما به چنین آدمهایی فکر نمیکنیم؟ چرا فقط کودکان کار و فعالان محیط زیست و فلان و اینها به سراغ این آدمها میروند؟ سعی کنید به این ظرفیت استانی نگاه بکنید. مثلاً خیلی از آدمهای استان شما هستند که در قم یا تهران یا جای دیگری ساکن هستند. اگر میخواهید از یک جای دیگر کسی را دعوت کنید، به این آدمها توجه کنید. در هر استانی حساب بکنیم کلی از این آدمها هست. بعضاً بچهها به دبیرخانه زنگ میزنند که نمیشود آقای طالبزاده بیاید، نمیشود آقای جلیلی بیاید؟ در حالی که باید کار به اینجا برسد که دبیرخانه جشنواره بیاید بگوید بچههای خوزستان، بچههای فلان جا، شما آدم سراغ دارید در برنامه سینما فلسطین بیاید؟ اصلاً شما خودتان بیایید بگویید که ما این ده نفر را از زیر خاک بیرون کشیدیم.
همین که طرف را میآوری، اصلاً حتی اگر پنج دقیقه صحبت نامربوط در مورد آب و هوا بکند، یا طرف را میآوری و از او تقدیر میکنی یا میخواهی از اکرانکنندههایت تقدیر بکنی یا از یک سری از فیلمهای خوب که از استان خودتان توی جشنواره بوده تقدیر بکنی. مخصوصاً نگاه جشنواره هم این است که به سمت استانی شدن برود. بالاخره سه چهارتا فیلم خوب هست که توی جشنواره اصلی میآید و در تهران از آنها تقدیر میشود. تو توی منطقه خودت دو سهتا از این فیلمهایی که مال منطقه خودت بوده را هم میتوانی بهش ضریب جدا بدهی. با چهره بازی کنید! پسر شهید گلداوی ابتکار بچههای زاهدان بود، خیلی جالب بود. عمراً بچهها توی دبیرخانه مینشستند و یک سال هم فکر میکردند به یک همچین ایدهای میرسیدند ولی آنجا طرف نگاه کرده دیده یک بچه شهید اینجا هست، رسیده به این که این لوح اهدا بکند.
توزیع محصولات فرهنگی
بعضاً ما میخواهیم توزیع محصولات فرهنگی بکنیم، مخصوصاً بچهها توی دانشگاهها یا در مجموعههای فرهنگی شهری، در سال یک نمایشگاه برگزار میکنند. پنجاه و پنج هزار و پانصد و پنجاه و پنج تا کتاب هم توی آن میآوردند، تمام میشود میرود. در صورتی که خود اکران شما میتواند خیلی کوچکتر، مثلاً با یک نشریه، یک کتاب، یک سیدی نمایشگاه زد.
یکی از کارویژههای شما معرفی خود این محصولات یا معرفی مجموعههای تولید کننده این محصولات است، مخصوصاً مجموعههایی که در استان خودتان فعال هستند. جشنواره هم اخیراً به سمت این رفت که تبلیغ بگنجاند، در این سیدیهایی که الآن میآید، تبلیغ یک سری کتاب هست، شما خودتان میتوانید این کار را در منطقه انجام بدهید، حالا لازم نیست حتماً کلیپش را هم داشته باشید. در همین حد که یارو یک دقیقه پشت میکروفون آن را معرفی کند، یا حتی بدون میکروفون با صدای رسا اعلام کند. این یک مدل تبلیغ است، این که شما در هر اکران، دو سهتا نشریه و کتاب و فیلم معرفی کنی. یکی از خوبیهایش هم این است که در حد کوچک خود یک پولی را برای اکرانهایتان میآورد، برای شما شبکه میسازد. خیلی خواستی تقوا به خرج بدهی برو با تخفیف بفروش. بیست درصد. همان تخفیفی را که از فروشنده میگیری، ولی این تقوا نیست، تنزه است. کار درست بکن، پولی هم بگیر که بخشی از هزینههایت را تأمین کنی. شما چون سرشاخه هستید این کار برای شما شبکه توزیع درست میکند. آن وقت شبکه توزیع چیز ماندگاری میشود. آن وقت شما اگر خواستید هر مطلب دیگری هم پخش بشود، این آدمها به شبکه تبدیل میشوند. توی دانشگاه علم و صنعت دوتا از بچهها بودند، اینها یک کار ساده مستمر میکردند. هفتهای یک کتاب، نشریه یا سیدی میآوردند. همه میدانستند یکشنبهها ساعت یازده تا دو اینها بین سلف و مسجد دانشگاه هستند. این هفته مثلاً کتاب حسن رحیمپور بود. هفته بعد رمان سیدمهدی شجاعی بود هفته بعد نشت نشای امیرخانی و….
بعضاً هم بعضی مجموعهها هستند که حاضرند پشتیبانی بکنند، مثل همین مجموعه خوشه. هفتاد مجموعه توزیعکننده در کل کشور هستند. همین بچههای خیزش نو و خوشه و آرمان و کتاب فردا. یا مثلاً پاتوق کتاب که دیگر پایه است که هر جا بفرستد. خیلی از شماها هم در استانتان از اینها دارید، مثل کتاب آفتاب مشهد یا کتاب آسمان سبزهوار و….
مثال دیگر کارهایی از جنس توزیع جزوه است. بعضی از استانها مثلاً بچههای شیرازی حتی جزوهها را میفروختند، مثلاً جزوه جبهه فرهنگی آقا وحید، جزوه مجاهده فرهنگی آقای نظافت، جزوه رسالت بسیج حسن رحیمپور، جزوههای سایت تریبون، مطالبه یا همین سایتی که بچهها این دوره محصولات جشنواره را گذاشتهاند. همین سایتی که خود جشنواره هم داشت. این همه جزوه آنجا هست. اگر به بودجه ای وصل هستید، میتوانید همین جزوهها را تکثیر کنید، اگر هم نیستید، میشود فروخت. یادم است در شیراز ما با یک مراسم جدیدی مواجه شدیم. در دانشگاه آزاد شیراز نمایشگاه فروش جزوه. مثلاً پنجاهتا، بیستتا جزوه خوب را میفروختند.
خود لوازم التحریر انقلابی هم هست، نشریات هست، حتی بعضی از نشریههای خوب که توی شهرتان هست، حتی بعضاً نشریههای خوب دانشجویی. البته خطرش را هم دارد. نباید به توزیع کننده محصولات زرد مذهبی تبدیل بشویم. همین محصولات مداحی فلانی و فلان سخنرانیهای پرفروش این آقایانی که به قول وحید جلیلی نوک برجهایشان فراماسونها هستند و ته لیوانهایشان صهیونیستها. دیشب در یک شهرستان بودم، بحث شدید بود. می گفتند شماها نمیفهمید، آن شیخه که هی به اهل تسنن فحش میداد خیلی خوب است. گفتم بروید این فیلمهای آدمهای آزاد شده ریگی را ببینید. ببینید چندتایشان دارند میگویند هی برای ما نوار همین حاج آقای کذا را پخش میکردند که اهل تسنن فلان هستند، پدر و مادرهایشان چی هستند. ما به خاطر اینها به ریگی پیوستیم.
حالا یک الگوهایی هم هست. مثلاً بعضاً بچهها نمیخواهند بفروشند. آقا وقف در گردش بگذار! اعلام کن فلان محصول را ببرید و اکران بعدی بیاورید! از این تیپ کارها میشود کرد. دیگر چه کار میشود کرد؟
ـ اکران کننده ایذه: بچهها برای اکران مسابقه نقد گذاشتند. بعد از اکران یک عده از مخاطبان میآمدند نقدشان می نوشتند، بعد منتخبان نوشتههایشان را میخواندند. یا این که یک نفر میآمد و نقدش را شفاهی میگفت. به آن نقدهای برتر یکی از کتابهایی که سر میز توزیع فروخته میشد جایزه میدادیم. مثلاً جشنواره دوم که سال اول اکران ما بود، بچههای ایذه سال اول را یک مقدار محدود اکران کردند. در جشنواره دوم از نخلستان تا خیابان را جایزه دادیم. در جشنواره سوم هم فردی بودم مستضعف را. خود بچهها کتاب را تولید کرده بودند، آن را جایزه دادیم.
شهبازی: این نکته مهمی است. مثلاً مجموعه رسانه بیداری در خوزستان، از اکران عمار به این رسیده که دوتا فروشگاه توزیع توی شهر زده. یک ضلع دیگر از جبهه فرهنگی را کامل کرده. ما از سمت کارهای کوچک به سمت این حرکت بکنیم که حتی نهادهای مستقر ایجاد بکنیم. بله. ممکن است برادران شیرازی بگویند بچههای کتاب داریم. ممکن است بگوییم بروم همان را تقویت کنم و برای همان فضا ایجاد کنم، کار دیگری استارت بزنم یا نه ببینم مثل هیئت خوب است تکثیر بشود کار.
در بحث توزیع و نمایشگاه یک پیشنهاد هم دارم. ما با بچههای یزد ارتباط داریم ولی با فرهنگ آنها نه. چون یک سری اتفاقات خاص هست که مال یزد است، یک سری اتفاقات خاص برای کاشان است. همین مراسم قالیشویان که با چوب میروند و فرش را میزنند. این اتفاقات میافتد و خیلیها از این مراسم و فرهنگ خاص مطلع نیستند. همین را میشود به شکل یک جزوهای در آورد و انتقال داد که اگر دیگران به استانشان آمدند از این استفاده کنند. حتی میشود آن را به صورت نمایشگاه هم در آورد و عکس مراسمهای خاص را کنار اکران جشنواره عمار زد. خیلیها هستند که الآن با رسم و رسومات قدیم هیچ ارتباطی ندارند.
در نمایشگاه از موارد و تولیدات در سطح ملی هم می شود استفاده کرد. مثلاً کاریکاتورهای مازیار بیژنی، مسعود شجاعی طباطبایی یا … مازیار بیژنی در سایت روزکارتون کلی بچههای حزباللهی یا کارهای حزباللهی در حوزه گرافیک را معرفی کرده است. همین سایت تلخندک، یا نمایشگاههایی از جنس «همین جا کربلاست» و «من نسکافه نمیخورم». فایلهای خیلی از نمایشگاه ها حتی روی اینترنت هم هست. یک سطح آن ملی است و یک سطح منطقهای است. بعضاً باید بروی بگویی آقای برادر حوزه هنری، آقای خاتم استان، اکرانکننده عمار هستم، داریم میرویم اکران بکنیم، شما کار تولیدی ندارید؟ یک همچین فضایی را هم میشود ایجاد کرد.
گفتم جبهه فرهنگی انقلاب با کار ایجاد میشود. آن آدمها وقتی جبهه میشوند که با یک محوریت کار بیایی یک فضا ایجاد کنی. همانطور که عمار برای سازندگان و برای آن کسانی که میخواهند بروند توزیع کنند بازار ایجاد کرده است. تو هم در منطقه خودت بازار ایجاد کن! برای کارهای دیگری که بازاری ندارد دیده بشود. بازار نه به معنای فروش. بازار به معنای همین دیده شدن و عرضه. طرف میخواهد کار بکند. یکی از بچهها شاعر را مثال زد. کلی شاعر خوب داریم. طرف هی مانده سالی یک بار برود جلوی آقا شعر بخواند، حالا هر چند سال یک بار نوبتش بشود. سالی هم یکی دو بار توی این همایشهای ملی برود معرفی شود. برای شاعرها تریبون ایجاد کنید. بچهها در تهران یک ابتکاری کردند توی هیئتهایشان شاعر آوردند. بعداً توی هیئتهای دیگر هم مد شد.. اکران عمار هم یک فرصت است. البته یک نکتهای بگویم. همه این چیزهایی که میگوییم به شرطها و شروطها، عدم اخلال در اکران مردمی از شروط اصلی است. اگر قرار باشد هی دنبال این کارها بیفتی و اکران مردمی به باد برود، همه این حرفها باد هوا است.
ـ نامشخص: یک سری عکسهایی در آلبومهای خانوادگی وجود دارد که مربوط به تاریخ انقلاب آن منطقه یا تاریخ سیاسی یا جنگ آن منطقه است. این عکسهای خانوادگی را میشود به صورت نمایشگاهی ارائه کرد.
شهبازی: بله، عکس از محرومیت آن منطقه، عکسهای خوب از انقلاب، کلی از این جنس عکسهای منطقه چاپ شده اند. دکانهایی مثل حوزه هنری مناطق بعضاً انبار این چیزها است که نه خودشان ایدهای برای آن دارند، نه کسی به سراغشان میآید.
ـ نامشخص: در بحث توزیع محصولات فرهنگی و بحث نمایشگاه پیشنهاد میدهم که اگر خود دبیرخانه بتواند یک سری از اقلام و پکها را آماده بکند و در کنار همان پکها و سیدیهای عمار بتوانیم از آنها هم استفاده بکنیم. چون شاید هر استانی برای خودش یک سری چیزهایی داشته باشد که به گوش بقیه استانها نرسیده باشد. با جمع شدن اینها در دبیرخانه جشنواره عمار و مشخص بشود ما چه چیزهایی را میتوانیم. آن چیزهایی که موجود است را بیایند معرفی بکنند. خودتان در بحث جشنواره میتوانید با اسپانسر و این طرف و آن طرف صحبت کنید که ما بتوانیم این چیزها را با تخفیف در اختیار آن جمعی که برای اکرانها میآیند قرار بدهیم.
شهبازی: رفقای جشنواره هم انشاءالله به فکر خواهند بود ولی نکته اصلی خود شما هستید در استان خودتان. ما یک موقعی میخواستیم اردوی دانشجویی بگذاریم. به جای این که از استان آدم ببریم. مثلاً به همین فارس. به بچهها زنگ میزدیم چه کسانی را داری. مثلاً بهرام اخوان کاظمی غول مرحله آخر علوم سیاسی است و در حوزه تخصصیاش حرف دینی و بومی تولید کرده است. آنجا نشسته و هیچ کس او را نمیشناسد. حالا شاید خودش هم آدم سیاسی نیست. از نظر سیاسی با فضای حزباللهی شاید ارتباط نداشته باشد ولی در فضای علمی خودش حزباللهی است، نه توی فضای سیاسی. خب این آدم ظرفیت است. باید این آدمها را بالا آورد، یا مسئول دانشکده فنی دانشگاه شهید باهنر کرمان دکتر نادری دانشجوی مسلمان پیرو خط امام بوده، خب این آدم ظرفیت منطقهای است که کسی که در سطح ملی هم کار میکند، به واسطه بچهها و نگاه محلی او را میتواند پیدا کند.
حلقه های نقد، مطالعه و آموزش
مثال زدند که ما برای نقد فیلم کلاس برگزاری میکنیم، یک سری کار دیگر که میشود در حاشیه اکرانها انجام داد رفتن به سمت چیزهایی از جنس حلقه مطالعاتی و عملیاتی است، همان جزوههایی که مثال زدم از آن جاها میتوانید پیدا بکنید. چرا همینها به محور جمع کردن یک سری از بچههای فرهنگی توی منطقه تبدیل نمیشود. حالا تا اسم حلقه مطالعاتی میآید، همه یاد اصول عقاید و ولایت فقیه و اینها میافتیم ولی خیلی از مطالبی که اتفاقاً کار بچهها را راه میاندازد همین مباحث عملیاتی فرهنگی است که خیلیهایش هم جزوه شده است.
میتوانید در حاشیهاش کلاس نویسندگی برگزار بکنید. کلاس نقد فیلم میتوانید برگزار بکنید. اصلاً خود این نقد فیلم میتواند از نقد فیلمهای عمار شروع بشود. حتی میتواند جلسات ثابت بشود که غیر از فیلمهای عمار، فیلمهای دیگر نقد بشود، این هم برای بچهها جذاب است، هم جمع راهانداز است.
دقت کنید داریم روی چیزهایی تأکید میکنیم و دست میگذاریم که میتواند شما را به مجموعههایی تبدیل کند که کارهای دیگری هم میتوانید انجام بدهید، هم جمع شما را منسجم میتواند بکند، این خیلی مهم است. بعضاً این طوری نباشد که این اکران تمام شد، تا اکران بعدی آقای برادر کرمانشاه هیچ ارتباطی با آن یکی در کنگاور و یا جای دیگر هست نداشته باشد.
خیلی از این نقد فیلمها حتی احتیاج به استاد هم ندارد، خودتان شروع کنید و نقد کنید. تهش این است که اگر خواستی یک خرده پدر و مادر دارتر نقد بکنید، این همه کتاب مثلاً انتشارات ساقی منتشر کرده است. همین مسعود فراستی نشسته کتاب لذت نقد و چهار جلد کتاب مبانی سینما و فلان نوشته است، ولی حرف من این است که خودتان راه بیفتید. نقد فیلم هم میخواهید برگزار کنید به تهران زنگ نزنید که فراستی و طالبزاده بیایند.
خود بحث رسانه محلی یک محور است. شما باید بتوانید اینها را درگیر کنید، ولی یک وقتهایی خیلی از جاها شما رسانه محلی جدی که حاضر باشد حرف ما را بزند ندارد. شما از اطلاعرسانی خود این برنامهها حتی خودتان میتوانید به رسانه محلی برسید. الآن در بعضی از استانها بچهها این پک را خوب کامل کردهاند. نگاه میکنی میبینی که طرف اکران عمارش را دارد، مجموعه فرهنگیاش را هم دارد، کانون تربیتیاش را هم، به رسانه محلی هم رسیده است. البته همه اینها مستحبات است، واجب اصلی اکران است ولی من میخواهم بگویم چرا ظرفیت خودمان را محدود میبینیم؟ حالا چون در بحث رسانه کارگاه جدا دارید من دیگر ریز نمیشوم.
معرفی چهره، رسانه، اجرای کارهای دیگر، کرسی، ظرفیتهای فامیلی، برگزاری کلاس، شبکهسازی، تشکیل پاتوق، قضیه پاتوق را جدی بگیرید، پاتوق مجازی و حقیقی. حالا با واتساپ میکنید، با گروپ ایمیلی، با هر چی با آدمهایی که به شما وصل میشوند ـ چه به عنوان اکرانکننده، چه به عنوان آدمهای عادی که نظر میدهند ـ مرتبط باشید! آنها پیامک میدهند ولی ما هیچکاری با آنها نداریم. تهش این است که سال بعد دبیرخانه تهران یک سری از این شمارههایی که به دبیرخانه مرکزی زدهاند، یک اساماس میزند که موضوع فلان است. الآن که الحمدالله با این اپلیکیشنها که اندروید هم دارد خیلی فراگیر میشود و احتیاج به هزینه اساماس هم نیست.
مناسبت و زمان
یک نکته مهم این است که باید به تعریف عملیات برسیم. یک وقتهایی این تعریف عملیات، در خود اکران است، یک وقتهایی بعد و جدا است. مثل همین کاری که دفتر سر قضیه حقوق بشر کرد. اکران ویژه دوازده تیر. یک راهکار است. یک بار هفته دفاع درست کرد، بیست فروردین سالروز قطع رابطه با آمریکا و روز ملی انرژی هستهای. میشود مناسبت تراشید و جنبه اکران را گسترده کرد به عملیات هم رسید.
الآن آقا دارد میگوید اولویت اول کشور نگاه به درون است. همه ماها هم داریم آقا را نگاه میکنیم و میگوییم چه جالب؟! انگار ماها هیچ مسئولیت و وظیفهای نسبت به قضیه نداریم. باید ما عملیات بتراشیم. یک وقت عملیات تراشیدن این است که فضاسازی بکنی، مثلاً در مورد قضیه انرژی هستهای همین چیزهایی که توی عمار بوده را با یک سری کار دیگر مطرح کن. دو هفته دیگر به نیویورک تشریف میبرند، میخواهند مذاکره مستقیم انجام بدهند، نقش تو کجا است؟ خب تو باید فضا بسازی. سه ماه و چهار ماه بعد دور دوم این قضیه هستهای بسته میشود. شاید تا پنجاه سال آینده این کشور یا حتی درازمدتتر به این قضیه بسته است. کسی انتظار ندارد تو کار سیاسی بکنی، ولی میتوانی از همین ظرفیت استفاده بکنی. در همین عمار در این دو سال ده پانزده تا مستند در مورد همین هستهای آمده است. همین برای تو یک ظرفیت است. تو کنار همین عملیات طراحی کن! عملیات طراحی کردن یعنی میخواهم یک موضوعی را طرح کنم. اکرانش را میگذارم، ممکن است مسابقهاش را هم بگذارم، نمایش فلان را هم ممکن است، هر کاری که میتوانم بکنم.
پس مناسبت خودش یک بحث است. عملیاتهای این تیپی یک بحث است، کارهایی هم در حاشیه فیلم میشود کرد. مثلاً یادم هست. در همین دوازده تیر بحث بود که برداریم یک طومار گسترده در استانها امضا بکنیم. در حاشیه همین اکرانهایی که بچهها میخواهند بروند بکنند، این یک کار است. تو در سطح منطقهای هم میتوانی انجام بدهی. از فلان مشکل منطقه بگیر تا یک مسأله مثل مثل انرژی هستهای تا این قضایای مربوط به نگاه به درون، یعنی زدن نظام سلطه، نشان دادن سرنوشت شوم سازش با نظام سلطه و از همه مهمتر نشان دادن اینکه مسائل ما راه حل داخلی دارد.
اتاق فکری برای تمام فرهنگ
کارهای دیگری هم هست. همانطور که اتاق فکر تشکیل میدهیم که چطوری اکرانها بهتر شوند، در این اتاق فکرها میتوانیم به این فکر کنیم که چه جوری میتوانیم مسائل فرهنگی منطقه را تغییر بدهیم، چه ظرفیتهایی در خود منطقه هست. چه از نظر راهکاری و عملیاتی و سازوکاری، چه از نظر محتوایی. یک مثال بزنم. شورای فرهنگ عمومی نهادی است که خود آقا از دوره ریاست جمهوری پای آن ایستاد تا بر اساس قانونش در سطح ملی و بعد هم در سطح منطقهای شکل بگیرد، حتی تا سطح یک شهر کوچک. در این شورا هم نهادهای فرهنگی و هم فعالان عادی فرهنگی باید با محوریت امام جمعه جمع بشوند. حالا امام جمعههای ما و نهادهای فرهنگی ما این کارها را نمیکنند، بعد میبینی که فلان امام جمعه خودش یک جلسه هفتگی دیدار با جوانان دارد. اتاق فکر تو میتواند به اینها فکر کند یا برود پیگیری بکند، مطالبه بکند. به استان این جوری نگاه کنید: ظرفیتهای استان چیست، ضعفهایش چیست، چه چیزی را میشود در آن فعال کرد. اصلاً نقد خود نهادهای فرهنگی ما، صدا و سیمای استان. اصلاً از بعضی از کارهای خوب این نهادها تقدیر بشود. حتی فارغ از بحث فضای فرهنگی منطقه شما در توسعهاش هزارتا مشکل دارد. میتواند از دل بچههای شما عدهای بجوشند، به شرط این که حلقه اکرانت جدی باشد اینها میتواند بجوشد. میخواهم بگویم به این چیزها هم فکر کنید. البته همه اینها مستحب است. لا یکلف الله نفساً الا وسعها. این آیه را میشود از این طرف خواند که برویم ببینیم وسعت ما چقدر است. چه توانمندیهایی بالفعلی داریم. این آیه را از آن طرف هم میشود خواند، هر چقدر که تکلیف میتوانی انجام دهی برو وسعات را بزرگ کن. این همه آدم فرهنگی هست. چرا ضد انقلاب میخواهد کار فرهنگی انجام بدهد، جمع هستند. میخواهند در انتخابات کار سیاسی انجام بدهند جمع هستند. میخواهند در حوزه اجتماعی وارد یک قضیهای بشوند، جمع هستند. مگر چه میکنند، از همین ظرفیتها استفاده میکنند. آنها شبکه روابط دختر و پسریشان را بر میدارند در حوزه سیاسی اجتماعی خرجش میکنند. خب تو چرا این کار را نمیکنی. بله، ما قرار نیست با این شبکه لیست فلان بدهیم. ممکن است با همین آدمها به نتیجه برسید و با هم بلند شوید بروید یک ظرفیت دیگری حتی کار سیاسی و انتخاباتی هم بکنید. ولی این شبکه نباید خرج بشود. کما این که در این انتخابات اخیر ریاست جمهوری که یک بدنه گستردهای از بچهها درگیر یک کاندیدا بودند، همه حواسشان بود که شبکه عمار خرج و هزینه نشود. بعضاً آن آدمها هم در بعضی از استانها آدم درگیر اصلی بود ولی به شبکه عمار دست نزدند. اگر کسی خواست از یک پلان دیگر بیاید.
حالا من دیگر خیلی گفتم به عنوان یک خطر بزرگ حواستان باشد. ما میگوییم بروید کارهای دیگر بکنید ولی حواستان به خطرهایش هم باشد. از جمله سیاسی شدن است، اگر هسته اصلی شما سیاسی شد، به این معنا که شبکه را مستقیماً خرج کار سیاسی کردی، فاتحه عمار و کار فرهنگی خوانده است. آقا هم بارها گفته اند مجموعه فرهنگی معطوف به قدرت سیاسی نباشند ولی وقتی یک عده جمع شدید، میروید و در انتخابات هم حضور پیدا میکنید. ممکن است اصلاً به این نتیجه برسید فلان آدم خوبی که به عنوان چهره عمار آوردید و در عمار به او تریبون دادید، به درد نمایندگی مجلس هم میخورد، زیر پایش بنشینید. در قضیه ریاست جمهوری شد. دیگر در قضیه مجلس و شورا و… هر کسی میتواند رود هر جا انجام بدهد.
ببخشید. بحث خیلی طولانی شد. این چند دقیقه بحث اگر کسی نکتهای مرتبط با بحث دارد استفاده میکنیم.
ـ یکی از اکران کنندگان: در جشنواره عمار اگر ما میتوانستیم در کنار پخش خود جشنواره عمار به آن جنبهاش هم نگاه بکنیم که بچهها چه طور بیایند فیلم بسازند، چه طور بتوانند آن فیلمهایی که ساخته شده را حرفهای تر بسازند خوب بود.
شهبازی: در استانهایتان کلاس آموزشی بگذارید! حالا تخصصی شدن نه از منظر تکنیکی که گفت، از نظر محتوایی. یک آقایی در فارس جزو اکرانکنندهها بود. بنده خدا رفت وارد بحثهای اجتماعی شهر و نابرابری شهری و فضای خود شهر شد و به یک مستند تبدیلش کرد. بعدش هم حتی به مجموعه فاطر تبدیل کرد. با یکی از استادها جمع شدند و دارند یک کاری انجام میدهند.
یک بحث هم موضوع استاد است. شاید دبیرخانه هم یک کاری بکند ولی خیلی از بچههایی که دارند در شهرستان شما حرفهای فیلم میسازند، بعضیهایشان هم در دکانهایی مثل حوزه هنری و خاتم رفتند و…. دارند کار میکنند. بگو من یک مشت اکرانکننده دارم که دوست دارم فیلمسازی یاد بگیرند، آقای برادر بلند شو بیا. منتظر تهران نباشید.
تهران هیچ وقت در طول تاریخ بشریت در هیچ چیزی میدان دار نبوده است. هر چیزی شکل گرفته، اول توی در و دهات دیگری شکل گرفته است. حالا تهران آمده سر و صدا کرده است. انقلاب اسلامی هم در در و دهات و شهرستانهای دیگر و قم و تبریز و فلان شکل گرفت. تهران آخر کرهاش را کند. منتظر این که دبیرخانه بیاید این کار را بکند نباشید. حتی شما باید به دبیرخانه آدم معرفی کنید. بیایید جلوی دبیرخانه بگذارید! بگویید آقا من این ده نفر را آدم دارم، چرا به این طرف و آن طرف نمیفرستیشان؟ چرا معرفیشان نمیکنی؟ نگاه این تیپی داشته باشید! کما این که ماهیت عمار واقعاً بالا به پایین نیست.
ـ نامشخص: ما توی یزد یک سری صنایع دستی داشتیم، تولیداتی که خانوادههای بسیجی یا کسانی که زحمت کشیده بودند ساخته بودند،. در کنار اکران غرفه نمایش این صنایع را داشتیم. در یکی از جاهای تاریخی شهر که بوستان ناجی بود، توزیع این را داشتیم.