سوال اینجاست که آقای هاشمی چه اصراری بر تغییر این سیاست جمهوری اسلامی دارد؟ این تغییر موضع جمهوری اسلامی از جانب پدر جریان مدعی اعتدال با چه نیتی صورت میگیرد؟ چرا باید سرنوشت مسئلهی فلسطین با سخنان نسنجیده با هالهای از ابهام مواجه شده، راه برای زورگویی دشمن باز و راهحل نظام جمهوری اسلامی به خود تبدیل شود؟
بسم الله الرحمن الرحیم
چند روز پیش علی اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در مصاحبه با فصلنامه مطالعات بینالمللی مطالبی بیان کرد که به واسطهی بخش هولوکاست آن خبرساز شد، اما بخش پایانی این سخنان حاوی مسئلهای خطرناک و تغییر در سیاست جمهوری اسلامی در مورد مسئلهی فلسطین بود. وی گفت: «من فکر میکنم یهودیهایی که آمدند و مهاجر هستند و همه فلسطینیهایی که در آنجا هستند و یا مهاجر هستند و نیستند، اگر الآن رفراندومی شود، باز به نفع فلسطینیها تمام میشود. چون فلسطینیها حدود ۸ میلیون هستند و آنها هنوز پنج، شش میلیون هستند».
شایان ذکر است مسئلهی رفراندوم برای تعیین سرنوشت فلسطین که در کنار مسئلهی مقاومت به عنوان مسئلهای مورد قبول همهی افکار عمومی بینالمللی مطرح شد، حاوی دعوت به رفراندوم همهی ساکنان حقیقی فلسطین اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی بود که قبل از ۱۹۴۸ هویت فلسطینی داشتهاند (یا به واسطهی نسلهای قبلی دارای آن شدهاند)، اما آقای هاشمی در متن مورد اشاره مهاجران یهودی را صاحب حق رأی در مورد سرنوشت فلسطین اعلام کرده و صرفاً با استناد به اکثریت جمعیتی فلسطینیها به نتیجهی این رفراندوم استناد میکند، اکثریتی که در طول چند نسل و با سیاست کنترل جمعیت فلسطینیان و رشد روزافزون جمعیت اسرائیل میتوان کفهی ترازو را به ضرر مردم فلسطین برگرداند. حالآنکه رهبر انقلاب، بر خلاف دیدگاه هاشمی مسئله را به صورت نخست مطرح میکنند:
«همهى صاحبان حق در سرزمین فلسطین اعم از مسلمان و مسیحى و یهودى در یک همهپرسى، ساختار نظام خود را انتخاب کنند و همهى فلسطینىهائى که سالها مشقت آوارگى را تحمل کردهاند نیز در این همهپرسى شرکت کنند» (۱۴/ ۱۲/ ۱۳۸۷ بیانات رهبر انقلاب در چهارمین کنفرانس حمایت از ملت فلسطین).
«راهحلّ نظرخواهى از خودِ مردم فلسطین؛ همهى کسانى که از فلسطین آواره شدهاند؛ البته آنهایى که مایلند به سرزمین فلسطین و به خانهى خودشان برگردند…. این کسانى که در لبنان و در اردن و در کویت و در مصر و در بقیهى کشورهاى عربى سرگردانند، به کشور و به خانهى خودشان فلسطین برگردند- آنهایى که مایلند؛ نمىگوییم کسى را به زور بیاورند- و از کسانى که قبل از سال ۱۹۴۸ که سال تشکیل دولت جعلى اسرائیل است، در فلسطین بودهاند- چه مسلمانشان، چه مسیحىشان، چه یهودىشان- نظرخواهى شود. اینها در یک نظرخواهى عمومى، رژیم حاکم بر سرزمین فلسطین را تعیین کنند.. مردم فلسطین جمع شوند، رأى بدهند و نوع رژیمى را که در این کشور باید حاکم باشد، انتخاب کنند. آن رژیم و آن دولت، تشکیل شود و در بارهى کسانى که بعد از سال ۱۹۴۸ به سرزمین فلسطین آمدهاند، تصمیمگیرى کند» (۱۶/ ۰۱/ ۱۳۸۱بیانات رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعهى تهران).
«اساساً این غدّهى سرطانىِ اسرائیل باید از این منطقه کنده شود. این یک فرمولِ کاملًا انسانىِ قابل قبول هم دارد و آن این است که همهى مردم فلسطین نه مردمى که از جاهاى دیگرِ دنیا به فلسطین مهاجرت کردهاند از اردوگاهها و از همه جاى دنیا به فلسطین برگردند و تکلیف حکومت خودشان را که از آنها باید تشکیل شود تعیین کنند... بالاخره این قطعهى از دنیا که در اینجا قرار دارد،مردمى داشته است؛ این مردم امروز هم هستند و زندهاند؛ چند میلیون نفر در همانجا زندگى مىکنند، چند میلیون نفر هم در خارج از آنجا در لبنان و اردن و نقاط دیگر زندگى مىکنند؛ اینها بیایند در همانجا اجتماع پیدا کنند و خودشان حکومت خود را انتخاب کنند؛ این روشِ بسیار درستى است» (۲۵/ ۰۹/ ۱۳۷۹بیانات رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعهى تهران).
«باید آوارههاى فلسطینى به کشورشان برگردند. این هشت میلیون نفر، صاحبان اصلى فلسطینند. البته اکثریت قاطع مردم فلسطین، مسلمانند و در میانشان تعداد کمى هم از فلسطینیهاى یهودى و مسیحى هستند. صاحبان فلسطین و ملت فلسطین، دولت تشکیل دهند؛ آن دولت تصمیم بگیرد که آیا مهاجرانى را که از سایر کشورها به داخل فلسطین آمدهاند و در حال حاضر در آنجا هستند، نگهدارد با چه شرایطى نگهدارد یا برگرداند» (۱۰/ ۱۰/ ۱۳۷۸ بیانات رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعهى تهران).
«راهحل این است که آوارگان فلسطینى از لبنان و هر نقطهى دیگرى که هستند، به فلسطین برگردند. این چند میلیون فلسطینىاى که در بیرون فلسطین زندگى مىکنند، به فلسطین برگردند.مردم اصلى فلسطین چه مسلمان، چه مسیحى، چه یهودى رفراندوم کنند و تصمیم بگیرند که چه رژیمى بر کشورشان حاکم باشد. اکثریت قاطع مسلمانند؛ تعدادى هم یهودى و مسیحىاند که اینها ساکنان اصلى سرزمین فلسطیناند و پدرانشان در اینجا زندگى کردهاند. نظامى را که مطلوب این جمعیت است، سرِ کار بیاورند؛ بعد آن نظام تصمیم بگیرد با کسانى که در طول این چهل سال، چهل و پنج سال و پنجاه سال به فلسطین آمدهاند، چه کار کند (۲۹/ ۰۷/ ۱۳۷۹سخنرانى در اجتماع بزرگ بسیجیان شرکتکننده در اردوى فرهنگى، رزمىِ یاران امام على (ع)).
«این کشور متعلق به مردم فلسطین است؛ فلسطین متعلق به فلسطینىهاست و سرنوشت فلسطین را هم باید فلسطینىها معین کنند... ملت فلسطین؛ مردمانى که فلسطین متعلق به آنهاست- از مسلمان، یا مسیحى، یا یهودى- و سرزمین تاریخى آنهاست و تاریخ و جغرافیا به این گواهى مىدهد، بایستى رأى و نظر بدهند؛ آنها در یک نظرخواهىِ مقابل چشم مردم جهان، در یک رفراندوم، تکلیف دولت فلسطین را معین کنند؛ و آن دولت، دولت مشروعى خواهد بود... در بارهى آن کسانى هم که به این سرزمین از نقاط مختلف دنیا مهاجرت کردند، آن دولت تصمیمگیرى خواهد کرد که چه باید بکند» (۱۳/ ۰۸/ ۱۳۸۴ بیانات در دیدار کارگزاران نظام جمهورى اسلامى به مناسبت عید سعید فطر).
«یک رفراندوم و همهپرسىاى از مردم فلسطین انجام بگیرد؛ هر رژیمى را که آنها بر طبق رفراندوم رأى دادند، آن رژیم باید بر کل فلسطین حاکم شود. بعد آنها خودشان تصمیم خواهند گرفت که با این صهیونیستهائى که از خارج وارد کشور فلسطین شدند، چه معاملهاى بکنند؛ این بسته به نظر آن رژیمى است که برخاستهى از آراء مردم فلسطین است (۱۴/ ۰۳/ ۱۳۹۰ بیانات در بیست و دومین سالگرد امام خمینى (ره)).
بر این اساس سیاست رسمی جمهوری اسلامی تعیین تکلیف برای فلسطین از جانب فلسطینیان ساکن آنجا قبل از ۱۹۴۸ (تشکیل اسرائیل) و آوارههای فلسطینی است تا آنها در مورد سرنوشت یهودیان مهاجر تصمیمگیری کنند، حال سوال اینجاست که آقای هاشمی چه اصراری بر تغییر این سیاست جمهوری اسلامی دارد؟ این تغییر موضع جمهوری اسلامی از جانب پدر جریان مدعی اعتدال با چه نیتی صورت میگیرد؟ چرا باید سرنوشت مسئلهی فلسطین با سخنان نسنجیده با هالهای از ابهام مواجه شده، راه برای زورگویی دشمن باز و راهحل نظام جمهوری اسلامی به خود تبدیل شود؟
همین مطلب در تریبون مستضعفین و فردانیوز، خراسان