این جبهه هم کیهان می‌خواهد هم رجا، اما اصلاح‌شده!

keyhanrajaباید کاری بکنیم که هر جوانی بتواند با اندکی تامل، خودش استنتاج کند که چه کار باید بکند. این حالت انتظار که ببینیم چه اشاره ای می شود، حالت خوبی است اما خطر ناک است ، به خاطر این که قابل تداوم نیست . همین طور باید نشست و منتظر بود تا آن کاری که با اشاره فهمیده می شود، صادر شود؟ کارهایی هست که با اشاره فهمیده نمی شود…شما به عناون بخشی از مجموعه ای که کار تبیینی می کند، باید کاری کنید که هر کسی بتواند به راحتی تکلیف خود را تشخیص دهد.

اشاره: این یادداشت را سال فتنه در زمان اختلاف نظر بین کیهان و رجا برای یکی از سایت های خبری تازه تاسیس نوشتم که به خاطر شکایت قوه قضاییه از رجا از انتشار آن منصرف شدم. اما اینک به نظرم می آید با دور شدن از التهاب دعوا بین کیهان و رجا و عمومی شدن شکایت از رجا به خاطر انتشار بیانیه بسیج امیرکبیر آن حساسیت از بین رفته است و به دلایلی صلاح دیدم این یادداشت نه از آن تریبون که از تریبون عدالتخواهی منتشر گرد. برادر عزیر مهدی دادمان هم یادداشتی قبل از این وقایع نوشته بود که به این مسئله مربوط است، لینک آن در زیر می آید. قابل توجه است که این مباحث الآن موضوعیت ندارد و صرفاً به علت آرشیو شدن
منتشر میگردد.

سختی های نوشتن این یادداشت

شاید اگر این مطلب در نوروز ۸۷ و نه ۸۹ و حتی ۸۸ نوشته می شد بدون مسئله و حتی با تیتری تند و تیز اماده می شد، اما نوشتن در شرایط ما بعد فتنه در چنین بابی اسان نیست، چه بسا که هنوز زمان نقد درونی در صحنه بیرونی و نگاه های اصلاحی نسبت به جبهه انقلاب فرانرسیده باشد. اما زمانی که بعضی بدسلیقگی ها مسئله را علنی کرده و بحث طویلی به راه افتاده، شاید فرصتی برای نقد درون گفتمانی فراهم آمده باشد. چه بسا که موج مطالب نوشته شده در این مدت در این باره فضا را به سمت ضرورت سخن گفتن در این حوزه کرده است.
برای کسی که سال ها نسبتا بدون وقفه کیهان را خوانده و این سال ها هم از مشاهده رجا بی بهره نبوده و با بعضی از چهره های اصلی یا منسوب به هر دو حشر و نشر و بعضا در خارج از سپهر سیاست دوستی دارد این کار را مشکل تر می کند. شاید اگر مسئله در مورد رجا و کیهان نبود این مسائل پیش نمی آمد.

درسی از فتنه ۱۲۸۸

تجربه ای از فتنه ۱۲۸۸ که به شهادت شیخ فضل الله نوری انجامید جبهه انقلاب را متوجه ضرورت بعضی زمان شناسی ها و عدم مشغول شدن به خویش می کند(و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم) که چگونه جناح غیر مذهبی با طرح مسائل اختلافی و به راه انداختن جنگ زرگری فضا را مغشوش می کند و در نهایت هم نهضت به شکست می انجامد و هم شیخ به چوبه دار می رود. درس بزرگ در چنین شرایطی ضرورت طرح مسائلی جهت وحدت جبهه انقلاب مقابل اسلام آمریکایی است نظیر کاری که شیخ با طرح قانون نظارت بر فقها به ایجاد اتحاد در این جبهه اقدام کرد. حال که صدمین سال شهادت شیخ با فتنه ۱۳۸۸ به پایان رسیده بد نیست که حسن مطلع این نوشته گفتاری روشن بینانه از شیخ باشد: «البته عموم مسلمانان، مجلسی می خواهند که اساسش اسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی و بر خلاف مذهب مقدس جعفری قانونی نگذرد. من هم چنین مجلسی می خواهم. پس من و عموم مسلمین بر یک رای هستیم. اختلاف میانه ی ما و لا مذهب هاست که منکر اسلامیت، و دشمن دین حنیف هستند، چه بابیه مزدکی مذهب و چه طبیعیه فرنگی مشرب، طرف من و کافه ی مسلمین، این ها واقع شده اند و شب و روز در تلاش و تک و دو هستند که بر مسلمان ها این فقره را اشتباه کنند و نگذراند مردم ملتفت و متنبه بشوند که من و آن ها جملگی هم رای و همراه هستیم و اختلافی نداریم.»

عرصه سیاست و معضل تحلیل

در عرصه سیاست به ویژه در عصر ما که عصر انفجار اطلاعات و انبوه اطلاعات با مرجع های نامعلوم است، تحلیل سیاسی و مدل موضع گیری در عرصه سیاسی و رسانه ای با معضل و مسائل جدی مواجه است. بخشی از اطلاعات آشکارا دیده می شود و مراجع معین دارد و در مواردی این گونه نیست و در مواردی اساسا با اطلاعات پنهانی مواجهیم که افراد عادی راهی برای دسترسی به آن ندارند و مدعیان آن به نقل از منابع آگاه، نیروهای امنیتی، دست یابندگان به اطلاعات سری و حتی بعضی افراد هستند. طبیعی است وقتی که اطلاعات آشکار با گزینش اگاهانه یا ناخودآگاه مواجه می شوند، این گونه اطلاعات که در دسترسی به ان ها طبقه بندی نیز وجود دارد با معضل گزینش مضاعف مواجه می شوند. سامان یابی تحلیل ها در سپهر سیاست و رسانه های جمعی بر اساس این تحلیل ها مسئله ساز می گردد. اطلاعات ناقصی که از یک طرف داده می شود، بعضا در لحظه ای حساس طرف مقابل بخشی دیگر و نگفته از این اطلاعات را رو می کند، و نه تنها بعضا به فروریختن اعتبار تحلیل پیشین برای مخاطب می انجامد که با تکرار این مورد و قرار گرفتن آن در موارد حساس مسئله ساز می شود. مضرات این برخوردهای گزینشی و اطلاعات سانسور شده و برخورد متقابل حریف را کسانی که انتشار ویژه نامه شهید رجایی روزنامه شرق و رو کردن ارتباطات شهید رجایی با جبهه ملی قبل از انقلاب و یا کتاب شهید چمران نهضت ازادی و رو کردن ارتباطات شهید چمران با نهضت آزادی را به خاطر می اورند درک می کنند. چه بسا اگر در روایت رسمی این موارد به عنوان موردی عادی آمده بود و خط و مرزها هم مشخص می شد اثرات تخریبی آن مسائل در ان بازه زمانی از بین می رفت.

غلبه سیاست بر فرهنگ

از یک سو ابتنای صرف بر تحلیل ها و تربیت سیاسی بر اساس فوج اطلاعات آشکار و پنهان و محاسبات سیاسی نه مبناهای فکری و معرفتی، خود مسئله ساز است. این که رهبر انقلاب نوع تربیت و فعالیت سیاسی را در دانشگاه ها حول دادن مبناها و آموختن فن تحلیل سامان دهی می کنند دلالت بر همین روشن بینی از جانب ایشان دارد. زمانی که شما مبناها و فن تحلیل را به مخاطب می آموزید و شناخت از جریان ها را بر اساس این مبنی به او ارائه می دهید. این بصیرت حتی در شرایط فقدان اطلاعات موثر مخاطب را بینش صحیح می رساند و از بسیاری از آسیب های تحلیل های سیاسی صرف و اطلاعاتی مصون می ماند.(گرچه باید توجه کرد تحلیل بدون اطلاعات و در فضای خلا توهمی بیش نیست!) وقتی سمت و سوی عمومی تحلیل ها نقد کنش ها و سخنان بر اساس این مبانی و با طرح این مبانی باشد هم اعتماد و توانایی فهم در مخاطب ایجاد می شود و هم نمود بیرونی آن عدم جهت یافته بودن تحلیل است. گرچه قطعا جهت گیری هست و نباید به بهانه این نمود تحلیل های خط سومی بین حق و باطل اتخاذ کرد. از سوی دیگر به بهانه محاسبات سیاسی نباید هر اختلاف سلیقه را به حق و باطل گره زد که این خدشه دار کردن از اساس برای حق و باطل و مرز بندی آن در مخاطبین اشکال ایجاد می کند. و بدتر از همه این مدل تحلیل ها مخاطبین را همیشه نیازمند به صاحبان اطلاعات پنهان و منتظر تحلیل دیگری ماندن می کند. مقام معظم رهبری با آگاهی از این بحران در دیدار با یکی از مراکز مطالعات راهبردی چند سال پیش از این فرمودند: « من می گویم باید کاری بکنیم که هر جوانی بتواند با اندکی تامل، خودش استنتاج کند که چه کار باید بکند. این حالت انتظار که ببینیم چه اشاره ای می شود، حالت خوبی است اما خطر ناک است ، به خاطر این که قابل تداوم نیست . همین طور باید نشست و منتظر بود تا آن کاری که با اشاره فهمیده می شود، صادر شود؟ کارهایی هست که با اشاره فهمیده نمی شود…شما به عناون بخشی از مجموعه ای که کار تبیینی می کند، باید کاری کنید که هر کسی بتواند به راحتی تکلیف خود را تشخیص دهد. این کاری طولانی مدت و دشوار است، اما لازم است ما به این احتیاج داریم.»

آسیب دیگر فرو کاستن همه چیز بر سیاست از بین رفتن مبناها و عوض شدن جای آدم ها و کارهاست، چه بسا کسانی که تا دیروز خود در ضربه زدن به انقلاب سهم به سزایی دارند به خاطر این بی مبنایی تحلیل های صرفا سیاسی یک شبه جا عوض می کنند و صرفا به خاطر یک موضع گیری و بی مبنایی تحلیل گران از جبهه باطل به حق نقل مکان می کنند. از سوی دیگر بر همین بی مبنایی است که بر خلاف فرمایش امام علی (الا ان الحق لا یعرف باقدار الرجال و لکن اعرف حق تعرف اهله)آدم ها ملاک می شوند نه اصول و بت انگاری چهره ها و کنش گران سیاسی موجب می شود هر نقدی علیه آن ها ولو صحیح و به جا به کوبیدن شدید منتقد، زدن برچسب داشتن انگیزه های سیاسی و مبتنی بر نفع شخصی و… و حتی پرونده سازی صحیح و غلط برای وی بینجامد. (البته همان گونه که در جریان شناسی نقد در تاریخ تفکر اسلامی، جهان مدرن و ایران معاصر و بعضی الزامات و ضرورت ها گفتم نقد درون گفتمانی باید درون گفتمانی بودن خود را به مخاطبین نشان دهد و به عبارتی موضع اصالت دادن منتقد بودن یک مبنای غیر دینی و غربی است که جبهه عوض کردن بعضی منتقدین و اتخاذ مواضع بر خلاف بصیرت در فتنه اخیر ضرورت اتخاذ این موضع صحیح را تکرار کرد) یا در جبهه مقابل حتی حرکت های مثبت بعضی کنش گران سیاسی در زمینه غلط و منفی تفسیر و تعبیر شود.

این جبهه کیهان می خواهد اما کیهان اصلاح شده!

روزنامه کیهان به عنوان نشریه ای که با منصوب مقام معظم رهبری اداره می شود و در لحاظات حساس انقلاب نقش آفرینی جدی داشته است. تجربه هایی مثل ایستادگی مقابل تجدید نظر طلبان و به ویژه ایستادگی در مقابل انحرافات سیاست خارجی در دوره های مختلف مثل مسائل مربوط به انرژی هسته ای، مذاکره با آمریکا و… و در این عرصه آرمان گرایی قابل تحسینی از خود به نمایش گذاشته است و از سوی دیگر صراحت وی در دفاع از انقلاب موجب شده است که به تبع این شجاعت و عدم تعارف در بعضی صحنه های مهم بسیاری از تحولات وابسته به موضع گیری کیهان و به ویژه سرمقاله های مدیرمسئول ان گردد.

البته تحلیل های مبتنی بر بعضی اطلاعات نامشخص و یا دارای صبغه امنیتی، عادت به پرونده سازی به جای نقد دیگاه ها و کنش ها که بعضا به تبع ماهیت امنیتی آن ها غیر قابل داوری است و صد البته عده ای نباید به این بهانه کلا بررسی گذشته افراد را نفی کنند که در عرصه سیاست گرچه باید حق را ولو از اهل باطل شنید اما همیشه انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال موضوعیت ندارد و شناخت چهره هایی که ولو حرف حقی بین اکثر حرف ها و کنش های مبتنی بر باطل شان یافت می شود ضرورت دارد که اگر این فرایند در موارد مهم به ویژه مورد بی توجهی قرار گیرد چه بسا مصداق کلمه حق یراد به الباطل و یا یحرفون الکلم عن مواضعه صورت بپذیرد. چه بسا به عنوان مصادیق این ضرورت مجموعه گرانسنگ نیمه پنهان به ویژه جلدهای اغازین آن را باید اشاره کرد که در مورد رجال وابسته سابق بود و در همان زمان انتشار یک عده با عدم درک ضرورت به مقابله با آن می پرداختند. اما نباید این مدل چنان سیطره بیابد که تحلیل های مبتنی بر مبناها جای خود را به پرونده سازی صرف بدهد. و هر موضوعی که اتفاق می افتد سریع برچسبی بر ان زده شود و ان گاه که کار به دادگاه برسد اثری از ان موضع گیری های سریع نباشد و از حلالیت طلبی از شاکیان سخن گفته شود.

از مظنر دیگر محاسبات سیاسی نباید منحر به ماست مالی اشتباه دوستان و و تنها بزرگ دیدن انحرافات جبهه مقابل بینجامد. زمانی که جنبش ابتدای کار خود را با نشریه کشوری دانشجویی خیزش آغاز کرد. سر طرح مفاسد دو جناح کشور در خیزش و استفاده یک طرفه کیهان از مفاسد جناح مقابل و سکوت در مقابل مفاسد جناح موسوم به راست با استفاده از مطالب خیزش به چالشی بین کیهان و خیزش و مشاجره لفظی سردبیر سابق کیهان (صفارهرندی) با منتشر کنندگان وقت خیزش انجامید.

این جبهه رجا می خواهد اما رجای اصلاح شده!

بعد از انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری و پیروزی احمدی نژاد بدون حزب و رسانه، ضرورت رسانه مستقل که در مقابل فوج حملات به دولت نهم نه به خاطر اشکالات آن که به خاطر نکات مثبت و پای بندی اش بر صاول انقلاب سامان یافته بود ضروری می نمود. بعد از سایت هایی نظیر خدمت و مردم یار بعد از ویژه نامه انتخاباتی پرتو سخن این رجا بود که مسئولیت دفاع از دولت مقابل این هجمه سازمان دهی شده را به عهده گرفت. و به یک معنا تنها رسانه احمدی نژاد شد. صراحت رجا در دفاع از دولت(که در فضای هجمه بر بعضی دوستان گران می آمد و خط سوم بازی بین جبهه حق و باطل پیشه کرده بودند گرچه نه احمدی نژاد مصداق حق بود و نه تمام منتقدین مصداق باطل اما تکرار بعضی از اصول انقلاب دعوا را سر اصل آن اصول برده بود نه اشکالات واقعی دولت) رجا صراحت در بیان بعضی از چیزهایی که بسیار کسان جرات گفتنش را نداشتند به خود داد.

اما متاسفانه سیطره نگاه سیاسی و بت انگاری احمدی نژاد (که تا حدی در مقابل ان هجمه بخشی از ان می توانست قابل درک باشد) موجب فروکاستن اصول گرایی و له کردن هر منتقد حتی داخل جبهه انقلاب و حتی در نقدهای مبتنی بر اصول و در موارد ضعف های واقعی دولت از جانب رجا انجامید. چسباندن انگ و برچسب و بررسی های انگیزه های منتقدین به جای بحث در مورد حرف ها و مدل نقدها از رجا ان ساخت که موجب هل دادن بعضی از چهره های درون جبهه انقلاب به سمت بیرون جبهه شد و استفاده از نویسندگانی که مقالات تند و حملات تند سیاسی از روی مبناهای غیر صحیح داشتند برآتش این مسئله افزود و نویسندگانی نظیر خانم رجبی کاتالیزور این روند شدند. متن های تند بدون مبنا، ابتنا بر اطلاعات غیر قابل داوری (به خاطر ماهیت امنیتی شان) در کنار خدمت دفاع از یک پای بندی بر اصول، ضربات جبران ناپذیری را نیز به این جبهه وارد کرد.

وقتی مبنا نباشد…

برای من غیر قابل درک است که چگونه کسی مثل جواد لاریجانی که خود در عقبگردهایی از مسیر امام با طرح مواردی مثل دکترین ام القرا، طرح و اصرار بر مذاکره با شیطان و مذاکره با او حتی در قعر جهنم! نقش داشته است چگونه به صرف حمایت از احمدی نژاد یا پذیرش نتیجه انتخابات می تواند از تمام آن اتهامات تبرئه شده و به عنوان یک علم این جبهه در رسانه ها طرح شود گرچه پذیرش نتیجه انتخابات از جانب ایشان محترم است. تجربه حرف های فلاحیان در رو به فردا که لطف خفیه الهی برای مشخص شدن تفاوت های حزب الله، جریان عدالتخواه و انقلابی با راست سنتی و مبانی آن و مشخص شدن خط و مرزهایی مثل توجیه اشرافیت دولت مردان و عدم اعتقاد واقعی به عدالت بود جلوه ای از ضرورت بنا شدن تحلیل ها و خط بندی ها و کنش ها بر مبنای اصول نه صرف محاسبات و صف بندی های سیاسی شد.

جای خالی رسانه مبتنی بر اصول و سیطره فرهنگ بر سیاست

ضعف عدم وجود چنین رسانه ای مبنی بر اصول انقلاب و تحلیل های مبتنی بر اصول و نه صرف اطلاعات غیر قابل داوری و نه بر اساس فرد محوری که اصول محوری یکی از فقدان های جدی تاریخ کنونی ماست. شاید ضریب یافتن بعضی رسانه های مستقل با پشتوانه های کم تر از رجا و کیهان نشان وجود چنین عطشی است گرچه آن ها هم از اسیب این خط سوم گری بین جبهه حق و باطل در امان نمانده اند و بعضا مثلا در مقابل احمدی نژاد چنین موضعی می گیرند اما در قبال شخصیت هایی که برای خودشان محورند چنین نمی کنند یا نقدشان نمود درون گفتمانی بودن ندارد. در نقد درون گفتمانی این که من با اصول انقلاب نقد می کنم و در بند جناح بندی نمی مانم کافی نیست. درون گفتمانی و درون جبهه ای بودن نقد باید خود را حداقل در شیوه بیان ان نشان دهد و این عرصه روشن فکر مآبی دراوردن را بر نمی تابد و صد البته نقد و نهی از منکر به معنای خواهش و تمنا کردن و… هم نیست و به تعبیر رهبر معظم انقلاب بایبد با نوعی استعلا همراه باشد.

ما هم کسانی می خواهیم که علم این جبهه را بلند نگه دارند و صف بندی ها را مشخص کنند هم انسان های آرمان گرای غیر قابل پیش بینی مثل شهید محمد منتظری که منتظر دیوان سالاری ها و در قید و بند محاسبات سیاسی نمانند و هر جا که اصول انقلاب لازم دید بر اساس آن اصول به صحنه بیایند.

عزیزی ذر این بحث دامنه دار نوشته بود این جبهه هم حسن می خواهد هم حسین.من می گویم این جبهه هم کیهان می خواهد هم رجا اما کیهان و رجای اصلاح شده!

مقاله محمد مهدی دادمان: نبایدهای مبارزه

بعضی از مقالات نوشته شده در این مورد:

چگونه منطق خود را به روش کیهانی قربانی کنیم؟

آدرس غلطی که روزنامه کیهان می دهد

نسخه بدلی علیرضا نوری زاده در تحریریه‌ روزنامه ‌ایران

اعتراض اصول گرایان به دروغ پراکنی های خبرنگار روزنامه ایران

سیا: کیهان را آتش می زنیم

واکنش طنزآمیز بچه های اصولگرای فرندفید

برای پیام روزی طلب و حسن فضلی نژاد!

عناصر تواب در رسانه‌ها و هشدار فراموش شده امام خمینی

ای کاش‌های بهاری

در پاسخ ادعاهای جدید حسن روزی طلب

پیام فضلی نژاد؛ کانون نگرانی ها

 

همین مطلب در تریبون مستضعفین و عدالتخواهی

این نوشته در یادداشت ارسال و , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *