گرچه ممکن است با خطر ریزش بعضی نیروهای ضعیف مواجه شود که راه حلش هم برگزاری دورههای معرفتی و سیاسی است که معطوف به این فضا از آن استقبال هم خواهد شد. مهمتر از همه چیز، ما نیازمند تکان دادن فضای جبهه انقلاب برای ترک خمودی و رکود و شکستن روحیه فردگرایانه نسل خویش و این لکنت زبان تاریخی هستیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره: این یادداشت خلاصه ای از یادداشت الزامات کرسی ها، بحثی در باب آن چه از کرسی ها نمی خواهیم! است که برای نشریه پنجره نگارش یافت.
وقتی از آزاداندیشی در اسلام صحبت میکنیم، آزادی منفی (freedom from) به معنای آزادی از موانع، آزادی برای چه (freedom for)، در جستوجوی غایت آزادی و آزادی برای که در جستوجوی عدالت، مطرح میشود. در نگاه اسلامی آزادی اندیشیدن، در چهارچوب عدم انتاج به فساد روح انسان، مطلقا به رسمیت شناخته شده است. هدف از آن، گستردن افقهای نو برای زندگی انسانی در بعد علم و عمل است، اما عدم وجود رابطه بین اندیشهها و عالم حقیقی و عدم مفاهمه با مردم، اندیشه را به انانیت (subjectivism) یا اشرافیت معرفتی و استعلا و تفکیک رابطه بین عین و ذهن میکشاند (dualism)، لذا ضرورت برقراری مفاهمه و گفتوگوی دوجانبه در اینجا درک میشود. مفاهمه و تضارب آرا و هم از خطای در فهم خواهد کاست: «من استقبل وجوه الاراء عرف مواضع الخطا»، هم بخشی از معرفت در این عرصه تولید میشود: «ان المومن یخالط الناس لیعلم و یناطق لیفهم»؛ و لذا اسلام نیز پیروانش را به تضارب آرا دعوت کرده است: «اضربوا بعض الرای ببعض الرای یتولد منه الصواب و امخضوا الرای مخض السقاء».
این عقلانیت ارتباطی و بینالاذهانی، در جهان مدرن تا آنجا به رسمیت شناخته شده که حقیقت منوط است به آنچه از درون این گفتوگو استخراج میشود. بر مبنای تکثرگرایی معرفتی، نسبیت نگاه فردگرایانه و فلسفه نومینالیستی حقیقت نسبی شد و در نهایت به غالب شدن یکی از اندیشهها در یک گفتوگوی گسترده انجامید و وجود هرگونه ملاک دیگر برای حقیقت نفی شد. این مسئله، هم در عرصه نظر و هم در عرصه عمل به رسمیت شناخته شده و حتی درعرصه سیاست به دموکراسی مشورتی و گفتوگویی نه مبتنی بر آرای اکثریت که بر اساس غالب کردن اندیشه خود در گفتوگو انجامیده است و هر گروه بر مبنای توانایی و امکانات (ثروت و قدرت) میتواند نظر خود را به کرسی بنشاند. پر واضح است که در این میدان که حتی نظر اکثریت ملاک نیست، تنها «الحق لمن غلب» است و هر اندیشه هرچند صحیح، باید تسلیم این مدل شود.
اما در نگاه دینی، حقیقت، قراردادی بین ذهن افراد نیست، لذا از ضرورت نقد و ارزیابی اندیشهها براساس نگرههای بنیادین، بسیار گفته شده است. «کونوا نقاد الکلام»، و توانایی تمییز و اتباع احسن نه حسن (نیکوترین نه صرف نیکویی) را شرط شنیدن نظریات مختلف قرار داده است: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه».
پس وصول به حقیقت، ورای کرسیهاست و به شرط گفتوگو نیست. در این کرسیها، ما در پی آنیم تا ضعفهای اندیشهها و خطاها را ارزیابی کنیم و نیز در فضای مباحثه، بسیاری از مرزهای موجود و سوءتفاهمهای حاصل از غبارآلوده بودن فضا از بین برود و دلیلمند بودن تفکر خویش را به نمایش بگذاریم. در این گفتوگوها دقیقا به دنبال جدلهای بیحاصل، متقاعد کردن طرف مقابل یا نفی قطعی وی نباید بود: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن»، بلکه باید با حفظ مرزبندیها به تبیین حق و باطل پرداخت که یک جلوه از آزادی دینی براساس نگاه اسلام شیعی، اختیار (و نه انتخاب) بین این دو مسیر است: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا».
موانع آزاداندیشی و گفتوگوی بیستیز
سیاستزدگی و گره خوردن منافع درون و بیرون دانشگاه با قدرت و ثروت و پیشفرضهای حاصل از غربزدگی و سنتزدگی و ساختار اصالت دنیایی دانشگاه که بازتولیدکننده منافع صاحبان ثروت و قدرت و اطلاعات است و اساتید خود فراموش کرده غرب و شرقزده و تغییر هرم طبقاتی دانشجویان به سمت طبقات مرفه و شکاف فرهنگی شدید و تبلیغات منسجم رسانهها، چنان پیشفرضهای لایتغیری برای بسیاری از افراد فراهم ساخته که از آزاداندیشی و گفتوگوی بیستیز، افسانه ساخته است.
در این فضا از همه مظلومتر، اندیشه دینی است که هیچ حامیای ندارد، نه حوزه به وظیفه خویش در تبیین حقایق پرداخته و نه صدا و سیما به بازتولید ارزشهای طبقه متوسط جدید و سرمایهداری مدرن میپردازد و از سوی دیگر فروکاستن سطح تبلیغ دینی، حتی تریبون بسیاری از هیئتها و مساجد را از علما بهدست افراد فاقد صلاحیت داده است. در چنین فضایی، بخش مهمی از اصل دعوت و امر و نهی، به دانشگاه و فعالان اسلامگرا منوط میشود. لذا کرسیها جدا از هدف گشودن افقهای نو، بهعنوان ابزاری برای رساندن دعوت اسلامی به کار گرفته میشوند و این در حالی است که چنین دعوتی از هیچ تریبونی به مخاطب نمیرسد. همه اینها را بیفزایید به کارشکنیهای مدیریت محافظهکار در اجرای کرسیها. در این فضا، کرسیها یک راه شکستن این حصارهاست؛ گرچه بسیاری از آن موانع و پیشفرضهای ساخته تبلیغات رسانهای و ساختار دانشگاه بر شانه کرسیها سنگینی کرده و این تداخل کارکردها، کار را دشوار میکند.
لکنت زبان انسان ایرانی در ارتباطات درونی و بیرونی و عدم مفاهمه حاصل از آن، نتیجه شکاف فرهنگی عمیق و تا حدی شکاف طبقاتی است. در نتیجه پیگیری پروژه دولت مدرن، یک فردگرایی افراطی در نسل ما به ظهور رسیده و با حضور فعال تفکر انجمن حجتیه حتی دامن مذهبیها را نیز گرفته است. مرزبندیهایی هم که به تبع جناحبندیها شکل گرفته و تبلیغات تفرقهافکنانه و… همه و همه راه برقراری ارتباط مؤثر و مفاهمه را بسته است. اما تجربه تاریخی ما نشان داده است که میتوان با ساماندهی یک گفتوگوی گسترده حول مسائل بنیادی و درگیر کردن طرفها روی مسائل اصلی، پیلههای تحجر و فردگرایی را شکست و طرفین را بر سر میز مفاهمه کشاند.
حدود آزادی بیان در کرسیها
بر این اساس، بیان در کرسیها در چهارچوب اخلاق و منطق و مصالح دارالاسلام مطلقا آزاد است، گرچه اخلاقا نباید منتهی به جدلهای بیحاصل و مراء شود. و کسی حق ندارد در این چهارچوب، بیان را محدود کند که امام علی (علیهالسلام) حتی در مقابل خوارج – تا آنجا که به صفبندی مقابل حکومت نایستادند – حتی اجازه محاجه علیه خویش را در تریبونهای رسمی میداد (ان سکتوا ترکناهم و ان تکلموا حاججناهم وان فسدوا قاتلناهم) و از خشونت مقابل محاجه کننده در این چهارچوب نهی میکرد (ان الطیش لا یقوم به حججالله و لا تظهر به براهین الله… اسئل بکل لسانک و ما فی جوانحک) که جواب قلم، قلم است. و البته وقتی کار به توطئه کشید، به برخورد و اخراج بسیاری از آنها دست زد.
در کرسیها حتی میتوان تا بحث درباره اصول بنیادین دینی پیش رفت و در اصالت آنها تردید کرد و از سوی دیگر، حتی اگر مسیر مناظره به سمتی برود که کسی از مناظرهکنندگان یا مخاطبین، براساس شبهه نسبت به دین یا ضروریات آن، مسئله پیدا کند، این مصداق ارتداد نیست که شرط ضروری آن جحد و انکار با علم به لوازم آن است و بر اساس قاعده درء (الحدود ترتدء بالشبهات) چنین کسی مصداق مرتد نیست و باید مخاطب تبیین و امر به معروف قرار بگیرد (که لا اکراه فی الدین) مگر کار به جحد و انکار با علم بکشد. از آزادی بیان و لوازم احتمالی آن نظیر بعضی از ریزشها و رویشها نباید ترسید که چهبسا ایمان براساس تقلید و عادت شکننده است و شککننده در جستوجوی حقیقت، راه در طریق ایمان دارد؛ پیامبر در پاسخ به فردی که از شک خود و تفکر در توحید بیمناک شده بود گفت: «ذلک محض الایمان».
ضمانتهای اجرایی و گونههای داوری
عبارت «حدود» حاوی دو معناست؛ یکی الزامات حقوقی و عواقب اینچنینی را بهدنبال دارد، یکی هم آنچه که باید در روند مدیریت کرسیها لحاظ شود. ضرورت منشور پذیرفته شده بین طرفهای شرکتکننده، متضمن پذیرش اصول اخلاقی مناظره و پذیرفتن داوری براساس آن و رعایت اخلاق و منطق است؛ چنانکه بخش عمدهای از این حدود باید بهوسیله مدیران کرسیها یا هیئت داوران کنترل شود. همچنین از این شاخه به آن شاخه پریدن، مغالطه، بحثهای بیمبنا، استنادات غیرقابل تحقیق با منابع بدون بنیاد مشخص، استادیومی کردن فضای کرسیها و حل معضل ضعف مبنا و عدم استحکام اندیشه با هیاهوی مناظرهکننده یا مخاطبین و تبدیل سالن مناظره به استادیوم و… احتیاج به رعایت طرفها و داوری این رعایت و از همه مهمتر تعهد به پذیرش این داوری دارد. داوری کرسیها هم میتواند در قالب معرفی داور از طرفین و یک نفر مرضی الطرفین با تخصص در حوزه مربوطه و هم در قالب نظارت یک هیئت ژوری نظیر هیئتهای منصفه دادگاه باشد که میتوانند بهصورت تصادفی از میان مخاطبان برگزیده شوند و بر حسن اجرای منشور نظارت کنند؛ از طرفی هر جا که بحث از موضوع خارج شد یا اصول رعایت نشد، با رأی اکثریت، گوینده را متوقف کنند. مناظرهکنندگان باید مسئولیت طرفداران خویش و کنترل آنها را چه هماهنگ با آنها عمل کنند، چه در ادعا یا واقعیت بعضی حرکتهای خارج از چهارچوب خودسرانه صورت بگیرد، برعهده بگیرند و این موضوع نیز در داوریها لحاظ شود.
سخنرانیهای جداگانه و تشتت در کرسیها
مناظرات «دانشگاه»ی باید متضمن چربیدن بخش علمی و فکری مناظرات به بخش سیاسی آن باشد تا حقیقت قربانی منافع و مغالطات و زبانبازیها نشود. وگرنه صرف چند کد سیاسی دادن و اتهامزنی و افشاگری و مناظرات رایج دانشگاهی (این رینگهای بوکس آکادمیک که بیش از جنبه حقیقتجویی، ارضای هیجانات کاذب مخاطبین را بر عهده میگیرد)، دردی از مسائل را دوا نمیکند. مقام معظم رهبری چهار عرصه مهم کرسیها را نگرشهای بنیادین (اساسىترین مسائل درباره اصل توحید)، بینات انقلاب، مسائل اساسى نظام جمهورى اسلامى و مسائل علمی دانستند. البته باید این بحثها، عینی باشد و صرف بحثهای بیحاصل یا نظری بدون نتیجه عملی، مشکلی از امروز و فردای ما را حل نخواهد کرد. بررسیهای موضوعی و مورد به مورد و نه صرف بحثهای پراکنده و طرح پرسش در حوزههای مختلف، متشتت و متعارض نکته مهم دیگر است. باید حتیالمقدور مناظرات تا به نتیجه رسیدن موضوعات مورد مناظره ادامه بیابد، ولو با عوض شدن مناظرهکنندگان. انتشار متن، صوت یا تصویر دقیق طرفین مناظره بهدور از دخل و تصرف، در قالبهای دانشجویی مثل نشریه، برد و رسانههای خبری، میتواند هم به این مسئله و هم به افزایش دقت در مناظرهها بینجامد.
مناظرات نباید نخبهگرایانه شود. البته کرسیهای آزاداندیشی و ویژهتر، کرسیهای نظریهپردازی، ذاتی نخبگانی-کانونی دارد. اما صرف محدود شدن کرسیها در خواص اساتید، یک حرکت دامنهدار ایجاد نخواهد کرد. از طرفی، برای فراگیر شدن آن و تحقق غایت اصلی کرسیها از شکستن حصار تحجر و التقاط تا روشن کردن فضای غبارآلود و پیشفرضهای فرامعرفتی و ایجاد روحیه حقیقتجویی و مطالعه و حرکت علمی در دانشگاهها، کافی نیست. شاید طرح کرسی آزاد فکری از جانب رهبری هم بر همین مبنا بود تا مناظرات در قالبهای کلاسیک محدود نشود. حتی این که در این مناظرات هم یک سری آدمهای ثابت همه مناظرهها و تریبونآزادها را بیابد هم مسئلهای را حل نمیکند. باید دانشجوی کف تشکلها و کف دانشگاه درگیر این بحث شود. البته آن قالب مناظرات کلاسیک استادی و دانشجویی در جای خود لازم و مناسب است و فضا را رسانهای و رسمی میکند. اما با صورت دوم، همه دانشگاه درگیر میشود و علاوهبر پویایی محیط دانشگاه، اردوکشی و درگیری به گفتوگو بدل میشود، بدنه عادی دانشجویی و کف تشکلها هم انگیزه و دغدغه مطالعه پیدا میکنند. باید هم در قالب تریبونآزادها نوآوری کرد و هم بحثهای آزاد و گعدهای چند نفره راه انداخت. این هم میتواند در قالب اعلام رسمی با موضوع مشخص، توزیع یک نشریه یا محصول فرهنگی و تشویق اعضا به حضور در کف دانشگاه و… انجام بپذیرد. در این فضا میتوان گفتمانهایی را طرح و عمومی کرد و آدمهای جدیدی یافت. گرچه ممکن است با خطر ریزش بعضی نیروهای ضعیف مواجه شود که راه حلش هم برگزاری دورههای معرفتی و سیاسی است که معطوف به این فضا از آن استقبال هم خواهد شد. مهمتر از همه چیز، ما نیازمند تکان دادن فضای جبهه انقلاب برای ترک خمودی و رکود و شکستن روحیه فردگرایانه نسل خویش و این لکنت زبان تاریخی هستیم