آقای بهشتی مرا خواست و پرسید «چرا میخواهی بروی؟» گفتم میخواهم خدمت کنم. گفت: «حالا که انقلاب شده و به افراد معتمد و متعهد نیاز هست، همه ی زمینه های خدمت فراهم است. شما میخواهی بروی درس بخوانی به همین نقطه برسی خب، همین حالا که رسیده ای تلاشت را بکن…»
بسم الله الرحمن الرحیم
مظلومیتی بزرگ تر از شهادت
آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی [را] که بیشتر متعهدند، مؤثرتر در انقلاباند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار دادهاند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمتها؛ تهمتهای ناگوار به ایشان میزدند! از آقای بهشتی اینها میخواستند موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند… این طور نبود که واخورده باشند که بخواهند بیایند اینجا انحصار طلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهایی که انحصارطلب بودند…
(صحیفه امام، ج ۱۴، ص: ۵۱۹)
کار تحقیقی با جهت گیری مبارزه ای و انقلابی
در دوران مبارزه هر جا که صحبت به مسائل فقهی کشیده میشد، آثار همان فکر باز و قوی را در شهید بهشتی میدیدیم…همیشه حاذق و مسلط به کلیات مسائل بودند…در زمینه ی فلسفه هم این جور بود… اهل کار تحقیقاتی بود، منتهی سمت کار تحقیقیاش سمت مبارزه ای و انقلابی بود…
اگر بخواهیم مبارزه ی سیاسی بکنیم با چه هدفی باید باشد و به چه وسیله ای مبارزه صورت بگیرد؟ باید توجه کرد که اصولاً روح کارهای تحقیقاتی شهید بهشتی این گونه بود. هدف تشکیل یک جامعه ی آرمانی و ایده آل بود، ولی آن جامعه را جه کسی میخواهد اداره کند و بگرداند. در این جا بود که شهید بهشتی متوجه نیاز یک نیروی انسانی کارآمد شد…
عدم روزمرگی در مبارزه
مبارزه ی ایشان با مبارزه ای که سایر چهره های مبارز شناخته شده داشتند فرق میکرد، یعنی ایشان در فاز دیگری مبارزه میکردند… به روزمرگی سرگرم نمیشدند…
انتقادپذیری در ضمن تعبد
در تعبد ایشان باید به طرح لایحه ی قصاص در آن شرایط حسّاس سیاسی استناد کنیم که چگونه در جو مسموم سیاسی آن موقع و در حالی که شخص ایشان در مظان اتهام و شایعات ساخته ی دشمن بودند، برای اجرای دقیق احکام اسلامی، لایحه ی قصاص را مطرح کردند و بزرگمنشانه از همه ی مخالفین خواستند که آزادانه از این لایحه انتقاد کنند و اشکالاتشان را بگویند.
حل شدن در جمع ضمن صاحب نظر بودن
ایشان آدمی بود که در همه ی مسائل تقریباً صاحب نظر بود. البته نمیگویم که همه ی نظرهای ایشان در همه ی مسائل نظرات صد در صد درستی بودند، اما بالاخره آدمی صاحب فکر و صاحب نظر بودند. با وجود آن که در اغلب موارد صاحب نظر بودند بسیاری از اوقات پیش میآمد که نظر جمع را میپذیرفتند…گفتند «کسی را انتخاب کنیم که حاضر باشد خیلی راحت در جمع حل شود و نظر گروه را بپذیرد».
ابتکار و محوریت جمع
به اعتراف دوستان و دشمنان آدمی بسیار مبتکر بودند. در حقیقت ایشان مظهر ابتکار بودند و همیشه حرف و پیشنهاد نو داشتند و خیلی اوقات حرف و پیشنهاد ایشان محور بحث و فعالیت جمع میشد.
دیر برآشفتن
مرحوم بهشتی جنبه داشتند و از ظرفیت روحی فوقالعاده ای برخوردار بودند و خیلی دیر بر میآشفتند…
اتکاء به نفس و عدم احساس ضعف
من کمتر کسی را دیدهام که مثل آقای بهشتی به خودش متکی باشد… ممکن بود بگویند وقت ندارم، ولی هیچ وقت احساس ضعف نمیکردند و آماده بودند با هر مشکلی رو به رو شوند و آن را دفع کنند…
ملکه اجتهاد یعنی قدرت جمع بندی
هیچ موردی که بتوان به عنوان کم هوشی و ساده لوحی تعبیر کردن در ایشان نبود. آدمی عاقل، متین و منطقی و هوشیار بودند و با مسائل، با دقت کامل و ظرفیت برخورد میکردند. بسیار سریعالانتقال بودند. ویژگی خاص ایشان بهکارگیری عقل، سرعت و دقّت جمع بندی مسائل بود. گاهی دو حرف ضد هم که مطرح میشد به نوعی جمع بندی میکردند و دو طرف را راضی مینمودند… اجتهاد یعنی همین قدرت جمع بندی. اجتهاد یعنی قدرت جمع بندی بین ادله و دلائل مختلف… هم چنین بسیار محاسبه گر بودند، یعنی جریانات را به تصادفات و اتفاقات واگذار نمیکردند…هیچ وقت خسته نمیشدند.
(سخنرانی آیت الله خامنه ای در جمع اصحاب رسانه ۱۳۶۶)
منصف بود. در کاری که با حرکت دیگران انجام داده بود، سهم خود را کم و سهم دیگران را مهم و قابل توجه میدانست. هیچ گاه نشد که کار دیگران را به خود نسبت دهد یا تلاش دیگران را نادیده بگیرد. حتی با کسی که با او غیر منصفانه و ظالمانه رفتار کرده بود، با انصاف و عدل برخورد میکرد. بنی صدر یکی از اشخاصی بود که بی جا با او دشمنی میورزید، چون او را رقیب خود و خود را رقیب او میدانست، بیرحمانه او را میکوبید. در حالی که او بعد از انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری به حضرت امام پیش نهاد کرد که فرماندهی کل قوا را به او بدهد…
با کنار رفتن دردی علاج نمیشود….
گفتم به نظر میرسد که اهداف نخستین کم کم فراموش میشود و به انحراف کشیده میشویم. چرا این همه اصرار، دارید که فلان کس رییس جمهور شود؟ او گفت: «با کنار رفتن دردی علاج نمیشود. باید همه تلاش کنیم جلوی انحراف را بگیریم».
(آیت الله سید عبدالکریم موسی اردبیلی)
رهبری طبیعی جمع ها
کسی که قهراً رهبری میکرد، شهید بهشتی بود، چون ایشان یک ویژگی فوقالعاده داشت که هر جا بود، نه با زور که با توانایی شگفتی که داشت، زمام امور را به دست میگرفت. او فردی بود که میتوانست جمع را اداره کند و قهراً جلو میافتاد و همه هم رهبری او را میپذیرفتند…
عدم مخالفت عملی با نظر رهبری ضمن چون و چرا کردن
شهید بهشتی معتقد به ولایت فقیه بودند و آن چه که امام دستور میدادند، واقعاً ایشان چون و چرا نمیکردند. ممکن بود راجع به چیزی مخالف باشند و بروند و صحبت کنند، اما عملاً مخالفت نمیکردند.
(آیت الله مهدوی کنی)
تمکین به نظر جمع
گاه اتفاق میافتاد نظر خود را درباره ی موضوعی اظهار میکردند و پس از صحبتهای موافق و مخالف رای گیری میشد و نظر مخالف ایشان رای میآورد… هرگز ندیدم ایشان عکسالعملی از خود نشان دهد و به مخالفان خود طعنه ای بزند یا در رای گیری خودش کند و بخواهد بحث را دوباره مطرح بسازد و برای توصیف نظر خود کوشش مجدّدی بکند.
(دکتر غلامعلی حداد عادل)
رفتار متین و محترمانه با همه
با همه رفتار متین و محترمانه داشت …آن روزها محمد منتظری حرفهای بسیار تندی به شهید بهشتی میزد. یک بار به مناسبتی به مجلس خبرگان رفته بودم. در آن جا شهید بهشتی با دیدن شهید محمد منتظری، چنان به گرمی او را در آغوش گرفت و احوال پرسی کرد که هر کس در آن جا حضور داشت، واقعاً حیرت کرد…یک بار هم عده ای از تودهایها به ملاقات شهید بهشتی رفته بودند، وقتی از اتاق بیرون آمدند، چنان تحت تأثیر برخوردهای محبت آمیزش قرار گرفته بودند که نمیتوانستند چنین رفتاری را از کسی که صد در صد با آنها اختلاف عقیده داشت باور کنند…
پاسخ به نیازهای لحظه ی انقلاب نه خودسازی بی ربط به فضا
آقای بهشتی مرا خواست و پرسید «چرا میخواهی بروی؟» گفتم میخواهم خدمت کنم. گفت: «حالا که انقلاب شده و به افراد معتمد و متعهد نیاز هست، همه ی زمینه های خدمت فراهم است. شما میخواهی بروی درس بخوانی به همین نقطه برسی خب، همین حالا که رسیده ای تلاشت را بکن…»
سپر بلای امام نه سپرسازی از امام برای ضعف خود
«ما نباید برای جبران مشکلات خودمان از امام هزینه کنیم. اگر قرار باشد، امام سپر بلای من مسئول شوند، در موقع مقتضی نمیتوانند نقش خود را ایفا کنند.»
تنها قادر بر رهبری نیروهای مذهبی
تقی شهرام (از اعضای اصلی منافقین) گفته به نظر او بعد از امام تنها کسی که قدرت دارد رهبری نیروهای مذهبی را در دست بگیرد شهید بهشتی است و به همین دلیل سازمان مجاهدین از همان ابتدا تصمیم داشت او را ترور کند…
(روح الله حسینیان)
بی توجهی به قوانین راهنمایی عامل سلب عدالت
از این چراغ قرمز هم عبور کنی دیگر نمیشود پشت سرت نماز خواند، زیرا عبور از چراغ قرمز اول گناه صغیره است و اصرار بر آن کبیره موجب سلب عدالت از افراد میشود. ضمن این که من هم از ماشینت پیاده میشوم…
برخورد نظام با مسئول متخلف
تخلف آن دو قاضی مسجل شد و ما هم گزارش را خدمت ایشان دادیم. ایشان با تاکید به من فرمودند. من دوست دارم این دو قاضی متخلف به شکل علنی محاکمه شوند تا مردم ببینند نظام در برابر مسئولین خاصی گذشت نمیکند.
(مرحوم هادی مروی)
پس از ملاقات با افراد، ویژگیهای انها به شکلی مختصر یادداشت و در پایین آن ذکر شده است که به نظر من فلان آدم به درد فلان کار میخورد… در مواجهه با افراد، معمولاً خیلی سریع و دقیق تشخیص میداد که فیالمثل این فرد برای کار در تبلیغات مناسب است، دیگری در امور اقتصادی و امثالهم.
برخورد در حد توانایی و حیطه ی کاری افراد
با همه ی افراد به یک شکل برخورد نمیکرد، بلکه با هر کسی در حد توانایی خودش و در حیطه ی کار خودش، برخورد مناسبی داشت.
نفی مرید پروری، کار کردن با تواناتر از خود
پیوسته میگفت اگر بخواهید با فردی یا جمعی صد در صد اشتراک داشته باشید، در واقع در پی مرید پروری هستید و مرحوم بهشتی به شدت از این طرز نگرش گریزان بود، به همین دلیل همیشه میتوانست با افراد تواناتر از خودش کار کند و تمایل نداشت سنگینی سایه ی خود را بر سر کسی بیندازد. او هنگامی که در مییافت با فردی تواناتر از خود سر و کار دارد، نه تنها موضع گیری نمیکرد و دل تنگ نمیشد، بلکه با نهایت اشتیاق و شادمانی، مصاحبت و همکاری با او را میپذیرفت… «جاذبه در حد الای ممکن و دافعه در حد ضرورت.»
تحسین ویژگی مثبت حتی در دشمن
در میدان هفت تیر کنونی نوجوانی بود که همیشه رأس ساعت هفت، در کنار چراغ قرمز سر چهار راه میایستاد و یک روزنامه ی مجاهد ارگان سازمان مجاهدین را بالا میبرد و فریاد میزد «خیانتهای بهشتی!» زمستان و تابستان هم برایش فرق نمیکرد. مدتی که گذشت مرحوم بهشتی گفتند «فلانی ببین این نوجوان چه همت خوبی دارد. او واقعاً با آدمهای بی انگیزه فرق میکند و در مسیری که انتخاب کرده بسیار جدی است.»…او ویژگیهای مثبت را حتی در دشمنان خود تحسین میکرد.
رهبر طبیعی
تهمتهایی که به او زده میشد انحصار طلبی بود… اصالتاً فردی بود که هنگامی که در جمعی قرار میگرفت، به شکل طبیعی رهبری ان جمع، به او محول میشد و پیوسته به عنوان مدیر در کانون توجه قرار داشت.
نفی دعوای لفظی، متقاعد کردن دیگران
برنامه ریزیهای شهید بهشتی دراز مدت بود و اعتقاد داشتند که افراد باید در میدان عمل آزموده شوند و تکیه ی صرف بر مباحث نظری، کارایی عملی دراز مدتی ندارد. ایشان خودش را هم پیوسته در میادین مختلف میآزمود و هنگامی که وارد کار گروهی میشد، چنان چه جمع برخلاف نظر او رای میداد، نهایت آمادگی را برای قبول رای جمع داشت. او هم چنین توانایی بسیار بالایی در متقاعد کردن دیگران و همراه ساختن آنها با خود داشت…ایشان هرگز از این مناصب و تواناییها جهت تحمیل عقاید خود به جمع بهره نجست…
(سید محمدرضا بهشتی)
آرامش حتی در بحث
در مواجهه با اعتقادات مخالف، هرگز پرخاش نمیکردند، عصبانی نمیشدند و هیچ حرکت و سخنی خارج از چارچوب ادب و نزاکت از ایشان دیده نشد …عادت به گوش دادن (داشتند) ….آرامش را به اطرافیان منتقل میکردند… ما میبینیم که گاهی در حوزه، بحث پیش میآید و صدای فریاد همه بالا میرود. آقای بهشتی گفتند که «من خودم یک چنین سابقه ای داشتم و یک روز به خودم گفتم چرا این قدر داد میزنم. ما باید آرام بنشینیم و حرفهای مان را بزنیم و از آن به بعد تصمیم گرفتم آرامتر صحبت کنم.»
همکاری حتی با کم ترین کف مشترک
برای دعوت به همکاری، هرگز در پی توافق صد در صد نبودند و حتی اگر بیست درصد هم با طرف مقابل توافق داشتند، کار را شروع میکردند.
بی اعتنایی به دعوای لفظی
میگفتند اجازه بدهید به جای این که بخواهیم با حرف چیزی را اثبات کنیم، در عمل نشان بدهیم که این گونه نیستیم و واقعاً به دعواهای لفظی اهمیت نمیدادند، ولی در جاهایی که لازم بود روشن گری کنند، ابایی نداشتند.
هم سنتی هم مدرن
به دلیل تسلط بر علوم حوزوی، مجتهد واجدالشرایطی بودند که در عین حال در حوزه دانشگاه هم اعتبار بسیار داشتند و در عین حال که بر سنتها مسلط بودند، دنیای مدرن را نیز میشناختند و به لحاظ تسلط به زبانهای خارجی و زندگی کردن در خارج از کشور و مطالعات و تحقیقات مستمر، آگاه به زمان بودند و کاملاً مشخص بود که پس از امام چه کسی زمام امور را در دست خواهد گرفت، از همین رو گروهها و افراد مخالف از جانب ایشان احساس خطر میکردند.
مسئولیت پذیری بر اساس تکلیف
آن جا که قرار بود مسئولیت قبول کنند اهل تعارف و دعوت و خواهش از سوی دیگران نبودند و هنگامی هم که تشخیص میدادند کاری از دستشان بر نمیآید، اگر همه هم جمع میشدند زیر بار نمیرفتند.
زاویه دید خاص رهبری
اصولاً اعتقاد ایشان بود که وقتی کسی در رهبری یک حرکت یا یک سازمان یا یک مجموعه قرار میگیرد، از زاویه ای به مسائل مینگرد که شاید دیگران نتوانند آن گونه ببینند.
پذیرش نظر امام ضمن چون چرا کردن، اولویت کادرسازی به مسئولیت
امام به آقای بهشتی فرمودند که به این امور رسیدگی کنید و سپس ریاست دیوان عالی کشور را به عهده ی ایشان گذاشتند. آقای بهشتی گفتند که اگر اجازه بدهید من به برنامه های دیگری بپردازم، از جمله سازماندهی حزب جمهوری و کارهای مطالعاتی برای ایجاد تشکیلات در نهادهای مختلف و امثال اینها و البته ایشان به هیچ وجه نه تعارف داشتند و نه عافیت طلب بودند و این جور تشخیص میدادند که در جایی غیر از دیوان عالی کشور، بهتر میتوانند خدمت کنند. امام فرمودند شما که آن جا باشید قلب من آرام میگیرد. آقای بهشتی خیلی متأثر میشوند، با این همه میگویند فردی را پیدا میکنم که این وظیفه را بپذیرد و قلب شما هم آرام باشد. امام میگویند به شما تکلیف میکنم آقای بهشتی چاره ای جز قبول پیدا نمیکند و البته دو شرط میگذارند. یکی این که افرادی را انتخاب کنند که بتوانند با آنها کارها را پیش ببرند و دیگر این که بخشی از وقتشان صرف ساماندهی حزب جمهوری شود.
مجرای قانونی برای جل مسائل
«آن چه را که مربوط به من و حوزه ی فعالیت من است، به من بگویید و مسائل چنگ را با آقای بنی صدر مطرح کنید.» ایشان معتقد بودند که باید از تشتت و به هم ریختگی اجتناب کرد و اجازه داد که همه مشکلات از مجرای قانونی حل و فصل شوند.
قابلیت هدایت اکثر افراد
«به اعتقاد من بسیاری از این افراد قابل هدایت هستند و شاید قصور از من باشد که برای آنها وقت نگذاشتم و با آنها صحبت نکردم»
(سید علی رضا بهشتی)
در مواجهه با قشر جوان یکسره جاذبه بود…مخاطب را مجذوب خود میکرد و سپس در فرصت مقتضی و با توانایی بالایی که داشت، او را میساخت و تربیت میکرد. کسانی هم که نسبت به او نگاه مثبتی نداشتند، وقتی یک جلسه با او مواجه میشدند، از او دل نمیکندند و حتی منتقدین پر و پا قرص او هم، از این تغییر در نگرش، مصون نبودند، به طوری که پیش میآمد که کسی با نگاه تند انتقادی و هیاهو نزد او میآمد و هنگام رفتن، کرک و پرش میریخت.
آرامش
اهل سماحت بود، از موضع آرامش و اطمینان برخورد میکرد و خیلی اهل مواجهه ی تند و صریح نبود.
پیش بردن حرف خود با قاطعیت
رییس مجلس که کاملاً مشخص بود توانایی انجام این کار را ندارد و امور به شکلی طبیعی به شهید بهشتی سپرده شد. یادم هست در یکی از جلسات، موضوعی مطرح شد که بسیار مورد اختلاف و بحث و حتی دعوا بود. شهید بهشتی با چنان درایتی موضوع را اداره کرد و به نتیجه رساند که همه، حرفش را پذیرفتند. او حرفش را قاطع و محکم میزد، به شکلی که همه میپذیرفتند. طرف مخالف سعی میکرد به هر نحو ممکن حرف خود را به کرسی بنشاند و وقتی شهید بهشتی توانست رای اکثریت را بگیرد، آقایی که کنار او بود گفت، «همین کارها را میکنی که میگویند انحصار طلبی!» شهید بهشتی لبخندی زد و با لحنی قاطع گفت «متشکرم»
بی سر و صدا
بعضی از کارها را به قدری بی سر و صدا و مخفیانه انجام میداد که نزدیکان او هم متوجه نمیشدند.
آزاداندیشی، انصاف و تیزبینی
بسیار گشاده دل و آزاد اندیش بود …بسیار قاطع و با اراده بود… در آزاداندیشی، انصاف و تیزبینی ایشان همین بس که هنگامی که میخواستند نخست وزیر را انتخاب کنند و بسیاری از چهرهها مطرح شدند، شهید بهشتی با نهایت شهامت گفت «اگر مسعود رجوی دارای افکار التقاطی و منافقانه نبود، از نظر قدرت اجرایی و توانایی سازماندهی، فرد بسیار مناسبی برای احراز این شغل بود.»
(حسین صفار هرندی)
صاحب نظر اصلی
هم صاحب نظر اصلی بود و هم حرف آخر را میزد… در هر کار انقلابی و فرهنگی اسلامی، شهید بهشتی یا نظارت داشت یا پیشنهادات او بود که اعمال میشدند. دیگران از او نظرمی خواستند و او بود که رهنمود میداد.
(علی دوانی)
عدم فرد محوری
هر کانون، مدرسه یا تشکیلاتی را که ایجاد میکرد، تمام تلاشش این بود که به قدری آن نهاد، اصولی و علمی باشد که بدون حضور ایشان هم به خوبی اداره شود… عناصری را کشف میکرد و در اختیار میگرفت که قادر بودند برنامه های او را ادامه بدهند و سپس فقط نظارت و کنترل داشت. در این مدارسی هم که تازه تاسیس میکرد، عناصر برجسته در مدیریت و تدریس را با وسواس و دقت و شیوه های علمی به کار میگرفت…ایشان معتقد بود هیچ تشکیلاتی نباید منوط به فرد باشد
عدم ترس از شماتت دیگران
در تشخیص خدمت از شماتتزیاد و دقت میخواهد و مسائل روزمره را نباید نوشت. البته او سخن خلاف را تایید و در برابرش سکوت نمیکرد، اما طوری هم نبود که واکنشی عمل کند و به محض آن که به مسئله ای برخورد، در کتابی پاسخ بدهد. اصولاً روش شهید بهشتی با شتاب و انگیزشی عمل کردن مخالف بود، البته دیگران را هم ابداً تخطئه نمیکرد و کتابهای افراد گوناگون را که مورد تأییدش بودند، توصیه میکرد… هیچ وقت اثر انسانی را یکسره رد نمیکرد. او پیوسته نقاط قوت و امتیازات آنها را پیدا میکرد… مطلق نگری را مانع پیش برد امور میدید و برای این که با کسی همکاری کند، به حداقل نقاط مشترک بسنده میکرد. هرگز ندیدم که کسی را مطلقاً تایید یا رد کند… باب انتقاد عالمانه را در تمامی زمینهها و برای همه ی افراد باز میگذاشت و قبل از همه، انتقاد بر خود را میپذیرفت…سعه ی صدر فوقالعاده بالایی داشت و پیوسته در طریق هدایت دیگران میاندیشید و تلاش میکرد.
چون و چرا با امام، عدم ایجاد مرکز فتنه ی بیرون از حاکمیت
هنگامی که دولت موقت و نهضت آزادی معروف به ملی گراها، وسط کار اعتراض کردند و استعفا دادند، آقای بهشتی و کادر مرکز حزب که در جاهای مختلف در مصادر مهم امور بودند، در قم، خدمت امام رسیدند و مسائل نهضت آزادی و دولت موقت و اعتراضات آنها علیه اصل ولایت فقیه را مطرح کردند، امام فرموده بودند آنها را کنار بگذارید و خودتان دولت جدید تشکیل بدهید، ولی شهید بهشتی گفته بودند بهتر است از انها هم استفاده شود. امام مقاومت کرده بودند، اما شهید بهشتی ایشان را متقاعد کرد. من از شهید بهشتی پرسیدم چرا چنین اصراری کردید، چون من خودم جزو مخالفین بودم و مقاله هم علیه آنها مینوشتم که چاپ میشد. مرحوم بهشتی گفتند که اگر اینها داخل کادر تصمیم گیری نباشند، مرکز توطئه درست میکنند و عده ای هم دور آنها جمع میشوند، پس بهتر است آنها را داخل مجموعه داشته باشیم که کانون فتنه نشوند. امام معتقد بودند که اینها هر جا باشند کار خودشان را میکنند.
مستدل و منطقی نه چماقی
از لحاظ مدیریت و بیان و تسلط به مبانی فکری نحله های دیگر بی نظیر بود و با پاسخهای منطقی مخالفین را سر جایشان مینشاند. تمام مکتوبات مجلس خبرگان نشان میدهند که مرحوم بهشتی حتی در یک مورد هم با پرخاش جواب کسی را نداده است. او بر اعصابش مسلط و متکی بر اصول بود… با همه برخورد مؤدبانه داشت…میگفت مستدل و منطقی سخن بگویید نه چماقی…به شدت مقید به ادب و احترام بود، حتی اگر طرف مقابل انسان منحرفی بود… به خاطر سعه ی صدرشان بود که میگفتند باید از افراد در حد خودشان استفاده کرد .
(مسیح مهاجری)
سریعالانتقال و دقیق
باهوش و زیرک بود به هیچ وجه لازم نبود در باره ی مسائل مختلف با او بحث کنید. یک اشاره ی کوچک به مطلبی میکردی، واقعاً تا انتها میفهمید و متوجه میشد و ابداً نیازی به توضیح و شاخ و برگ نبود. بسیار سریعالانتقال و دقیق بود…هر نکته ی بدیعی را که میشنید، فوراً مینوشت… فوراً میفهمید هر کسی چند مرده حلاج است.
(احمد خلیلی)
شجاعت اخلاقی و صراحت
شجاعت اخلاقی و صراحت…چندین بار در مجلس خبرگان وضعیتی پیش آمد که ایشان با لحن محکم و مقتدرش فرمود: «قباحت دارد آقا!»…در موضع حق از کسی باکی نداشت.
بی توجه به شأن
همه جا سر میزد و لحظه ای آرام نداشت. دقیقاً در جریان تمام امور بود و هیچ نکته ای را از نظر نمیانداخت… از یاد نمیبرم که پس از فقط سه ساعت استراحت از جا بلند میشد و تک تک ما را صدا میزد و میگفت: «زودتر بروید سر جاهایتان. کار بسیار است!» او در مقام رئیس مجلس خبرگان، این قدر مسئولیت شناس بود که بی آن که به این شأن فکر کند، تک تک ما را جمع میکرد.
(علی قائمی)
دور باطل پرسش و پاسخهای بی انتها
اعتقاد داشتند که دیگران باید از او دفاع کنند و اگر خودشان جواب بدهند، در دور باطل پرسش و پاسخهای بی انتها میافتند.
شایسته سالاری
«فقط روی شایستگی افراد تکیه کنید»… فقط به تقوا و تدین تکیه میکردند.
چون و چرا با رهبر دینی ضمن تبعیت، رازداری انقلابی
نامه ای در اسفند ۵۹ برای امام نوشتند و گفتند به اعتقاد من، بعد از رویداد ۱۴ اسفند آقای رییس جمهور، مملکت را رو به ویرانی میبرد و ما فقط به اراده ی شما سکوت کردهایم. ببینید آدمی در سطح شهید بهشتی به شدت به عملکرد بنی صدر مشکوک، و از وضعیتی که او برای مملکت پیش آورده بود، ناراحت بودند، لذا با امام صحبت کردند که یکی از ما دو نفر را انتخاب کنید تا کشور بر اساس یک فکر اداره شود. امام فرمودند که حالا زود است و به وقتش تصمیم خواهم گرفت. شهید بهشتی بسیاری از حرفها را علناً نمیزدند، چه در حزب جه در شورای انقلاب و چه حتی با امام.
(جواد منصوری)
تعقیبات ممنوع
آقای بهشتی تعقیبات را ممنوع کردند. گفتند الآن خداوند فرصتی در اختیار ما گذاشته که به این جامعه خدمت کنیم. پر ثواب ترین تعقیبات این است که بروید کارهایتان را انجام دهید.
عدم قصاص قبل از جنایت
غضبناک به من تلفن زدند و گفتند «آقای موسوی اردبیلی! میدانی که همسر بنی صدر دستگیر شده؟» گفتم نه نمیدانستم. گفتند: «حالا من گفتم آن لحظه ای که شنیدم میخواستم فرمان آزادی شان را بدهم، ولی جون این در اختیارات دادستان کل بود، بهتر دیدم که این کار به دست شما انجام بشود.»گفتم چرا آزادش کنیم؟ حالا بگیریم ببینیم چه گناهی کرده است. ایشان خیلی با عتاب گفتند: «آقای موسوی اردبیلی! تو میدانی که ما با همسر بنی صدر هیچ مشکلی نداریم و زن بنی صدر هیچ تخلف سیاسی مرتکب نشده، بنابراین هر یک ثانیه ای که او بماند گناهش به گردن جمهوری اسلامی است.» گفتم تحقیق میکنم و بعد خدمت شما میگویم. تحقیق کردم و دیدم صحت دارد و نا به جا دستگیر شده است. تلفن زدم به آقای بهشتی و گفتم آقا صحت دارد، ولی من ایشان را آزاد نمیکنم. ایشان تغیر کردند و گفتند: «چرا آزاد نمیکنی؟» گفتم اگر او را آزاد کنم فردا همه ی نهادها و گروهها سندهایی میآورند و میگویند مثلاً مشکل داشته است. ایشان با تندی با من برخورد کرد و گفت: «ما قصاص قبل از جنایت بکنیم؟ پیش داوری کنیم؟ به حکم تصورات خودمان به آدمی ظلم کنیم؟ با تو موافق نیستم.» بعد آقای بهشتی از من عذرخواهی کردند و گفتند: «با وجود این که این خلاف است و من در مسئولیت شما نباید دخالت بکنم، اما چون شاهد یک ظلم آشکارم، نمیتوانم ساکت باشم. رأساً و با اختیارات رئیس دیوان عالی کشور او را آزاد میکنم. از این که در کار شما دخالت میکنم عذر میخواهم، ولی این کار را به مسئولیت خودم انجام میدهم.»
نقد مؤدبانه
در یکی از جلسات ایدئولوژی حزب یکی از بچه های واحد دانشجویی با تعبیر غیر مؤدبانه ای یک سوا ل درباره ی دکتر شریعتی کرد…بد جور حمله کرد به آن پسر که «چرا تو با الفاظ غیر مؤدبانه ای درباره ی یک مسلمان صحبت کردی؟»
دین در صحنه
معتقد بودند باید اسلام را در عمل پیاده کرد و این که کسی برود در پستوی خانه و تقوایش را تقویت کند، اصلا به درد بخور نیست.
شناخت به قدر هدایت به عمل
در بحث شناخت میگفتند «آن میزان شناخت که تو را عمل هدایت کند کافی است. بحثهای جدلی را بگذارید برای زمان بازنشستگی.»
عدم اجازه غیبت و سوء ظن
مطلقاً اجازه نمیداند افراد پشت سر هم صحبت کنند و به محض این که کوچکترین زمینه ای مطرح میشد، سریع افراد را رو در رو میکردند و قصدشان این بود که از تداوم منکر جلوگیری کنند … اساساً به همه ی دوستان به دیده ی حسن ظن نگاه میکردند و تصورشان این نبود که اگر سوء برداشتی هست باید رو در رو حل شود… افرادی را که در معرض تعرضها بودند میآوردند توی خود جلسه ی شورای انقلاب …اجازه نمیدادند چیزی پشت سر این و آن مطرح بشود. در هر مسئله ای جلسه ی سری میگذاشتند و همه را با هم رو در رو میکردند و بعد خودشان قضیه را فیصله میدادند.
ذوب آگاهانه خود در جمع
«من اگر میخواستم تکروی کنم خیلی جلوتر از این بودم که الآن هستم، اما من آگاهانه خودم را در جمع ذوب میکنم چون خداوند همه ی برکتها را در کار جمعی قرار داده است.»
برچسب انحصارطلبی
«در هر جمعی، خود جمع با اصرار به من میگویند تو بیا این کار را بکن. بعد که انواع و اقسام فشارها و کرهای طاقت فرسا را بر دوش میگیرم؛ و تحمل میکنم، بعد همانهایی که به زور این کارها را به گردن من انداختهاند، وقتی که میبینند تعداد زیادی کار در دست من هست میگویند این آدم شده انحصار طلب!»
گستره و دقت پژوهش
اول گستره ی پژوهش ایشان زیاد بود. ثانیاً این را با یک نظم خاص و دقیقاً در روشهای پیش رفته ی پژوهشهای علمی انجامی دادند و ثالثاً قدرت اقناعی بسیار زیادی داشتند.
جهادی بودن
روی ویژگیهای جوان بودن و انقلابی بودن در آن روز برای پیش برد سالم امور خیلی تاکید داشتند… «اگر من بر سر بودجه ی جهاد با بنی صدر درگیر میشوم به خاطر این است که فکر میکنم جهاد میتواند الگوی ساخت بروکراسی ما باشد و این الگو میتواند دستگاه های دیگر را هم متحول و جهادی کند.»
مشورت
راجع به ابتداییترین چیزها جلسه تشکیل میداد…ایشان مطلقاً خود ر مستغنی از مشورت با ما نمیدانست و واقعاً طوری بود که ما فکر میکردیم نظر ما نافذ و موثر است.
(فرشاد مؤمنی)
توجیه خانواده ی مبارزین
تصمیمی گرفتند جلسات خصوصیتری را هم تشکیل بدهند که خانواده های مبارزین در آنها شرکت کنند، زیرا بدون مساعدت همسران مبارزین، فعالیت مردان را کامل و ثمر بخش نمیدیدند و معتقد بودند که زنان هم باید به مسائل سیاسی آگاهی پیدا کنند.
اولویت خدمت به رشد مطالعاتی
«عشق من فلسفه است ولی خدمت به اسلام مرا از این عشق باز داشته است.»
عمل به وظیفه نه شأن
«اگر تشخیص بدهم برای دفاع از اسلام باید جلوی یک سینما بایستم، حاضر هستم لباس روحانیت را از تنم خارج کنم و با لباس شخصی آن جا بایستم و از اسلام دفاع کنم.»
ضرورت برنامه ریزی
اگر کسی به قرار ملاقات با ایشان دیر میرسید و ترافیک را به عنوان عذر و تأخیر بهانه میکرد، از او نمیپذیرفت و با لحن خاصش میفرمود: «آقا! شما باید محاسبه ی ترافیک را هم میکردید.»
(حسین مهدیان)
علمی و آرام و مستدل
هر چه را میخواند، دقیق میخواند و دقیق نقد میکرد و هنگامی هم که میپذیرفت، در عمل و رفتارش تأثیر میگذاشت. ابداً هم اهل کسب علم بدون عمل نبود… اگر هم بحثی پیش میآمد علمی بود و آرام و مستدل
آراستگی
همیشه تمیز و آراسته بود. بسیار زیبا راه میرفت. متین سخن میگفت و از کلمات فاخر استفاده میکرد.
(دکتر محمد غفرانی)
درهای مسجد را به روی هر علاقهمندی باز کرد و مخصوصاً غیرمسلمان های غیر ایرانی، مورد توجه خاص ایشان بودند.
تأثیر بر دگراندیشان
جذابیت شخصیتی، قدرت بیان، وقار و شکیبایی و علم و تسلط ایشان بر علوم گوناگون، قشر تحصیلکرده و دگراندیش را به شدت تحت تأثیر قرار میداد.
بحث دو طرفه
طوری رفتار میکردند که دانشجویان بتوانند همه ی مسائلشان را در کلاسها مطرح کنند و حتیالامکان سعی داشتند، جلسات به صورت سخنرانی اداره نشوند.
سعه ی صدر و توانایی اقناع
بسیار کم هستند کسانی که به اندازه ی آن شهید بزرگوار سعه ی صدر داشته باشند. آن قدر که اجازه بدهند یک مخالف هر چه دلش بخواهد بگوید و همه را با آرامش کامل جواب بدهند و بتوانند او را قانع هم بکنند.
خود اتکائی
«در حالی که تحصیل میکنید، اداره ی امورتان را هم به دست بگیرید… خودتان مسئله را حل کنید…»
حسن و قبح عقلی
«نتیجه ی طبیعی رفتار خوب، ثواب اخروی است، ولی حالا شما باید کار خوب را برای این که ذاتاً خوب است انجام بدهید، چون کار خوبی است.»
تخصص ضمن تعهد
علاقه داشتند هر کسی در هر رشته ای که تحصیل میکند متخصص خوبی باشد و در عین حال دین دار کاملی باشد.
نفی بهره کشی از زن
اعتقاد داشتند در اسلام به هیچ وجه این مسئله مطرح نشده که زن باید کار خانه داری و خدمت کاری مرد را انجام بدهد.
استقلال رأی
یکی از توصیه های ایشان استقلال رای بود… در جلساتی که دور هم جمع میشویم، پیرو خط سیاسی خاص نباشیم…
صندوق مخصوص فلسطین
همیشه توصیه میکردند حتی شده درصد مختصری از هزینه ی دانشجویی را صرفه جویی کنیم و آن را در صندوق مخصوص فلسطین بریزیم.
کارهای عمیق و بی سر و صدا
کارهای عمیق و بی سر و صدا انجام میدادند
(رحیم کمالیان)
این همه آدم مستضعف
میگفت وقتی این همه آدم مستضعف داریم، روا نیست که من از دادگستری حقوق بگیرم.
سلیقه
آدم بسیار با سلیقه و باذوقی بود.
کمک در خانه
شاداب و سرحال وارد خانه میشد اول با من و بعد با بچهها احوال پرسی میکرد… دائماً به بچهها توصیه میرد که رعایت حال مرا بکنند… هر وقت مریض میشدم همه ی کارهایش را خودش انجام میداد و از من پرستاری میکرد. حتی گاهی غذا میپخت… ده درصد حقوقش را به من میداد.
درس خواندن زن
اصرار عجیبی داش که من درس بخوانم و برایم وقت میگذاشت و در یادگیری درسها کمکم میکرد
توصیه به بیرون رفتن زن
حتی موقعی که میدید زیاد در خانه مینشینم، میگفت «خانم! از جا بلند شوید و از فرصتها استفاده کنید، از خانه بیرون بروید، گردش کنید و به دوستان و اقوام سر بزنید. زیاد در خانه نشستن انسان را افسرده میکند.»
حساب و کتاب یاد دادن به بچه ها
در خانه صندوق قرضالحسنه ای درست و بچهها را تشویق کرده بود که در ان پولی بگذارند و بعد هم روی حساب و کتاب دقیقی وام بدهند… کتاب خانه هم حساب و کتاب داشت.
تقویت اعتماد به نفس بچه ها
طوری با بچهها رفتار می کرد که همیشه احساس میکردند حرف خیلی مهمی زده یا کار خیلی مهمی کردهاند و به این ترتیب، اعتماد به نفس بچهها را تقویت میرد تا بتوانند مستقل فکر کنند و راحت حرفشان را بزنند و نظر بدهند.
استقلال دادن
همیشه به بجه ها توصیه میکرد تا با اهل فن مشورت کنند… سعی میکرد بچهها را طوری بار بیاورد که خودشان راهشان را انتخاب کنند.
عادت دادن بچه ها به کار
وسایل تفریح بچهها را در خانه فراهم میکرد… جمعهها را هم که کلاً به آنها اختصاص میداد… کارهای خانه را بین بچهها تقسیم کرده بود… پسرها هم درست مثل دخترها به موقعش ظرف میشستند و خانه را جارو و گردگیری میکردند. اما خرید بیرون را یا خودش انجام میداد یا پسرها.
عدم استفاده از وجوهات
اغلب پولهایی که صرف کمک به مبارزان کشور و تشکلهای دانشجویی میکرد از درآمد خودش بود، در حالی که حق تصرف در وجوهات و خمس را داشت، اما هیچ وقت برای چنین اموری، آنها را صرف نمیکرد و هرگز برای مصارف شخصی یا خانوادگی دست به این پولها نزد.
بحثهای مفید و کتاب و مطالعه
منزل که میآمد همیشه بحثهای مفید بود و کتاب و مطالعه… حتی حاضر نمیشد کوچکترین حرفی را که پشت سر دشمنش هم زده میشد، بشنود …
مشورت با جوان ها برای پیشبرد انقلاب
با جوانهای پرشور متفکر مشورت میکردند چه کنند تا انقلاب بهتر پیش برود.
توکل و عدم تلخ کردن کام مردم
هر وقت هم میگفتم: «آقا بروید در رادیو و تلویزیون جواب تهمتها را بدهید.»میگفت : «چرا بروم خاطر مردم را از رادیو و تلویزیون تلخ کنم؟ چه بگویم؟ من درد دلم را با خدا میکنم. خدا خودش همه ی کارها را درست میکند.»
مردمی بودن، فکر مستضعفین
همیشه دلش میخواست بین مردم و با مردم باشد. هیچ وقت نخواست زندگی راحتی داشته باشد. تا زمانی که از دنیا رفت، لحظه ای از فکر بیچارهها و ضعفا غافل نبود.
عدم ترس از مرگ
«از مرگ نترسید و مرا هم نترسانید. من از مرگ نمیترسم و اگر شهادت نصیب من شود، با افتخار به زیر خاک خواهم رفت.»
(همسر: عزت الشریعه ی مدرس مطلق)
زندگی همیشگی طلبگی
پدر از همان ابتدای زندگی، وضعیت خود را برایشان توضیح داده و گفته بودند که زندگیشان طلبگی است و پیوسته چنین خواهد ماند.
عدم تحکم
ابداً شدت عمل به خرج نمیدادند، بلکه سعی میکردند با گفتگو علت یابی و راه نمایی، مشکل را حل کنند… در هیچ مورد روش تحکم آمیز نداشتند، بلکه با استدلال به سؤالات ما پاسخ میدادند.
اولویت خانواده در وقت خودش
یکی از دوستان تعریف میکرد یک روز جمعه خدمت آقای بهشتی رسیدم و گفتیم که یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده و درخواست ملاقات کرده است. آقای بهشتی قبول نکردند و گفتند این ملاقات را نمیپذیرم، مگر این که امام به من تکلیف کتند، چون روز تعطیل متعلق به خانواده است و در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و به درسهایشان و همین طور کارهای خانه برسم.
برافروختگی به خاطر بدگویی دیگران
موقعی که کسی از دیگری بدگویی میکرد، پدرم جلوی حرفش را میگرفتند، اما نه داد می زندند، نه اخم میکردند. فقط صورتشان از شدت ناراحتی قرمز میشد. این جور موقعها ما وقتی چهره ی برافروخته ی ایشان را میدیدیم، حساب کار دست مان میآمد.
یاد دادن آزاد اندیشی
پاسخ سؤالات ما را به دقت میدادند. گاهی هم زمینه را طوری فراهم میآوردند که ما سؤال کنیم. به این شکل برای مان کتاب میخریدند تا با مطالعه ی انها پاسخهای خود را بیابیم… کتابهای گوناگون با سلیقه های متفاوت میخریدند تا ما با افکار و سلیقه های متفاوت آشنا شویم و هرگز نشد که ما را از خواندن کتابی منع کنند.
پاکیزگی و آراستگی
هر روز نظافت و حمام می کردند لباسهایشان را مرتب خشک شویی میدادند و معتقد بودند که یک روحانی باید در انظار عمومی در نهایت پاکیزگی و آراستگی ظاهر شود. همیشه عطر یاس میزدند و خوش بو بودند. در خانه کارهایشان را خودشان انجام میدادند و کفشهایشان را همیشه واکس میزدند.
عدم اتلاف عمر در کاربیهوده
وقتی از ایشان میخواستیم حداقل گاهی پاسخ بدهند که رفع شبهه بشود، میگفتند: «این حرفهها همه ریشه در حسادت دارد. حیف نیست که عمر گرانبهای خود را صرف پاسخ دادن به این حرفها بکنم؟ هنوز کارهای زیادی هست که باید برای این مردم انجام شود و عمر آدمی کفاف نمیدهد که در راه های بیهوده صرف شود»
(ملوک السادات بهشتی)
در جلسات فامیلی از تک تک اعضای فامیل در مورد وضعشان سؤال میکرد.
هر چیز جای خود
همه چیز و همه کس سر جای خودش بود و وقتی را که به خانواده و فامیل اختصاص داده بود، حتی به دوستانش هم نمیداد. اگر در ساعتی با کسی قرار داشت، به فردی که حضور داشت با نهایت ادب و صراحت میگفت از فلان ساعت باید با فرد دیگری ملاقات کند و وقت او تمام است.
عدم درگیر مسائل بی اولویت شدن
«اینها دنبال بازار آشفته ای میگردند و الآن زمان آن نیست که ما جوابشان را بدهیم. اگر من جوابشان را بدهم دقیقاً همان کاری را کردهام که آنها میخواهند. من باید کار خودم را بکنم. اینها میخواهند با این حرفها مرا از صحنه خارج و فکرم را با این شایعات مشغول کنند که نتوانم راه خود را ادامه بدهم»
(خواهر: زینب السادات بهشتی)
اعتماد به توانایی مثبت مخالف غیر معاند
قرار بود برای شورای صدا و سیما فردی را انتخاب کنند. ایشان آدمی را توصیه کردند که مدتی در سفارت آمریکا دنبال سند علیه شهید بهشتی میگشت. شاگردان مرحوم بهشتی به ایشان، این مطلب را گفتند و نسبت به انتخاب او اعتراض کردند. شهید بهشتی پاسخ دادند: «او جوان است و جوان هم کنجکاو است. چه اشکال دارد اگر سندی پیدا میکرد و به ملت ارائه میداد تا مردم میدانستند که نباید به آدمی مثل من اعتماد کنند.»
عدم بدگویی
هرگز ندیدم که پشت سر کسی حرف بزنند و اگر هم دیگران اصرارمی کردن که درباره ی یکدیگر حرف بزنند، به صراحت میگفتند که گوش نمیکنم. یک بار یک نفر عجیب اصرار داشت که غیبت کند. شهید بهشتی این شعر را برایش خواند:
دل را ز غمش نمیخراشیم
ما نیز نکوهیش نگوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم
(محمد حسین اصغر نیا)
منبع شاهد یاران شماره سوم، ویژه نامه شهید بهشتی
لینک مرتبط: خاطراتی جذاب از سیدالشهدای انقلاب اسلامی
One Response to تو انحصارطلب نیستی! / با کناره گیری چیزی درست نمی شود