یک عمر دویدیم و دل از خویش بردیم
هر راه که رفتیم به مقصد نرسیدیم
بشکسته تر از خویش ندیدیم در این عمر
هر ذکر که گفتیم جوابی نشنیدیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یک عمر دویدیم و دل از خویش بردیم
هر راه که رفتیم به مقصد نرسیدیم
بشکسته تر از خویش ندیدیم در این عمر
هر ذکر که گفتیم جوابی نشنیدیم
****
حالا که شکستیم زمان نیز گذشته است
کرکس به پی مرگ سپهدار نشسته است
حالا همه ی قافله آراسته بر ضد
دیدند که قدّ خم ما نیز شکسته است
****
حالا که نشستیم و به اخبات، شکستیم
از لذت بی غایت خود نیز گسستیم
گفتند که هر جا که شود باز بگردیم
لنگ است قدم، ما که فتادیم و نشستیم
****
گفتند که وصلند به قلبی که شکست است
پندار دروغ است، که دلدار گسسته است
ماییم حجابی که شده حایل دیدار
پیوند ندارند به آن کس که نشسته است
*****
حالا که نداریم به جز حسرت ایّام
پرواز نکردیم و نشد همّت ما تام
حالا که فقط اشک و ندا در کف ما ماند
یاری بنمایید در این راه رود گام
****
حالا که به جز بال دعا بال توسل
حالا که به جز خواری و خذلان و تبتّل
در خرقه ی ما نیست بیا یاریمان کن
حتی نه امیدی است به جز ذکر و توکل
****
فرصت بده پرواز ز صد راه میان بر
فرصت بده آییم سر آسیمه و دل پر
افتاده منم، راهروان در خط بالا
یف است که باشند و در آن جا نخورم بر