رفتن به سراغ معنویت منهای عدالتخواهی (با چاشنی نصفه نیمهی عقلانیت – ، زیاد کردن ظواهر شرعی بدون رجوع به باطن دین یعنی عدالت که به تعبیر معصوم« العدل حیات الاحکام»، اقدامهای بیاولویت و دوری از فضای عمومی جامعه و دانشجویان و در یک کلمه انجمن حجتیه ای عمل کردن برآیند عمل جریان اسلامگرا شد. جریان اسلامگرای حداکثری نیز در دل مجموعهی بسیج و بعدها تشکلهای دیگر به صورت محدود وارد عمل شد. البته شعار اسلامگرایی حداکثری و مبارزه با سکولاریسم از اکثر جریانات مذهبی بلند بود، اما در عمل اکثر این جریان سکولار شده بودند.
بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره: این یادداشت در شماره دوم نشریه دانشجویی مستضعفین در پاییز ۱۳۸۵ منتشر شده است.
مهمترین گزارهی انقلاب و به تبع آن فضای حاکم بر جامعه و دانشگاه در دههی ۶۰ و پایان دههی ۵۰ بازگشت به فطرت و در نتیجه رشد و نهادینهشدن نگاه حداکثری به اسلام در ابعاد فردی و اجتماعی بود. جریان اسلامگرا (نگاه حداکثری به اسلام) در دانشگاهها در تقابل با جریان چپ (کمونیست، مارکسیست و…) و چپگرا ( التقاط اسلام و سوسیالیسم نظیر سازمان منافقین(مجاهدین خلق و…)) و جریان راست و التقاط لیبرالی و همچنین نگاه حداقلی و فردی به اسلام (نظیر نهضت آزادی، جبهه ملی، انجمن حجتیه و…) در آن دوران در انجمنهای اسلامی دانشجویان سازمان یافت. اتحادیهی انجمنهای اسلامی دانشجویان – دفتر تحکیم وحدت انجمنهای اسلامی – و دفاتر دانشگاهی و دانشکدهای انجمنها به عنوان مهمترین محمل حضور حضور جریان اسلامگرا در دانشگاهها به تبع فضای انقلاب و تعریف ارائه شده از اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله و سلم) به وسیلهی امام راحل:« اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنجدیدگان تاریخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاکطینتان عارف، اسلام ائمه هدى، اسلام فقراى دردمند، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها و…» در تقابل با اسلام آمریکایی: «اسلام سرمایه دارى، اسلام مستکبرین، اسلام منافقین، اسلام راحتطلبان، اسلام فرصتطلبان، اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهاى کثیف دربارى، اسلام مقدسنماهاى بیشعور حوزههاى علمى و دانشگاهى، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنهها، اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگى، اسلام مقدسنماهاى متحجر و سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بى درد و…» جریان دانشجویی اسلامگرا را که به ویژه در اواخر دههی ۵۰ و ابتدای دههی ۶۰ ویژگیهای جنبش دانشجویی را یافته بود. (آن چه بعدها و حتی پیش از انقلاب جز در برهههایی کوتاه مجال تحقق آن حتی برای جریانات چپ و راست نیز محقق نشد.) به تعامل فکری، فرهنگی، اجتماعی و حتی بعضا اقتصادی با مستضعفین و لایههای فرودست جامعه روی آورد. تولید محصولات متعدد فرهنگی، تشکیل تیمهای وِیژه برای گروهها و طبقات مختلف نظیر کارگران و کشاورزان و… با تقسیم بندی و سطوح متفاوت، رفتن به مناطق محروم و اجرای کارهای سازندگی در آن مناطق – که دو دهه بعد الگوی ناقصی از آن تحت عنوان اردوی جهادی در کشور رایج شد. – و بعدها تاسیس جهاد سازندگی برای سازماندهی و علمیکردن فعالیتهای صورت گرفته، مطالبه و برخورد با سرمایهدارای و رفاهطلبی چه در بعد نظری و هنری که در نشریات دانشجویی جریان اسلامگرا و مقالات شاخص به جا مانده از آن دوره نظیر کتاب «میرویم تا خط امام بماند» شهید رجببیگی، دانشجوی عمران دانشکده فنی دانشگاه تهران، متجلی است و چه در بعد عملی فعالیتهای صورت گرفته در نهادهای انقلابی آن روز که بسیاری ا ز آنان را بدنهی این جریان به راه انداختند و اداره کردند متجلی شد.
انجمنهای اسلامی در جبههی استکبارستیزی نیز در دو بعد نظر و عمل حضوری جدّی داشت، که برجستهترین نماد آن فتح لانهی جاسوسی به دست آن عده از انجمنها بود، که بعدها خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام نامیدند. با آغاز جنگ تحمیلی، ادارهی جنگ چه در سطح فرماندهی و تشکیل سپاه و ادارهی آن، چه در سطح بسیجیان و چه در سطح پشتیبانی فنی و مهندسی مانند جهاد سازندگی و چه در سطح امدادگری به وسیلهی آنها انجام شد.
با پایان یافتن جنگ امام با تعریف جبههی جدید جنگ فقر و غنا و لزوم سازماندهی جدید نیروهای حزباللهی برای جبههی مبارزاتی جدید ، برای تشکیل بسیج دانشجو و طلبه، به عنوان ضروریترین تشکّل پیامی صادر کرد. «دفاع با تمام توان از اسلام و انقلاب و پاسداری از اصول تغییر ناپذیر «نه شرقی و نه غربی» در حوزه و دانشگاه، اتحاد و یگانگی حوزه و دانشگاه، جلوگیری از نفوذ ایادی شرق و غرب در دانشگاه و حوزه، و ارائهی چارچوبهای اصیل اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله و سلم) به سایر بسیجیان، و از همه مهمتر تولید فکر و فعالیت برای تشکیل حکومت بزرگ اسلامی، ایجاد هستههای مقاومت در سراسر جهان، ایجاد پشتوانه برای اثبات امکان تحقق زندگی مسالمتآمیز توام با صلح و آزادی با استقلال از شرق و غرب» از جمله وظایف بسیج دانشجو وطلبه اعلام شد.
بلافاصله پس از پیام امام حدود۳۰۰ نفر از دانشجویان دانشگاه امام صادق (علیه السلام) اقدام به تاسیس تشکلی به همین نام در دانشگاه خویش نمودند.
در کشاکش حاکم شدن تفکر لیبرالی در کشور پس از جنگ تحت گفتمان غالب سازندگی در اوایل دههی ۷۰ حرکت عدالتخواهانهِ بچههای دفتر تحکیم وحدت، معدود بچههایی از بسیج دانشحو و طلبه ادامه داشت. راهپیمایی جداگانهی سیزده آبان آن سالها – که البته این میراث بعد از ۷۶ و استحالهی دفتر تحکیم به وسیلهای برای عقدهگشایی علیه آرمانها تبدیل شد.- با شعرهایی نظیر «کاخنشینان همه دینفروشند، برضد آمریکا نمیخروشند، جاسوسخانه را ما گرفتیم، ابهت آمریکا را شکستیم» ادامه داشت. ضدیت با سیاستهای ضد عدالت و سرمایهداری محور آن دوره به کلیدواژههای اصلی جنبش اسلامگرای فعال که کمکم در اقلیت قرار گفته بودند، تبدیل شده بود. تجمعهای چندهزارنفری جلوی وزارتخانهها از جمله کارهایی بود که با همراهی جریان حزباللهی بیرون دانشگاه نیز همراه شده بود. در بعد استکبارستیزی نیز به طور نمونه اعتراض شدید دفتر تحکیم به طرح مذاکرهی مستقیم با آمریکا به وسیلهی مهاجرانی مشاور رئیس جمهور وقت قابل ذکر است.
اما روی دیگر سکه در این دوره بخش عمدهای از جریان اسلامگرا بود که با آوردن این توجیه که مسئولین دولت از انقلابیون و مورد تایید امام و رهبریاند، در مقابل اشتباهات و انحرافات سکوت اختیار کردند. حتی در مقابل جریان اسلامگرای فعال ایستاده و برچسب ضد ولایت فقیه به آن حرکتها زده شد. و با کمک دولت و جناح حاکم، تشکلهای حاشیهای مانند جامعهی اسلامی دانشجویان و جنبش اعتدال و توسعه تشکیل شد. البته بعضی از این تشکلها بعدها به صورت تشکلهای مستقل انقلابی درآمدند.
از سوی دیگر در کشاکش تحکیم و سپاه و جهاد و دیگران برای تشکیل بسیج دانشجو و طلبه ، با پیروزی سپاه و تحریف نظریهی امام با تفکیک طلاب و دانشجویان و تشکیل سازمان بسیج دانشجویی به جای تشکل مدنظر امام، رویه فعالیت های جریان اسلامگرا صورت دیگری گرفت.
یادگار آن علم سوخته را گم کردیم
آخرین آتش افروخته را گم کردیم
تضعیف شدید جریان اسلامگرای فعال، قدرت گرفتن جریان راست و لیبرال در انجمنها کمکم و در دورانی که مسئولین وقت فضای خفقان و پخمه کردن دانشگاهها را برای توسعه و رشد کشور(!) پیش گرفته بودن، کلید خورد. از سویی نگاه سازمانی و اداری و بالا به پایین و بخشنامهای به تشکل مد نظر امام و غلبهی سازمان بر آرمان که به شدت مد نظر جریانهای حاکم دوران سازندگی(!؟) و اصلاحات(!؟) بود، و رفتن به دنبال مسائل بی اولویت، به صورتی که تنها دغدغهی نیروهای اسلامگرا اسلامی کردن دانشگاه از طریق برگزاری دعای کمیل و توسل و برخورد شدید با بیحجابی – و نه با عوامل آن و فقر و فساد و تبعیض بود- فعالکردن جریان وابسته به راست و چپ، به وسیلهی اپوزیسیونی که دیگر حاکمیت را در دست گرفته بود، و نیز چمدان پولهای آمریکایی و انگلیسی که کمکم افشا میشد، همه و همه کاتالیزور تشتت و تضعیف جریان اسلامگرا شد، و کمکم دفتر تحکیم به طور کامل به دست لیبرالها افتاد. جریان اسلامگرا که به شدت تضعیف شده بود، به جای پیگیری آرمانهایی که امام برای تشکل جدید ترسیم کرده بود، یعنی «ارائهی چارچوبهای اصیل اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله و سلم) به سایر بسیجیان، و از همه مهمتر تولید فکر و فعالیت برای تشکیل حکومت بزرگ اسلامی، ایجاد هستههای مقاومت در سراسر جهان و…» به برخورد واکنشی به هجمهی همه جانبه به اسلام پرداخت. کلاسهای پاسخگویی به شبهات، کلاسهای غربشناسی و فمینیسم شناسی، درگیر شدن با مسائل کلامی صرف و در نتیجه حاکم شدن فضای رخوت،
رفتن به سراغ معنویت منهای عدالتخواهی (با چاشنی نصفه نیمهی عقلانیت – ، زیاد کردن ظواهر شرعی بدون رجوع به باطن دین یعنی عدالت که به تعبیر معصوم« العدل حیات الاحکام»، اقدامهای بیاولویت و دوری از فضای عمومی جامعه و دانشجویان و در یک کلمه انجمن حجتیه ای عمل کردن برآیند عمل جریان اسلامگرا شد. جریان اسلامگرای حداکثری نیز در دل مجموعهی بسیج و بعدها تشکلهای دیگر به صورت محدود وارد عمل شد. البته شعار اسلامگرایی حداکثری و مبارزه با سکولاریسم از اکثر جریانات مذهبی بلند بود، اما در عمل اکثر این جریان سکولار شده بودند. جدا کردن مسائل اجتماعی دین و کنار گذاشتن عدالتخواهی اسلامی(در کنار مورجود بودن عدالتخواهی جناحی) و آرمانهای جهانی و محدود کردن فعالیتهای اجتماعی به مبارزه با بدحجابی(که بعد از سالها امروز موفقیت این مدل کاملا مشهود است!؟) و کار تئوریک در حوزه این که ولایت فقیه انتخابی است یا انتصابی محدود شده بود. از سویی جریانهای دانشجویی به پیاده نظام جریانهای سیاسی تبدیل شده بود. بسیج پیاده نظام جناح راست و انجمن پیاده نظام جناح چپ(که خود این چپ مخلوطی از راست لیبرال تا چپ و چپگرا و از خط امام تا اپوزیسیون بود) شد. در نتیجه جنگ زرگری جناحها(که در مواقع حساس نظیر انتخابات ریاست جمهوری دورهی نهم نشان دادهاند هر دو سر در یک آبشخور دارند) دفاتر بسیج و انجمن به اتاق جنگ علیه یکدیگر تبدیل شد.
بعد از سوم تیر با پیروزی گفتمان عدالت(فارغ از قضاوت در بارهی نتیجهی عملی بعد از آن) یک اتفاق افتاد با توجه به آرمانهای مطرح شده که اقبال عمومی را هم دربرداشت، این جریان بار دیگر پیگیری آنها را به خود دولتمردان سپرد و در نتیجه فضای رکودی که به وسیلهی تلاشهای رهبری با یادآوری جبههبندی طرح شده به وسیلهی امام و درخواست از جنبش دانشجویی برای مطالبهی عدالت صورت گرفته بود، و در نتیجهی آن معدود حرکتهای اصیلی صورت گرفته بود، از بین رفت.
انجمنها که با شکست جریان لیبرال مضمحل شدهاند و سرگرم لمپنیسم، بسیج و سایر تشکلها هم که عملاً کنار کشیدهاند. دوباره حرکتهای معنوی منهای عدالتخواهی و عقلانیت در حال شکلگیری است. معدو.د حرکتهای منفعلانه هم با توجه به شرایط موجود تنها راه زنده نگاهداشتن جنبش دانشجویی را حمله به قوهی قضائیه یافته است، کاری که تا چند زمانی پیش که به وسیلهی جریان اسلامگرای فعال صورت میگرفت، برچسب ضدیت با ولایت فقیه میخورد.
۱۷ سال بعد در اول شهرویور ۸۵ رهبری در پیامی دوباره به مسئولین بسیج، دورنمایی دیگر از بسیج دانشجویی تعریف کردند:« به میدان آوردن همه ی توانایی های خود در راه آرمان های نظام اسلامی، تکاپوی امیدوارانه و هدفدار در راه تحقق این آرمانها، سلوک مؤمنانه و رو به کمال، کانون الهام بخشی آرمانهای انقلاب و وسعتبخشیدن به پرتو بیداری اسلامی» از مهمترین اهداف بسیج شمرده شد. جریانشناسی حضور جریاناسلامگرا در دانشگاه و نقد بسیج نه به منزله ی تخریب، که به عنوان نقد درونپارادیمی زمینهی بالندگی این جریان است. چه این که خط و ربط نویسندگان این مجموعه با بسیج مشخص و واضح است، لذا شبههی تخریب باقی نمیماند، مسئله اینجاست، فروردین ۵۸ و نشست انجمنها با امام که منجر به تشکیل دفتر تحکیم وحدت شد، ۲ آذر ۶۷ که منجر به تشکیل سازمان بسیج دانشجویی، با تمام کشو قوسها و انتقادات شد. بعدها که در مورد ۱ شهرویور ۸۵ مقاله مینویسند عملکرد جریان اسلامگرای موجود را چگونه تحلیل میکنند؟
همین مطلب در وبلاگ نشریه مستضعفین، عدالتخواهی، آی پرس، آذرنیوز