الزامات نقد منصفانه و پوزش از رهبری

البته کسانی که می‌خواهند هر انتقادی از خود را به منزله مقابله با نظام تلقی کنند هم محکومند اما نخبگان سیاسی ما نیز البته باید بیاموزند که برخوردهای دیگران ولو در موضع مظلومیت باشند، دلیل قانع کننده برای قهر کردن با انقلاب و مردم نیست، نیز نباید به گونه ای سخن بگویند که فرصت فتنه گری دشمن فراهم شود، یا گونه ی موضع گیری آنان درون گفتمان انقلاب فهم نشود. باید جبهه انقلاب هم ضرورت جذب حداکثری و دفع حداقلی درون خود را درک کند و ظرفیت خویش را بالا ببرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره: در ۱۸ خرداد ۱۳۸۹ و پس از بازتاب گسترده ی متنی که تحت عنوان خطّ سه در وسط جبهه ی حق با باطل از نگارنده منتشر شده بود، تصمیم به نگارش متنی در توضیح آن گرفتم که در بعضی سایت های خبری بازتاب یافت.

اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْ‌ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِک

الزامات نقد  

 امر به معروف و نهی از منکر در عرصه ی عمومی یکی از واجبات سیاسی در حکومت دینی است. کنش‌های سیاسی افراد و نقد و انتقادات آن‌ها اگر در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامی، با رعایت حدود و شرایط امر به معروف و نهی از منکر، عدم توهین، عدم خودنمایی، عدم وجود غرض ورزی، عدم تخطئه مخاطب و فرو کاستن همه اقدامات او به موارد منفی، رعایت مصالح حکومت دینی و در رأس آن حفظ نظام- که اوجب واجبات است- با اطلاع و اشراف به موضوع و عدم پر کردن پازل دشمن صورت بگیر،د عمل به وظیفه سیاسی است. درون گفتمانی بودن این نقد چنان که در جریان شناسی نقد در تاریخ تفکر اسلامی، جهان مدرن و ایران معاصر و بعضی الزامات و ضرورت ها گفته شد، باید  از فحوای شیوه انتقاد فهمیده شود. بر این اساس توجیهاتی نظیر این که همه موارد مثبت را می‌گویند ما فقط ضعف‌ها را بگوییم، یا زدن بعضی از حرف‌ها ولو حق در قالبی که مورد سوء استفاده دشمن یا ضربه به اصل نظام تلقی شود، بزرگ کردن منکرها کوچک و نادیده گرفتن منکرهای بزرگ، خارج از چهارچوب‌های نگاه اسلام شیعی است.
اصل اصول است نه چهره‌ها
 بر این مبنا ملاک تصمیم گیری و ارزیابی و نقد، اصول دینی و نه چهره‌هاست (الحق‏ لا یعرف بالرجال‏ اعرف‏ الحق تعرف‏ أهله‏)، افراد با هر درجه علمی، منزلت اجتماعی و سوابق، بر اساس همین معیارها مورد نقد و ارزیابی قرار می‌گیرند. بر این اساس خطوط و جریان‌های سیاسی درون حاکمیت بر اساس پایبندی به اصول در زمان حال و نه شاخص های دیگری نظیر سابقه، انتساب به چهره‌ها و… مورد ارزیابی قرار می‌گیرند.(البته این به معنی فراموش کردن سوابق افراد و در نظر نگرفتن آن ها در تفسیر سخنان آن نیست، بلکه به این معناست که سوابق عالی مانع انحراف امروز نیست.) «خود و دیگری» و به عبارتی دیگر «خودی و غیرخودی» بر همین مبنا شکل می‌گیرد. هر تقسیم بندی دیگر بر اساس افراط و تفریط، جناح بندی‌های سیاسی، فرهمندی افراد (کاریزما) و… پذیرفتنی نیست، اصالت ندارد و امت اسلامی به مثابه ی امت اوسط (وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً ) در هیچ کدام از این چارچوب‌ها نمی‌گنجد (الْیَمِینُ‏ وَ الشِّمَالُ‏ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّه) نقد هم نه به عنوان یک جایگاه (نظیر آن چه بعضی روشن فکران می‌گویند) که به عنوان تکلیف، بسته به تحقق شرایط آن، به میان می‌آید.
آفت‌ها و آسیب‌های نقد
طبیعی است کسانی که بخواهند به این چارچوب‌ها وفادار باشند، مورد برخورد صاحب منفعت‌ها و مافیای  قدرت و ثروت و اطلاع رسانی قرار می‌گیرند. سختی‌ها و مرزهای مهم این مسئله نیز به گونه ای است که گاه، عده ای توانایی تشخیص تقسیمات اعتباری بی مبنای دو گروه نظیر چپ و راست را با مواقع صف بندی حق و باطل  نخواهند داشت، به پر کردن پازل دشمن ولو با نیت صالح می‌پردازند، یا از ترس افتادن در دام یک گروه در مواجهه ی حق و باطل به دوپهلوگویی زدن دو طرف ولو موضع و موقع زدن یک گروه نباشد یا میزان جرم دو طرف برابر نباشد، می‌پردازند.
تجربه نقد درون گفتمانی در جمهوری اسلامی
تجربه نقد در تاریخ جمهوری اسلامی از این آفت‌ها و آسیب‌ها مبرا نیست، صف بندی‌ها نه بر اساس اصول یا اختلاف سلیقه در شیوه پای بندی و حرکت در مسیر اصول، که در بسیاری از موارد بر اساس روابط و منافع شکل می‌گیرد و انتقاد از معضل مغرضانه بودن، جاهلانه بودن و غیرمنصفانه بودن رنج می‌برد. در موارد معدودی هم که گروه‌ها و افرادی اندک تلاش به عمل به این وظیفه در چارچوب اصول می‌نمایند، با برخوردهای مخاطبین نقد مواجه می‌شوند یا انگ‌هایی نظیر سیاسی بودن، غرض ورزی داشتن و… مواجه می‌شوند. در این قاموس، یا باید فردی را تا حد معصوم شماردن ستایش کرد، یا در جبهه ی مقابل قرار گرفت. وگرنه با کوچک‌ترین انتقادها موج تهمت و تخریب آغاز شده و منتقد با هر ابزاری به بیرون از جبهه انقلاب، هل داده می‌شود. حال اگر منتقد بصیرت کسب نکرده باشد، یا در یک لحظه تصمیم اشتباهی بگیرد، کاتالیزور این فرایند خواهد شد.
سرنوشت واضع نقد درون گفتمانی
 نظام یک بار در دوران دولت سازندگی و یک بار در دولت نهم و دهم به صورتی متفاوت با این چالش مواجه شد. پیروزی افرادی با تکرار شعارهای انقلاب بر جریان‌های تجدیدنظر طلب در اصل انقلاب  و موج تهمت و تخریب از طرف جریان‌های تجدیدنظر طلب دایره نقد درون گفتمانی را در دوره ی اخیر تنگ کرد. چنان که واضع این تئوری (عماد افروغ) به خاطر انتقاد از موارد ضعف دولت نهم با فضاسازی بعضی سایت‌ها و جناح‌ها و به بیرون هل داده شد، البته بعضی از آسیب‌های فرایند نقد ایشان مثل عدم درون گفتمانی بودن نقد در بروز بیرونی، عدم تاکید کافی به نقاط مثبت کنار نقاط منفی، اصالت دادن به جایگاه روشن فکر به عنوان منتقد و… کار را به جایی رساند که علی رغم کارنامه درخشان ایشان در مبارزه با تجدیدنظر طلبان و غرب‌زدگان در دوران سازندگی و اصلاحات، مسیر نقد ایشان از انتقادات به حق به  برخی ضعف‌های موجود در دولت و اصول گرایان تا گرفتن مواضعی غیر قابل پذیرش بعد از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری تغییر جهت دهد.
راهی که علی مطهری رفت….
روند طی شده برای کاندیدای ائتلاف حامیان دولت، علی مطهری هم از این روند جدا نبود، ایشان که امتیازاتی نظیر مبنای فلسفی، گذاشتن عمر بر گرداوری آثار شهید مطهری، مواضع روشن سیاسی در دوران حاکمیت تجدید نظر طلبان، حمایت از اقدامات مثبت دولت نظیر پافشاری بر حقوق هسته ای، تکرار مواضع امام راحل در سیاست خارجی، دفاع از مواضع در اجلاس دوربان ۲، دفاع از سفر های استانی را داشت، به انتقادات به حقی نظیر مذاکره با آمریکا، حضور دیدگاه های لیبرال در عرصه فرهنگ، نحوه رابطه ی مجلس و دولت و… پرداخت. شروع شدن همان موج تخریبی از یک سو و بعض مواضع آقای مطهری به ویژه در نزدیکی به انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری بر این روند و غبار آلودگی افزود. البته موضع انتخاباتی در مورد رسیدن به مصادیق در چارچوب اصول در نهایت تصمیم شخصی فرد است و آن چه بحران واقعی شد مواضع و مسائل بعد از انتخابات بود.
وقتی شرایط تغییر می‌کند….
انتخابات دهم ریاست جمهوری با همه حواشی حامل یک واقعه مهم بود، صف بندی بر سر آرمان‌های انقلاب و اصل انقلاب بعد از اعلام نتایج، که با شکستن چارچوب‌های قانونی و نفی اصول اولیه انقلاب از روزهای اول طرح توهم تقلب، فضا را دگرگون کرد. فتنه علیه اصل نظام صورت بندی شد و تقسیم بندی‌هایی نظیر چپ و راست، اصول گرا و اصلاح طلب و… شکسته شد، دیگر حتی موسوی و احمدی نژاد طرف دعوا نبودند دعوا سر مسائل بنیادی‌تری رفت. در این فضا و هجمه همه جانبه دشمن برای تحقق فتنه عمیق، مردود شدن جمع کثیری از نخبگان با بازی در پازل دشمن در قالب بازوی فتنه یا سکوت اساساً صورت مسئله را تغییر داد.
خط سه در وسط جبهه حق با باطل….
در این میان عده ای به چارچوب‌های اصلی نظام وفادار نماندند، عده ای وفادار ماندند اما با عدم درک تغییر شرایط همان روند گذشته را اختیار کردند، عده ای به صورت کامل یک طرف مسئله را صرفاً پذیرفتند، یک عده نیز ضمن اذعان و پی گیری اشتباهات جبهه خودی به مبارزه با فتنه و معصیت اکبر پرداختند و نگذاشتند مسائل اصلی و فرعی شود. مشکل همین جاست: عدم درک تغییر شرایط، دیگر چپ و راستی وسط نبود که خط سوم شدن اصل باشد، دعوا سر اصل انقلاب بود. هم فتنه گران هم دولت و نیروهای نظامی اشتباه داشتند، اما یکی عامل فتنه بود و یکی اشتباه یا سوء تدبیر، که بخشی از ان در شرایط فتنه گون طبیعی نیز هست. یک عده از نخبگان همین را نتوانستند تقسیم و هضم کنند. این عده با وجود آن که دچار مسئله کلیدی یعنی خروج از نظام نشده بودند و حتی بعضاً انتقاداتی را چه قبل و چه بعد از انتخابات، خطاب به فتنه گران انجام داده بودند، اما وزن یک سان دادن به اشتباهات دو طرف که احتمالاً به نیت دغدغه ی به حق در دام یک جناح نیفتادن انجام شد، بزرگ کردن اشتباهات و یا سوء تدبیرها تا حد خود فتنه در فضایی که دشمن همه توان خویش را علیه نظام بسیج کرده بود فضایی را رقم زد، که انتقادات این دوستان پازل دشمن را پر کند. انتقاداتی که می‌توانست با اصلاح در روش به اصلاح نظام بینجامد بازیچه ی فتنه گران شد.
روند انتقادات علی مطهری
معتقدم انتقادات علی مطهری از همین سنخ بود. وی که هم نتیجهی  انتخابات را پذیرفت هم قبل از انتخابات به موضع روشن فکری موسوی حمله کرد و به فیلم تبلیغاتی مهدی کروبی اعتراض نمود،‌ حتی به نقد موضع معترضین پرداخت، اما با بزرگ کردن اشتباهات احمدی نژاد در حد عامل فتنه، بزرگ کردن بیش از حد حادثه کوی و کهریزک و برخوردها در حد مسائل درون فتنه (بر خلاف نگاه دینی که الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل‏ و الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْل‏ ) که در قالب عبارات مختلف مدام تکرار شد، – جنایاتی که گرچه به جای خود باید محکم پی گیری شوند اما در مقابل معصیت و عصیان اکبر حمله به نظام و تشکیک در انتخابات کوچکند-، انتقادات نرم و نازک از فتنه گران و محاربین و انتقادات تند و آتشین علنی از دولت، نیروهای انتظامی-امنیتی و افراد وفادار مانده به نظام مثلاً صرف لغزش سیاسی خواندن خروج کنندگان بر حکومت، خلط آزادی بیان با آزادی فتنه و توطئه و انتقاد از بسته شدن مطبوعاتی که صریحاً در حال هدایت فتنه و کودتای سبز بودند،‌ تقلیل دادن فتنه گری اقلیت معترض و معارض با نظام به دعوای میان دو جناح و نسبت دادن افراطی گری به دو طرف، فضایی را رقم زد که انتقادات ایشان پازل دشمن را پر کند. البته در این میانه برادر ایشان محمد مطهری هم با دست به قلم شدن به مبنای امام راحل در این مورد که هرگاه دشمن کار شما را تایید کند، دارید اشتباه می‌کنید، تاخت و فرصت غبارآلوده تر شدن فضا را فراهم کرد.
وقتی دو پهلو حرف زدن فتنه می‌سازد
واقعیت این است که جبهه ی انقلاب از حذف هیچ کس از این جبهه خوش حال نمی‌شود. اما برای خوشامد کسی نباید از نهی از منکر عقب نشست، اتفاق افتاده در حرم امام نیز از این مسئله به دور نیست. کسی نیست که در طول ۱۰-۱۲ سال گذشته فاصله معنی دار بیت امام با خط امام، جناحی شدن آن و سکوت در مقابل انحرافات و هجمه های هم جناحی‌ها در مقابل خط امام را پی گیری نکرده باشد و برنیاشفته باشد، مواضع مبهم در طول دوران فتنه و دل جویی از فتنه گران بر خشم ملت افزود. فارغ از قضاوت ارزشی در مورد برخورد صورت گرفته با سید حسن مصطفوی در حرم امام خمینی، موضع گیری دو پهلوی آقای مطهری در این مورد که حتی به طور غیر مستقیم از دو جمله کودک عزیز کرده و تطبیق تاریخی با صدر اسلام آن حمله به رهبری برداشت می‌شد، و باز به تکرار همان مواضع پسا انتخاباتی آقای مطهری به اضافه جملات دوپهلو با ضمایر نامشخص، حتی تا خطاب تطبیق دهندگان با تاریخ اسلام به عمر سعد اختصاص یافت که با استقبال رسانه های بیگانه هم مواجه شد. با نتایج این بی بصیرتی قطعاً دیگر سکوت در مورد مواضع آقای مطهری به صلاح نبود و این جانب در متن منظومی در مورد اقدامات ایشان سخن گفتم؛ و منطق ایشان در جایگاه بی جا قائل شدن برای افراد به صرف انتساب خونی را با ذکر سرنوشت افرادی چون پسر نوح، همسر لوط، جعفر کذاب و ضرورت عدم بازیچه شدن برای دشمن، محکوم کردم.
این مرد را سانسور کردند!
از اقدامات دشمن به‌کارگیری همه ظرفیت‌ها برای منحرف کردن کلیدهای اصلی رهبری است. در شرایطی که در بزرگ‌ترین نماز جمعه تاریخ اسلام رهبر در سخنرانی مهم و تاریخی،‌ با طرح امام به عنوان شاخص شناخت اسلام ناب، به بازخوانی شاخص‌های خط امام پرداختند، و از ضرورت طرح جامع و بدون سانسور امام، نفی امام منهای خط امام یا ادعای خط امام بدون پای بندی به آن، ضرورت بازخوانی خود متن امام و اسلام ناب، اوجب واجبات بودن صیانت از جمهوری اسلامی، دفاع از جمهوریت در چارچوب اسلامیت، ضرورت اعمال جاذبه و دافعه در چارچوب مکتب با قاطعیت کامل، ضرورت جبهه بندی عملی با استکبار،‌ ضرورت محاسبات معنوی و الهی در تصمیم‌گیری‌ها، تدابیر، رعایت همه جانبه ی تقوا حتی در برخورد با دشمن، حفظ هویت جهانی انقلاب اسلامی، ملاک بودن حال افراد و…. سخن گفتند و «جوانان، اهل فکر و تحقیق، طلاب، دانشجویان»، را به کار روی این مبانی و توضیح و تبیین  درست آن فراخواندند، دشمن موارد انحرافی را مطرح کند؛ و نخبگان ما به موضع گیری له و علیه آن مشغول شوند و اصل مسئله  که سخن رهبری است گم شود.
جبهه انقلاب حرکت جدید می‌خواهد
من با این عبارت آقای مطهری که «جامعه ما… تشنه یک گروه سوم است.» موافقم. اصلاح طلبی درون چارچوب نظام اسلامی از اوجب واجبات امروز نظام است، ا اما این گروه سوم نباید بین حق و باطل ژست روشن فکری بگیرد، نباید درون گفتمانی بودن نقد او درک نشود، گرچه نباید به مصلحت اندیشی های کاذب نیز دچار شود. در یادداشت این جبهه هم کیهان می‌خواهد هم رجا اما اصلاح شده گفتم این جبهه احتیاج به طرح مسائلی جمعی و مورد توافق برای جمع کردن جبهه انقلاب – نظیر کاری که شیخ فضل الله برای اتحاد مشروعه خواهان کرد – دارد. اصلاح طلبان بیرون گفتمان انقلاب و تجدید نظر طلب، از نظام خارج شدند و فاتحه ی این جریان سیاسی خوانده شد، ما احتیاج به اصول گرایانی داریم که اصول گرایانه و ولایت مدارانه نه بر اساس فرد محوری، امروز ما را بر اساس فردایی که انقلاب اسلامی نوید دهنده آن است نقد و اصلاح کنند.
دعوای ما سر اصول است!
 دیروز به تذکر عزیزی بارها متن سخنرانی رهبری به ویژه در مورد آن بخش که جوانان انقلابی و مؤمن و عاشق امام را به عدم تجاوز و تعدی حتی در مورد قضاوت به دشمن فراخواندند و متن منظوم خود را خواندم، و به مقایسه این دو پرداختم. بر این اساس در قضاوت باید درست همانی که حق است، صدق است و در دادگاه عدل الهی می‌توان راجع به آن توضیح داد، باید گفته شود، نه بیشتر، بر این مبنا شیوه انتقاد و بصیرت، ایفای نقش خط سه نه میان جناح‌های درون انقلاب که میان حق و باطل،‌ مواجهه با نقد با مبنای روشن فکری و پر کردن پازل دشمن محکوم است و اگر چیزی فراتر از آن ولو به زبان شعر پذیرفته و قابل اغماض باشد و بار حقوقی نداشته باشد، از اخلاق اسلامی و انقلابی به دور است و باید از مخاطب ان -آقای مطهری- عذرخواهی کرد و حلالیت طلبید و هر مطلب ولو یک دنیا تحسینش کنند و ولو توهم انقلابی گری در مورد آن برود اگر سر سوزنی با رهبری ولایی زاویه داشته باشد نپذیرفتنی است. دعوای ما سر اصول است نه معامله سیاسی، موقعی که آن نظم نوشته می‌شد، به جمله رهبری توجه شده بود اما با توجه به نکات پیش گفته معارض به حساب نمی آمد. اما با مشخص شدن فضا، انتشار نامه آقای مطهری مبنی بر پذیرش رهبری و سایر مسائل نظیر سوء استفاده بعضی سایت‌های خبری موجب شد تا تبیین مستقل مسئله ضرورت پیدا کند. البته کسانی که می‌خواهند هر انتقادی از خود را به منزله مقابله با نظام تلقی کنند هم محکومند اما نخبگان سیاسی ما نیز البته باید بیاموزند که برخوردهای دیگران ولو در موضع مظلومیت باشند، دلیل قانع کننده برای قهر کردن با انقلاب و مردم نیست، نیز نباید به گونه ای سخن بگویند که فرصت فتنه گری دشمن فراهم شود، یا گونه ی موضع گیری آنان درون گفتمان انقلاب فهم نشود. باید جبهه انقلاب هم ضرورت جذب حداکثری و دفع حداقلی درون خود را درک کند و ظرفیت خویش را بالا ببرد.
پوزش طلبی از رهبری
فاصله داشتن با دستور رهبری ظلم آشکار است که هر کس با هر سابقه به آن دچار شود اشتباه کرده است. همه معضلات نظام ما، فتنه، ضعف نیروهای ارزشی در دانشگاه  و جامعه و…. به دنبال عدم پی گیری شاخص‌ها و مسیرها و افق‌های ولایت است. چه بسا اگر بحث‌های رهبری در مورد نحوه تعامل با دولت از طرف نخبگان سیاسی پی گیری می‌شد کار به حوادث فتنه گون منتهی نمی‌شد. همیشه جریان فکری منتقد درون گفتمان انقلاب به خاطر نقد سیاست خارجی، سیاست‌های فرهنگی، اقتصادی و مسائل دیگر جبهه خودی در چارچوب گفتمان رهبری از طرف عده ای محکوم به جلو افتادن از رهبری می‌شد، حال که ظاهراً آن عده همیشه برچسب زننده نسبت به این مورد با آغوش باز برخورد کردند من از رهبر معظم انقلاب به خاطر فاصله داشتن این موضع گیری شخصی خودم با دستور ایشان ولو مورد تشویق سایرین قرار بگیرد، پوزش می‌طلبم. باشد که این اصلاح نفس اغازگر اصلاح اجتماعی برای تداوم انقلاب باشد.
یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقین

این مطلب در عدالتخواهی، الف، تریبون مستضعفین

 

 

این نوشته در یادداشت ارسال و , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *