سلطه از دیدگاه امام خمینی (سلام‌الله‌علیه)

1imagesمهم‌ترین شاخص در دشمن‌شناسی امام (سلام‌الله‌علیه) اولویت‌گذاری دشمن‌شناسی است. امام (سلام‌الله‌علیه) شاخص داشتند و سراغ ریشه‌ها می‌رفتند، علت‌ها را می‌یافتند و سرگرم ساقه‌ها، برگ‌ها و معلول‌ها نمی‌شدند. قبل از انقلاب درزمینهٔ نگاه به غرب و دشمن‌شناسی، جریانات مختلفی وجود داشتند، مثلاً یک جریان سنتی می‌گفت که اولویت ما مسئلهٔ اهل تسنن است که هنوز هم هستند. یک جریان می‌گفت که مسئلهٔ اول مقابله با بهایی‌ها است که انجمن حجتیه بود، همین انجمن بعد از انقلاب اولویت خود را به مبارزه با مارکسیسم تغییر داد و در سال‌های اخیر همّ اصلی خود را مقابله با وهابیت و حتی اهل تسنن و البته جمهوری اسلامی قرار داده است. جریانی محدودتر می‌گفتند که مسئلهٔ ما غرب ولی جنگ سنت و مدرنیته است مانند بسیاری از غرب‌ستیزهای حداکثری؛ اما امام (سلام‌الله‌علیه) چه می‌کرد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره: این متن حاصل سخنرانی در دانشکده امور اقتصادی در سال ۹۲ با موضوع نظام سلطه از دیدگاه امام خمینی است که به همت بنیاد امام نهاد نمایندگی رهبر معظم انقلاب در دانشگاه تهیه و پیاده‌سازی شده و بعد از ویرایش و اضافاتی منتشر می‌شود. بخش‌های مربوط به نگاه امام نسبت به غرب در قالب نسبت پذیرش/ستیز/گزینش به علت انتشار مقالهٔ جریان‌شناسی غرب‌شناسی در این مجموعه از این متن حذف شد. سرتیترهای انتخاب‌شده از متون امام بر اساس محتوای پاراگراف مربوطه در متون ایشان و حتی‌المقدور با استفاده از کلمات ایشان انتخاب‌شده‌اند، به‌جز موارد معدودی که عبارات جدیدی گویاتر از عین عبارات متن بود، مثل استاندارد دوگانه. در مرحلهٔ ویراستاری تلاش شد، ساختار اصلی و ادبیات متن پیاده شده حفظ شود و بعضی فیش‌های تحقیقی به آن اضافه شود:

اولویت‌گذاری در دشمن‌شناسی

مهم‌ترین شاخص در دشمن‌شناسی امام (سلام‌الله‌علیه) اولویت‌گذاری دشمن‌شناسی است. امام (سلام‌الله‌علیه) شاخص داشتند و سراغ ریشه‌ها می‌رفتند، علت‌ها را می‌یافتند و سرگرم ساقه‌ها، برگ‌ها و معلول‌ها نمی‌شدند. قبل از انقلاب درزمینهٔ نگاه به غرب و دشمن‌شناسی، جریانات مختلفی وجود داشتند، مثلاً یک جریان سنتی می‌گفت که اولویت ما مسئلهٔ اهل تسنن است که هنوز هم هستند. یک جریان می‌گفت که مسئلهٔ اول مقابله با بهایی‌ها است که انجمن حجتیه بود، همین انجمن بعد از انقلاب اولویت خود را به مبارزه با مارکسیسم تغییر داد و در سال‌های اخیر همّ اصلی خود را مقابله با وهابیت و حتی اهل تسنن و البته جمهوری اسلامی قرار داده است. جریانی محدودتر می‌گفتند که مسئلهٔ ما غرب ولی جنگ سنت و مدرنیته است مانند بسیاری از غرب‌ستیزهای حداکثری؛ اما امام (سلام‌الله‌علیه) چه می‌کرد؟ خاطرهٔ دیدار احمد احمد با امام این منطق را نشان می‌دهد. در کتاب خاطرات احمد احمد که از مبارزان انقلابی است و انتشارات سوره‌مهر اواخر دههٔ ۷۰ به همت محسن کاظمی منتشر کرد، آمده که او پیش امام (سلام‌الله‌علیه) رفت. دو گونی کتاب پیش امام برده بود که تبلیغات مبلغین مسیحی و تبشیری‌ها در ایران بود. به ایشان گفت که نمی‌دانید این‌ها دارند چه‌کار می‌کنند و کتاب‌ها را نشان داده بود. امام (سلام‌الله‌علیه) همهٔ کتاب‌ها دیدند و گفتند دو تا کتاب هم هست که شما ندیده‌اید، فلان و فلان. ولی این کاری که داری انجام می‌دهی، مبارزه نیست. مبارزه آن کاری است که روحانیت انجام می‌دهد. اصل این است که بروی و با ریشه مقابله کنی. روحانیت به دنبال مقابله با دفع سلطهٔ خارجی است که از دل براندازی رژیم وابسته به‌نظام سلطه و برقراری حکومت اسلامی می‌گذرد: «ما می‌گوییم که آن‌کسی‌که به مملکت ما خیانت اصلی را کرده، آمریکاست. الآن ما سروکارمان با امریکاست؛ این‌های دیگر شاخ و برگش هستند. شاه یکی از شاخه‌های امریکا است. این نوکر است؛ نوکر است؛ المأمورُ معذور. تو سرش می‌زنند، باید بکند. ما می‌گوییم آمریکا هم باید برود که اصل است. این شاخه‌ها هم که هرزه‌خورند و هرزه‌بَرَند و مال مردم خورند و خیانت‌کارند، این‌ها هم باید بروند. مملکت مال خودمان است و ما خودمان می‌خواهیم اداره‌اش کنیم. آمریکا چه‌کار دارد که شما نمی‌توانید به رشد برسانید؛ خیلی مضحک است این»[۱]!

سلطه‌ستیزی امام انتزاعی نیست، عینی است

 امام (سلام‌الله‌علیه) این اصل را انتزاعی نمی‌دید، بلکه عینی و علی‌الارض، روی زمین می‌دید. بعضی دشمن‌شناسی را مثلاً با فلان نمادهای فراماسونری انتزاعی می‌کنند. روی یک سری نماد پافشاری می‌کنند. قبل از انقلاب هم نمونه‌هایی از این رویکرد بود. حسینیهٔ ارشاد و مباحث مرحوم شریعتی مورد اختلاف بود. بعضی روحانیون سنتی امثال شیخ قاسم اسلامی و شیخ حسین لنکرانی به حسینیه ارشاد معترض بودند؛ اعتراضاتی در این سطح که در آرم حسینیهٔ ارشاد دو عمر، یک ابوبکر و یک عثمان است که ظاهراً واقعاً هم هست. این را نشان انحراف می‌گرفتند. مرحوم شریعتی این آرم را ظاهراً از قبر مولوی گرفته بود[۲]. سطح تحلیل یک سری نماد بود، ولی کسانی مثل شهید مطهری یا آقای مصباح اعتراض می‌کردند که مبانی بحث‌های آقای شریعتی درونش التقاط دارد. حال یک گام جلوتر برویم. مرحوم شهید بهشتی و آیت‌الله خامنه‌ای می‌گفتند که در بحث‌های حسینیهٔ ارشاد و مرحوم شریعتی التقاط هست، اما بالاخره مجموعه‌ای از جوان‌ها را به دین وصل کرده است. همان‌طور که به آقای کافی نقد بود، ایشان اسلام سنتی داشت و انقلابی نبود. در کتاب اسناد ساواک شهید مطهری، نامه‌ای است که ایشان می‌گوید ساواک و شاه دارند کافی را تقویت می‌کنند که اسلام منهای مبارزه است؛ اما رویکرد سومی که گفته شد، می‌دانست مرحوم کافی رویکرد انقلابی ندارد، اما نگاهشان این بود که شریعتی جوان‌های دانشگاهی بریده از دین را به دین وصل می‌کند و کافی، مردم سنتی عادی را جذب می‌کند. این‌ها را مسئله‌دار می‌دانستند، اما از ظرفیت‌های او استفاده می‌کنند. البته به‌عنوان معیار آن‌ها را معرفی نمی‌کنند، ولی ضمن ارائهٔ مدل مطلوب که الگوی امام است، از ظرفیت‌های آن‌ها استفاده می‌کنند. همین رویکرد بود که یکی از مهم‌ترین جرقه‌های انقلاب اسلامی در مشهد با تشییع‌جنازهٔ مرحوم کافی از جانب انقلابیونی نظیر حاج حیدر رحیم‌پور ازغدی رقم خورد. مرگ او هم قدری مشکوک بود، لذا به بهانهٔ تشییع او یک اعتراض جدی در مشهد به راه انداختند که آن‌قدر رژیم احساس خطر کرد، در آخر مجبور شدند جنازهٔ او را مخفیانه دفن کنند. یک مستند خوب اخیراً در مشهد ساخته‌شده که در جشنوارهٔ عمار سوم هم بود و کمک‌های مرحوم کافی را به انقلاب نشان می‌داد. فصل‌نامهٔ خراسان فرهنگی هم ویژه‌نامه‌ای مخصوص ایشان کار کرد. امام (سلام‌الله‌علیه) نقطهٔ عزیمت خود را درگیری با نمادها نمی‌دید و مسئله را نیز انتزاعی نمی‌کرد. متوجه نهادهایی مثل فراماسونری بود، اما وجههٔ همت خود را مقابله با آن قرار نمی‌داد، بلکه نقطهٔ عزیمت خود را این می‌گذاشت که علی‌الارض نظام سلطه با ما چه می‌کند که نمونه‌ای از آن را قبلاً برشمردیم[۳].

آغاز سلطه‌ستیزی امام در «کشف اسرار»

اولین کارهایی که از امام (سلام‌الله‌علیه) در این تقابل به‌جای مانده است، کتاب «کشف اسرار» است که به‌غلط کشف‌الاسرار گفته می‌شود. یک کتاب «اسرار هزارساله» است که در مورد یکی از طلبه‌ها و آخوندزاده‌های غرب‌زدهٔ قم بود به نام حکمی‌زاده که تحت تأثیر کسروی و شریعت سنگلجی یک کتاب در سال ۱۳۲۲ نوشت و کلاً روحانیت، اسلام و تشیع را زیر سؤال برد[۴]. این جریان به دنبال نوعی تغییر دینی نظیر پروتستانتیزم در مسیحیت و وهابیت در اهل تسنن بود و به‌ویژه مسائل معنوی دین و روحانیت را هدف این پاک‌سازی قرار داده بود. معروف است امام نیز ۴۵ روز کار و درس را تعطیل کرد و این کتاب را در سال ۱۳۲۲ در پاسخ به آن نوشتند. در آنجا امام با نقد غرب‌زدگی به نفی خودباختگی مقابل غرب[۵] و غرب‌پذیری حداکثری[۶] پرداخته و به پیمان بعضی مسئولین با غربی‌ها بر اساس ریاست‌طلبی، همراهی بعضی با ساده‌لوحی و پذیرش اسم هرچه به نام تجدد و ترس از برچسب ارتجاع و کهنه‌پرستی خوردن اشاره و اعتراض می‌نماید[۷] و در نامه به یکی از شاگردانش ضرورت فرار از غرب‌زدگان را مثل فرار از درندگان متذکر می‌شود[۸]. امام در این زمینه به‌نقد غرب‌زدگان توقف نکرده و به‌نقد خود غرب می‌پردازد. با اشاره به توحش غرب[۹]، در قالب خون‌خواری، کشورسوزی، آدمکشی و بی‌عدالتی به مقایسهٔ احکام اسلام با غرب و برتری آن می‌پردازد و ضرورت عدم عمل به قوانین غربی را یادآور می‌شود[۱۰] و حتی بعضی دستاوردهای تمدن غربی را به دلیل مضراتش نقد می‌کند. امام در آنجا می‌گوید غرب که آمده است، چیزهای خوبی دارد اما خیلی چیزهای آن مسئله دارد. مثلاً در آن زمان یکی از بحث‌های خیلی جدی طب مدرن بود. رضاشاه با یک فشار امنیتی برخورد کرد و طب سنتی را جمع و ممنوع کرد. امام برای طب مدرن ویژگی‌های خوبی مثل موفقیت‌ها در جراحی برمی‌شمارند، اما ضمن برشمردن برخی اشکالات آن به برخورد با ظرفیت بومی طب سنتی اعتراض می‌کنند[۱۱]. یک وجه این نقد متوجه روشنفکران و غرب‌زدگان و خروجی آن در مدیریت کشور است که امام ضمن عدم نفی بعضی ابزارها به استفادهٔ غلط از آن‌ها در چارچوب غرب‌زدگی و امکان استفادهٔ مثبت از آن اشاره می‌کنند، مثلاً در دانشکده‌های ما جوانان را طوری تربیت می‌کنند که همه به فساد کشیده می‌شوند. تربیت آن‌ها درست انجام نمی‌شود. با سربازخانه‌ها و ارتش غرب‌زده، نمی‌شود از وطن دفاع کرد و به‌جای عرق ملی و دینی دادن به جوان‌ها، گمراهشان می‌کنند. امام نمی‌گوید که مثلاً دانشگاه و سربازخانه یا رسانه بد است، می‌گوید من با این کارهای شما مشکل‌دارم. اتفاقاً اگر من در حاکمیت باشم و سربازخانه دست من روحانی باشد، بلد هستم که چگونه یک ارتش جدید درست کنم که جلوی دشمن را بگیرد. اگر دانشگاه یا رسانه نیز دست من باشد، همین‌طور. امام (سلام‌الله‌علیه) از همان ابتدا به دنبال روزنامه و رادیو بودند. می‌گویند هیچ‌چیزی دست ما نیست و ما نمی‌توانیم کاری بکنیم. اگر دست ما باشد، بلد هستیم که این‌ها را چگونه به کار بگیریم و رسماً تحدی می‌کند. برخلاف رویکردهایی که از ترس انحرافات موجود در این موارد، از اساس صورت‌مسئله را با کنار گذاشتن آن‌ها پاک می‌کردند.

از نگاه امام غرب به‌دنبال استثمار مسلمین، از بین بردن نفوذ روحانیت و دین با رسانه‌ها، نفوذ دادن عیش و عشرت و دیکتاتوری است[۱۲]. امام حتی متوجه وجوه علمی این استعمار نیز هست، مثلاً به فهم ناقص مستشرقان از تمدن اسلام، وارونه نشان دادن اسلام به‌وسیلهٔ کارشناسان استعمار با اسم اسلام‌دوستی و شرق‌شناسی و تقلیل آن به مواردی نظیر طاق‌های نقاشی، ظروف چینی، بناهای مرتفع و پرده‌های قیمتی[۱۳]، معماری‌ها، نقاشی‌ها، ابنیهٔ عالیه، هنرهای زیبا و تأویل خلافت اموی و عباسی و عثمانی به اسم خلافت اسلامی اشاره‌کرده[۱۴] و ضمن ذکر برنامهٔ دشمن برای تخریب قرآن از طریق روایات مسئله‌دار و از کار انداختن قوهٔ دفاع ملت[۱۵]، عدم سازش‌پذیری در اسلام را یادآور شده[۱۶]، به حقوق تبعیض‌آمیز برای مستشاران آمریکایی[۱۷]، حذف لغت عرب و سپردن امور کشور به بیگانگان اعتراض می‌کند[۱۸]. برای عزت و استقلال کشور، دمیدن شجاعت و شهامت در روح جوانان را با بازخوانی تاریخ نهضت و شهامت امام حسین (ع)[۱۹] و تدبر در قرآن و به کار بستن دستوراتش را متذکر می‌شود[۲۰].

انقلاب اسلامی در مقابله با استکبار شکل گرفت

ایشان آن موقع در رأس رهبری دینی نبود و می‌گفت چون رهبری دینی (آقای بروجردی) وجود دارد، من باید برای عدم تشتت به ایشان مشورت بدهم نه این‌که مستقیم دخالت کنم. تا اینکه به سال ۱۳۴۰، ۱۳۴۱ و ۱۳۴۳ و قضایای بعد از آقای بروجردی رسیدیم. امام (سلام‌الله‌علیه) دید که کشور کلاً دارد به یکی از اقمار نظام سلطه تبدیل می‌شود. معادن و منابع کشور کلاً در دست خارجی‌ها افتاده است. امتیاز بخش‌های مختلف کشور به اروپایی‌ها و بیش از آن آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها و اسرائیلی‌ها داده‌شده است. نفت را داریم به ثمن بخس می‌فروشیم و به‌جای پولش، کالا و مستشار نظامی، آن‌هم به چند برابر قیمت می‌گیریم. حدود ۶۰ هزار مستشار اکثراً آمریکایی در ایران بود. ما حتی نمی‌توانستیم از کالاهای اکثراً نظامی آن‌ها استفاده بکنیم و باید مستشار می‌آمد، بعضاً هم بدون اجازهٔ ما مستقیم این‌ها را برمی‌داشتند و مثلاً در ویتنام به کار می‌گرفتند. خاطرات ملکهٔ مادر، مادر محمدرضا نمونه‌هایی از این مورد را ذکر کرده است. بقیهٔ صنایع هم چنین بود. مشخصاً برنامه‌ای برای غربی کردن کامل کشور ذیل انقلاب سفید شاه هم کلید خورد که امام دیگر اینجا سکوت نکرد. امام (سلام‌الله‌علیه) می‌دیدند که این اتفاقات می‌افتد، آنگاه خود رژیم حاکم یکسری مسائل دسته دوم مثل بهاییت را مسئله می‌کند، برای بهاییت فضای رشد درست می‌کنند و بعد می‌گویند که بیایید مبارزه کنید و به تکثیر انجمن حجتیه کمک می‌کند، حتی مبارزین را به همکاری با آن فرامی‌خواند. امام (سلام‌الله‌علیه) آمد و با همین‌‌ها درگیر شد. اعتراضات اولیهٔ ایشان اعتراض به همین کارهای عینی است، مثلاً چرا اسرائیل به منابع ما سلطه دارد و همهٔ منابع ما در دست او است؟ چرا آمریکا این‌گونه می‌کند؟ در قضیهٔ لایحهٔ انجمن‌های ایالتی و ولایتی که درنهایت به انقلاب سفید شاه و مردم منجر شد، حرف امام (سلام‌الله‌علیه) این بود که این اصلاحات أرضی که شما می‌کنید ما را وابسته می‌کند. یک عده تنها به همین مسئله که خانم‌ها می‌توانند رأی بدهند و در مجلس انتخاب بشوند گیر داشتند که امام ضمن اینکه در مورد این‌ها حرف داشت چراکه آن را زمینهٔ اقدامات بدتر دیگری می‌دید، اما با اصل انتخاب شدن و انتخاب کردن زنان مخالفت نداشت، کمااین‌که خود هم در فرآیند مبارزه و هم پیروزی انقلاب برای زنان ‌همین حقوق مشارکت سیاسی را قائل شد. حرف اصلی‌اش این بود که ما را وابسته می‌کنند. انقلاب سفید، زمینهٔ وابستگی کامل کشور به غرب بود. کشاورزی ما به‌واسطهٔ طرح آمریکایی‌ها در انقلاب سفید متلاشی شد. دانشگاه‌های ما تبدیل به محور غربی کردن جامعه شد و بنا شد هر دانشگاه ایران با محوریت دانشگاهی آمریکایی رشد کرده و دانشجویانش را جوری تربیت کند که منافع آنان را پیگیری کنند، بزرگ‌ترین نمودش هم صنعتی آریامهر (صنعتی شریف و صنعتی اصفهان) بود که با محوریت MIT قرار بود کشور را غربی کنند. کمااین‌که بعد از انقلاب هم فارغ‌التحصیلان MIT در دانشکدهٔ مدیریت و اقتصاد شریف در اجرای سیاست‌های نئولیبرال و نئوکلاسیک در کشور همت گماشتند. درگیری نهایی و اصلی هم قضیهٔ کاپیتولاسیون و هم قضیهٔ اسرائیل شد که چرا به اسرائیل کمک می‌کنید و چرا کشور در تسخیر اسرائیل است؟ اعتراض و قیام انقلاب اسلامی نیز ازاینجا شروع شد. برخلاف تحریف مهدی بازگان در کتاب «انقلاب اسلامی در دو حرکت» که شعار مرگ بر آمریکا و مقابله با استکبار اصلاً در انقلاب نبوده است و بعد از انقلاب اضافه شد و انقلاب رادیکال شد؛ اما اعتراضات امام را که می‌بینید، همه‌اش به همین‌ها است، مثلاً فقدان استقلال[۲۱] و عدم ثبات ایران به خاطر قدرت نداشتن از باب عدم استقلال[۲۲] جزو محورهای اصلی نهضت به‌حساب آمده است. امام هدف نهضت را با محوریت استقلال مطرح می‌کند: «هدفْ بزرگ‌تر از آزاد شدن عدّه‌ای است، هدف را باید در نظر داشت. هدفْ اسلام است؛ استقلال مملکت است؛ طرد عمّال اسرائیل است؛ اتّحاد با کشورهای اسلامی است»[۲۳]. در این چارچوب، پیروزی به کوتاه شدن دست اجانب و تحقق استقلال شناخته می‌شود[۲۴]: «ما پیروزیمان ‌وقتی است که دست این اجانب از مملکتمان کوتاه شود».

براندازی طاغوت و ایجاد حکومت اسلامی مسیر تحقق استقلال

امام حتی می‌گوید اولویت اول ما این است که این دولت را پاک‌کنیم، چون دست آمریکا و ابرقدرت‌هاست. نباید سرگرم مواردی نظیر بهاییت یا مبارزه با واردات گوشت یخی و چیزهای دیگر بشویم. تا زمانی‌که حکومتی هست که زمینهٔ سلطهٔ استکبار و آمریکا را فراهم می‌کند که ریشهٔ فتنه است، ما اول باید این حکومت را از سر راه برداریم و گام بعدی ما استقلال و ایستادگی در مقابل آن‌ها است. حتی امام به کسانی که به دنبال این موارد بودند، می‌گفتند پایه که براندازی طاغوت و ایجاد حکومت اسلامی است را پی‌بگیرید بعد به سراغ موارد دیگر برویم، مثلاً یک جلسه اطبای سنتی پیش ایشان آمده‌اند، به این‌ها می‌گویند اول حکومت اسلامی بیاید، بعد می‌شود دنبال مواردی ازاین‌دست رفت[۲۵].

استعمار عامل بدبختی کشورهای محروم و مسلمان

لذا عامل استبداد داخلی را نیز دست استعمار می‌بیند و از موارد زیر سخن می‌گویند: وابستگی دولت[۲۶]، غفلت رؤسای دولت‌های اسلامی از مقاصد اسلام تحت‌تأثیر استعمار[۲۷]، سران وابسته به مستعمرین عامل عقب‌ماندگی و غارت ذخایر[۲۸]، بی‌عرضگی مسئولین به‌خاطر دست استعمار بودن و غرب‌زدگی[۲۹]، تحت اسارت استعمار بودن ملت‌های مسلمان با گرسنگی، برهنگی، فقر، فلاکت و عقب‌ماندگی، تنها در خدمت استعمار بودن دولت‌های تشکیل‌شده به دست آنان، بازداشته شدن از چاره‌جویی با دمیدن روح یأس و ناامیدی توسط استعمار، سلب مجال تفکر در مصالح با اختلافات موجود در بین سران دوَل اسلامی[۳۰]، وضع سیاه و دست‌خوش سیاست سازش‌کارانهٔ استعمار با دوری دول اسلامی از قرآن[۳۱]، عدم مقاومت مسلمانان و اجرای افکار پلید دیگران به‌وسیلهٔ دولت‌ها با اسم اسلام[۳۲].

در برابر این مسئله به برنامهٔ وابسته‌ساز و غارتگر استعمار نیز توجه کرده و جنایات آن را بازخوانی کرده‌اند، نظیر برنامهٔ اجانب برای از بین بردن استقلال[۳۳]، تحت سلطه و اسارت درآوردن کشورهای ضعیف و عقب‌افتاده به اسم آزادی، عمران، آبادی، دفاع از استقلال و تمامیت أرضی کشورها و عناوین فریبندهٔ دیگر[۳۴]، اغفال سران اسلامی به‌وسیلهٔ استعمار[۳۵]، ایجاد جنگ بین مسلمین[۳۶]، جدا کردن اقشار ملت و نیز ملت‌ها از هم[۳۷]، تلاش برای جدا کردن ایران از اعراب و ایجاد دشمنی بین مسلمانان برای باز شدن راه ابرقدرت‌ها و افزایش بیش‌تر سلطه[۳۸]، ایجاد اختلاف بین مذاهب اسلامی[۳۹]، غارت مخازن با ایجاد نفاق در بین مسلمین و دولت‌های اسلامی[۴۰]، جلوگیری از حاکم بر ملل اسلامی بودن قرآن و احکام برای به یغما بردن ذخایر[۴۱]، غارت ذخایر مسلمین[۴۲]، تلاش برای اغفال جوانان و القای اسلام به‌مثابهٔ ریشهٔ بدبختی‌ها[۴۳]، دخالت استعمار در فرهنگ (آموزش‌وپرورش) و جلوگیری از مستقل بار آوردن جوانان[۴۴]، رواج روزافزون فرهنگ اجنبی استعماری[۴۵]، تربیت فاسد و استعماری جوانان با فرهنگ (آموزش‌وپرورش) فاسد[۴۶]، تلاش برای تربیت بد و استعماری[۴۷]، عقب نگه‌داشتن مملکت به اسم اصلاحات[۴۸]، نقشه داشتن برای سرکوبی دانشگاه و دانشجویان[۴۹]، القای جدایی دین و روحانیت از سیاست[۵۰]، تلاش برای جلوگیری از جلوه‌گرشدن چهرهٔ اسلام با کارشکنی، سم‌پاشی، مشوب ساختن اذهان و افکار جوانان و منحرف کردن با عناوین فریبنده و مکاتب رنگارنگ[۵۱]، مخالفت قدرت‌های بزرگ با اسلام به‌مثابهٔ راه‌حل تمام احتیاجات ملت‌ها و دخالت مستقیم در امور سیاسی و اجتماعی آن‌ها[۵۲]، ضدیت با اصل اسلام و جمهوری اسلامی در تبلیغات[۵۳]، مانع پیشرفت و استقلال و آزادی بودن دخالت اجنبی و تمام بدبختی‌ها و گرفتاری‌های مسلمین از دخالت اجانب در مقدرات آنان[۵۴]، جدیت مبلغین و کارشناسان غربی (منفعت‌طلبان و نفت‌خوارها) در تبلیغات ضد اسلام، ایجاد مکاتب ساختگی بی‌پایه برای منحرف کردن جوانان و مردم از اسلام[۵۵]، ترس اجانب و ابرقدرت‌ها از اسلام و کوبیدن آن به‌دلیل انسان‌ساز بودن[۵۶]، دشمنی ابرقدرت‌ها با اسلام و سیلی خوردن از آن و مانع غارت‌گری‌های خود دانستن آن، تلاش برای از سر راه برداشتن اسلام با تفرقه‌افکنی و نفاق‌پراکنی[۵۷]، درک خطر رشد اسلام ناب محمدی علیه منافع نامشروع خود[۵۸]، تبلیغات دامنه‌دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملت‌ها از اسلام مثل ارتجاعی بودن دین و مخالفت با مظاهر تمدن و نوآوری و جدایی دین از سیاست برای مقامات معنوی[۵۹]، بی‌توجهی دولت‌ها یا پشتیبانی از شاه و عدم پشتیبانی از ملت ضعیف در حال خرد شدن[۶۰]، حمایت دست‌های ستمگر خارجی برای حفظ شاه[۶۱]، تجاوز دولت‌های بزرگ به حقوق مردم کشور[۶۲]، حمایت از مخالفین ملت‌ها[۶۳]، حمایت از صدام و توطئهٔ ابرقدرت‌ها بودنِ کشتار مکه[۶۴]، حرف بودن اعلامیهٔ حقوق بشر[۶۵]، حفظ حقوق عمال ابرقدرت‌ها به اسم حقوق بشر[۶۶]، استانداردهای دوگانهٔ مدعیان حقوق بشر[۶۷]، تلاش در هدم اسلام سازمان‌های به‌اصطلاح حقوق بشر و نگهبان منافع ظالمانهٔ ابرجنایت‌کاران و مدافع ستمکاری آنان و بستگان آنان بودنشان[۶۸]، عدم صحبت دنیا با ما با زبان بی‌طرفی و عدالت[۶۹]، تناقض ادعاهای غرب دربارهٔ حکم، عدالت، رأفت و انسان‌دوستی[۷۰]، تناقض در ادعای دموکراسی ضمن الزام زنان و دختران مسلمان به رفع حجاب در غرب[۷۱]، عقب نگه‌داشتن و محتاج به مستشار نمودن ما[۷۲]، صادر نکردن چیز مفید از جانب غرب به کشورهای دیگر جز آزادی فحشا[۷۳]، جنایت علیه مستضعفین[۷۴]، باوراندن ضرورت دست‌دراز بودن به‌طرف قدرت‌های بزرگ به ملت‌های ضعیف، به ‌تباهی و عقب‌ماندگی کشاندن کشورهای ضعیف به‌وسیلهٔ تبلیغات غرب‌زدگان[۷۵]، بسیج تمام نیروی استکبار جهانی و صهیونیسم بین‌المللی به سرکردگی آمریکا برای سرکوبی انقلاب‌های اسلامی و ملل استقلال‌طلب و آزادی‌خواه جهان و حمایت علنی بی‌شرمانه از تجاوز و جنایات اسرائیل[۷۶]، کوشش به بی‌خبر نگه‌داشتن مستضعفین از همهٔ اوضاع و به فحشا کشیدن جوانان[۷۷]، ادعای صلح‌طلبی[۷۸]، تلاش دشمن برای قتل‌عام به‌خاطر پیروزی‌های مستضعفین در جبهه[۷۹]، تحسین و تأیید جنایت‌کاران به ملت‌های مظلوم به‌جای توبیخ و تأدیب آن‌ها[۸۰]، غایت آمال کشورهای قدرتمند فرصت‌طلب دست‌یافتن به کشورهای اسلامی و مستضعف و کنار گذاشتن آن‌ها در مواقع گرفتاری[۸۱]، ارزش نداشتن انسان در منظر ابرقدرت‌ها، ایجاد خفقان در دنیا توسط قدرت‌ها[۸۲]، گرفتاری دنیا به بهره نبردن قدرتمندان از انسانیت[۸۳]، دنبال کردن وابسته بودن ایران و غارت مردم و قرار گرفتن سرمایه‌ها در خدمت طبقات مرفه و بالانشین بودن، در فقر و محرومیت بودن مستمندان و کوخ‌نشینان و به‌دنبال پایمال کردن کشور[۸۴]، مصرفی بار آوردن ملت‌ها[۸۵].

امام با اشاره به استقلال‌خواهی روحانیت در کشورهای اسلامی[۸۶]، دلایل حمله به حوزه را فهم استعمار از سوق دادن ملت‌ها با مجاهدت‌های پیگیر علما و وعاظ به نفع اسلام[۸۷]، خدمت به اسلام و مسلمین و کشورهای اسلامی، سد راه نفوذ اجانب بودن[۸۸]، تنها مانع اجانب و استعمار و سلطه آن‌ها بر ذخایر ممالک اسلامی[۸۹] و قدم برنداشتن علما با تهدید و تطمیع به نفع طاغوت و استعمار[۹۰] و سد راه نفوذ استعمار دیدن و کمر بستن اجانب به انهدام و اضمحلال حوزه و روحانیت دانسته[۹۱] و تبلیغات برای جلوگیری از دخالت سیاسی روحانیت را در همین چارچوب ارزیابی می‌کند[۹۲] و می‌فرماید: «روحانیت متعهد، به خون سرمایه‌داران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت»[۹۳].

نهادهای بین‌المللی آلت دست ابرقدرت‌ها

در همین چارچوب، امام برخلاف ساده‌اندیشانی که نهادهای بین‌المللی مثل سازمان ملل را قراردادهایی برابر بین کشورها می‌بینند، آن‌ها را برای مصالح ابرقدرت‌ها و اغفال مستضعفین می‌بیند: «دستگاه‌های خارجی، از قبیل سازمان ملل و غیره، جز اشخاص دست‌نشانده نیستند که برای مصالح ممالک بزرگ و اغفال ممالک کوچک ایجادشده است»[۹۴].

«سازمان‌هایی هم که درست کرده‌اند برای خودشان، همه برای منفعت غرب است. هیچ برای مظلوم‌ها نیست. شما شاید در طول این مجالسی که این‌ها درست کرده‌اند، یک جا پیدا نکنید که اگر آمریکا یا دیگران که قدرت‌هاشان زیاد است، منافعش با یک مملکت ضعیفی تصادم پیدا بکند، این‌ها یک کاری برایشان کرده باشند»[۹۵].

«این دستگاه‌هایی که برای حقوق بشر درست کردند، تمام دستگاه‌هایی است که برای چپاول بشر است»[۹۶].

«قضیهٔ سازمان حقوق بشر و – نمی‌دانم- شورای امنیت و این‌ها یک‌چیزهایی است که قدرتمندان درست کردند که این ضعفا را هر کاری می‌خواهند بکنند؛ و هر بلایی می‌خواهند سرشان درآورند؛ و بعد آن‌هایی که آنجا نشسته‌اند به اسم حقوق بشر و چه، وقتی‌که مطالبشان آنجا برود آن‌ها را محکوم کنند و آن‌ها را حاکم کنند»[۹۷].

«بگذارید دنیا بداند که یک دستهٔ دیگر، یک دستهٔ دیگر را دارند محکوم می‌کنند و یک سازمان‌هایی هم هست که مال آن‌هاست، آن‌ها حق وتو دارند و بزرگ‌ها هرجایی که برخلاف مصلحت آن‌ها باشد وتو می‌کنند و ماها هیچ حقی نداریم جز این‌که مصیبت بکشیم و صدایمان درنیاید؛ بنابراین این‌طور سازمان‌ها و این‌طور بساط مسئله‌ای نیست که ما بتوانیم قبولشان بکنیم و بتوانیم به آنجا یک نماینده‌ای بفرستیم؛ و ما از اول اعلام می‌کنیم که به‌حسب نظر شورای امنیت و سازمان بین‌المللی، ما محکوم هستیم. نظرهای آن‌ها ما را محکوم می‌کند برای این‌که نظرهای آن‌ها همان نظر سرنیزه است»[۹۸].

«این مجلس‌های کذا که در دنیا درست‌شده است و به دست قدرتمندها درست‌شده است و لهذا حق وِتو دارند، همه‌اش آن قدرتمندها، این‌ها همه بازی است برای بلعیدن ماها، این یک مانور سیاسی است که با آن ماها را اغفال کنند و ماها را ببلعند»[۹۹].

«اساساً هر تشکیلاتی که این ابرقدرت‌های بزرگ در آن دست دارند، این تشکیلات تشکیلاتی است که باید به نفع آن‌ها تمام شود. همین سازمان ملل، همین جلساتی که در خارج هست، شورای امنیت، همهٔ این‌ها در خدمت ابرقدرت‌ها هستند و برای بازی دادن سایر کشورهاست و لهذا، برای خودشان وِتو قرار می‌دهند و هر مطلبی مخالف با رأی خودشان است کنار می‌گذارند و اصلاً خود آن‌ها هم اساساً در خدمت ابرقدرت‌ها هستند. سازمان‌هایی هم که به هر اسمی این‌ها درست می‌کنند، می‌خواهند بکشند همه را به‌طرف منافع خودشان؛ و ما به ابرقدرت‌ها آن‌قدر سوءظن داریم که اگر یک مطلب راستی هم بگویند، ما اعتقادمان ‌طوری می‌شود که برای این مصلحتی گفتند که مردم را اغفال کنند»[۱۰۰].

«اصل اساس این را خود این‌ها درست کرده‌اند، اساس این سازمان‌ها ساختهٔ خود این‌هاست. اگر ساختهٔ خود این‌ها نبود، به چه مناسبت باید یک کشوری یا چند تا کشور قلدر حق وتو داشته باشند؟ این را هم از اول خودشان درست کرده‌اند و این را هم درست کرده‌اند برای بازی دادن ملت‌های کوچک، مستضعفین جهان. بدتر از این جنایت و بدتر از این وحشی‌گری در عالم نیست. حکومت‌های جنگل باز یک فطرتی دارند، روی آن فطرتشان ‌هم باز ظلمشان را بالسویه می‌کنند»[۱۰۱].

«سازمان‌های به‌اصطلاح حقوق بشر، نگهبان منافع ظالمانهٔ ابرجنایتکاران و مدافع ستمکاری آنان و بستگان آنان هستند»[۱۰۲].

«سازمان‌های عریض و طویل بین‌المللی است که گاه با گفتار و گاه با سکوت خود از اینان پشتیبانی می‌کنند. باید ملت‌های مظلوم چشم امیدی به اینان نداشته و بدانند که آن‌ها جز در خدمت زورگویان و قدرتمندان نیستند و ابرقدرت‌ها جز در پی مطامع خود نمی‌باشند»[۱۰۳].

«دنیا امروز گرفتار جهان‌خواران و غارت‌گرانی است که کشورها را به آتش می‌کشند و غارت می‌کنند و نیز گرفتار وابستگان آنان است که منافع ملت‌ها و کشورهای خود را فدای منافع ابرقدرت‌ها می‌کنند و هم‌چنین گرفتار سازمان‌های دست‌نشاندهٔ قدرت‌های بزرگ به‌ویژه امریکاست که با اسم بی‌محتوای شورای امنیت و عفو بین‌المللی و حقوق بشر و از این قبیل مفاهیم بی‌محتوا که به قدرت‌های بزرگ خدمت می‌کنند و در حقیقت مجری احکام و مقاصد آنان و مأمور محکوم نمودن مستضعفان و مظلومان جهان به‌نفع قدرت‌های بزرگ جهان‌خوار هستند»[۱۰۴].

تأمین شدن استقلال در چارچوب اسلام

امام با معرفی اسلام به‌عنوان مکتب آزادی به عدم آسایش و آزادی تا زمان پایبندی به مکتب‌های استعماری اشاره‌کرده[۱۰۵]، خواست اسلام را استقلال کشور دانسته[۱۰۶]، به نصّ قرآن بودن عدم تسلط غیرمسلم بر مسلم[۱۰۷] و تودهنی زدن اسلام به اقوام به‌دنبال سلطه بر مسلمین[۱۰۸] اشاره می‌کند. قرآن مجید را دستور آزادی ملل ضعیف و راهنمای چگونگی نهضت مردان تاریخ و پیمبران پاک در هر عصر بر ضد ستمگران و استثمار و استعمارپیشگان دانسته[۱۰۹] و راه قطع دست استعمارگران از منافع ملت و کشورهای استعمارشده و ایادی‌شان را با آشنایی ملت‌ها به‌خصوص نسل جوان تحصیل‌کرده به اصول مقدسهٔ اسلام[۱۱۰] و بازیابی استقلال روحی متذکر می‌شوند[۱۱۱] و به بیمه کردن تمام استقلال‌ها به‌وسیلهٔ اسلام اشاره دارند[۱۱۲]. موجود بودن همهٔ استقلال‌های فکری، فرهنگی و اقتصادی در اسلام[۱۱۳]، تأمین استقلال و عزت در سایهٔ اسلام[۱۱۴] و اسلام تنها مکتب خواهان استقلال ارزیابی می‌شود[۱۱۵]: «این را شما بدانید، همه باید بدانید که آنی‌که مصلحت ملت ماست که از زیر بار خارجی‌ها و افکار خارجی‌ها و اعمال خارجی‌ها این ایران را بیرون می‌کند و یک مملکت عدل به‌تمام‌معنا آزاد، آزادی صحیح، نه آزادی غربی و عرض می‌کنم که اقتصادش صحیح باشد، همه‌چیزش صحیح باشد، آن‌که بتواند یک هم‌چو کاری بکند اسلام است، اسلامی است که خدا قوانینش را وحی فرموده و بهتر می‌داند که برای این‌ها تا ابد چی لازم است. … این نهضت شما ثابت کرد به این‌که اسلام الآن هم متحرک است و کوبنده. الآن هم ظلم را، دستگاه ظلم را انسان می‌کند»[۱۱۶].

«نخوانده‌اند قرآن را ببینند اسلام برای چه آمده. این‌همه آیات قتال که واردشده، اسلام قتال [و] اعلان‌جنگ کرده است با این سرمایه‌دارها، با این بزرگ‌ها، با این شاه‌ها، با این سلاطین؛ نه این است که با آن‌ها همراهی کرده تا مردم را بخورند آن‌ها»[۱۱۷].

دعوت به قیام برای استقلال‌خواهی

در همین چارچوب، امام به‌ضرورت قیام برای حفظ استقلال فرامی‌خواند: اعلام‌خطر برای استقلال[۱۱۸]، استقلال به‌مثابهٔ هدف نهضت[۱۱۹] (برخلاف تحریف بازرگان)، مطالبهٔ استقلال، عزت مملکت و حاکمان اسلامی[۱۲۰]، مخالفت با اسارت استعمار[۱۲۱]، مطالبهٔ باکمال جدیتِ قطع‌ید دشمنان اسلام از ذخایر ملت و دسترنج کارگر و رعیت[۱۲۲]، تربیت درست و مبارز بار آوردن جوانان و آماده کردن برای ایستادگی مقابل استعمار[۱۲۳]، ضرورت ایستادگی دول شرق مقابل غرب و غرب‌زدگی[۱۲۴]، کوشش و سعی همه برای قطع دست اجانب از کشور و دفاع از ممالک اسلامی و نجات خود و برادران از وضع رقت‌بار[۱۲۵]، خنثی‌کردن تبلیغات چندصد سالهٔ اجانب و عمال استعمار[۱۲۶]، بررسی دقیق حادثه‌سازی‌ها و شایعه‌پردازی‌ها برای تحکیم اساس حکومت استعماری در ممالک اسلامی[۱۲۷]، بیرون ریختن نفت‌خواران بی‌شرف و عمال بی‌حیثیت آن‌ها از کشورهای اسلامی[۱۲۸]، جلوگیری از طبع و نشر کتاب‌های لطمه‌زننده به اساس استقلال کشور[۱۲۹]، عدم خودباختگی جوانان تحصیل‌کرده از هیاهوی اجانب و سرگرم نشدن به بساط عیش و نوش آماده‌شده به‌وسیلهٔ استعمار برای عقب نگه‌داشتن آن‌ها[۱۳۰]، تحت‌تأثیر تبلیغات مغرضانهٔ اجانب واقع نشدن[۱۳۱]، اعتراض رجال دینی و سیاسی و جوانان حوزوی و دانشگاهی و رساندن مخالفت رأی ملت با قراردادهای ننگین[۱۳۲]، کنار گذاشتن اختلافات داخلی و آشنایی با اهداف اسلامی و گرایش به اسلام از جانب سران برای اسیر و ذلیل استعمار نشدن[۱۳۳]، تن ندادن به بیهودگی و شهوات به‌عنوان عامل بردگی[۱۳۴]، فشردن دست عموم ملت اسلام و آزادی‌خواهان جهان درراه قطع ریشهٔ استعمار و استعمارگران، استقلال ممالک اسلامی و گسستن زنجیرهای اسارت[۱۳۵]، ضرورت بیدار شدن ملت اسلام از خواب غفلت، سستی، رخوت و جمود فکری و به خود آمدن با الهام از تعالیم نورانی و انقلابی قرآن و قطع دست استعمار و دشمنان دیرینهٔ اسلام در سایهٔ اتحاد و یگانگی، نائل شدن به آزادی، استقلال و مجد و عظمت ازدست‌رفتهٔ خود[۱۳۶]، محافظت از فرزندان قرآن و شتافتن برای خدمت به آن‌ها و به‌پاخواستن برای نجات فرزندان اسلام[۱۳۷]، خدمت محترمانه و شرافتمندانه به بازماندگان مدافعین دین[۱۳۸]، کمک خواستن از دولت‌های اسلامی برای رهایی ملت، مسئول بودن سران دولت‌های اسلامی و همهٔ افراد دارای قدرت دفاع از مظلوم[۱۳۹]، قطع دست نفت‌خواران با شعار توحید و اسلام[۱۴۰]، قطع وابستگی و دادن منافع مملکت به غرب[۱۴۱]، مبارزه با مداخله‌کنندگان در کشور و قدرت‌های متجاوز به مملکت، ارزش قائل نبودن برای حیات با سلطه‌پذیری[۱۴۲]، قیام ملت برای جلوگیری از تحقق خواست دولت‌های خارجی[۱۴۳]، بزرگ‌ترین منکر بودن غلبهٔ اجانب بر ما[۱۴۴]، بیرون آمدن از وابستگی فکری و فرهنگی[۱۴۵]، بیرون کردن تمام ظالمین از صفحهٔ روزگار[۱۴۶]، آمدن همه‌جور وابستگی به‌تبع وابستگی اقتصادی[۱۴۷]، وظیفهٔ ایستادگی مقابل ابرقدرت‌ها، یکسره کردن حساب با ابرقدرت‌ها[۱۴۸]، عدم سازش با هیچ‌کدام از ابرقدرت‌ها، وظیفهٔ هر انسان به مقابله و عدم سازش با ابرقدرت‌ها[۱۴۹]، ایستادگی ملت و دولت در مقابل هر سلطه‌جویی و مخالفت با آنان تا داشتن توان[۱۵۰]، جلو آمدن دشمن در صورت عقب رفتن ما و ایستادن در صورت اعلام جلو آمدن ما[۱۵۱]، ایستادن محکم و آماده کردن خود برای مقابله با دشمنان احتمالی[۱۵۲]، ضرورت احساس آزادی و استقلال از جانب ملت و تنفر از تحت رهبری و ذلت کشورهای دیگر بودن[۱۵۳]، نترسیدن از صحبت دولت‌ها و رسانه‌های خارجی و فحش دادن آن‌ها[۱۵۴]، معصیت بودن پیروی از عمال جهان‌خواران در رأس آنان آخوندهای جیره‌خوار تفرقه‌افکن[۱۵۵]، مرگ بر همهٔ ظالم‌های دنیا و ضرورت سرکوب دشمنان اسلام تا اندازهٔ توان و ایجاد محبت بین دوستان خود[۱۵۶]، ضرورت قیام علیه استکبار و عمالش در کشورهای اسلامی[۱۵۷]، هوشیاری و عدم غفلت از توطئه‌های دشمن[۱۵۸]، مخالفت با استکبار[۱۵۹]، تطبیق لعن مستکبران تاریخ اسلام مثل بنی‌امیه با فریاد بر سر ستمگران جهان و زنده نگه‌داشتن این فریاد ستم‌شکن، گفتن فجایع و ستمگری‌های ستمگران هر عصر و مصر در نوحه‌ها، اشعار مرثیه و ثنای از ائمهٔ حق[۱۶۰]، ضرورت استقلال[۱۶۱]، ضرورت خارج کردن خود از اسارت ابرقدرت‌ها[۱۶۲]، استقلال در عرصهٔ کار[۱۶۳]، زندگی بدون وابستگی‌ها موجب عدم امکان تحمیل قدرتمندان جهان بر یک ملت[۱۶۴]. هوشیاری، مراقبت و مقابله با احساس اولین قدمِ نفوذی[۱۶۵]: «بدانند که مخالفین اسلام و کشورهای اسلامی که همان ابرقدرتان چپاولگر بین‌المللی هستند، با تدریج و ظرافت در کشور ما و کشورهای اسلامی دیگر رخنه و با دست افراد خودِ ملت‌ها، کشورها را به دام استثمار می‌کشانند. باید با هوشیاری مراقب باشید و با احساس اولین قدمِ نفوذی به مقابله برخیزید و به آنان مهلت ندهید».

این مبارزه محدود به سیاست خارجی نیست و امام در موارد متعدد به‌ویژه آنچه روی مرز اشرافیت حرکت می‌کند، از آن تحذیر کرده‌اند مثلاً در مورد ساخت مصلای تهران با تحذیر از اشرافیت به تلاش در ساختن بینش کفرستیزی مسلمانان[۱۶۶] در کنار آن دعوت کرده‌اند: «ان‌شاءالله در کنار ساختن مصلای تهران، در ساختن بینش کفرستیزی مسلمانان موفق باشید. ضمناً سادگی مصلا باید یادآور سادگی محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد و شدیداً از زرق‌وبرق ساختمان‌های مساجد اسلام آمریکایی جلوگیری شود».

عدم امکان سازش با جهان‌خواران

امام به عدم امکان سازش با جهان‌خواران تصریح می‌کند: تنها راه قبول کردن ما از سمت جهان‌خواران بودن عدول ما از ارزش‌ها[۱۶۷]، اصل گذاشتن دشمنی و فریب ابرقدرت‌ها با ملت‌های مسلمان[۱۶۸]، ساده‌لوحی انگاشتن تصور دست برداشتن جهان‌خواران از ما[۱۶۹]، افتخار به دشمنی مستکبرین با جمهوری اسلامی[۱۷۰]، ضرورت عدم انتظار کمک جهان‌خواران[۱۷۱]، دنبال نکردن ایجاد روابط و مناسبات گسترده در شرایط توهین دشمن به مقدسات[۱۷۲]، ساده‌انگاری بودن تجدیدنظر در دیپلماسی با اندیشهٔ برخورد متقابل ابرقدرت‌ها با ما[۱۷۳]: «آنان‌که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نماییم و ما خامی کرده‌ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می‌گذارند. این یک نمونه است که خدا می‌خواست پس‌از انتشار کتاب کفرآمیز «آیات شیطانی» در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهرهٔ واقعی خود را در دشمنی دیرینه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌اندیشی به درآییم و همه‌چیز را به‌حساب اشتباه و سوء مدیریت و بی‌تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهان‌خواران به نابودی اسلام و مسلمین است و الّا مسئلهٔ فردی سلمان رشدی آن‌قدر برایشان مهم نیست که همهٔ صهیونیست‌ها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند». «درهرحال آن‌چیزی‌که در سرنوشت روحانیت واقعی نیست، سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرک است؛ که اگر بندبند استخوان‌هایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده‌زنده در شعله‌های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی‌مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان‌نامهٔ کفر و شرک را امضا نمی‌کنیم»[۱۷۴].

لوازم استقلال‌خواهی: وحدت، هزینه‌دادن، اخلاق، استقلال آموزشی، برنامه‌ریزی، تهذیب، ساده‌زیستی، آگاهی‌بخشی

در این چارچوب استقلال‌خواهی به‌صرف شعار محقق نشده و لوازم متعددی دارد:

یکی از این لوازم، وحدت مسلمین برای قطع دست اجانب و مستعمرین است[۱۷۵] و موجبات تفرقه به‌وسیلهٔ عمال استعمار ایجاد می‌شود[۱۷۶]. لذا امام از وحدت و همبستگی برای کندن ریشهٔ استعمار[۱۷۷]، خوانده‌شدن فاتحهٔ شوروی و آمریکا و کشورهای به دنبال دخالت در امور و بسط ظلم و تعدی در صورت اتحاد جناح‌ها[۱۷۸]، کنار گذاشتن افکار متشتت برای استقلال[۱۷۹]، وحدت مقدمهٔ مبارزه برای استقلال[۱۸۰]، سخن گفته و آن را شرط ایستادگی می‌دانند.[۱۸۱]: «اگر ملت‌ها با هشیاری و وحدت در مقابلشان بایستند، موفق به اجرای آن نخواهند شد. شواهد بر این مدعا زیاد است».

یکی از لوازم دیگر استقلال ضرورت ایستادن برای آزادی و استقلال و تحمل هزینه‌های آن[۱۸۲] است: «ما نباید تصور این را بکنیم که این ابرقدرت‌ها از ما دست برداشته‌اند. ملتی که می‌خواهد زنده باشد و می‌خواهد مستقل باشد و نوکر نباشد، وابسته نباشد و می‌خواهد آزاد باشد و تحت سلطه نباشد، این ملت باید مهیا باشد برای همه‌چیز»[۱۸۳]. امام با ادبیات مختلفی به آن اشاره‌کرده‌اند: در محاصرهٔ سیاسی و اقتصادی بودن هر کشور غیرظالم و منظلم (غیرظلم‌پذیر) و غیروابسته به قدرت‌های استعماری[۱۸۴]، حاضر به سرما کشیدن بودن ملت و ندادن نفت به اسرائیل و آمریکا[۱۸۵]، ضرورت آمادگی کشور نهضت کرده برای آزادی و استقلال و عدم وابستگی و آمادگی برای پرداخت هزینه‌ها[۱۸۶]، زحمت داشتن مقابله با ظلم[۱۸۷]، آماده کردن خود برای شهادت و شهید دادن ملت قیام نموده برای کوتاه کردن دست جنایت‌کاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی[۱۸۸]، هزینه داشتن استقلال[۱۸۹]، آمادگی مردم برای فداکاری جهت دست‌یابی به استقلال واقعی و رسیدن به خودکفایی[۱۹۰]، ضرورت فدا نکردن استقلال و آزادی و ارزش‌های انسانی به‌پای تجملات، عشرت‌ها، بی‌بندوباری‌ها و حضور در مراکز فحشا و لو با تحمل زحمت و رنج[۱۹۱] و می‌فرمایند: «همهٔ توطئه‌های جهان‌خواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و غیره برای این بوده است که ما نگوییم اسلام جواب‌گوی جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم. ما نباید غفلت بکنیم، واقعاً باید به سمتی حرکت نماییم که ان‌شاءالله تمام رگه‌های وابستگی کشورمان از چنین دنیای متوحشی قطع شود»[۱۹۲].

هم‌چنین به سازگار نبودن رفاه‌طلبی با مبارزه اشاره‌کرده و می‌فرمایند: «ملت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزش‌های اسلامی هستند، به‌خوبی دریافته‌اند که مبارزه با رفاه‌طلبی سازگار نیست؛ و آن‌ها که تصور می‌کنند مبارزه درراه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه‌داری و رفاه‌طلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانه‌اند؛ و آن‌هایی هم که تصور می‌کنند سرمایه‌داران و مرفهان بی‌درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه می‌شوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می‌کنند آب در هاون می‌کوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت‌طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت‌جویی دو مقوله‌ای است که هرگز باهم جمع نمی‌شوند؛ و تنها آن‌هایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بی‌بضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلاب‌ها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به‌هرصورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم»[۱۹۳].

یکی از لوازم مهم استقلال، استقلال آموزشی است؛ لذا امام به استقلال دانشگاه و نفی تعلیم‌وتربیت استعماری پرداخته است. در نگاه امام یکی از مهم‌ترین وابستگی‌ها، وابستگی دانشگاه است که دانشگاه، اتوماتیک انسان غرب‌زده تربیت می‌کند. امام حتی زمانی‌که می‌خواست دانشگاه اسلامی را تعریف بکند، مهم‌ترین شاخصه را رفع احتیاجات ملت و قطع وابستگی می‌دانست. برخلاف خیلی از نظریه‌ها که صرفاً یک سری ظواهر درون آن است، یا تغییر علوم تجربی و… . امام گفت که استقلال، ریشهٔ مسائل است. اگر این را حل کنیم، بقیهٔ موارد درست می‌شود. چیزهای دیگر هم مهم است اما اصل تربیت مغزهای مستقل در دانشگاه است. البته امام به ابعاد دیگر اسلامی شدن دانشگاه‌ها مثلاً در بعد فردی هم متوجه بودند مثلاً به دانشگاهی‌ها می‌گفت که ظواهر اسلامی را رعایت کنید، در برابر غرب‌گراها و مارکسیست‌ها بایستید. اگر اساتید چیزی گفتند، حرف بزنید و ساکت نباشید. ظواهر مذهبی را حفظ کنید و پایبندی خود را نشان بدهید. این بعد خرد و فردی آن بود. بعد ساختاری آن نی متعدد در کلام امام یافت شده است، نظیر خراب نبودن همه‌جای مملکت در صورت وجود دانشگاه مستقل[۱۹۴]، عدم رشد انسانی به‌دلیل خیانت داشتن دانشگاه‌های طاغوت[۱۹۵]، تغییر اساسی کتب درسی و تصفیهٔ آن‌ها از عکس و مطالب به نفع استبداد و استعمار، جایگزینی دروس انقلابی و اسلامی مستقل و آزاده بار آوردن بچه‌ها، تربیت اطفال به‌صورت شیربچهٔ مقاوم پشت جبههٔ مقابله با آمریکا و صهیونیسم و سایر چپاولگران شرق و غرب[۱۹۶]، دور نگه‌نداشتن بچه‌ها از سیاست و واردکردن آن‌ها در مسائل روز، ضرورت همه‌جانبه بودن آموزش‌وپرورش[۱۹۷]، تبدیل فرهنگ وابسته به مستقل و خودکفا در درازمدت[۱۹۸]، جلوگیری از نفوذ ایادی آمریکا و شوروی در دانشگاه و حوزه[۱۹۹]، جلوگیری از عناصر فاسد دارای مکتب‌های انحرافی یا گرایش به غرب و شرق در دانش‌سراها[۲۰۰] و دانشگاه‌ها و سایر مراکز تعلیم و تربیت[۲۰۱]، قیام شجاعانهٔ جوانان دانش‌سراها، دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها در مقابل انحرافات برای مصون ماندن استقلال و آزادی خود، کشور و ملت[۲۰۲]. جلوگیری از انحراف دانشجویان به‌عنوان عامل وابستگی در دو قالب جلوگیری از ورود دانشجویان وابسته و خادم به غرب و شرق به دانشگاه[۲۰۳] و نفی ارسال دانشجو به خارج[۲۰۴]، موردتوجه قرارگرفته است و درنهایت فرستادن دانشجویان متعهد در کشورهای دارای صنایع بزرگ پیشرفته و غیر استعمار و استثمارگر[۲۰۵] را جایز می‌دانند.

در این نگاه یکی از لوازم استقلال برنامهریزی برای آن است[۲۰۶]: جلوگیری از ورود کالاهای مصرف‌ساز و خانمان‌برانداز[۲۰۷]، احتراز وزارت خارجه‌ای‌ها از هر امر شائبه‌ساز وابستگی[۲۰۸]، ضرورت هوشیاری، بیداری و مراقبت از کشیده نشدن به‌سوی چپاولگران بین‌المللی از جانب سیاست‌بازان پیوسته به غرب و شرق با وسوسه‌های شیطانی و ضرورت قدردانی دولت‌ها از متخصصین و تشویق به کار با کمک‌های مادی و معنوی[۲۰۹] و ضرورت ارائهٔ برنامه‌های اقتصادی به نفع محرومین: «این به‌عهدهٔ علمای اسلام و محققین و کارشناسان اسلامی است که برای جایگزین کردن سیستم ناصحیح اقتصاد حاکم برجهان اسلام، طرح‌ها و برنامه‌های سازنده و دربرگیرندهٔ منافع محرومین و پابرهنه‌ها را ارائه دهند و جهان مستضعفین و مسلمین را از تنگنا و فقر معیشت به درآورند»[۲۱۰].

یکی از لوازم محوری، سادهزیستی است که مقدمهٔ استقلال و قدرتمندی[۲۱۱] و شرط استقلال و مقاومت دانسته شده و خاصیت اعیانیت، اشرافیت و رفاه‌زدگی به ظلم به زیردستان و ذلت در مقابل سفارتخانه‌های خارجی: «خاصیت اعیانیت و اشرافیت به‌اصطلاح و رفاه این است که چون همیشه خوف این مطلب که نبادا از این مقام، پایین بیایم و نبادا یک لطمه‌ای به اشرافیت من بخورد، این خوف، اسباب این می‌شد که نسبت به زیردست‌ها ظالم و نسبت به بالادست‌ها توسری‌خور باشد. یک نفر که نخست‌وزیر بود، وزیر بود و در تاریخ، در طول تاریخ از کسانی بود که متکفل امور کشور بود، نسبت به زیردستان با تمام معنا ظلم می‌کرد – به‌حسب نوع البته – ولی وقتی مواجه می‌شد با یک سفارتخانهٔ خارجی، کمال ذلت را داشت. این خاصیت اشرافیت، به‌اصطلاح اشرافیت آن معناست که آن‌ها داشتند و خاصیت حکومت رفاه‌طلبان است که در مقابل سفارت‌خانه‌های خارجی ذلیل بودند و در مقابل رعیت خودشان و قشر محرومین باکمال قلدری رفتار می‌کردند»[۲۱۲].

یکی از لوازم مهم آگاه کردن مردم به وظایف خویش است: «باید کاری کرد که ملت‌ها هر جا هستند، ملت‌ها بفهمند تکلیف خودشان را. اگر بخواهید و بخواهند و دانشمندها بخواهند و علمای همهٔ بلاد اسلامی و دانشگاه‌های همهٔ بلاد اسلامی بخواهند مشکلهٔ اسلام و ممالک اسلامی حل بشود، باید مردم را بیدار کنند … هرکدام در محل خودشان، ملت خودشان را بیدار کنند؛ تا ملت، خودشان را که گم‌کرده‌اند، پیدا کنند. ملت‌ها خودشان را گم‌کرده‌اند، مملکت خودشان را گم‌کرده‌اند. هر چه در ذهنشان وارد می‌شود، این [است] که نمی‌شود با این قدرت‌ها طرف شد، این‌ها چه‌ها و چه‌ها خواهند کرد. باید از مغز ملت‌ها این نمی‌شودها را بیرون کرد و به‌جای آن، می‌شودها را گذاشت»[۲۱۳].

«تمام آزادی‌خواهان باید با روشن‌بینی و روشنگری، راه سیلی زدن بر گونهٔ ابرقدرت‌ها و قدرت‌ها، خصوصاً آمریکا را بر مردم سیلی‌خوردهٔ کشورهای مظلوم اسلامی و جهان سوم ترسیم کنند»[۲۱۴].

«تلخ‌ترین چیزهایی است که در ذائقه انسان باید باشد که پیش دشمنش، پیش آن‌که همه‌چیزش را از بین برده، دست دراز کند که به من ارزاق ما را بده. باید ملت ما این تحول را پیدا بکند که عارش بیاید که به امریکا بگوید گندم به ما بده، یا مستشار به ما بده، خودش باید دنبال کار خودش باشد، خودش باید قیام کند و حوایج خودش را برآورد»[۲۱۵].

«مستضعفین وظیفه‌شان را با مستکبرین بفهمند. این مستضعفین اکثراً نمی‌دانند. ما هم نمی‌دانیم. ما هم جزء مستضعفین هستیم. نمی‌دانیم که این‌ها به سر ما چه آوردند. بعضی از ورقه‌های کوچکش دست ماست و می‌دانیم. بعضی مشاهدات ما هست و چیزهایی که به چشم دیدیم؛ اما مسائل زیاد زیر پرده را ما نمی‌توانیم بفهمیم. ما می‌خواهیم آن مقداری که فهمیدیم و آن مقداری که امکان دارد بفهمیم این را. درست عرضه کنیم به مستضعفین دنیا. به ممالک دنیا. تا بفهمند مستضعفین که این مستکبرین با آن‌ها چه می‌کنند. این ابرقدرت‌ها با این‌ها چه می‌کنند. ما می‌خواهیم بفهمانیم به خود ملت آمریکا که نسبت به ملت آمریکا این‌ها چه کردند تا حالا. این‌ها چه جنایاتی کردند که ملت آمریکا را هم در نظر مردم دارند از بین می‌برند. این‌ها چقدر به خود آمریکا لطمه وارد کردند. لطمهٔ حیثیتی. لطمهٔ انسانی؛ و چقدر به سایر کشورها و ملت‌ها و این‌ها»[۲۱۶].

«عید سعید و مبارک در حقیقت آن روزی است که با بیداری مسلمین و تعهد علمای اسلام تمام مسلمانان جهان از تحت سلطهٔ ستم‌کاران و جهان‌خواران بیرون آیند؛ و این مقصد بزرگ زمانی میسر است که ابعاد مختلفهٔ احکام اسلام را بتوانند به ملت‌های زیر ستم ارائه دهند؛ و ملت‌ها را با اسلام ناشناخته آشنا کنند و فرصت‌ها را برای این امر بزرگ سرنوشت‌ساز مغتنم شمرده و از دست ندهند»[۲۱۷].

«وظیفهٔ دانشمندان مسلمین است، وظیفهٔ نویسندگان و گویندگان در بین طبقات مسلمین است، این است که یک هوشیار بدهند به این ممالک اسلامی که ما خودمان فرهنگ داریم، ما خودمان فرهنگ غنی داریم. فرهنگ ما طوری بوده است که صادرشده است به خارج و آن‌ها گرفتند از ما. کتبی که در ایران و در ممالک اسلامی نوشته‌شده کتبی بوده است که آن‌ها گرفتند و از آن استفاده کرده‌اند. فرهنگ این شرق؛ یعنی شرق اوسط، چون‌که ما هستیم در آن، فرهنگ مسلمین، غنی‌ترین فرهنگ‌ها بوده و هست، مع‌الأسف مسلمین نتوانستند از آن استفاده کنند»[۲۱۸].

برخی دیگر از لوازم مهم استقلال چنین یادآوری می‌شود: تهذیب مقدمهٔ استقلال و از آداب عبودیت بودن نپذیرفتن قدرتی جز قدرت حق[۲۱۹]، عدم تهذیب به‌مثابهٔ عامل وابستگی[۲۲۰]، جدی گرفتن مسائل انقلاب[۲۲۱]، دست برداشتن روشن‌فکران از غرب و شرق و غرب‌زدگی و شرق‌زدگی و دنبال کردن صراط مستقیم اسلام و ملیت[۲۲۲]، بیداری نسبت به داشتن شخصیت و توانایی انجام کار[۲۲۳]، ایجاد امید[۲۲۴] و دعوت کشورهای بی‌طرف به همراهی[۲۲۵]، عدم مسئله بودن زمین در مبارزه با استکبار و اصل بودن مبارزه[۲۲۶]، مطالعه و فهم تمام حیثیات خود مثل تاریخ و دارایی‌ها[۲۲۷]، نفی رویکردهای بدون اخلاق و عدالت در مبارزه نظیر عدم تجویز خوردن مال و تخلف در خارج به‌بهانهٔ ظلم مستعمرین به ملت[۲۲۸] و درنهایت ایشان به بازگشت به مفاخر دینی و بومی توصیه می‌کند: «ماها الآن خودمان را گم کردیم، مفاخر خودمان را الآن گم کردیم. مَآثِر خودمان را گم کردیم. تا این گم‌شده پیدا نشود، شما مستقل نمی‌شوید، بگردید پیدایش کنید، بگردید شرق را پیدا کنید»[۲۲۹].

بر این مبنا استقلال خود کلید و عامل قدرت به شمار آمده است. به‌صورت نمونه امام به بسته بودن قدرتمندی به نجات نظامی‌ها از آمریکا و ایجاد ارتش متکی بر ملت نه مستشارهای آمریکا اشاره‌کرده‌اند[۲۳۰].

اصول کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی

علی‌رغم این مقابله امام با ارزیابی پیروزی نهایی با استقلال و قطع دست خارجی‌ها و عمال داخلی‌شان[۲۳۱]، امکان برقراری روابط سالم با تمام ممالک عالم را در صورت استقلال واقعی یادآور می‌شوند[۲۳۲]. لذا خطوط اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیز در چارچوب استقلال چنین تبیین می‌شود: استخراج صحیح عقلایی منابع و فروش صحیح نفت و مخالفت با غارت آن[۲۳۳]، فروش نفت بر اساس رعایت مصالح ملت با حفظ استقلال کشور[۲۳۴]، خواستن استقلال و پی‌ریزی روابط کشور بر اساس استقلال[۲۳۵]، عدم ظلم و انظلام (ظلم‌پذیری)[۲۳۶]، احترام متقابل نسبت به کشورهای خارجی با اصل عدم ظلم و انظلام[۲۳۷]، نپذیرفتن هرگونه تسلط یا دخالت اجانب در سرنوشت مردم، عدم مراجعه به نظر اجانب در مورد کشور خود[۲۳۸]، قدرت مستقل متکی بر ملت، تأمین صلح نه وضعیت انگلی[۲۳۹]، عدم زندگی در درهای بسته و باز نکردن درها برای استعمارگران مثل شاه، روابط خارجی بر اساس حفظ آزادی، استقلال و حفظ مصالح و منافع اسلام و مسلمین با احترام متقابل، مبنای پیمان‌ها و یا قطع روابط بودن ضوابط و معیارهای متعالی الهی و انسانی[۲۴۰]، رفتار عادلانه و نظر سوء نداشتن با غربی‌ها و نظر خوب نداشتن به دولت‌های بدرفتار با ملت ایران، عدم رفتار ظالمانه با هیچ‌کس[۲۴۱]، عدم امکان رابطه و نفت دادن به دولت آپارتاید آفریقای جنوبی[۲۴۲]، عدم تعهد حکومت آینده جز در برابر ملت و حفظ منافع و مصالح آن‌ها[۲۴۳]، خواهان قطع روابط نبودن و خواستن قطع وابستگی به خارج[۲۴۴]، عدم گرایش به شرق و غرب و یک جمهوری بی‌طرف و غیرمتعهد، روابط دوستانه با همهٔ کشورها در صورت عدم‌مداخلهٔ آن‌ها در امور کشور، عکس‌العمل نشان دادن به کشورهای زیر پا گذارندهٔ حق و عدالت[۲۴۵]، اجازه ندادن به چپاول و دخالت چپ و راست[۲۴۶]، طرفداری از مظلومین[۲۴۷]، عدم موافقت با شورای امنیت فرمایشی[۲۴۸]، عدم تحمیل ارزش‌های اسلامی بر غرب و شرق[۲۴۹]، عدم دفاع از ظالم ولو ضمن انجام دادن کار به نفع ما، دفاع از هر عادل و تاختن به هر ظلم، ضرورت بنای سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمان‌های بین‌المللی بر مبنای عدل و مقابله با ظلم نه بر پایهٔ نفوذ سرمایه‌داران و قدرتمندان[۲۵۰]، روابط با دول اسلامی تا حد روی مصالح اسلامی و مسلمین بودن[۲۵۱]، تسلیم بی‌عدالتی نشدن و کنار نیامدن با ستمکاران[۲۵۲]، مخالفت با هر معاملهٔ برهم‌زنندهٔ مصالح مسلمین و موردقبول بودن پیوندهای تجارتی و دیگر مبادلات مادام حفظ مصلحت ملت[۲۵۳]، تجدیدنظر در روابط با قدرت‌ها درصورت تبلیغات بی‌جا[۲۵۴]، آبروی کشور اسلامی بودن سفارت‌خانه‌ها[۲۵۵]، محکم بودن در برابر تهدید ابرقدرت‌ها[۲۵۶]، عدم مخالفت با نظام‌های بی‌انحراف و نظر نداشتن به زمین‌های کشورهای دیگر و محکوم کردن کشورگشایی به‌وسیلهٔ اسلام[۲۵۷]، تحکیم روابط با دنیا ضمن عدم ساختن با متعدیان، انگیزهٔ سیاسی داشتن طرح دعوت به ترک رابطه با دولت‌ها[۲۵۸]، نقشهٔ دشمن بودن انزوای کشور و عدم ارتباط با دولت‌ها به اسم ارتباط با ملت‌ها[۲۵۹]، امکان تفاهم با قدرت‌ها در صورت پایین آمدن از عرش[۲۶۰]، مطالبه از سازمان ملل به برگرداندن ثروت‌های غارت‌شدهٔ شاه به ملت و محاکمه دیکتاتورها[۲۶۱] و پایبندی به اصول تا ابد[۲۶۲]: «ما دارای اصولی هستیم که تا ابد به آن پایبند خواهیم بود».

این استقلال در خود مبارزه نیز نمود داشت و امام شایعه هرگونه ارتباط با هر دشمن خارجی را رد می‌کند[۲۶۳] و به نگرفتن کمک مالی از کشورهای خارجی و گرفتن کمک در صورت نیاز از ملت تصریح می‌کند[۲۶۴]. امام از فعالان راه استقلال نیز تقدیر می‌کنند[۲۶۵].

دوگانه مستکبرمستضعف و نوآوری امام

قبل از امام ذیل این ادبیات رقیبی که گفته شد، یک ادبیات اعتراضی ضداستعماری هم بود که متأثر از فضای چپ بین‌المللی بود. اتفاقاً امام در دورهٔ آغاز مبارزات که «کشف اسرار» است و با ادبیات حاکم بر جامعه و حکومت سخن گفته و به محاجه با آن‌ها می‌پردازد؛ که به آن در ادبیات فقهی اصولی قاعدهٔ الزام گفته می‌شود (و الزموهم بما الزموا علیه انفسهم. آن‌ها را به چیزی الزام کنید که خود را به آن ملزم کرده‌اند)؛ لذا امام هنوز ادبیات خاص خود را به کار نگرفته است، ضمن اینکه ریشه‌های حرف خود را می‌زند، از قصد حکومت اسلامی تا استقلال و چیزهای دیگر جلو می‌آید و اقدامات آمریکا و اسرائیل را بازخوانی می‌کنند. بعد به یک جمع‌بندی می‌رسد که از سال ۵۷ به بعد ادبیات خویش را طرح می‌کند و می‌گوید که این‌ها استکبار دارند. از ادبیات عرفانی، کبر و استکبار را می‌آورد، بعد آن را تبدیل به ادبیات سیاسی می‌کند. ما گاهی این را خیلی ساده می‌گیریم. صدای آمریکا[۲۶۶] برنامه‌ای به نام پارازیت دارد اولین کاری که گوینده می‌کند تمسخر همین مسئله است و می‌گوید ما دست استکبار جهانی هستیم. لغت و مفهوم را مسخره می‌کنند. درصورتی‌که الآن مفهوم استکبار حتی در ادبیات انگلیسی نیز واردشده است. مثلاً لغت Arrogance معنایی شبیه به این مفهوم دارد. امام این ادبیات را بازتولید کرد و گفت که دعوای من نه سنی و شیعه، نه سنت و مدرنیته، نه ایران و غرب، نه شرق و غرب و نه حتی صرفاً مقابله با قدرت خارجی است، دعوای من با این روحیهٔ استکباری است.

درون این استکبار که اصلش ایستادگی مقابل خداست، ظلم به بندگان خدا و تجاوز به احکام الهی است: «استکبار، نافرمانی و سرکشی حاصل از کبر است و آن در مقابل استسلام است که انقیاد صوری از روی تسلیم باطنی است…چون فطرت انسانی قبول حق کند، استسلام برای او حاصل شود؛ و چون فطرت محتجب شود و خودبین و خودخواه شود و در تحت تأثیر عوامل طبیعت واقع شود، از حق و حقیقت گریزان شود و صلابت و قساوت در آن پیدا شود و درنتیجه استکبار کند و از حق سرکشی نماید»[۲۶۷].

ریشهٔ آن حب نفس است: «همه می‌دانید که برای قدرت‌طلبی و جاه‌طلبی [بود.] و آمریکا هم همین و همهٔ قدرت‌ها هم همین و این ممکن است که در شما هم پیدا بشود، در ما هم پیدا بشود. شیطان فقط نمی‌رود سراغ صدام و آمریکا و شوروی. او همه‌جا هست و مظاهر شیطان که نفس اماره خود ماست، پیش همه هست. چنانچه یک‌وقت دیدید که حب این را دارید که به مردم زور بگویید، حب این را دارید که مردم پیش شما خاضع باشند، بدانید که از آن حظ شیطانی پیشتان هست؛ و این حظ شیطانی است که پیش قدرتمندها هست و قدرتمندها را آن‌طور جسور می‌کند؛ و همین حظ شیطانی پیش آن‌هایی که خاضع در مقابل این قدرتمندان می‌شوند- با این‌که امکانات این‌که در جلوی آن‌ها بایستند، دارند- این همان حظ شیطانی است. همان است که شیطان را با آدم درگیر کرد و مطرود شد و حرف خدا را نشنید و امر خدا را نشنید و این را نفهمید که اطاعت امر خدا قضیه سجده بر آدم نیست، سجده بر خداست. مع‌الأسف، در بین این، دولت‌های اسلامی- به‌اصطلاح- و سران این دولت‌های اسلامی به این امر مبتلا هستند. اگر این قدم را برداشته بودند که حب این ریاست را کم کرده بودند یا موفق می‌شدند زایل می‌کردند، ممکن نبود که بدون تفاوت بنشینند و این‌طور بار ذلت بکشند»[۲۶۸].

«حکومت‌ها به‌واسطهٔ خودخواهی که دارند مع‌الأسف برای اجانب به‌طور نوکری عمل می‌کنند و برای ملت خودشان آقایی می‌کنند و تمام مفاسد را همین نوکری و آقایی در ممالک مسلمین ایجاد کرده است»[۲۶۹].

نتیجهٔ این رویکرد فراگیر این می‌شود که امام از ابرقدرت‌های ظالم را استکبار می‌بیند تا دست‌های آن‌ها در منطقه مثل اسرائیل یا صدام تا حتی کسی که داخل کشور به ۴ نفر زیردستش ظلم می‌کند. امام این موارد را دقیقاً در بازهٔ سال ۴۲ تا انقلاب اسلامی و تا دوره‌ای که در قم بود، بیان کرد و بعد از انقلاب هم ادبیات جدید خود را عرضه کرد. بخش عمده‌ای از دعوای امام با شاه هم این است. قبل از شاه، قاجاریه هم آدم‌های مستبد و دیکتاتوری بودند، اما در نگاه امام، پهلوی علاوه‌بر اینکه این موارد را دارد، کشور را نیز وابسته می‌کند.

در این چارچوب، مستکبر و مستضعف و ضرورت مقابلهٔ مستضعفین با مستکبرین در تفکر امام به یک عنصر محوری تبدیل می‌شود. امام با این مفهوم با فراتر بردن دیگری نهضت از جنگ سنت و مدرنیته (که به‌وسیلهٔ سنت‌گرایان، جریان فردید، جریان تحجر حوزوی، جریان ایران‌گرای روشن‌فکری و شرق‌گرا) و گفتمان پسااستعماری و چپ مبتنی بر نفی استعمار، حتی از نگاه مذهبی و دینی نیز فراتر می‌رود و عنصر مهمی به میان می‌گذارد که ضمن شکستن و هضم تمام گفتمان‌های پیشینی توانایی باز کردن عرصه‌های جدید و درگیر کردن افراد خارج از این خود و دیگری‌ها را داراست.

ویژگی مهم این دوگانه فراگیری آن است که هرکسی که ظلم به زیردستان می‌کند، مستکبر به‌حساب می‌آید چه در سطح بین‌الملل و روابط قدرت‌ها چه در سطح داخلی. امام در این چارچوب، عدالت را به استقلال گره می‌زند: «مستکبرین منحصر نیستند به سلاطین، منحصر نیستند به رؤسای جمهور، منحصر نیستند به دولت‌های ستمگر. مستکبرین یک معنای اعمی دارد؛ یک مصداقش همان اجانب هستند که تمام ملت‌ها را ضعیف می‌شمرند و مورد تجاوز و تعدی قرار می‌دهند؛ یک مورد هم همین دولت‌های جائر، سلاطین ستمگر که ملت‌های خودشان را ضعیف می‌شمرند و به آن‌ها تعدی می‌کنند، دست تعدی به ملت‌ها دراز می‌کنند. چنانچه در این پنجاه‌وچند سال شما مبتلا بودید و ما هم مبتلا بودیم و همهٔ ملت مبتلا بودند. ملت را ضعیف می‌شمردند و ملت را از روی استکبار نظر می‌کردند و به ملت تعدی می‌کردند و تجاوز می‌کردند. آن‌ها رفتند و ان‌شاءالله برنمی‌گردند. هر فرد، می‌شود که مستکبر باشد و می‌شود مستضعف باشد. اگر من به زیردست‌های خودم، ولو ۴ نفر باشد، تعدی و تجاوز کردم و آن‌ها را کوچک شمردم، بندهٔ خدا را کوچک شمردم، من مستکبرم و او مستضعف؛ و مشمول همان معنایی است که مستکبرین و مستضعفین هستند. اگر شما کسانی‌که زیردستتان هست ضعیف شمردید و به آن‌ها خدای‌نخواسته تعدی کردید، تجاوز کردید، شما هم مستکبر می‌شوید»[۲۷۰].

«انقلاب اسلام، این انقلاب مهم اسلامی، رهین کوشش‌های این طبقه است؛ طبقهٔ محروم، طبقهٔ گودنشین، طبقه‌ای که این نهضت را به ثمر رساند و توقعی هم نداشت. من شما طبقهٔ گودنشینان را از آن کاخ‌نشینان بالاتر می‌دانم؛ اگر آن‌ها لایق این باشند که با شما مقایسه بشوند. … طبقات مختلف به طبقات پایین ظلم نکنند. باید حق فقرا، حق مستمندان داده بشود. … در جمهوری اسلامی ظلم نیست. در جمهوری اسلامی این‌طور مسائلی که زورگویی باشد، نیست. فقیر و غنی؛ نمی‌تواند طبقهٔ غنی بر طبقهٔ فقیر زور بگوید، نمی‌تواند استثمار کند، نمی‌تواند آن‌ها را با اجر کم وادار به عمل‌های زیاد بکند. باید مسائل اسلامی حل بشود در اینجا و پیاده بشود. باید مستضعفین را حمایت بکنند، باید مستضعفین تقویت بشوند؛ زیرورو بشوند مستکبر باید مستضعف بشود و مستضعف باید مستکبر بشود. نه مستکبر به آن معنی بلکه باید همه باهم برادروار در این دنیا- در این مملکت- همه باهم باشند»[۲۷۱].

«این‌ها را برادر خودتان حساب کنید. کارگرها، کارگردان‌ها را نوکر حساب نکنید؛ برادر حساب کنید، فرزند حساب بکنید. حوایجشان را ببینید چه [است]، برای اولادتان حوایجی اگر داشته باشد، هرچه بتوانید برمی‌آورید. این‌ها آن‌قدرها نمی‌خواهند. آن‌قدری که یک زندگی متوسطی، هم‌چو نباشد که هرچه را دست بگذارد نداشته باشد»[۲۷۲]!

در این چارچوب، بی‌عدالتی، اشرافیت و رفاه‌زدگی زمینهٔ ظلم به زیردستان و خضوع مقابل قدرت‌های خارجی را ایجاد می‌کند: «وقتی‌که اشراف- به قول خودشان- و اعیان و متمکنین و یال و کوپال دارها متصدی امور یک کشور شدند، قهراً این‌ها مردم را به‌حساب نمی‌آورند. این یک امر قهری است و در مقابل یک قدرتمند بزرگ‌تر، از خودشان خاضع‌اند و در مقابل ضعفا و ملت خودشان، جابر و ستمگر. … این‌ها وضع روحی‌شان، به‌حسب نوع، وضع روحی‌شان این‌طور بود که چون قدرت را، تمام ارزش‌ها را به قدرت می‌دانستند، تمام ارزش‌ها را به قدرت مالی می‌دانستند، به قدرت‌های دیگر می‌دانستند، در مقابل قدرت بالاتر از خودشان خاضع و عَبد بودند، در مقابل ضعفایی که قدرت ندارند، فرمانفرما و حکومت بودند. این وضع طبیعی این است که یک قشر اشراف و اعیان- به‌اصطلاح خودشان- و مرفه به یک کشوری حکومت کنند و قابل‌اجتناب نیست این. … سرچشمهٔ همهٔ مصیبت‌هایی که ملت‌ها می‌کشند این است که متصدیان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعیان- به‌اصطلاح خودشان- از آن‌ها باشد؛ و آن‌ها این‌طور هستند، اشراف و اعیان این‌طور هستند که تمام ارزش‌ها را به این می‌دانند که آنجایی که زندگی می‌کنند بهتر از دیگران باشد، آن رفتاری که مردم با آن‌ها می‌کنند، رفتار عبید با موالی باشد؛ تمام افکارشان متوجه به این مسائل است»[۲۷۳].

و این اشراف و کاخ‌نشینان هستند که توده‌های محروم را استضعاف می‌کنند: «شما این انقلاب را به ثمر رساندید و گروه‌هایی که در سرتاسر این کشور این انقلاب را به ثمر رساندند، همان زن و مرد محروم [بودند] و همان‌هایی که مستضعف هستند و کاخ‌نشین‌ها آن‌ها را استضعاف می‌کنند و این‌ها ثابت کردند که کاخ‌نشین‌ها هستند که ضعیف‌اند و پوسیده‌اند و برای این ملت هیچ کاری نکرده‌اند و نخواهند کرد»[۲۷۴].

image002پس مفهوم استکبار و استکبارستیزی فراتر از استعمار و استعمارستیزی است که علاوه بر عنصر استقلال، عدالت، آزادی، نهضت جهانی اسلام و معنویت را در درون خود دارد. بعضی از رویگردانی‌ها و عدم توجه در فضای عمومی به این مسئله به این تقلیل برمی‌گردد که استکبار را به قدرت خارجی فروکاست‌هایم و از این نگاه فراگیر امام غافل شدیم. چنین است که مقابله با سرمایه‌داری و استعمار در تفکر امام در حصار تنگ مدل مارکسیستی که الگویش تشکیل دیکتاتوری طبقهٔ کارگر برای اجرای عدالت است نمی‌رسد و موجب نمی‌شود تا به نام مقابله با استعمار و ظلم، تفرعن دولتی جایگزین تفرعن فردی سرمایه‌داران نشود. در این مدل استکبار به‌عنوان تفرعن مقابل خدا و سنت‌های الهی امری است که از شعارهای آغازین دین نظیر «لا اله الله» تا اقامهٔ نماز که شامل برپاداری یاد و ذکر خدا در زندگی و مقابله با هر عنصر مُخِل آن است، نمود پیدا می‌کند. رهبر انقلاب در کتاب‌های «طرح کلی اندیشهٔ اسلامی در قرآن»، «ژرفای نماز» و «توحید، نفی عبودیت غیر خدا» به تبیین آن پرداخته‌اند. در این چارچوب مقابله با استکبار تنها یک مسئلهٔ سیاسی نیست که عین دین و لازمهٔ آن است. خود امام هم به اخذ این مسئله از قرآن تأکید می‌کنند: «اسلام برای همین مقصد آمده است و تعلیمات اسلام برای همین معناست که مستکبری در زمین نباشد و نتوانند مستکبرین مستضعفین را استعمار و استثمار کنند. ما به‌تبع تعالیم عالیهٔ قرآن و آنچه از اسلام و سیرهٔ رسول اکرم و ائمهٔ مسلمین به دست آوردیم و از سیرهٔ انبیا- چنانچه در قرآن نقل می‌فرماید- به دست آوردیم، آن است که مستضعفین باهم مجتمع شوند و بر مستکبرین ثَوْره[۲۷۵] کنند و نگذارند حقوق آن‌ها را ببرند»[۲۷۶].

نه‌شرقی، نه‌غربی ضمن مقابله با رأس سلطه (آمریکا)

اول انقلاب، جهان دوقطبی بود. بلوک غرب یعنی جهان سرمایه‌داری که آمریکا، انگلیس و اروپا محور اصلی آن بودند و بلوک شرق که مارکسیست‌ها بودند که در رأس شوروی و در لایهٔ بعد چین و خیل کثیری از کشورهای حاشیه‌ای نظیر کوبا، کورهٔ شمالی و… بودند. هرکس در دنیا می‌خواست پیشرفت کند و جامعهٔ خود را تغییر دهد، باید یکی از این دو قطب می‌شد. در پاریس از امام می‌پرسیدند که موضع شما چیست؟ امام گفتند نه‌شرقی-نه‌غربی[۲۷۷] که این ادبیات را هم از قرآن برداشته بودند: «شَجَرَهٍ مُبارَکهٍ زَیتُونَهٍ لا شَرْقِیهٍ وَ لا غَرْبِیه»[۲۷۸]. به‌تعبیر دیگر ایشان: «امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر. همه از هم بدتر؛ همه از هم پلیدتر؛ اما امروز سروکار ما با این خبیث‌هاست! با آمریکاست»[۲۷۹]. «ما فعلاً آمریکا و انگلیس و شوروی را دشمن شمارهٔ یک مردم خود می‌دانیم؛ البته آمریکا از همه بدتر است»[۲۸۰].

یعنی هر دو قطب را نفی می‌کردند، اما مبارزهٔ اصلی را با آمریکا قرار می‌دادند چراکه در آن زمان و در امروز آمریکا رأس نظام سلطه است: «آنچه دو ابرقدرت جهان و قدرت‌های تابع این قدرت‌ها باهم اتفاق دارند- و هیچ‌گاه از این اتفاق دست‌بردار نیستند- عقب نگه‌داشتن کشورهای جهان سوم، خصوصاً کشورهای پهناور و غنی اسلامی، در ابعاد فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و نظامی است و تحمیل جهات استعماری در تمامی امور مذکوره برجهان سوم می‌باشد؛ و برای این مقصد که در نظر آنان بسیار دارای اهمیت است، زحمت‌ها متحمل شدند و وقت‌ها و پول‌های بسیاری صرف نموده‌اند و می‌نمایند. در سابق، سردمداران این توطئه‌ها بریتانیا و فرانسه بودند؛ و پس‌ازآن، آمریکا و شوروی ‌… اختلاف بر سر تقسیم طعمه‌ها و کشورهای جهان سوم است و برای به دست آوردن سلطهٔ استعماری نو … غارت‌گران ملحد شرقی و بدتر از آنان ملحد غربی ریشهٔ حیات آنان را می‌مکند و شرافت و ارزش‌های انسانی آنان را به باد فنا می‌سپارند»[۲۸۱].

«ما منطقمان، منطق اسلام، این است که سلطه نباید از غیر بر شما باشد. نباید شما تحت سلطهٔ غیر بروید. ما هم می‌خواهیم نرویم زیر سلطه. ما اصل گفتنمان این است که آمریکا نباید باشد. نه آمریکا تنها، شوروی هم نباید باشد؛ اجنبی نباید باشد. منطق ما این است و فریاد ما هم همین است. با این منطق اگر بحث کسی دارد، بکند»[۲۸۲].

در این چارچوب در جهان دوقطبی، نفی هم‌زمان دو بلوک شرق و غرب و منشأ بدبختی و مصائب کشور دانستن آن‌ها محور گفتمان امام قرار می‌گیرد: مکتب‌های چپ و راست برای گمراهی، انحراف، خوار، ذلیل، عقب‌مانده و اسیر نگه‌داشتن و دور کردن مسلمانان از تعالیم آزادی‌بخش قرآن[۲۸۳]، غارت کشور به‌وسیلهٔ چپ و راست نظیر هجوم کارشناسان و سرمایه‌داران آمریکایی[۲۸۴]، نفی الگوهای استعماری مبارزه و برای اغفال و استثمار توده‌های مستضعف بودن تبلیغات دامنه‌دار کمونیسم بین‌المللی همانند تبلیغات پرسروصدای امپریالیسم جهانی[۲۸۵]، اتحاد و کوشش استعمار چپ و راست برای نابودی ملت اسلام و کشورهای اسلامی و سازش باهم درراه اسیر کردن بیشتر ملت‌های مسلمان و غارت سرمایهٔ سرشار و منابع طبیعی آنان[۲۸۶]، قطع ایادی اجانب راست و چپ از سر کشور[۲۸۷]، عدم گرایش به شرق و غرب و نخوردن فریب غارت‌گران بین‌المللی[۲۸۸]، قرار نگرفتن در هیچ اردوگاه بین‌المللی و حفظ بی‌طرفی[۲۸۹]، ضرورت استقلال و عدم گرایش به شرق و غرب تحت لوای اسلام[۲۹۰]، ضرورت استقلال و عدم شرق‌زدگی و غرب‌زدگی و عامل مشکلات بودن آن[۲۹۱]، بردن تمام منافع مادی و معنوی به‌وسیلهٔ ابرقدرت‌های شرق و غرب و در فقر و وابستگی قرار دادن ما[۲۹۲]، قطع دست شرق و غرب برای استقلال کامل[۲۹۳]، استقلال از دو قدرت[۲۹۴]، ایجاد مزاحمت و بمب‌گذاری وابستگان به شوروی و آمریکا در داخل کشور[۲۹۵]، مخالفت تمام قدرت‌های شرقی یا غربی و تمام وابستگان آن‌ها با جمهوری اسلامی به‌اعتبار برنامهٔ اسلامی[۲۹۶]، مخالفت همه و آمریکا و شوروی با ما[۲۹۷]، اعلام جمهوری اسلامی و استقلال کامل و نه‌شرقی و نه‌غربی به دنیا[۲۹۸]، مخالفت ایران و اسلام با مصالح آمریکا و شوروی[۲۹۹]، پرتواندازی انعکاس قدرت اسلام در کاخ سفید و کرملین[۳۰۰]، تلاش شرق و غرب و وابستگان آنان برای مقابله با نظام[۳۰۱]، مسئلهٔ محوری انقلاب اسلامی و غیرموقتی بودن نه‌شرقی نه‌غربی[۳۰۲]، نفی سرمایه‌داری و کمونیزم و استضعاف مردم دنیا[۳۰۳]، طرح گستردهٔ جنایات مستکبرین، آمریکا و شوروی در افغانستان، فلسطین، آفریقا، لبنان و ایران[۳۰۴]، شکست دادن تمامی شرق و غرب به‌وسیلهٔ اسلام[۳۰۵]، تأکید به سیاست نه‌شرقی و نه‌غربی[۳۰۶]، تقسیم دنیا به دونقطهٔ آزاد و قرنطینهٔ سیاسی از جانب ابرقدرت‌ها[۳۰۷]، ضرورت شناخت و خنثی کردن کید شرق و غرب[۳۰۸]، ضرورت حفاظت از اصول اسلام برای همیشهٔ تاریخ و حفظ خشم و کینه انقلابی علیه سرمایه‌داری غرب و در رأس آن آمریکای جهان‌خوار و کمونیسم و سوسیالیسم بین‌الملل و در رأس آن شوروی متجاوز و جلوگیری از عدول از اصل نه‌شرقی و نه‌غربی جمهوری اسلامی، توجه به دشمنان بزرگ مشترک، مراقبت از آمریکای جهان‌خوار و شوروی خائن به امت اسلامی[۳۰۹]، مقابلهٔ جدی با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادی شرق و غرب و مبارزه با سیاست‌های اقتصاد سرمایه‌داری و اشتراکی[۳۱۰]، عدم عدول از نه‌شرقی نه‌غربی و زوال عزت و اعتبار و استقلال در این صورت[۳۱۱]، ایستادگی در مقابل شرق و غرب[۳۱۲]، جلوگیری با جدیت از نفوذ وابستگان به دو قطب[۳۱۳]، تداوم مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایه‌داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیسم[۳۱۴]، مخالفت اسلام با سرمایه‌داری ظالمانه، بی‌حساب و محروم‌کنندهٔ توده‌های تحت ستم و مظلوم و عدم مخالفت با مالکیت فردی و قائل نبودن به اشتراک[۳۱۵].

باید توجه کرد که این مدل در شرایطی بود که در جهان دو قطب وجود داشت و این دو قطب در حال مبارزه و زیر سلطه آوردن دنیا بودند. عبارت جهان سوم از اساس برای همین مسئله ایجاد شد که قطب‌های جهان اول (سرمایه‌داری)، جهان دوم (کمونیسم) و کشورهای توسعه‌نیافته و فقیر هم جهان سوم بودند. بعد از امام که جهان دوقطبی فروپاشی شد و نظام سرمایه‌داری تنها باقی ماند. شوروی فروپاشید و تجزیه شد و چین نیز که از قبل استحاله شده و با ظاهری کمونیستی باطنی سرمایه‌داری پیداکرده بود، عملاً فضا متفاوت شد. آمریکایی‌ها از جهان تک‌قطبی و نظم نوین جهانی (شعار جرج بوش پدر)، پایان تاریخ (نظریهٔ فرانسیس فوکویاما) و… سخن گفتند. در این فضا، معارضین رأس سلطه یعنی آمریکا و نظام سرمایه‌داری در جبههٔ مستضعفین به شمار آمده و لذا نهضت و نظام اسلامی که حاضر نبود با چهره‌هایی ازاین‌دست در دوران مبارزه و دوران جنگ همکاری داشته باشد، بعد از ان به سمت جذب جریان‌های چپ نظیر آمریکای لاتینی‌ها رفت، بدون آن‌که هویت خود را دچار التقاط کند. جالب این‌که جریان‌هایی که در زمان مبارزات انقلابی یا زمان جنگ معتقد به ارتباط با قطب چپ بودند و در داخل نظام به جناح چپ موسوم بودند، بعد از فروپاشی گردش‌به‌راست و نظام سرمایه‌داری کردند، اما سیاست آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای (که در دههٔ ۶۰ از جانب این افراد متهم به راست بودن می‌شد)، به جذب این جریان‌ها معطوف شد که در دههٔ ۸۰ اوج این ماجرا بود.

نقشهٔ دشمن برای برگرداندن توجه از اصل استکبار و مدل برخورد امام

یکی از برچسب‌ها و کلاً پروژه‌های موفق استکبار به دام انداختن از موارد مورد ترس است. نمود عینی آن در تاریخ معاصر ایران نهضت صنعت نفت و پروژهٔ Bedaman است. گفتند که ایرانی‌ها از بی‌دینی و بی‌خدایی می‌ترسند. ما مارکسیسم را به‌عنوان یک خطر برجسته مطرح می‌کنیم و مذهبی‌ها کنار می‌کشند. در ماجرای ۲۸ مرداد، حزب توده چند اجتماع گذاشتند، مذهبی‌ها از ترس سیطرهٔ کمونیسم و بی‌دینی پاپس کشیدند. در مشروطه هم استراتژی این‌ها همین بود. زمانی‌که روحانیت مشروطه را جلو بردند و مردم متدین همراهی کردند، امثال تقی‌زاده بعداً جرئت پیدا کردند وارد شوند. امثال سید جمال واعظ پدر همین جمال‌زاده، میرزا یوسف خان مستشارالدوله حتی ملکم، تقی‌زاده و… را با ادبیات مذهبی تلاش می‌کردند، غرب‌گرایی را دامن بزنند. مطالب سید جمال واعظ پر از همین مسائل است که به نام دین لعاب پیداکرده است، یکی از کارهایی که در دورهٔ رضاشاه کردند، تلاش برای سامان‌دهی روحانیت به این صورت بود که امام در «کشف اسرار» به آن اشاره می‌کنند، یعنی ادبیات مذهبی تند که در دلش غرب‌گرایی است، نظیر بعضی مسئولین غرب‌گرای امروز که هر کار می‌کنند، می‌گویند در راستای اجرای اقتصاد مقاومتی و منویات رهبر معظم انقلاب! همین کار را در اروپای دورهٔ جنگ سرد انجام می‌دادند، لشگر زیرزمینی Gladio را راه انداخته بودند و به اسم کمونیست‌ها جنایت می‌کردند و آن را به گردن کمونیست‌ها می‌انداختند، یک نمونه‌اش گروگان‌گیری رییس حزب دموکرات مسیحی ایتالیا و کشتن او بود که به اسم مارکسیست‌ها تمام شد و برگ برنده‌ای برای قطب سرمایه‌داری در برابر قطب کمونیسم ایجاد می‌شد.

در تمام ده‌های ۳۰، ۴۰ و ۵۰ و از سال ۵۷ به بعد، دوباره تبلیغات کردند که مارکسیست‌ها به‌عنوان یک خطردارند می‌آیند. امام گفت که مارکسیست‌هایی که حتی در ایران فعال‌شده‌اند، وابسته به آمریکا هستند: «گاهی ملت را از خطر کمونیست‌ها می‌ترساند که اگر او برود مملکت به دست آنان می‌افتد؛ و شاید بعضی‌ها که از واقعیت‌ها اطلاع ندارند اغفال شوند. کمونیسم در ایران با دست آمریکا، چنانچه حزب توده به دست انگلیس ایجاد شد. به گفتار مطلعین، داغ‌ترین کمونیست‌ها در منطقه مهره‌های آمریکایی هستند برای خنثی کردن قیام‌های رهایی‌بخش ملی و مذهبی ملت‌های اسیر به دست سرمایه‌داری و کمونیزم که نمونهٔ بارزش را در سال‌های اخیر دیدیم»[۳۱۶].

 زمانی‌که شوروی به افغانستان حمله کرد، امام این حمله و کمونیسم داخل ایران را به‌نفع و مرتبط با آمریکا دانستند. حزب توده فعال شد در ایران، امام گفت این‌ها مارکسیست‌های آمریکایی هستند.: «من به‌طورکلی بگویم کسانی که در ایران و افغانستان اعمالی به اسم کمونیست انجام می‌دهند به نفع شوروی نیست. گرچه اعتقاد من این است که کمونیست‌هایی که در ایران هستند روابطشان با امریکا بیشتر است.»[۳۱۷]. همان‌طور که زمانی‌که در میانهٔ دههٔ ۸۰، جریان‌های چپ در دانشگاه‌ها فعال شدند، رهبر انقلاب فرمودند آمریکا دارد جریان‌های دانشجویی وابسته به حزب توده را فعال می‌کند؛ یعنی امام رأس را آمریکا می‌دید. می‌گفت که نه‌شرقی و نه‌غربی. نه به این باج می‌دهم و نه به آن؛ اما چیزی هست که استکبار آن از همه بیشتر و ریشهٔ بقیه است. اگر آن را بزنیم، بقیه هم سازمانش می‌ریزد و آن آمریکاست. امام می‌گویند باید به استکبار غرب و آمریکا سیلی بزنیم تا چشم استکبار شرق را کور کنیم[۳۱۸].

 امام بعداً گفتند: «تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.» اگر آمریکایی نبود و کس دیگری استکبار اصلی شد، می‌رویم و با آن درگیر می‌شویم. همان‌طور که می‌بینیم، در کشور ما می‌خواهند روی همین دست بگذارند. اولین شعارهایی که در سال ۸۸ روی آن دست گذاشتند، مقابله با اسرائیل و آمریکا بود. مرگ بر روسیه و چین را می‌خواستند جانشین آن کنند. روسیه و چین هم استکبار هستند ولی میزان درگیری که ما با آمریکا داشتیم و داریم، بالاتر و جدی‌تر است، چون رأس استکبار و نظام سلطه است. اگر با آمریکا درگیر شویم، بساط بقیه هم به هم می‌خورد.

در سال ۵۸ انجمن حجتیه‌ای‌ها می‌گفتند با مارکسیست مقابله کنیم. امام می‌گفت بله ما از اول با مارکسیست‌ها مشکل داریم اما قضیهٔ اصلی آمریکا است. همین الآن هم انجمن حجتیه‌ای‌‌ها و سنتی‌ها صحبت از اولویت مقابله با وهابیت و در لفافهٔ آن اهل تسنن می‌کنند. الآن موضع ورود رهبری به قضیهٔ جمعیت این است که جمعیت ما دارد پیر می‌شود و رشد و توسعهٔ کشور پیر است، آمریکایی‌ها و کل دنیا نقشه دارند که جمعیت ما را کم کنند. حجتیه‌ای‌ها می‌گویند که مثلاً تعداد اهل تسنن و اهل تشیع در مدرسه با همدیگر برابر شده‌اند. کل مشهد را می‌خرند و مسئله را به دعوای شیعه سنی برمی‌گردانند. بحث این نیست که بپوشانیم نرخ زادوولد بین برادران اهل تسنن ما زیاد است که خانواده‌های پرجمعیت بخشی از فرهنگ برادران سنی ما به‌ویژه در شرق و جنوب شرق کشور است و اصلاً بخشی از دستورات اسلامی است که ما فراموش کرده‌ایم و به‌زور حکومت در دههٔ ۷۰ کمش کردیم. مسئلهٔ اصلی بحران جمعیتی ما دخالت دشمن در کنترل جمعیت ما و همراهی نهادها، چهره‌ها، دانشگاه‌ها، مؤسسات پژوهشی، سازمان‌های مردم‌نهاد و… است و تأثیرات آن بر رشد و امنیت کشور.

تسری دوگانهٔ مستضعف و مستکبر به دین با دوگانهٔ اسلام ناب و اسلام آمریکایی

امام دوگانهٔ مستضعفمستکبر را طرح کردند و البته بعدها رهبر انقلاب آن را در ادبیاتی جدیدتر در قالب سلطه‌گرسلطه‌پذیر بازتولید کردند. امام حتی پا را از این فراتر گذاشته و با تعریف جامع داخلی-خارجی و استقلال‌خواهانه-عدالت‌خواهانهٔ همزمان که از استکبار داشتند، همین رویکرد را به درون جامعهٔ اسلامی تسری دادند و دوگانهٔ اسلام اصیل و اسلام ناب محمدی با اسلام آمریکایی را طرح کردند. حتی در نامه به آقای سید حمید روحانی (زیارتی) گفتند باید نشان بدهید ما علیه همین اسلام آمریکایی قیام کردیم: «باید پایه‌های تاریخ انقلاب اسلامی ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها باشد. شما باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپس‌گرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه‌داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام آمریکایی کردند.»[۳۱۹].

در پیام شهادت شهید عارف حسینی، تبیین تعارض این دو قرائت از اسلام را از واجبات سیاسی بسیار مهم دانستند: «راه مبارزه با اسلام آمریکایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تمامی زوایای آن باید برای مسلمانان پابرهنه روشن گردد؛ که متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملت‌های اسلامی مرزِ بین اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس‌نماهای متحجر و سرمایه‌داران خدانشناس و مرفهین بی‌درد، کاملاً مشخص نشده است؛ و روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین دو فکر متضاد و رودررو وجود داشته باشد از واجبات سیاسی بسیار مهم …است»[۳۲۰]. امام ضمن طرح اساس این مفهوم به شاخص‌ها و نمونه‌هایی از اسلام آمریکایی تکیه می‌کنند و برای اولین بار پس از شهادت شهید بهشتی از آن اسم می‌برند: «مسائل اصلی آن‌ها… مسائل امریکاست و اسلام؛ جریان، جریان آمریکایی در مقابل اسلام»[۳۲۱].

اصل خود و دیگری و خودی و غیرخودی بدین‌سان محوریت یافت یک عده به ایستادگی در مقابل این استکبار و نظام سلطه پایبند هستند یا نیستند و خود جزو همین طایفه هستند ولو با ظاهر دینی یا نه. تا قبل از امام همان‌گونه که بخشی را برشمردیم، ادبیات دینی و روشنفکری ما غیرازاین بود. روشنفکرانی مثل مرحوم شریعتی که بسیار جلوتر از بقیه بودند، از «تشیع علوی و تشیع صفوی» سخن گفته بودند. همین ادبیات در بخشی از روشنفکران برادران اهل تسنن هست که از تسنن نبوی و تسنن اموی سخن می‌گویند. دعوای امام حتی مذهبی-شیعی صرف هم نبود. ایشان دین اسلام را گرفت نه مثل مرحوم شریعتی تشیع را. مستضعفین مسلمان و غیرمسلمان را گرفت در برابر مستکبرین و اسلام آمریکایی که بخشی از آن‌ها ممکن است مسلمان و حتی شیعهٔ اثناعشری باشند. رهبر انقلاب در کتاب «شش گفتار در باب ولایت» یا «طرح کلی اندیشهٔ اسلامی در قرآن» تعریف می‌کنند که اصلاً ولایت به چه معناست: «ولایت در اصطلاح اولی قرآن یعنی به‌هم‌پیوستگی و هم‌جبهگی و اتصال شدید یک عده انسانی که دارای فکر واحد و جویای هدف واحد هستند، در یک‌راه قدم برمی‌دارند، برای یک مقصود تلاش و حرکت می‌کنند، یک فکر و یک عقیده را پذیرفته‌اند. افراد این جبهه باید هرچه بیش‌تر به هم متصل باشند و از جبهه‌های دیگر و قطب‌های دیگر و قسمت‌های دیگر، خودشان را جدا و کنار بگیرند»[۳۲۲].

امام به‌صورت گسترده به خطر اسلام آمریکایی و نمونه‌های آن اشاره‌کرده است، نظیر حمایت از مهره‌های آمریکا، افترا و کوشش برای تفرقه بین مسلمین[۳۲۳]، مدعی اسلام‌شناسی شدن بدون صلاحیت علمی، وجههٔ اسلامی دادن آخوندهای کثیف درباری به خردشدن مظلومان زیر چکمهٔ ستمگران[۳۲۴]، بازگشت اسلام شاهنشاهی (اسلام آمریکایی) در صورت عدم‌اصلاح و باهم نبودن، اعتقاد اسلام آمریکایی به کار به سیاست نداشتن روحانیت[۳۲۵]، برداشت‌های غلط از انتظار فرج[۳۲۶]، نظیر فکر اجازه دادن به زیادشدن معصیت برای آمدن حضرت صاحب (عج)[۳۲۷]، نظر بعض عامی‌های منحرف به‌ضرورت کوشش در تحقق کفر و ظلم برای فراهم شدن مقدمات ظهور[۳۲۸]، بستن دست علمای متعهد و مسلمانان بیدار به‌وسیلهٔ درباریان روحانی‌نما و بازی‌خوردگان غافل از سیاست‌بازی شیاطین و باز کردن راه برای چپاول و سلطهٔ قدرت‌ها[۳۲۹]، ضرر بیشتر آخوندهای درباری از آمریکا برای اسلام، منزوی کردن اسلام با ظاهر اسلامی[۳۳۰]، کج‌فهمان مخالف با تشکیل حکومت اسلامی[۳۳۱]، سرگرمی به سقایت و معیشت حجاج و عمارت و تزیین مسجدالحرام، غفلت از ایمان به خدا و روز جزا و کناره‌گیری از جهاد فی‌سبیل‌الله، تکفیر امام عصر از جانب آخوندهای درباری و پشتیبانی آن‌ها از ستمگران در هنگام ظهور[۳۳۲]، آخوندهای نفاق‌افکن[۳۳۳]، جاهلان متنسک و عالمان متهتک تازنده از روی علم و عمد به قرآن و اسلام[۳۳۴]، همراهی ابرقدرت‌ها با اسلام آمریکایی و عدم مخالفت ابرقدرت‌ها و حکومت‌های وابسته با اسلام شاهنشاهی و ملکی و تأیید آن[۳۳۵]، آل سعود به‌مثابهٔ یک نمونهٔ اسلام آمریکایی[۳۳۶]، ملاهای کثیف درباری[۳۳۷]، پر بودن تاریخ اسلام از خیانت بزرگان اسلام به اسلام[۳۳۸]، سوءاستفادهٔ خودخواهان و طاغوتیان از قرآن کریم برای حکومت‌های ضد قرآنی[۳۳۹]، اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملّاهای کثیف درباری، اسلام مقدس‌نماهای بی‌شعور حوزه‌های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه‌داران بر مظلومین و پابرهنه‌ها، سازش و بندگی آمریکای جهان‌خوار[۳۴۰].

در مورد نمایندگان مجلس در همین چارچوب فرمودند: «مردم شجاع ایران با دقت تمام به نمایندگانی رأی دهند که متعبد به اسلام و وفادار به مردم باشند و در خدمت به آنان احساس مسؤولیت کنند و طعم تلخ فقر را چشیده باشند و در قول و عمل مدافع اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنج‌دیدگان تاریخ، اسلام عارفان مبارزه‌جو، اسلام پاک‌طینتان عارف و در یک کلمه، مدافع اسلام ناب محمدی – صلی‌الله علیه و آله و سلم – باشند؛ و افرادی را که طرفدار اسلام سرمایه‌داری، اسلام مستکبرین، اسلام مرفهین بی‌درد، اسلام منافقین، اسلام راحت‌طلبان، اسلام فرصت‌طلبان و در یک کلمه، اسلام آمریکایی هستند، طرد نموده و به مردم معرفی نمایند»[۳۴۱].

در مورد هنر فرموده‌اند: «تنها هنری موردقبول قرآن است که صیقل‌دهندهٔ اسلام ناب محمدی – صلی‌الله علیه و آله و سلم – اسلام ائمهٔ هدی – علیهم‌السلام – اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه‌خوردگان تاریخ تلخ و شرم‌آور محرومیت‌ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبندهٔ سرمایه‌داری مدرن و کمونیسم خون‌آشام و نابودکنندهٔ اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی‌درد و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد»[۳۴۲].

ضرورت مبارزهٔ دو اسلام نیز با قالب‌های مختلف به‌ویژه در سال پایانی حیات امام طرح‌شده است، نظیر آغاز مبارزه برای اسلام ناب و شکستن سدهای استعمار و استکبار[۳۴۳]، جلوگیری از مقابلهٔ شیطان‌زادگان با اسلام ناب[۳۴۴]، ضرورت مشخص شدن راه اسلام ناب در برابر اسلام آمریکایی[۳۴۵]، ضرورت تخصص و تعهد برای اسلام ناب محمدی و مبارزهٔ سرسخت علیه اسلام آمریکایی و مرفهین و پرچم‌دار وفاداری برای ایثارگران و شهیدان[۳۴۶]، مقابله با اسلام آمریکایی[۳۴۷]، ضرورت ایفای نقش هنر در مقابله با اسلام آمریکایی و استکبار[۳۴۸]، سادگی مساجد مثل سادگی محل عبادت مسلمانان صدر اسلام و پرهیز از زرق‌وبرق ساختمان‌های مساجد اسلام آمریکایی در مساجد[۳۴۹]، حرکت در خط اسلام ناب محمدی[۳۵۰]. به‌صورت نمونه ایشان می‌فرمایند: «باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب محمدی را از زنگارهای تقدس‌مآبی و تحجرگرایی اسلام آمریکایی جدا کرده و به مردم مستضعفمان نشان دهیم. ما اگر توانستیم نظامی بر پایه‌های نه‌شرقی نه‌غربی واقعی و اسلام پاک منزه از ریا و خدعه و فریب را معرفی نماییم، انقلاب پیروز شده است»[۳۵۱].

یا در مورد ضرورت تفکر به استواری پایه‌های اسلام ناب محمدی فرموده‌اند: «به تنها چیزی که باید فکر کنید به استواری پایه‌های اسلام ناب محمدی – صلی‌الله علیه و آله و سلم – است. اسلامی که غرب و در رأس آن آمریکای جهان‌خوار و شرق و در رأس آن شوروی جنایت‌کار را به خاک مذلت خواهد نشاند. اسلامی که پرچم‌داران آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایه‌داران و پول‌پرستانند. اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت بی‌بهره بوده‌اند؛ و دشمنان حقیقی آن زراندوزان حیله‌گر و قدرت‌مداران بازیگر و مقدس نمایان بی‌هنرند»[۳۵۲].

بر این مبنا اسلام ناب طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی و مذهب آمریکایی وسیلهٔ در اختیار قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها قرار گرفتن سرمایه‌های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی و ادعای جدایی دین از سیاست است[۳۵۳]. این مبارزه از نگاه ایشان قربانی می‌خواهد: «و ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمهٔ زلال اسلام ناب محمدی – صلی‌الله علیه و آله – برسیم؛ و امروز غریب‌ترین چیزها در دنیا همین اسلام است؛ و نجات آن قربانی می‌خواهد»[۳۵۴].

بر اساس نگاه امام سیاست ناب اسلام، زمزم هدایت تشنگان است[۳۵۵] و تشنگی جهان برای اسلام ناب مسئولیت‌ها را دوچندان می‌کند[۳۵۶].

ایشان ضمن تأکید بر عهده‌داری مسائل اعتقادی و ارائهٔ چهارچوب‌های اصیل اسلام ناب محمدی به‌وسیلهٔ دانشگاه و حوزه[۳۵۷] می‌فرمایند: «ان‌شاءالله در محدوده توانتان نقاط کور و مجهول را برای مردم شریف ایران و جهان اسلام باز و روشن نمایید؛ و چهارچوب اسلام ناب محمدی که ترسیم قهر و خشم و کینه مقدس و انقلابی علیه سرمایه‌داری غرب و کمونیسم متجاوز شرق است و نیز راه مبارزه علیه ریا و حیله و خدعه را به مردم و بخصوص جوانان سلحشورمان نشان دهید»[۳۵۸].

استکبارستیزی عینی امام

رویکرد امام درگیری باکارهای واقعی و روی زمین استکبار و مشخصاً شیطان بزرگ بود. حتی در برخورد با پدیده‌ای مثل اسرائیل چند رویکرد داریم. عده‌ای می‌گویند یهودشناسی و اینکه یهود دارد چه‌کار می‌کند، عده‌ای نمادها را می‌بینند و رویکردهای دیگر؛ اما قبلاً امام و اکنون رهبر انقلاب می‌گویند که اسرائیل در منطقه علیه ما تبلیغات می‌کند، به‌دنبال نفوذ در کشورهای مسلمان است، می‌خواهد اقتصاد را در دست بگیرد و مختل کند و… . نمی‌گویند که فراماسون‌ها مثلاً فلان نماد را دارند. ممکن است حتی خیلی از این حرف‌ها درست باشد ولی نقطهٔ درگیری ما نیست. خروجی رویکردهایی مثل یهودشناسی و فراماسونرشناسی (که به‌جای خود به‌عنوان یک تخصص باید وظیفهٔ عده‌ای باشد، اما رویکرد جامع و فراگیری که عموم جامعه را به سمت آن ببریم نیست)، این شده که فراماسون‌ها چه گفتند و چشم شیطان چه اثری دارد و… درنتیجه منفعل هستند و قدرت برخورد فعال ندارند یا سرگرم مواردی نظیر پاک‌سازی چشم شیطان از مترو و ایستگاه‌های اتوبوس تهران و … هستند. ولی رهبر انقلاب یا امام بر مواردی ازاین‌دست تأکیددارند که سلطه‌گران مخالف رشد علمی ما هستند، می‌خواهند کشور ما در اقتصاد وابسته باشد، در حوزهٔ فرهنگی می‌خواهند جوانان ما را فاسد کنند و موارد عینی ازاین‌دست.

لذا امام هم به استقلال سیاسی نظر دارند، هم اقتصادی و هم فرهنگی. می‌گویند که هردوی استقلال‌های اقتصادی و فرهنگی ریشهٔ تمام وابستگی‌ها هستند. ما باید روی این دو بایستیم و شروع به مبارزه کنیم. مردم را آگاه کنیم، برنامه‌ریزی کنیم و از طرف دیگر روی شعار مقاومت برویم. الآن یکی از دعواهای جدی کشور همین است. عده‌ای می‌گویند که شعار مقاومت بدهیم، خب گفتمان مقاومت بدون برنامه و بدون پرداختن به عرصه‌های واقعی فرهنگی و اقتصادی که زندگی مردم را مختل کرده چه فایده‌ای دارد؟ عده‌ای می‌گویند که مهم برنامهٔ عملی برای مقاومت است و به گفتمان آن توجه ندارند و می‌گویند نباید رویکرد شعاری داشت. عده‌ای نیز کلاً می‌گویند که هر دو را کنار بگذاریم و برویم در نظام بین‌الملل حل بشویم و این حرف‌ها افراط است. امام «لاشرقیه و لاغربیه» را برای چه از قرآن گرفت و تبدیل به شعار کرد؟ قبل از انقلاب ما، این سلطه در دنیا بود که می‌گفتند اگر می‌خواهی رشد کنی، باید به یکی از دو قطب غرب یا شرق بپیوندی. امام این را بر هم زد و گفت من می‌خواهم یک مبنای مستقل بر اساس مبانی دینی و فرهنگ بومی بسازم. قبل از انقلاب تئوری‌های مختلفی مثل تئوری وابستگی را داشتیم که اگر می‌خواهید رشد کنید، باید بخشی از نظام بین‌الملل بشویم که رأس آن الآن آمریکا است، این مرکز است. یک سری کشورهای نیمه‌پیرامونی نیمه‌توسعه‌یافته داریم که این‌ها هم چیزهایی از رشد و توسعه پیداکرده‌اند. یک عده کشورهای پیرامونی هستند که نیروی انسانی و مواد اولیه دارند. ما به این‌ها نیروی انسانی و مواد اولیه را می‌دهیم، این‌ها رشد می‌کنند و یک ثروتی هم پراکنش می‌کند و پایین می‌آید، سهم ما می‌شود. راهش این است که ما به‌هیچ‌وجه با نظام سلطه درگیری نداشته باشیم و تنش‌زدایی کنیم. سیاست خارجی توسعه‌گرا که گفته می‌شود؛ یعنی اصل توسعه است و هرچیزی‌که بخواهد مانع آن شود ازجمله سیاست را باید فدای آن کرد. تئوری این است که راه‌حل توسعه در خارج است، ما باید برویم و بخشی از نظام بین‌الملل بشویم تا توسعه پیدا کنیم؛ لذا موانع این توسعه مثل تنش در سیاست خارجی را باید کنار بگذاریم. گاهی بعضی‌ها به‌صراحت می‌گویند که معتقد به این نظریه هستند و بعضی‌ها هم به‌صراحت نمی‌گویند؛ که رهبر انقلاب در برابر آن استحکام ساخت درونی یا نگاه به درون را مطرح کردند، ما باید طوری باشیم که این‌ها نتوانند در ما نفوذ و ایجاد اخلال کنند.

شیطان بزرگ

بعد از انقلاب با توجه به حذف شاه، مواجههٔ مستقیم آمریکا با انقلاب و هدایت ضدانقلاب و تبلیغات بر ضد نهضت، پناه دادن به شاه و از همه مهم‌تر در قالب مسائل مربوط به لانه جاسوسی، موجب شد تا با نسبت دادن رأس استکبار جهانی و لفظ شیطان بزرگ به آمریکا این معارضه جدی‌تر شود و غیریت‌سازی از آمریکا به‌مثابهٔ دیگری جمهوری اسلامی در ادبیات امام محوریت پیدا کند: «در این انقلاب، شیطان بزرگ که امریکاست، شیاطین را با فریاد دور خودش دارد جمع می‌کند؛ و چه بچه شیطان‌هایی که در ایران هستند و چه شیطان‌هایی که در خارج هستند، جمع کرده است و هیاهو به راه انداخته است»[۳۵۹].

برائت از مشرکین و اصلی-فرعی کردن در مبارزه

ذیل همین، اسلام ناب و اسلام آمریکایی و دعوای مستضعفین و مستکبرین مطرح شد. امام جلوتر حتی ادبیات مذهبی را پررنگ‌تر کرد. سال‌های ۶۶ و ۶۷، اصل قرآنی و تاریخی برائت از مشرکین در ادبیات امام بازتولید شد. اینکه اصلاً استکبار و اسلام آمریکایی نماد شرک است و باید با آن مقابله کرد. بعد راهپیمایی‌ها را که از اول انقلاب برای برائت در مکه و وحدت در مدینه عمدتاً با محوریت دانشجویان راه انداخته بودیم، جدی‌تر کردیم و طرف مقابل کشتار خونین مکه را در سال ۶۶ برنامه‌ریزی کرد. امام در پیام حج آن سال این بحث را برجسته کرد. سال بعد از کشتار مکه هم امام پیام استقامت را داد و ما یک سال به حج نرفتیم. امام در آنجا در اوج شکست نظامی و سیاسی نظام با همین محوریت خط جدید را طرح می‌کند. از نگاه امام برائت از مشرکین به‌مثابهٔ فریاد مظلوم بر سر ظالم همه‌زمانی است[۳۶۰]، اعلان برائت از مشرکان از ارکان توحیدی و واجبات سیاسی حج[۳۶۱] است و باید همه‌زمانی شود[۳۶۲]. اعلان برائت، تمرین مبارزه برای ادامهٔ نبرد با شرک و بت‌پرستی است[۳۶۳] و باید به ان مبادرت کرد[۳۶۴] و انرژی متراکم جهان اسلام را با برائت از مشرکین آزاد کرد[۳۶۵].

image004

تسری نگاه امام به استکبار در مورد جنگ

همین نگاه در مدل نگاه امام به جنگ هست که در پیام استقامت که نزد ما به پیام قطعنامه معروف است و ۲۹۴۶۷ صادرشده موجود است. نگاه اما به جنگ ایران و عراق به نگاه امام به‌نظام سلطه برمی‌گردد. صدام نماد دست آمریکا است که همهٔ نظام سلطه هم پشتش ایستاده و ما از ۳۳ کشور، فقط اسیر داشتیم، جدای از کشورهایی که داشتند کمک نظامی می‌کردند. هر دو قطب هم از صدام حمایت کردند. امام در همین چارچوب با دیدن این دست فتنه و با گرفتن اصل قرآنی «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکونَ فِتْنَهٌ وَ یکونَ الدِّینُ لِلَّه»[۳۶۶] می‌گویند که این الآن مهم‌ترین دعوا است و جنگ ما، جنگ تا رفع فتنه از عالم است. باید صدام را از بین ببریم. برای همین بود که رزمندگان و مردم می‌گفتند: «جنگ جنگ تا پیروزی.» فرماندهٔ جنگ، آقای هاشمی، می‌گفت: «جنگ جنگ تا یک پیروزی» ولی امام می‌گفت «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم». آمریکا فتنه است و صدام فتنهٔ آمریکایی برای جلوگیری از تداوم انقلاب و صدور انقلاب است و ما باید فتنه را از بین ببریم. ما حتی بعد از فتح خرمشهر رفتیم تا مستقیم با اسرائیل درگیر شویم، اما امام گفت که راه قدس از کربلا می‌گذرد. ابتدا باید کشورهای منطقه را که مانع هستند و پشت جبههٔ ما را تأمین نمی‌کنند و دست آمریکا هستند، برداریم، کاری که ما در سال‌های میانی دههٔ ۸۰ کردیم و از ایران، عراق، سوریه، لبنان و تا مرز اسرائیل خط تشکیل دادیم و خروجی‌اش پیروزی مقاومت فلسطین و لبنان در جنگ ۳۳ روزه، ۲۲ روزه و ۸‌روزه شد. امام در همین مسئله نیز محاسبه‌گری عقلانی واقعی می‌کرد که چگونه می‌شود در هر دو جبهه با دشمن مقابله کرد، یعنی هم در جبههٔ اصلی با عراق شکست می‌خوریم هم به‌جایی رفته‌ایم که کشور ما نیست و امکان پشتیبانی از نیروهایمان به‌آسانی میسر نیست و لذا موجب شکست در دو جبهه می‌شودمیای. یک جبهه را جبههٔ اصلی و دیگری را جبههٔ فرعی می‌گیریم. بعدازاینکه تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) که بعدها تبدیل به لشکر ۲۷ شد، بعد از آزادی خرمشهر به آنجا رفت، امام گفت که آموزش بدهید که خود جوانان آنجا بایستند. بعد هم که جهاد اسلامی لبنان و سپس حزب‌الله و بعد هم حماس و جهاد در خود فلسطین از درون آن‌ها بیرون آمد. لذا امام جنگ را با آمریکا و نه صرفاً صدام می‌دید و این مقابله را عنصری ذاتی انقلاب اسلامی می‌دید: «ملت‌های مسلمان باید بدانند که ایران کشوری است که رسماً با آمریکا می‌جنگد و شهدای ما، این جوانان و دلاوران ارتش و سپاه از ایران و اسلام عزیز در مقابل آمریکا دفاع می‌کنند. پس ذکر این مسئله ضروری است که درگیری‌های غرب کشور عزیز ما درگیری‌هایی است از جانب آمریکا که گروه‌های ازخدابی‌خبر وابسته، هرروز ما را با آن مواجه کرده‌اند و این به محتوای انقلاب اسلامی ما مربوط می‌شود که برپایهٔ استقلال واقعی بنا گشته است. چه‌اگر ما با آمریکا و یا سایر ابرقدرت‌ها و قدرت‌ها کنار آمده بودیم، گرفتار این مصائب نبودیم»[۳۶۷].

پس از پایان جنگ و زمانی‌که در کشور کسانی مثل آیت‌الله منتظری و نهضت آزادی و مهندس بازرگان در تداوم جنگ خدشه کردند، بار دیگر جنگ را در این ادبیات بازتولید کردند: «البته اگر همه علل و اسباب را در اختیار داشتیم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاتری می‌نگریستیم و می‌رسیدیم ولی این بدان معنا نیست که در هدف اساسی خود که همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده‌ایم. هرروز ما در جنگ برکتی داشته‌ایم که در همهٔ صحنه‌ها از آن بهره جسته‌ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده‌ایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌ایم، ما در جنگ، پرده از چهرهٔ تزویر جهان‌خواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناخته‌ایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیده‌ایم که باید روی پای خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشه‌های انقلاب پربار اسلامی‌مان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادری و وطن‌دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها سالیان سال می‌توان مبارزه کرد، جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظام‌های فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آن‌چنانی برخوردار شد و از همه این‌ها مهم‌تر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت»[۳۶۸].

تداوم استکبارستیزی در اوج شکست سیاسی و نظامی

قبلاً نظام دوقطبی و اکنون هم نظام تک‌قطبی، ما می‌خواهیم خودمان کشورمان را بسازیم. زمانی‌که جنگ تمام شد و در اوج آن شکست‌های نظامی، امام پیام استقامت را دادند و در آن به مواردی ازاین‌دست تأکید کردند: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنه‌ها و مرفهین بی‌درد شروع‌شده است»[۳۶۹].

«البته ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین‌الملل اسلامی‌مان بارها اعلام نموده‌ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطهٔ جهان‌خواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه‌طلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می‌گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می‌کنیم. ما درصدد خشکانیدن ریشه‌های فاسد صهیونیزم، سرمایه‌داری و کمونیزم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته‌ایم، به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظام‌هایی را که بر این سه‌پایه استوار گردیده‌اند نابود کنیم؛ و نظام اسلام رسول‌الله- صلی‌الله علیه و آله و سلم- را در جهان استکبار ترویج نماییم؛ و دیر یا زود ملت‌های دربند شاهد آن خواهند بود. ما با تمام وجود، از گسترش باج‌خواهی و مصونیت کارگزاران آمریکایی، حتی اگر با مبارزه قهرآمیز هم شده باشد، جلوگیری می‌کنیم»[۳۷۰].

امام ذیل همین، یک سری پیام دیگر داد. در پیام بازسازی تأکید کردند که ما در بازسازی کشور و اکنون‌که جنگ تمام‌شده است، نباید وابسته بشویم و باید بر اساس سرمایه‌های خودمان و بر اساس آن روحیه و سازوکار جهاد عمل کنیم. بعد فرمودند که بسیج دانشجو و طلبه مهم‌ترین رکن انقلاب است و مهم‌ترین وظایف آن‌هم ایجاد حکومت بزرگ اسلامی، مقابله با شرق‌زدگی و غرب‌زدگی است. امام این‌ها را اعلام کرد و بعد در منشور روحانیت نیز همین خط را باز کردند تا وصیت‌نامه که جزو مهم‌ترین عنصرهای آن است.

بسیج جهانی مستضعفین

در تفکر امام، یکی از شاخص‌های مقابلهٔ ما با استکبار این است که ما هم با استکبار، هم با ظلم و هم با ظلم‌پذیری مخالف هستیم. لذا باید مستضعفین را بیدار کرد و به مقابله با استکبار واداشت. امام این را خط در تداوم انقلاب اسلامی از صدور انقلاب بیداری اسلامی، تشکیل هسته‌های مقاومت حزب‌الله در جهان، بسیج جهانی مسلمین، اتحاد جمهوری‌های آزاد و مستقل، حکومت بزرگ اسلامی، امت واحدهٔ اسلامی و بسیج جهانی مستضعفین طرح کرد.

image006

image008

لذا امام در چارچوب‌های مختلف هم مسلمانان دنیا را دعوت به قیام کرد، هم سیاست‌های جمهوری اسلامی را در چارچوب اتحاد و حمایت از مستضعفین جهان اعلام کرد: «بیدار بشوید، برخیزید از جا. ای مستضعفین جهان! برخیزید و در مقابل ابرقدرت‌ها بایستید که اگر ایستادید، این‌ها هیچ کاری نمی‌توانند بکنند»[۳۷۱].

«مسلمان‌ها باید از جا برخیزند، باید قیام کنند. خدا فرموده است: إِنَّما أَعِظُکمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی. نگویید: تنها هستیم. تنهایی هم باید قیام بکنیم. اجتماعی هم باید قیام کنیم. باهم باید قیام کنیم. همه موظفیم به اینکه برای خدا قیام کنیم و برای حفظ کشورهای اسلامی قیام کنیم»[۳۷۲].

رهبر انقلاب نیز همین خط بیرونی را در قالب وظایف درونی ما بازتولید کردند، لذا در اوج قضایای بیداری اسلامی که آقا در مورد آن صحبت می‌کنند بحث‌های اقتصادی و جهاد اقتصادی ملت است. ما باید به خط بزنیم، بیداری اسلامی ایجاد کنیم و در داخل کشور جهاد اقتصادی به راه بیندازیم تا کشور تبدیل به الگو شود. یک تفکر مانند آقای جواد لاریجانی که نظریهٔ جناح راست و دستگاه سیاست خارجی در دههٔ ۷۰ شد و سپس چپ‌ها سوار بر این خط سخن از تنش‌زدایی زدند. می‌گفت که ایران، ام‌القری جهان است و ما باید این ام‌القری را حفظ کنیم، لازم شد به خاطر ام‌القری بقیه را از دست بدهیم، می‌دهیم، کمااین‌که دادیم و جز مقاومت در برابر اسرائیل تقریباً همهٔ حمایت‌های ما و ارتباطمان با نهضت‌های آزادی‌بخش دنیا قطع شد. این تز یک تز ریشه‌دار بود، یعنی عقبه‌ای از پیش از انقلاب به دنبال آن بودند، مثلاً شهید چمران یک سخنرانی در سال ۵۸ در دانشگاه دفاع ملی دارد که می‌گوید ما سال‌های آخر انقلاب ناامید بشدیم، کاری نمی‌شود کرد، شاه هم خیلی قوی است و آمریکا هم پشت آن است. به این نتیجه رسیدیم که به یک جزیره مثلاً ماداگاسکار برویم که هیچ‌کس به آن کار ندارد، آنجا را بگیریم. بعد عده‌ای از خانواده‌های حزب‌اللهی را ببریم و این‌ها ۱۵ یا ۲۰ سال در آنجا باشند و جامعهٔ اسلامی شکل بگیرد. بعد دوربین‌ها را از سراسر دنیا بیاوریم تا ببینند. ولی مدل امام و رهبری این نبود و آن‌ها پارامترها را عوض کردند. مدل این است که الگو شکل می‌دهیم و این الگو درگیر می‌شود ولی اولویت‌گذاری می‌کند. روی نقطهٔ اصلی دست می‌گذارد. اصلاً همین تنش با سلطه و استکبار را تبدیل به ابزار قدرت، جذب مردم و مستضعفین، شکل دادن اقتصاد، فرهنگ و سیاست مستقل و تحقق حکومت و جامعهٔ اسلامی و توسعه و پیشرفت آن می‌کنیم که دنیا ببیند با مقاومت می‌توان به پیشرفت رسید.

image010

در اینجا اولویت‌گذاری هم می‌شود. آنجایی که ما می‌بینیم ظلم نظامی شکل می‌گیرد، اگر بتوانیم و قدرت عقبه یعنی توانایی نظامی داشته باشیم، می‌آییم و پشتیبانی می‌کنیم. اگر دیدیم که این قدرت را نداریم، به خود آن آدم‌ها کمک می‌کنیم. جایی هم که دعوای نظامی بیرونی نیست و مثلاً یک گروه مسلمانان هستند که ضعیف هستند، بیدارشان می‌کنیم. با کار فرهنگی به آن‌ها می‌گوییم که چه بکنید و چه نکنید و کمک معنوی می‌کنیم. مدل امام این بود و رهبر انقلاب هم همین مدل را بازسازی کردند. انقلاب پروژه‌ای تمام نشده و پایان‌ناپذیر است. در سال ۵۷ به اولین پیروزی رسید ولی ادامه دارد. در مرحلهٔ دوم یعنی نظام اسلامی، چارچوب‌های کلی را اصلاح کردیم، ولایت‌فقیه و قانون اساسی گذاشتیم، ساختارهای کلی را بر اساس اسلام قراردادیم. بعد از نظام اسلامی به سمت دولت اسلامی رفتیم، یعنی اسلامی شدن منش و روش‌های مسئولین. بعد پروژهٔ جامعهٔ اسلامی است که ساختارها و سازوکارها را اصلاح کنیم و هم جامعه و مردم را در این چارچوب تغییر بدهیم و سبک زندگی اسلامی ایرانی را محوریت بدهیم. تا بتوانیم به امت واحدهٔ اسلامی برسیم.

image012

image014

 این دو کنار همدیگر است و این دو خط مبارزه باهم نتیحه‌بخش است؛ یعنی ما هم در مردم و هم در حکومت یک الگوی درونی ایجاد بکنیم. این الگو در معارضه با استکبار و با همراهی مستضعفین شکل می‌گیرد، اساساً از لوازم این الگوست، در تضاد با نظریاتی مثل دکترین ام‌القری یا سیاست خارجی توسعه‌گرا که امثال آقای سریع‌القلم می‌گویند. در دههٔ ۷۰ و متأسفانه در دههٔ ۹۰ همین‌طور شد. اول راست‌ها و بعد هم چپ‌ها گفتند که باید کشور خودمان را آباد کنیم. هر جا با نظام سلطه چالش داشتیم، دستمان را قطع کردیم؛ یعنی عملاً فقط فلسطین و لبنان ماند که آن‌هم چون ذات انقلاب اسلامی بود و نمی‌شد، رهبری هم محکم ایستاده بود. لذا الگوی اسلام ناب در تعارض با اسلام آمریکایی از مقاومت، تنش، تحول به پیشرفت و تمدن می‌رسد[۳۷۳]:

image016

image018

تلاش دشمن برای تغییر محاسبات و تحذیر رهبری به آن

نه‌فقط برای امام که برای رهبر انقلاب هم این بحث برنامهٔ دشمن مهم بود. ایشان این بحث را از دورهٔ ریاست‌جمهوری پیش آوردند و هرسال بسته به شرایط اسم آن را عوض می‌کردند. کلماتی مثل شبیخون فرهنگی، تهاجم فرهنگی، ناتوی فرهنگی و قتل‌عام فرهنگی. بعد گفتند جنگ نرم به معنی تغییر مغز و ذهن آدم‌ها است. آخرین تعبیرشان از جنگ نرم تغییر محاسبات مردم و مسئولین بود که چندی پیش وندی شرمن در مصاحبه با PBS گفت کاری که ما توانستیم انجام بدهیم این بود که توانستیم محاسبات مردم و مسئولین را تغییر بدهیم[۳۷۴]؛ یعنی ما را سر عقل آوردند و دیگر نمی‌گوییم می‌شود کشور را مستقل با استحکام ساختاری و عدم وابستگی به خارج ساخت.

نسبت استقلال با آرمان‌های دیگر

عنصر مهم دیگر نسبت استقلال با سایر آرمان‌ها از دیدگاه امام است:

استقلال و حکومت اسلامی: همان‌طور که در بحث اولویت‌گذاری دشمن‌شناسی برشمرده شد، اصل تشکیل و حفظ حکومت اسلامی مقدمهٔ استقلال است و استقلال به‌لحاظ زمانی گام بعد از تشکیل حکومت اسلامی است: «باید این برود تا ایران اصلاح بشود. دنبال او باید دست آمریکا، انگلستان، عرض می‌کنم که شوروی؛ این ۳ ابرقدرت، باید دستشان قطع بشود از ایران و ایرانْ مستقل برای خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال این معنی هستیم ان‌شاءالله»[۳۷۵].

«اسکلت حکومت تحقق پیدا بکند و بعد برویم سراغ این‌که محتوای این باید چی باشد. محتوا الآن یک محتوای غربی تقریباً باید گفت هست. نه غربی غرب‌زدگی! یک غربی وارداتی، یک غربی که این اجناس که خودشان نمی‌خواهند صادر می‌کنند، فرهنگی که خودشان نمی‌پذیرند برای ما صادر می‌کنند. یک همچو چیزهایی است الآن در کار. لکن ما باید حکومتمان را اساسش را درست کنیم. بعد برویم سراغ محتوا در درجهٔ دوم. نه‌اینکه حالا نباید اصلاً در این کارها دخالت بکنیم نه‌اینکه نباید فعالیت بکنیم، باید بکنیم. لکن نباید از آن اصل، آن اساس غافل باشیم. گاهی وقت‌هاست که برای خاطر توجه به فروع، آدم از اصل باقی می‌ماند، عقب می‌ماند. باید کاری بکنیم که از آن اصل عقب نمانیم. اصل قضیه که عبارت از استقرار یک حکومت مستقر تامّی است، اسلامی و صحیح این تحقق پیدا بکند. آن‌وقت بعدازاینکه اصل تحقق پیدا کرد برویم سراغ فروعش»[۳۷۶].

در این نگاه، حکومت اسلامی وابسته یک ترکیب پارادوکسیکال و نپذیرفتنی است: «بر هیچ‌یک از مردم و مسئولین پوشیده نیست که دوام و قوام جمهوری اسلامی ایران برپایهٔ سیاست نه‌شرقی و نه‌غربی استوار است و عدول از این سیاست، خیانت به اسلام و مسلمین و باعث زوال عزت و اعتبار و استقلال کشور و ملت قهرمان ایران خواهد بود»[۳۷۷]. البته ممکن است تحقق بعضی ابعاد آن در شرایط درخطر بودن اصل حکومت اسلامی به تأخیر بیفتد، نظیر تجدید روابط با عربستان که بعد از کشتار خونین مکه به تأخیر افتاده بود، یا روابط با بعضی از کشورهای کم‌تر سلطه‌گر نسبت به ما که جزو دو قطب بودند مثل کرهٔ شمالی یا چین برای تأمین سلاح در زمانی‌که اصل استقلال کشور درخطر بود؛ اما اگر این کنار گذاشتن به حدی گسترده شود که هویت حکومت وارونه شود، مثل سازش با آمریکا از نگاه امام پذیرفتنی نیست.

حکومت مستقل بدون اسلام هم نفی‌شده است: «مسیر ما اسلام است؛ ما اسلام می‌خواهیم. ما آزادی که اسلام تو [ی] آن نباشد نمی‌خواهیم. ما استقلالی که اسلام تو [ی] آن نباشد نمی‌خواهیم. ما اسلام می‌خواهیم. آزادی که در پناه اسلام است، استقلالی که در پناه اسلام است ما می‌خواهیم. ما آزادی و استقلال بی‌اسلام به چه دردمان می‌خورد؟»[۳۷۸].

استقلال و عدالت: در چارچوب فکری امام چنان‌که در بحث استکبار گفته شد، استقلال و عدالت به‌هم آمیخته‌اند. استقلال‌خواهی و استکبارستیزی، عدالت‌خواهی در فضای بین‌الملل است و عدالت‌خواهی در فضای داخلی مقابله با استکبار داخلی و دست‌های استکبار خارجی. در زمان تشکیل حکومت استقلال اولین گام است. در ادبیات امام ارتباط وثیقی بین اصل حکومت اسلامی و عدالت هست و ایشان بسیاری اوقات از جمهوری اسلامی به حکومت عدل اسلامی یاد می‌کند و چنان‌که دیدیم بی‌عدالتی را نیز زمینهٔ از بین رفتن استقلال می‌بیند که افرادی که از بی‌عدالتی سود می‌برند، زمینهٔ اعمال سلطه را فراهم می‌کنند. هم‌چنین ایشان تحقق عدالت و رفع استضعاف در داخل را زمینهٔ استقلال خارجی می‌بیند: «بدون شک جهان‌خواران به‌همان میزان که از شهادت‌طلبی و سایر ارزش‌های ایثارگرانهٔ ملت ما واهمه دارند، از گرایش و روح اقتصاد اسلام به‌طرف حمایت از پابرهنگان در هراسند و مسلّم هرقدر کشور ما به‌طرف فقرزدایی و دفاع از محرومان حرکت کند، امید جهان‌خواران از ما منقطع و گرایش ملت‌های جهان به اسلام زیادتر می‌شود»[۳۷۹].

«همهٔ مدیران و کارگزاران و رهبران و روحانیون نظام و حکومت عدل موظف‌اند که با فقرا و مستمندان و پابرهنه‌ها بیشتر حشرونشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمکنین و مرفهین و در کنار مستمندان و پابرهنه‌ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگی است که نصیب اولیا شده و عملًا به شبهات و القائات خاتمه می‌دهد که بحمدالله در جمهوری اسلامی ایران، اساس این تفکر و بینش در حال پیاده شدن است. … خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسئولین کشور ما پشت کردن به دفاع از محرومین و رو آوردن به حمایت از سرمایه‌دارها گردد و اغنیا و ثروتمندان ازاعتبار و عنایت بیشتری برخوردار شوند. … بدون شک جهان‌خواران به همان میزان که از شهادت‌طلبی و سایر ارزش‌های ایثارگرانهٔ ملت ما واهمه دارند، از گرایش و روح اقتصاد اسلام به‌طرف حمایت از پابرهنگان در هراسند و مسلّم هرقدر کشور ما به‌طرف فقرزدایی و دفاع از محرومان حرکت کند، امید جهان‌خواران از ما منقطع و گرایش ملت‌های جهان به اسلام زیادتر می‌شود و روحانیت عزیز باید به این اصل توجه عمیق داشته باشند و افتخار تاریخی و بیش از هزارساله پناهگاهی محرومان را برای خود حفظ کنند و به سایر مسئولین و مردم توصیه نمایند که ما نباید گرایش و توجه بی‌شائبه محرومین را به انقلاب و حمایت بی‌دریغ آنان را از اسلام فراموش کنیم و بدون جواب بگذاریم»[۳۸۰].

استقلال و آزادی: چنان‌که در موضوع استکبار گفته شد، عنصر آزادی در نظام فکری امام مرتبط با موضوع استکبار است. در این چارچوب قرار است مردم اقامه به قسط کنند لذا تحقق استقلال با آزادی و جمهوریت کاملاً به‌هم آمیخته‌اند و همین بود که در شعارهای انقلاب استقلال و آزادی و جمهوریت در کنار هم و با قید اسلامی آمد. به‌تعبیر رهبر انقلاب هم استقلال، آزادی در چارچوب یک ملت است؛ اما در تفکر امام در موضع تزاحم بین آرمان آزادی و استقلال، این آزادی است که با استقلال حد می‌خورد، کمااین‌که در تفکر امام یکی از حدود آزادی استقلال است که با مفاهیمی نظیر آزادی در چارچوب حفظ استقلال، منافع و مصالح مردم و کشور حد خورده و موارد سلبی زیر هم مطرح‌شده که باید از آن‌ها جلوگیری شود: وابستگی خارجی و پیگیری منویات اجانب، ارتباط با خارج و پول گرفتن از خارج[۳۸۱]، وابستگی به اسراییل و آمریکا[۳۸۲]، پیگیری سیطرهٔ اجانب بر مملکت، ارتزاق از اسراییل، تکرار منافع امریکا و اسراییل، انداختن مملکت به دام ابرقدرت‌ها، به‌دنبال سلطهٔ اجانب در داخل کشور بودن، جاسوسی[۳۸۳].

علاوه بر حدود امام خودکفایی را شرط و مقدمهٔ آزادی می‌بینند: «اگر شما بخواهید استقلال پیدا بکنید و آزادی حقیقی پیدا بکنید، باید کاری بکنید که در همه‌چیز خودکفا باشید؛ مستغنی باشید. کشاورز باید کاری بکند که دیگر ما احتیاج گندم به خارج نداشته باشیم. دانشگاهی باید کاری بکند که ما در طبابت، دیگر احتیاج به خارج نداشته باشیم، در مهندسی احتیاج به خارج نداشته باشیم»[۳۸۴].

از سوی دیگر ایشان آزادفکری را مقدمهٔ استقلال می‌بینند: «ما اگر بخواهیم مستقل باشیم باید اول افکارمان را مستقل کنیم، یعنی از آزادی فکری [آغاز کنیم] یک آزادی خارجی هست که کسی به آن تعرضی نکند، حالا یک همچه آزادی‌ای هست، اگر بگذارند؛ اما آزادی فکری این است که انسان در فکرش آزاد و بدون اینکه متمایل به یک‌طرف باشد فکر کند، در مسائل علمی هم همین‌طور است»[۳۸۵].

از سوی دیگر حتی رفع استضعاف را هم منوط به حضور مردم و کمک گرفتن از آنان می‌نماید: «ما باید دستمان را باز پیش ملت دراز کنیم؛ برای اینکه این مستضعفین و این بیچاره‌ها و این زاغه‌نشین‌ها را نجاتشان بدهیم، باید به ملت رجوع کنیم و ملت این کارها را بکند. همه‌مان یعنی باهم، همه‌مان روی‌هم‌رفته دست‌به‌هم بدهیم که یک وضع متوسطی برای این‌ها حاصل بشود که نه بی‌انصافی باشد نسبت به برادرهای همنوع شما. این‌ها را برادر خودتان حساب کنید»[۳۸۶].

استقلال و پیشرفت: در نگاه امام، پیشرفت در چارچوب استقلال است. یکی از نقدهای امام به رژیم شاه نیز همین پیشرفت وابسته بود، ایشان مشخصاً در پیام بازسازی حد خوردن پیشرفت را با استقلال مشخص کرده‌اند: «در مسئلهٔ بازسازی و سازندگی من اطمینان دارم که شخصیت‌های رده‌بالای نظام و مسئولین محترم و نیز مردم وفادار و انقلابی کشورمان چون گذشته هرگز قبول نمی‌کنند که نیل به این هدف به قیمت وابستگی ایران اسلامی به شرق و یا غرب تمام شود»[۳۸۷].

اساساً تئوری پیشرفت جمهوری اسلامی برپایهٔ مقاومت شکل‌گرفته که هم امام و هم رهبر انقلاب مدام به آن تأکید کرده‌اند مثلاً امام در پیام بسیج دانشجو و طلبه می‌فرمایند: «شما در جنگ تحمیلی نشان دادید که با مدیریت صحیح و خوب می‌توان اسلام را فاتح جهان نمود. شما باید بدانید که کارتان به پایان نرسیده است، انقلاب اسلامی در جهان نیازمند فداکاری‌های شماست و مسئولین تنها با پشتوانهٔ شماست که می‌توانند به‌تمامی تشنگان حقیقت و صداقت اثبات کنند که بدون امریکا و شوروی می‌شود به زندگی مسالمت‌آمیز توأم با صلح و آزادی رسید»[۳۸۸].

راه جهانی‌شدن نهضت، هم تحقق الگوی پیشرفت آن در عین مقاومت است: «ما اگر موفق بشویم و جمهوری اسلامی را با محتوای اسلام پیاده کنیم و یک حکومت اسلامی به‌تمام‌معنا در ایران بپا کنیم، این الگو خواهد شد از برای همهٔ کشورها که معنی دمکراسی را به آن معنای حقیقی، نه به آن معنای طرحی بدون حقیقت و معنی آزادی را به آن معنای حقیقی، نه به آن معنایی که برای اغفال دیگران است، ان‌شاءالله پیاده بشود»[۳۸۹].

ند:

استقلال و نهضت جهانی اسلام و بسیج جهانی مستضعفین: در بحث از بسیج جهانی مستضعفین گفته شد که این دو در تفکر امام نسبت وثیق با یکدیگر دارند که امام به‌صورت مدام به اثرات مقاومت ملت ایران بر بسیج جهانی مستضعفین تأکید کرده و شرط رهایی از استعمار را وحدت مسلمین می‌بینند: «هر دو ابرقدرت، کمر به نابودی ملل مستضعف بسته‌اند و ما باید از مستضعفین جهان پشتیبانی کنیم. ما باید در صدور انقلابمان به جهان کوشش کنیم و تفکر این‌که ما انقلابمان را صادر نمی‌کنیم کنار بگذاریم؛ زیرا اسلام بین کشورهای مسلمان فرقی قائل نمی‌باشد و پشتیبان تمام مستضعفین جهان است. از طرفی دیگر تمام قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها کمر به نابودی‌مان بسته‌اند و اگر ما در محیطی دربسته بمانیم قطعاً با شکست مواجه خواهیم شد. ما باید حسابمان را صریحاً با قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها یکسره کنیم و به آن‌ها نشان دهیم که با تمام گرفتاری‌های مشقت‌باری که داریم، با جهان، برخوردی مکتبی می‌نماییم»[۳۹۰].

امام استقلال حاصل‌شده در انقلاب را زنجیره‌ای از نهضت جهانی اسلام و در امتداد انقلاب‌هایی مثل انقلاب الجزایر می‌بیند و به‌ضرورت تداوم این الگوگیری در نهضت جهانی اسلام اشاره می‌کند: «انقلاب عظیم ملت شریف و مبارز ایران، پیامد انقلاب‌های رهایی‌بخش و نهضت‌های اصیل ملت‌های مبارز جهان و بخصوص ملت برادر و قهرمان الجزایر بود که سبب شد تا بزرگ‌ترین قدرت‌های شیطانی را از میان بردارند و امید است رهنمودی برای سایر ملل مستضعف و مسلمانان جهان بوده و بتواند با همبستگی و اتحاد، سلطهٔ همه استعمارگران و به‌خصوص شیطان بزرگ، آمریکای جهان‌خوار را از سر ملت‌های خود کوتاه نمایند»[۳۹۱]. جالب است که امام در تقابل با متفکرینی که انقلاب اسلامی را در تداوم حکومت صفوی و مشروطه می‌بینند به هردوی این موارد می‌تازد و همهٔ سلاطین را بدون استثناء جائر، ظالم و فاسق می‌بیند.

استقلال و معنویت: چنان‌که در بحث دوگانهٔ مستضعفمستکبر تبیین شد، امام عنصر استکبار را از عرفان گرفت و این دو هم به‌شدت درهم‌تنیده‌اند. هم معنویت و اسیر حب نفس و حب جاه نبودن است که انسان را به مقاومت و ایستادگی می‌رساند و به‌تعبیر امام دلیل عدم عمل به وظیفه عدم تهذیب است و بدون داشتن مبادی معنوی کار برای مردم و استقلال امکان ندارد. از سوی دیگر این استقلال است که زمینهٔ معنویت را فراهم می‌آورد. همهٔ آرمان‌ها و مشخصاً استقلال و عدالت هدف نهایی نیستند و مقدمه و زمینه‌ساز برای معنویت هستند: «مقصد انبیا از نهضت چه بوده است، مقصد پیغمبر اسلام- صلی‌الله علیه و آله و سلم- از نهضت اسلامی چه بوده است؟ مقصد ائمهٔ ما- علیهم‌السلام- چه بوده است؟ آیا فقط این بوده است که دست ستمکاران را کوتاه کنند؟ آیا دعوت انبیا فقط برای این بوده است که مزاحمین با مستضعفین را کنار بزنند؛ و همین‌که غلبه بر آن‌ها کردند و کار را به پیروزی و راندن آن‌ها رساندند، کار تمام است؟ آیا مقصد انبیا این است که ظالم نباشد فقط، یا مقصد بالاتر از این است؟ اگر مقصد بالاتر از این است، باید ما هم که تابع انبیا هستیم و تابع مکتب اسلام هستیم، به‌تبعیت از آن بزرگان دین و دنیا مقصدمان ‌همان مقاصد باشد.

… رفتن مستکبرین مقدمه است. رفاه مستضعفین یکی از مقاصد اسلام است. رژیم اسلامی مثل رژیم‌های، مکتب‌های مادی نیست، مکتب‌های مادی تمام همتشان این است که مرتع درست بشود! تمام همت این است که منزل داشته باشند؛ رفاه داشته باشند- آن‌هایی که راست می‌گویند- اسلام مقصدش بالاتر از این‌هاست. مکتب اسلام یک مکتب مادی نیست؛ یک مکتب مادی- معنوی است. مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد. معنویات، اخلاق، تهذیب نفس. اسلام برای تهذیب انسان آمده است؛ برای انسان‌سازی آمده است. همهٔ مکتب‌های توحیدی برای انسان‌سازی آمده‌اند. ما مکلفیم انسان بسازیم»[۳۹۲].

مصادیق استکبار از دیدگاه امام

حال بعضی مصادیق خارجی استکبار از دیدگاه امام را بررسی می‌کنیم:

آمریکاستیزی از دیدگاه امام

در چارچوب مدلی که شرح داده شد، امام به‌صورت جدی متوجه آمریکاستیزی به‌عنوان قلب استقلالخواهی است؛ و آمریکا به‌عنوان دشمن شمارهٔ یک و عامل تمام مشکلات موردتوجه ایشان است: «مهم‌ترین و دردآورترین مسئله‌ای که ملت‌های اسلامی و غیراسلامی کشورهای تحت سلطه با آن مواجه است، موضوع آمریکاست. دولت آمریکا به‌عنوان قدرتمندترین کشورهای جهان برای بیشتر بلعیدن ذخایر مادی کشورهای تحت سلطه، از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند. آمریکا دشمن شمارهٔ یک مردم محروم و مستضعف جهان است. آمریکا برای سیطرهٔ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی خویش برجهان زیر سلطه، از هیچ جنایتی خودداری نمی‌نماید. آمریکا مردم مظلوم جهان را با تبلیغات وسیعش که به‌وسیلهٔ صهیونیسم بین‌الملل سازمان‌دهی می‌گردد، استثمار می‌نماید. آمریکا با ایادی مرموز و خیانت‌کارش، چنان خون مردم بی‌پناه را می‌مکد که گویی در جهان هیچ‌کس جز او و اقمارش حق حیات ندارند»[۳۹۳].

در این چارچوب جنایات آمریکا و عمالش نسبت به مردم ایران، دنیا و جهان اسلام موردتوجه است: خدمات شاه به آمریکا نظیر ایجاد بازار سیاه برای آمریکا و اسرائیل با انقلاب سفید[۳۹۴]، رفتن زیر چکمهٔ آمریکا[۳۹۵]، پشتیبانی آمریکا از اسرائیل و هوادارانش، تحمیل باواسطه یا بی‌واسطهٔ وکلا بر ملت ایران، دنبال کردن برداشتن اسلام و قرآن از سر راه، خارِ راه استعمار دانستن و به حبس و زجر و اهانت کشیدن روحانیت، فشار برای تصویب‌نامه‌های مفتضح، معاملهٔ وحشی‌گری و بدتر از آن با ملت اسلام[۳۹۶]، در دست داشتن و به ورشکستگی و فقر کشیدن اقتصاد و بازار ایران[۳۹۷]، اشغال کشور و به نوکری کشیدن مسئولین کشور با استقراض دلار[۳۹۸] موردتوجه امام است: «هی قرض روی قرض بیاورید؟! هی نوکر بشوید! البته دلارْ نوکری هم هست! دلارها را شما می‌خواهید استفاده کنید، نوکری‌اش را ما بکنیم!». لایحهٔ کاپیتولاسیون به‌عنوان بزرگ‌ترین نماد وابستگی به آمریکا مورد اعتراض شدید امام است[۳۹۹] که موجب فروش استقلال و جزو ملل مستعمره شدن ایران شده است[۴۰۰]. هم‌چنین تبدیل‌شدن ایران به پایگاه نظامی آمریکا[۴۰۱]، تحریض و وادار کردن اسرائیل به تجاوزات پی‌درپی علیه اعراب و مسلمین و ادامهٔ اشغال فلسطین و دیگر سرزمین‌های اسلامی با تقویت نظامی و سیاسی و در اختیار گذاشتن اسلحه‌ی مرگبار[۴۰۲]، گرفتار کردن میلیون‌ها مردم شریف به چنگال عناصری کثیف و دور از انسانیت برای استفادهٔ رایگان از منابع زرخیز و مجال دادن به رژیم غیرقانونی ایران و دولت پوشالی اسرائیل برای غصب حقوق مسلمین و سلب آزادی و رفتار قرون‌وسطایی[۴۰۳]، منشأ کودتای ۱۳۳۲ بازگشت و حفظ شاه بر سر قدرت[۴۰۴]، منشأ تمام فشارها در تمامی ابعاد به مردم ایران، عقب نگه‌داشتن تمام کشورهای ضعیف در تمامی ابعاد فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی برای برخورداری از مخازن و منابع ما و سایر کشورهای عقب‌افتاده[۴۰۵]، سوزاندن ملت در آتش دیکتاتوری، کشتارهای دسته‌جمعی و سلب همهٔ آزادی‌ها با اتکا به پشتیبانی آمریکا[۴۰۶]، بردن نفت به‌وسیلهٔ آمریکا[۴۰۷]، تحمیل شاه با کودتای نظامی، به‌راه‌اندازی انقلاب سفید به نام مدرنیزاسیون ایران و نابودی کشاورزی با شعار اصلاحات أرضی، بازار مصرف مواد غذایی آمریکا شدن ایران، تاراج مخازن به‌نفع آمریکا و دادن سلاح‌های به‌دردنخور به ایران، تحمیل بیش از ۴۰ هزار مستشار با هزینه‌های سرسام‌آور[۴۰۸]، ایجاد پایگاه‌های (امنیتی، نظامی و…) مخالف با استقلال[۴۰۹]، تشویق و حمایت شاه و عمال او در کشتار بی‌رحمانهٔ مردم[۴۱۰]، عمل دولت و رییس‌جمهوری آمریکا به‌صورت دشمن ملت، فقیر کردن کشور، شریک جرم بودن در کشتار رژیم[۴۱۱]، دست داشتن آمریکا در تمام شریانات مملکت[۴۱۲]، آمریکا در رأس دشمنان اسلام[۴۱۳]، گرفتاری جهان اسلام و آفریقا به‌دست آمریکا[۴۱۴]، بردن شاه به آمریکا برای توطئه[۴۱۵]، مرکز جاسوسی و توطئه بودن لانهٔ جاسوسی[۴۱۶]، تلاش برای نمایش وجود هرج‌ومرج در ایران و محتاج به قیم و وحشی بودن ملت[۴۱۷]، منشأ ایجاد بحران[۴۱۸]، جنگ سیاسی و اقتصادی آمریکا علیه ایران[۴۱۹]، رفتار دوگانه در برابر کشتارهای دسته‌جمعی ایران، ویتنام، فلسطین و لبنان و دیگر مناطق، تنها فکر نیل به قدرت بودن رؤسای جمهور آمریکا[۴۲۰]، توطئهٔ شیطانی برای به جان ‌هم انداختن در داخل بالاتر از همهٔ توطئه‌ها مثل حصر اقتصادی و حملهٔ نظامی[۴۲۱]، ضد اسلام بودن آمریکا و صدمه خوردنش از اسلام[۴۲۲]، توطئه‌های آمریکا با حمله نظامی، حصر اقتصادی و فتوا گرفتن از فقها و مفتیان اهل سنت به کفر ایرانیان[۴۲۳]، به‌راه‌انداختن جنگ و بیرون آمدن دست آمریکا از آستین عراق، قصد نابودی ایران به‌وسیلهٔ آمریکا[۴۲۴]، بندوبست با ضدانقلاب[۴۲۵]، طرح‌های آمریکا بر ضد خلق و اسلام[۴۲۶]، عروسک‌های آمریکا بودن حکام منطقه[۴۲۷]، تحت فرمان آمریکا و مشروعیت دادن به جنایات اسرائیل و عراق[۴۲۸]، استفادهٔ آمریکا از جهالت و غرور صدام و واداشتن او به هجوم ایران[۴۲۹]، پشتیبانی آمریکا از جنایات و توصیهٔ ستمکاران دیگر به همکاری[۴۳۰]، حمایت آمریکا از جنایات اسرائیل[۴۳۱]، مخالفت و جنگ‌افروزی علنی آمریکا و بی‌اعتنایی ما به او[۴۳۲]، به‌دنبال گرفتار کردن دولت‌های اسلامی بودن آمریکا[۴۳۳]، آمریکا وحشی‌ترین رژیم در منظر مردم ما[۴۳۴]، برخورد آمریکا با ما به‌خاطر لغو بردگی آمریکا[۴۳۵]، جنایات آمریکا در مواردی نظیر کشتار مکه[۴۳۶]: «حکومت سعودی مطمئن باشد که امریکا لکهٔ ننگی بر دامنش نهاده است. … و ما همهٔ این جنایت‌ها را به‌حساب آمریکا گذاشته‌ایم»[۴۳۷]. عدل دروغین آمریکایی و تضییع حق ملت[۴۳۸] و در آستین داشتن افراد مختلف از جانب آمریکا و استکبار برای به شکست رساندن انقلاب[۴۳۹].

امام با ذکر اعتراض به آمریکا به‌عنوان عامل قیام[۴۴۰]، به دنبال قطع دست آمریکا بودن نهضت را نمایان می‌سازد[۴۴۱]: «تا آمریکا نرود و تا دست این ابرقدرت‌ها از روی مملکت ما برداشته نشود، ما نهضتمان برقرار است و فریادمان ‌هم برقرار است و کارها را ما انجام می‌دهیم».

امام آمریکا را دشمن اول ملت و عامل تمام گرفتاری‌ها می‌داند[۴۴۲]: «دنیا بداند که هر گرفتاری‌ای که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است؛ از امریکاست. … دیروز ممالک اسلامی به چنگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند؛ امروز به چنگال امریکا و عمال آن». ضمن نفی تمام ابرقدرت‌ها و بدتر دانستن آن‌ها از یکدیگر به سروکار داشتن امروز ملت با آمریکا اشاره می‌کند[۴۴۳]. امام دشمن شمارهٔ یک را آمریکا، انگلیس و شوروی و می‌داند، اما آمریکا را از همه بدتر می‌بیند[۴۴۴].

تمام گرفتاری ملت را از اسرائیل و آمریکا و اسرائیل را هم از آمریکا میداند: «آقا تمام گرفتاری ما از این امریکاست! تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است! اسرائیل هم از امریکاست»[۴۴۵].

«اسرائیل این جرثومهٔ فساد همیشه پایگاه آمریکا بوده است»[۴۴۶].

«این گرفتاری به‌اضافهٔ همهٔ گرفتاری‌ها زیر سر آمریکا و شوروی است. اگر آمریکا پشتیبانی از اسرائیل نمی‌کرد، اسرائیل می‌توانست فلسطین را غصب کند؟ می‌توانست ادعا کند که جولان مال ماست و آن را برای خودشان ثبت کند؟ اگر آمریکا نبود و این قدرت شیطانی نبود، این‌همه فساد در بلاد مسلمین حاصل می‌شد؟ این‌همه خون‌ریزی‌هایی که در بلاد مسلمین انجام می‌شود با تحریکات آمریکاست. آمریکا و آن‌هایی که با او هستند، این‌طورند و از این‌طرف شوروی هم همین‌طور»[۴۴۷].

«من از سال‌های طولانی راجع به اسرائیل و راجع به جنایات او همیشه در خطبه‌ها، در نوشته‌ها، گوشزد کرده‌ام به مسلمین که این یک غدهٔ سرطانی است در یک‌گوشهٔ ممالک اسلامی و این‌طور نیست که اکتفا بکند به همان قدس و این‌ها، این‌ها بنایشان بر این است که پیش بروند؛ یعنی این‌ها تابع سیاست آمریکا هستند. آمریکا هم آمالش فقط یکجا نیست، چنانچه همهٔ ابرقدرت‌ها می‌خواهند همهٔ ممالک را تحت سیطره قرار بدهند، اگر بتوانند»[۴۴۸].

«مهم‌ترین و دردآورترین مسئله‌ای که ملت‌های اسلامی و غیراسلامی کشورهای تحت سلطه با آن مواجه است موضوع آمریکاست. دولت آمریکا به‌عنوان قدرتمندترین کشورهای جهان برای بیشتر بلعیدن ذخایر مادی کشورهای تحت سلطه، از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند. آمریکا دشمن شمارهٔ یک مردم محروم و مستضعف جهان است. آمریکا برای سیطرهٔ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی خویش برجهان زیر سلطه، از هیچ جنایتی خودداری نمی‌نماید. آمریکا مردم مظلوم جهان را با تبلیغات وسیعش که به‌وسیلهٔ صهیونیسم بین‌الملل سازمان‌دهی می‌گردد، استثمار می‌نماید. آمریکا با ایادی مرموز و خیانت‌کارش، چنان خون مردم بی‌پناه را می‌مکد که گویی در جهان هیچ‌کس جز او و اقمارش حق حیات ندارند»[۴۴۹].

بر این اساس، امام به‌ضرورت مقابله با آمریکا، جلوگیری از منافع آمریکا و اسرائیل در ایران و مورد هجوم قراردادن آن فرامی‌خواند[۴۵۰]. نمونهٔ این دعوت‌ها: ضرورت استقلال و عدم وجود مستشار آمریکایی[۴۵۱]، نرفتن زیر بار ظلم و افشای هوشیارانهٔ نقشه‌های شوم جهان‌خواران بین‌المللی و در رأس آنان آمریکا[۴۵۲]، گسترش دادن حملات علیه آمریکا با تمام قدرت[۴۵۳]، عدم غفلت و تحقق آن با فریاد کشیدن بر سر آمریکا[۴۵۴]، حفظ وحدت و گرفتن موضع خصمانه علیه جنایات بی‌شمار دولت آمریکا[۴۵۵]، ایستادن در مقابل آمریکا با تمام قدرت و ترس نداشتن از هیچ نیرو[۴۵۶]، بیرون کردن آمریکا برای به‌وجود آوردن دولت اسلامی و ضرورت غلبه بر آمریکا[۴۵۷]، پرهیز از اقدامات به‌سود آمریکا مثل اختلاف[۴۵۸]، مطالبهٔ دولت‌ها از آمریکا به پایان ظلم[۴۵۹]، به‌خود آمدن و نهراسیدن از هیاهو و عربدهٔ آمریکا و تنگ‌کردن جهان بر آن‌ها و گرفتن حق خود با مشت گره‌کرده[۴۶۰]، تداوم مبارزات قاطع علیه جهان‌خوار بی‌رحم تا قطع تمام وابستگی‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی از آمریکا[۴۶۱]، نابودشدن در صورت کم‌ترین غفلت از آمریکا[۴۶۲]، در ستیز بودن با آمریکا و تداوم ستیز تا استقلال واقعی[۴۶۳]، آماده کردن مردم در هرنقطه برای جنگ و درگیری با آمریکا و اذناب خون‌خوارش چون عراق[۴۶۴]، راحت نگذاشتن آمریکا از جانب ملت و رهبری تا نابودی کامل منافع او[۴۶۵]، شروع مبارزهٔ سخت و بی‌امان علیه آمریکا، امید به پیروزی فرزندان در صورت تداوم دقیق وظیفهٔ مبارزه با آمریکای جهان‌خوار[۴۶۶]، امکان امنیت و رفاه ظاهری در صورت تسلیم آمریکا و ابرقدرت‌ها شدن و از بین رفتن استقلال و آزادی و شرافت، عدم تن به ذلت دادن ملت و ایستادن مقابل آمریکا، عدم فروش خود برای ارزانی اجناس، عدم توقع تعریف آمریکا از ما و ساقط شدن در این صورت[۴۶۷]، ضرورت بیدارکردن مردم و جلوگیری از تعیین مقدرات ما به‌وسیلهٔ آمریکا[۴۶۸]، دنبال کار کردن ابرقدرت‌ها برای خود نبودن و زیر پا گذاردن آمریکا و جلوگیری از دخالت او و دیگران در امور ما[۴۶۹]، عزا گرفتن هنگام تعریف آمریکا از ما[۴۷۰]، تحقیر آمریکا به‌وسیلهٔ ایران[۴۷۱]، خرید کالاهای آمریکایی به‌مثابهٔ کمک به دشمنان اسلام و دهن‌کجی به اسلام، نظام و ملت و ضرورت احتراز از آن[۴۷۲]، دشمنی سرسخت با همکاران آمریکا در داخل کشور[۴۷۳] و تهدید آمریکا به‌ضرورت خروج از منطقه[۴۷۴]:

«من بارها گفته‌ام و هم‌اکنون اعلام می‌کنم که ایران باید تا قطع تمام وابستگی‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی خود از آمریکا به مبارزات قاطع خود علیه این جهان‌خوار بی‌رحم ادامه دهد؛ و بعد درصورتی‌که ملت بیدار و شریف ما اجازه دهد، ارتباط بسیار عادی خود را در حد سایر کشورها با امریکا برقرار می‌کند. … دست آمریکا و سایر ابرقدرت‌ها تا مِرْفق به خون جوانان ما و سایر مردم مظلوم و رزمندهٔ جهان فرورفته است. ما تا آخرین قطرهٔ خون خویش با آنان شدیداً می‌جنگیم؛ چراکه مرد جنگیم. ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می‌کنیم؛ چراکه انقلاب ما اسلامی است؛ و تا بانگ لا اله الا اللَّه و محمد رسول‌الله بر تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست؛ و تا مبارزه در هر جای جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم. ما از مردم بی‌پناه لبنان و فلسطین در مقابل اسرائیل دفاع می‌کنیم»[۴۷۵].

«جهان باید بداند که ایران راه خدا را پیداکرده است و تا قطع منافع آمریکای جهان‌خوار، این دشمن کینه‌توز مستضعفین جهان، با آن مبارزه‌ای آشتی‌ناپذیر دارد»[۴۷۶].

«ملت انقلابی ایران دفاع از اسلام و قطع دست شیطان بزرگ از منطقه را در رأس برنامه‌های خود می‌داند»[۴۷۷].

اهمیت این مقابله به‌حدی است که امام ضرورت مقابله با صرف احتمال هل دادن کشور به سمت آمریکا را تبیین کرده و تأکید می‌کنند که حتی نباید منتظر فرمان برای این برخورد بود[۴۷۸]: «یک جریانی در کار است که آن جریان انسان را از این معنا می‌ترساند که بخواهد به‌طور خزنده این کشور را باز هل بدهد طرف آمریکا؛ بخواهند از این راه پیش بروند؛ و این یک مسئله‌ای است که به‌قدری اهمیت دارد در نظر اسلام و باید آن‌قدر اهمیت داشته باشد در نظر شما فرماندهان و دیگران که اگر احتمال این را بدهید، باید مقابلش بایستید، نه اینکه اول یقین کنید به‌این‌که مسئله این‌طوری است. بعضی چیزهاست که اگر انسان احتمالش را بدهد، یک احتمال صحیحی بدهد، باید دنبال کند او را و به آن اعتراض کند. شما اگر احتمال بدهید – یک احتمال درستی – که یک ماری الآن توی این اتاق (هست) پا می‌شوید می‌روید بیرون؛ احتراز از آن می‌کنید».

با توجه به تصویر جهانی و داخلی نسبت به قدرت شکست‌ناپذیر بودن آمریکا، امام در موارد متعدد به ضعف آمریکا و توان ملت ایران برای مقابله با او اشاره می‌کنند، به‌صورت نمونه: دعوت به مقابله با آمریکا و عدم امکان سرکوب ملت قیام کرده برای خدا به‌وسیلهٔ رییس‌جمهور آمریکا[۴۷۹]، عدم امکان انجام غلط‌کاری از سوی آمریکا و عدم امکان دخالت نظامی و ایستادن مقابل همهٔ دنیا[۴۸۰]، نترسیدن از اقدام نظامی و محاصرهٔ اقتصادی به‌علت شیعهٔ ائمه شهادت‌طلب بودن و عدم همراهی همهٔ دولت‌ها با آمریکا[۴۸۱]، به‌ضرر آمریکا بودن جنگ سیاسی و عدم ضرر رساندن جنگ اقتصادی به ایران[۴۸۲]، خوکردن مردم به انقلاب و انقلابی شدن، شهادت‌طلبی و امکان آسان ایستادن مقابل آمریکا[۴۸۳]، عدم امکان حملهٔ نظامی به‌علت اطلاع ملت آمریکا از به ضرر بودن آن[۴۸۴]، به‌دنبال نشان دادن به همهٔ دنیا بودن برای امکان شکست قدرت فائقهٔ صاحب سلاح، شناخت آمریکا و علم به امکان مقاومت در مقابل او[۴۸۵]. از سوی دیگر ضعف درونی آمریکا و ناتوانی مقابله را با مواردی مثل ازدست‌دادن قدرت تفکر و عجز از ادارهٔ آمریکا[۴۸۶]، عدم ترس ملت شهادت‌طلب از دخالت نظامی و محاصرهٔ اقتصادی[۴۸۷] و دست غیبی در سرکوبی طبس[۴۸۸]، ذلت آمریکا درنتیجهٔ مقاومت ما[۴۸۹] نیز در ادبیات امام هست.

ایشان ذیل الگوی سیاست خارجی جمهوری اسلامی رابطهٔ غیرظلم‌پذیرانهٔ جمهوری اسلامی با آمریکا را تبیین می‌کند، البته اکثر این موارد قبل از پیروزی انقلاب است. نظیر رابطهٔ خصمانه با آمریکا در صورت معامله به‌صورت کنونی و نبودن اشکال در رابطه در صورت احترام متقابل و عادلانه و عدم ظلم و انظلام[۴۹۰]، انتظار از آمریکا به احترام گذاشتن به مصالح ملت، استقلال مملکت و خودداری از دخالت در أمور ما[۴۹۱]، عدم تحمل کارهای ظالمانهٔ آمریکا ضمن روابط دوستانه با ملت‌ها و رعایت احترام متقابل در صورت رفتار با احترام[۴۹۲]، عدم تضمین فروش نفت به آمریکا[۴۹۳]، ضدیت با آمریکا به‌معنای عدم وابستگی[۴۹۴]، از بین بردن تمام اشکال نفوذ اقتصادی، نظامی، سیاسی و فرهنگی آمریکا برای پیدا کردن استقلال حقیقی[۴۹۵]. امام با مردمی دیدن مبارزه با استفاده از دیپلماسی عمومی مردم آمریکا را نیز به فشار واردکردن به دولت آمریکا فراخوانده است[۴۹۶].

نفی رابطه و مذاکره با آمریکا

امام با رابطهٔ مظلوم و ظالم و غارت‌گر و غارت‌زده دانستن رابطه با آمریکا[۴۹۷]، امکان رابطه با دولت آمریکا را در صوت عدم داشتن نگاه ارباب‌رعیتی[۴۹۸] و امکان روابطی عادی در صورت ریاست‌جمهوری غیر مایل به اقدام علیه ما را متذکر می‌شوند[۴۹۹]. عدم مذاکره با آمریکا و مسئولیت در قبال جوان ازدست‌داده‌ها و ملت‌های به نابودی کشیده شده توسط آمریکا[۵۰۰] نیز عملاً مذاکره با آمریکا را نفی می‌نماید. امکان برقراری ارتباطات بسیار عادی با آمریکا در صورت موافقت ملت[۵۰۱]، به خیر و صلاح ملت مظلوم بودن قطع رابطه با آمریکا، به‌ضرر ملت مظلوم و به‌نفع چپاولگر بودن رابطهٔ بین یک ملت به‌پاخاسته برای رهایی از چنگال چپاولگران بین‌المللی با یک چپاولگر عالم‌خوار، دلیل بر قطع امید آمریکا از ایران بودن و ضرورت جشن گرفتن قطع رابطه و به‌مثابهٔ خاتمه دادن به چپاولگری‌ها[۵۰۲]، دوست نخواستن آمریکا و خواستن خدمت‌گزار تقدیم‌کنندهٔ منافع ملت و تحمیل‌کنندهٔ ذلت به خود[۵۰۳]. در مقابل این نگاه در پی تصرف سفارت آمریکا مطالبات مختلفی در مورد قطع رابطه، نفی مذاکره و گروگان‌ها به‌وسیلهٔ امام خمینی مطرح‌شده است. نظیر مطالبهٔ تحویل دادن شاه و خزائن ما[۵۰۴]، دست برداشتن از جاسوسی بر ضد نهضت[۵۰۵]، سرفرود آوردن به قوانین بین‌المللی از جانب آمریکا[۵۰۶]، اعتراف به اقدامات، تحویل شاه و جبران خسارات دیکتاتوری شاه بر ایران[۵۰۷].

بخشی از جملات امام در این مورد چنین است: «ما روابط با آمریکا را می‌خواهیم چه بکنیم. روابط ما با آمریکا روابط یک مظلوم با یک ظالم است؛ روابط یک غارت‌شده با یک غارت‌گر است. ما می‌خواهیم چه کنیم. آن‌ها میل دارند که با ما روابط، آن‌ها احتیاج دارند که با ما روابط داشته باشند؛ ما چه احتیاجی به آمریکا داریم. آمریکا آن‌طرف دنیاست. آن‌ها می‌خواهند که بازار داشته باشند اینجا. آن‌ها باز طمع دارند که نفت ما را بخورند. ما که اسلام که بنا ندارد که ظلم به دیگری بکند، مظلوم هم نخواهد شد»[۵۰۸].

«خیال نکنید که روابط ما با آمریکا و روابط ما با نمی‌دانم شوروی و روابط ما با این‌ها یک‌چیزی است که برای ما یک صلاحی دارد. این مثل رابطهٔ بره با گرگ است! رابطهٔ بره با گرگ، رابطهٔ صلاحمندی برای بره نیست، این‌ها می‌خواهند از ما بدوشند»[۵۰۹].

«ما چنانچه بخواهیم اسلام را پیش ببریم دیگر نباید نوکر باشیم. اگر نوکر نباشیم رابطه‌اش را با ما قطع می‌کند. ما از خدا می‌خواهیم که رابطه قطع بشود. ما ذلت را نخواهیم پذیرفت برای خاطر اینکه یک رابطه با یک ابرقدرت داشته باشیم. شرافتی نیست رابطه داشتن با امثال آمریکا. دولت آمریکا یک شرافت انسانی مع‌الأسف الآن ندارد که ما بخواهیم به‌واسطهٔ آن شرافت انسانی‌اش با آن رابطه داشته باشیم. دولت آمریکا این است که دارید می‌بینید که مظلوم را در هرجا پیدا می‌کند پوست می‌کند. هر جا بتواند می‌رود و بمب سرشان می‌ریزد. هرچه بتواند ذخایر ملت‌ها را می‌برد. ما بخواهیم روابط با این‌ها داشته باشیم؟ بهتر این است که ما با این‌ها روابط نداشته باشیم. بهتر این است با آن‌هایی که می‌خواهند ما را بچاپند رابطه نداشته باشیم تا یک‌وقتی که به خود بیایند و بفهمند شرق هم هست در عالم»[۵۱۰].

«رابطهٔ بین یک ملت به‌پاخاسته برای رهایی از چنگال چپاولگران بین‌المللی با یک چپاولگر عالَم‌خوار، همیشه به‌ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. ما این قطع رابطه را به فال نیک می‌گیریم؛ چون‌که این قطع رابطه دلیلی بر قطع امید آمریکا از ایران است. ملت رزمندهٔ ایران این طلیعهٔ پیروزی نهایی را که ابرقدرت سفاکی را وادار به قطع رابطه- یعنی خاتمه دادن به چپاولگری‌ها- کرده است، اگر جشن بگیرد حق دارد»[۵۱۱].

«رابطهٔ ما با آن‌ها غیرازاین است که رابطهٔ چپاولگر و چپاول‌بشو است؟ برای چه ما می‌خواهیم این را؟»[۵۱۲].

«ما تا آخر ایستاده‌ایم و با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این‌که آدم بشود و از ظلم کردن دست‌بردارد و از آن‌طرف دنیا نیاید در لبنان و نخواهد دستش را به‌طرف خلیج‌فارس دراز کند»[۵۱۳].

در این چارچوب امام از تحریم و قطع رابطه با آمریکا استقبال می‌کند و آن را عامل پیشرفت کشور می‌داند: «با آغوش باز، این انزوا را می‌پذیریم. تا انزوا نباشد افکار شما به راه نمی‌افتد. … این ارتباطی که شمارا به انزوای حقیقی می‌کشد- نمی‌توانید خودتان اهل صنعت بشوید و نمی‌تواند مملکتتان صنعتی بشود، نمی‌توانید مستقل باشید و نمی‌توانید آزادباشید. این انزوا از نعمت‌های بزرگ خداست»[۵۱۴].

اسرائیل از دیدگاه امام[۵۱۵]

امام از یک‌سو به برشمردن آثار سوء خدمت شاه به اسرائیل ذیل ترسیم خیانت شیعه نزد اهل تسنن می‌پردازد[۵۱۶] و از سوی دیگر ویژگی‌های بد اسرائیل نظیر اهل خدعه، فریب و تقلب بودن یهود را برمی‌شمارد[۵۱۷] و به تشریح اقدامات اسرائیل در ایران همت می‌گمارد، به‌صورت نمونه: ادارهٔ تلویزیون شاهنشاهی توسط عمال اسرائیل[۵۱۸]، روابط گستردهٔ رژیم شاه با اسرائیل[۵۱۹]، در مراکز حساس کشور بودن عمال اسرائیل[۵۲۰]، در دست داشتن اقتصاد شاهنشاهی و بازار و ورشکستگی و فقر حاصل از آن[۵۲۱]، تسلط اسرائیل بر شئون اقتصادی و آموزش‌وپرورش[۵۲۲]، به‌خطر انداختن اقتصاد مملکت[۵۲۳]، دخالت در تمام شئون اقتصادی، نظامی و سیاسی ایران به‌دست دولت شاه، تبدیل ایران به پایگاه نظامی اسرائیل[۵۲۴]، حضور کارشناسان اسرائیلی در جشن شاهنشاهی[۵۲۵]، هدایت اعمال سرکوبگرانهٔ شاه در جمعهٔ خونین با فرستادن سرباز[۵۲۶]، تلاش اسرائیل برای بقای شاه[۵۲۷] و مجازات اسرائیل به‌خاطر کمک مشاورینش به پلیس و ارتش برای زجر و شکنجهٔ ملت[۵۲۸].

امام ضمناً به بازخوانی جنایات اسرائیل علیه فلسطین می‌پردازد، مثل جاری کردن خون[۵۲۹]، دشمن اسلام و در حال جنگ با اسلام بودن و تخریب مسجدالاقصی به‌وسیلهٔ او[۵۳۰]، آواره کردن مردم بی‌گناه فلسطین[۵۳۱]، غصب بیت‌المقدس و از بین بردن همه‌چیز مسلمین[۵۳۲]، کشتن مسلمین به‌وسیلهٔ اسرائیل[۵۳۳]، دشمنی سرسخت با اسلام و مسلمین[۵۳۴]، موافقت ابرقدرت‌ها با صهیونیسم و به آتش کشیدن مسلمین[۵۳۵]، در رأس دشمنان اسلام بودن اسرائیل[۵۳۶]، عدم اکتفا به بیت‌المقدس و در معرض خطر بودن تمام دول اسلامی[۵۳۷]، ادامهٔ یهود بنی‌قریضه بودن صهیونیست‌ها[۵۳۸]، کم‌نظیر در تاریخ بودن جنایات اسرائیل در لبنان[۵۳۹]، به‌دنبال از نیل تا فرات بودن اسرائیل[۵۴۰]، تلاش اسرائیل و صدام برای سیطره بر منطقه[۵۴۱] دست اسرائیل در آستین آل سعود، عامل کشتار مکه[۵۴۲].

در همین راستا نسبت به یهود و بهاییت اعلام‌خطر می‌شود. اعتراض به قدرت دادن به بهاییان[۵۴۳] و دادن مقدرات به یهود و بهاییت[۵۴۴] نیز موردتوجه است. امام با تحذیر دولت‌ها به‌خصوص دولت ایران از اسرائیل و عمال خطرناک آن به‌مثابهٔ مادهٔ فساد در قلب ممالک اسلامی با پشتیبانی دول بزرگ و قیام مسلحانهٔ وی بر ضد ممالک اسلامی[۵۴۵]، غیرقابل جلوگیری بودن آن را در صورت مهلت دادن یادآور شده[۵۴۶]، صهیونیسم را دشمن سرسخت اسلام و انسانیت[۵۴۷] و به دنبال قبضه کردن ممالک اسلامی می‌داند[۵۴۸].

در گفتمان امام، هدف نهضت، طرد عمّال اسرائیل[۵۴۹] و مخالفت با برنامه خارجی (اسرائیلی) است[۵۵۰]. اهمیت این ماجرا به حدی است که بسیاری از درگیری‌های مستقیم امام با رژیم شاه در کنار اعتراض به آمریکا، با محوریت اعتراض به اسرائیل سامان‌یافته بود.

در همین چارچوب ضرورت مقابله با اسرائیل با ادبیات مختلف طرح می‌شود، به‌صورت نمونه: حمایت از کشورهای اسلامی در معارضه با اسرائیل[۵۵۱]، ضرورت مقابله با اسرائیل، مخالفت با پیمان با اسرائیل[۵۵۲]، غصب فلسطین و ضرورت بیرون کردن یهود[۵۵۳]، دعوت وزرا و ارتش به برخورد با صهیونیست‌ها[۵۵۴]، ضرورت ریشه‌کن کردن مادهٔ فساد اسرائیل و قلع‌وقمع آن بر دول و ملل اسلامی، حرام و مخالف اسلام بودن کمک به اسرائیل مثل فروش اسلحه، مواد منفجره و نفت، رابطه با اسرائیل و عمال آن به‌صورت تجاری یا سیاسی یا با مصرف کالاهای اسرائیلی[۵۵۵]، لزوم دفع اسرائیل به‌هرنحو و کمک به مدافعین بر دولت‌ها و سایر مسلمین[۵۵۶]، تداوم پیکار به شکل پیگیر و خستگی‌ناپذیر[۵۵۷]، نبودن راهی جز ادامهٔ جهاد در زمان جاری بودن خون، اشغال سرزمین و ویرانی خانه‌ها[۵۵۸]، ضرورت تنگ کردن همهٔ روزنه‌های حیاتی و نبرد اقتصادی و دیگر زمینه‌ها[۵۵۹]، ضرورت بسیج همهٔ قوا و نیروی دولت‌های عربی جهت یاری فلسطینیان[۵۶۰]، وادار به همراهی کردن دولت‌های کوتاهی‌کننده در مبارزه با اسرائیل با توبیخ، تهدید و قطع روابط از جانب دیگر دولت‌های اسلامی، استفاده از نفت و دیگر امکانات به‌عنوان حربه علیه اسرائیل و استعمارگران، شکستن سکوت و برخاستن به پیکار اسرائیل در صف دولت‌های ممالک اسلامی، عدم اعتنا به توصیه یا امر سازمان‌های وابسته به قدرت‌های استعماری برای آتش‌بس[۵۶۱] و امکان فشار به اسرائیل برای اجبار به تخلیهٔ سرزمین‌های مسلمین از جانب حکومت‌ها[۵۶۲].

امام با بازخوانی تولد اسرائیل با تبانی و هم‌فکری دولت‌های استعماری غرب و شرق برای سرکوبی و استعمار ملل اسلامی[۵۶۳]، اختلاف سران اسلامی را عامل ایجاد و مانع حل مشکل فلسطین می‌داند[۵۶۴]، پشتیبانی از نهضت مقدس فلسطین در صورت دست یافتن به قدرت و قطع دادن نفت به اسرائیل[۵۶۵]، تعلق قدس به مسلمین و ضرورت بازگشت به آنان[۵۶۶]، در کنار ملت فلسطین بودن[۵۶۷]، دعوت به مقابله با اسرائیل[۵۶۸]، طرد اسرائیل و عدم روابط و قطع فروش نفت به او[۵۶۹]، وجوب بیرون کردن و کشتن اسرائیلی‌ها و قطع آن‌ها تا آخرین نفرشان در صورت توانایی[۵۷۰] قطع رابطه با اسرائیل[۵۷۱]، دعوت عموم مسلمانان جهان و دولت‌های اسلامی به پیوستن به‌هم برای کوتاه کردن دست اسرائیل غاصب و پشتیبانان آن[۵۷۲]، غدهٔ سرطانی بودن اسرائیل و وجوب تجهیز هر مسلمان در مقابل آن[۵۷۳]، گسترش دادن حملات علیه اسرائیل با تمام قدرت[۵۷۴] و حمایت از مبارزات برادران فلسطینی و جنوب لبنان در برابر اسرائیل غاصب[۵۷۵].

امام با مشخص‌کردن جمعهٔ آخر رمضان به‌عنوان روز قدس در موارد متعدد از اهمیت این روز سخن گفته است. روز اسلام بودن روز قدس با احیای اسلام و اجرای قوانین اسلام در ممالک اسلامی، روز جدا شدن حق از باطل[۵۷۶] و روز بسیج عمومی اسلامی، مقدمه بودن آن برای تشکیل حزب مستضعفین در سراسر دنیا[۵۷۷]، ضرورت اتحاد و کندن ریشهٔ فساد اسرائیل با نیروی ایمان[۵۷۸]، به‌پاخواستن و نابودکردن اسرائیل، ستیز با صهیونیسم و اسرائیل[۵۷۹]، استفاده از مسلسل‌های متکی بر ایمان و قدرت اسلام برای آزادی قدس[۵۸۰]، ضرورت اتحاد و قاطعیت مسلمانان جهان در برابر اسرائیل و طرد حامیان و همکاران مرتجع آنان در منطقه همچون صدام خائن[۵۸۱]، استفاده از سلاح نفت به‌مثابهٔ رگ حیات دنیا[۵۸۲]، قیام کشورهای اسلامی باهم و از بین رفتن اسراییل در این صورت و قدرتمندترین بودن در صورت دست دادن به هم[۵۸۳]، ضرورت محوشدن اسرائیل از صحنهٔ روزگار[۵۸۴] و ضرورت تجهیز تمام نیرو و وحدت برای محو اسرائیل از جغرافیا و نجات از آمریکا[۵۸۵].

هرگونه سازش نیز اکیداً نفی میشود. از این منظر قرارداد کمپ‌دیوید و یا هر اقدام مستحکم‌کنندهٔ موقعیت اسرائیل نه‌تنها به‌ضرر اعراب و فلسطینی‌ها بلکه به‌ضرر همهٔ کشورهای منطقه و درنتیجه تقویت همهٔ نیروهای ارتجاعی منطقه است[۵۸۶]: نفی سازش و خیانت به اسلام، مسلمین و برادران عرب دانستن صلح و تأیید موضع‌های سیاسی کشورهای مخالف پیمان[۵۸۷]، مقابلهٔ مبنایی انقلاب اسلامی با اسرائیل و دوستی شاه با اسرائیل به‌عنوان یکی از اختلافات مردم با شاه[۵۸۸]، نفی سازش با اسرائیل به‌صورت عام و نیز مصادیقی خاص مثل اقدام انور سادات[۵۸۹]، خیانت به اسلام و مسلمین بودن سازش[۵۹۰]، نفی اتلاف وقت باکارهای سیاسی و برخوردهای سازشکارانه با ابرقدرت‌ها و مهلت دادن به جنایت‌های بی‌امان اسرائیل[۵۹۱]، فریضهٔ بزرگ اسلامی بودن مخالفت با به‌رسمیت شناختن اسرائیل برای دولت‌های اسلامی[۵۹۲]، ضرورت نگذراندن مسائل با حرف، صحبت، شوخی و مزاح در مورد خطر مادهٔ سرطانی اسرائیل برای منطقه و اسلام[۵۹۳]، تهدید به تأدیب به رسمیت شناسندگان اسرائیل به‌وسیلهٔ ملت و پاسداران[۵۹۴]، نفی سازش با اسرائیل[۵۹۵]، ضرورت عدم پذیرش اسرائیل و خارج کردن سازشکاران از میان خود[۵۹۶] و لذا امام جرم ما را از دید جهان‌خواران و متجاوزان مبارزه با اسرائیل می‌داند[۵۹۷].

«تا کی تحمل جنایات وحشتناک بر برادران افغانستان و لبنان را نموده و به ندای آنان جواب نمی‌دهند؟ تا کی به‌جای مقابله با دشمنان اسلام و برای نجات قدس از اسلحهٔ گرم و قدرت نظامی و الهی غفلت نموده و باکارهای سیاسی و برخوردهای سازش‌کارانه با ابرقدرت‌ها وقت گذرانده و به اسرائیل مهلت جنایت‌های بی‌امان داده و شاهد قتل‌عام‌ها باید بود؟ آیا سران قوم نمی‌دانند و ندیده‌اند که مذاکرات سیاسی با سیاست‌مداران قدرتمند و جنایت‌کاران تاریخ، قدس و فلسطین و لبنان را نجات نخواهد داد و هرروز بر جنایات و ستمگری‌ها افزوده خواهد شد؟ باید برای آزادی قدس از مسلسل‌های متکی بر ایمان و قدرت اسلام استفاده و بازی‌های سیاسی را که از آن بوی سازش‌کاری و راضی نگه‌داشتن ابرقدرت‌ها به مشام می‌رسد کنار گذاشت. باید ملت‌های مسلمان خصوصاً ملت فلسطین و لبنان، کسانی را که با مانورهای سیاسی وقت‌گذرانی می‌کنند، تنبه نموده و زیر بار بازی‌های سیاسی که نتیجه‌ای جز زیان و ضرر برای ملت مظلوم ندارد نروند»[۵۹۸].

مقابله با بقیهٔ بلوک غرب: انگلیس‌ستیزی و مقابله با فرانسه

گرچه امام در تعریف خود رأس سلطه و مشخصاً رأس بلوک غرب یعنی آمریکا را هدف قرارگرفته است، از انگلیس و جنایات گذشته و فعلی او نیز بی‌توجه نمی‌گذرد، به‌صورت نمونه: تنفر ملت از آمریکا، انگلیس و شوروی به‌خاطر فشار آوردن به ملت و تأیید جنایت‌کاران[۵۹۹]، دعوت دولت‌های انگلیس و آمریکا به دست برداشتن از روش‌های خود و عدم بدبین کردن ملت ایران به ملت‌های آن‌ها[۶۰۰].

در مورد فرانسه نگاهی دوطرفه موجود است: قدردانی از دولت فرانسه به‌دلیل آزادگذاشتن امام بعد از سخت‌گیری اولیهٔ این دولت[۶۰۱]، نفی ادعای دولت فرانسه در طرفداری آزادی مثل جلوگیری از گفتن مظالم شاه[۶۰۲]، جانب‌داری دولت فرانسه از شاه و اشتباه بودن آن، نقد ادعای آزادی‌خواهی فرانسه با جلوگیری از فریاد زدن در برابر مظلومان و آزادی‌خواهان برای تداوم جنایت[۶۰۳]، تشکر از دولت فرانسه برای مهیاکردن وسایل امنیت و آزادی بیان مردم به‌خاطر اظهار حس انسان‌دوستی و علاقه به آزادی و استقلال کشور[۶۰۴].

مقابله با بلوک چپ و شوروی‌ستیزی

در چارچوب نفی دوقطبی، امام نه‌تنها به مقابله با بلوک راست، غرب و آمریکا که به مقابله با بلوک چپ و کمونیسم، چه در بعد معرفتی و چه در بعد سیاسی می‌پردازد. در این چارچوب، امام به نفی مارکسیسم و ذکر بعضی تفاوتهای اسلام با آن پرداخته است: معیار بودن رضایت خدا و نه شخصیت‌ها در اسلام و سنجش شخصیت‌ها با حق در برابر بت‌ساختن و متمرکز کردن شخصیت در کمونیسم[۶۰۵]، برخلاف عقیده و ایدئولوژی توحیدی بودن کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها و عدم امکان حرکت با آن‌ها در یک‌جهت[۶۰۶]، قطره در برابر دریا بودن شعارهای کمونیستی در برابر حکومت اسلامی[۶۰۷]، نفی حضور کمونیست‌ها در افراد امام[۶۰۸]، عدم کمک هیچ حزب کمونیست و کشور به نهضت و استقلال نهضت به معنای عالی کلمه[۶۰۹]، منفور بودن و داشتن سوابق بسیار بد حزب توده[۶۱۰]، عدم رابطه بین جنبش اسلامی و مارکسیسم و عدم امکان مسلمان و مارکسیست بودن همزمان[۶۱۱].

جنایات و اقدامات بد شوروی نیز بازخوانی می‌شود، نظیر حمایت شوروی از شاه، دست زدن به هر جنایت برای بلعیدن سرمایه‌های ایران مثل آمریکا و انگلیس[۶۱۲].

در همین راستا الگوی برخورد جمهوری اسلامی نیز با کمونیسم تبیین شده است، نظیر احراز سوءنیت کمونیست‌ها نسبت به مملکت، عدم امکان روابط مگر دست برداشتن از کارهای غلط و رفتار عادلانه با کمونیسم داخل در صورت برگشت به دامن ملت و اسلام[۶۱۳].

امام با شمردن جنایات شوروی مثل تضمین موجودیت اسرائیل از جانب شوروی با جلوگیری از مجهز شدن مسلمانان و فریب، خیانت و سیاست سازش‌کارانه[۶۱۴]، موضع داشتن در برابر شوروی مثل موضع در برابر آمریکا و انگلیس[۶۱۵]، جلوگیری از نفوذ شوروی یا هر کشور اجنبی دیگر با همان نیرو و غرور اسلامی که آمریکا را از کشور بیرون کرد[۶۱۶]، رابطهٔ حسنه با شوروی به‌شرط خودداری از مداخله در امور ایران[۶۱۷]. مهم‌ترین جنایت شوروی هم‌جوار ما یعنی ماجرای کودتای کمونیستی و بعد اشغال افغانستان به‌وسیلهٔ شوروی از مواردی است که امام در طول دههٔ زمامداری خود مدام بر آن تأکید می‌کنند.

[۱] صحیفهٔ امام، ج ۴: ۸۶- ۸۷.

[۲] برگرفته از مباحث جریان‌شناسی سیاسی امیرحسین ترکش‌دوز.

[۳] مباحث مرتبط با نظام سلطه که قبل از این در آن جلسه ارائه‌شده بود، در همین مجموعه در قالب نظام سلطه از جان ما چه می‌خواهد منتشرشده است.

[۴] کتاب شناخت جریان‌ها و سازمان‌های سیاسی-فرهنگی ایران ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ رسول جعفریان این جریان را به ایجاز موردبررسی قرار داده است.

[۵] کشف اسرار: ۴۳.

[۶] همان: ۳۴۴.

[۷] همان: ۴۲۰.

[۸] صحیفهٔ امام، ج ۱: ۱۱-۱۲.

[۹] کشف اسرار: ۸.

[۱۰] همان: ۳۹۰.

[۱۱] همان: ۳۵۳.

[۱۲] همان: ۴۱۸.

[۱۳] همان: ۳۴۵.

[۱۴] همان، ج ۳: ۲۲۸.

[۱۵] همان، ج ۱: ۱۰۰.

[۱۶] همان: ۲۹۲.

[۱۷] همان: ۲۳۰.

[۱۸] همان: ۲۳۱.

[۱۹] همان: ۲۷۱.

[۲۰] همان: ۴۲۳.

[۲۱] همان، ج ۳: ۵۰۷.

[۲۲] همان، ج ۵: ۹۳.

[۲۳] همان، ج ۱: ۲۶۷.

[۲۴] همان، ج ۶: ۹.

[۲۵] صحیفه امام، ج ۹: ۶

[۲۶] همان، ج ۱: ۱۰۱.

[۲۷] همان: ۳۷۳.

[۲۸] همان: ۳۸۱.

[۲۹] همان: ۳۹۱.

[۳۰] همان، ج ۲: ۲۵۳.

[۳۱] همان: ۴۳۸.

[۳۲] همان، ج ۳: ۱۸۵.

[۳۳] همان، ج ۱: ۱۵۸.

[۳۴] جهاد اکبر: ۲۹.

[۳۵] همان، ج ۱: ۳۷۴.

[۳۶] همان: ۳۷۸.

[۳۷] همان، ج ۶: ۳۴۵.

[۳۸] همان، ج ۱۵: ۱۷۰.

[۳۹] همان، ج ۱۶: ۵۳.

[۴۰] همان، ج ۲: ۱۳۹.

[۴۱] همان: ۱۲۶.

[۴۲] همان، ج ۱: ۳۸۱.

[۴۳] همان: ۳۸۲.

[۴۴] همان: ۳۹۰.

[۴۵] صحیفهٔ امام، ج ۳: ۶۳۴.

[۴۶] همان: ۳۰۶.

[۴۷] همان، ج ۴: ۳۴.

[۴۸] همان، ج ۲: ۱۲۹.

[۴۹] همان: ۳۲۵.

[۵۰] همان، ج ۳: ۲۲۷.

[۵۱] همان، ج ۲: ۴۳۷.

[۵۲] همان، ج ۱۶: ۳۸۸.

[۵۳] همان، ج ۱۶: ۱۰۴.

[۵۴] همان، ج ۳: ۴۸۵.

[۵۵] همان، ج ۴: ۹۷.

[۵۶] همان، ج ۶: ۲۷۸.

[۵۷] همان، ج ۱۹: ۹۰ و ۹۱.

[۵۸] همان، ج ۲۱: ۳۲۶.

[۵۹] همان: ۴۰۴.

[۶۰] همان، ج ۴: ۱۲۲.

[۶۱] همان، ج ۳: ۴۶۹.

[۶۲] همان: ۱۴۷.

[۶۳] همان، ج ۶: ۴۹۵-۴۹۶.

[۶۴] همان، ج ۲۱: ۸۱.

[۶۵] همان، ج ۴: ۴۰۲.

[۶۶] همان، ج ۶: ۴۶۰.

[۶۷] همان، ج ۷: ۳۰۷.

[۶۸] همان، ج ۱۷: ۵۰۰ و ۵۰۱.

[۶۹] همان، ج ۲۰: ۳۲۱.

[۷۰] همان:۲۹۰.

[۷۱] همان، ج ۲۱: ۳۲۸.

[۷۲] همان، ج ۱۰: ۶ و ۷.

[۷۳] همان، ۳۵۷.

[۷۴] همان، ج ۱۲: ۲۰۲ و ۲۰۳.

[۷۵] همان، ج ۱۴: ۳۰۶.

[۷۶] همان، ج ۱۶: ۵۳.

[۷۷] همان: ۳۱۲ و ۳۱۳.

[۷۸] همان: ۴۹۸.

[۷۹] همان: ۱۶.

[۸۰] همان، ج ۱۷: ۵۰۰ و ۵۰۱.

[۸۱] همان، ج ۱۸: ۹۴.

[۸۲] همان: ۱۰۴.

[۸۳] همان: ۲۰۶.

[۸۴] همان، ج ۱۹: ۱۵۰.

[۸۵] همان: ۳۴۴.

[۸۶] همان، ج ۳: ۱۲۶.

[۸۷] همان، ج ۲: ۳۹۷.

[۸۸] همان: ۱۲۶.

[۸۹] همان: ۳۹۶.

[۹۰] همان: ۳۹۷.

[۹۱] همان: ۱۲۶.

[۹۲] همان:۳۷۰.

[۹۳] همان، ج ۲۱: ۲۷۶.

[۹۴] همان، ج ۲: ۶۵.

[۹۵] همان، ج ۱۱: ۵۰.

[۹۶] همان: ۱۳.

[۹۷] همان:۲۹۶.

[۹۸] همان: ۲۹۷.

[۹۹] همان، ج ۱۲: ۳۵۰.

[۱۰۰] همان، ج ۱۳: ۱۹۰.

[۱۰۱] همان، ج ۱۵: ۵۲۰- ۵۲۱.

[۱۰۲] همان: ج ۱۷: ۵۰۰- ۵۰۱.

[۱۰۳] همان، ج ۱۹: ۱۷۶- ۱۷۷.

[۱۰۴] همان، ج ۱۷: ۳۰۶.

[۱۰۵] همان، ج ۲: ۴۳۸.

[۱۰۶] همان، ج ۵: ۱۵۹.

[۱۰۷] همان: ۳۰۰.

[۱۰۸] همان: ۳۱۶.

[۱۰۹] همان، ج ۳: ۱۴۲.

[۱۱۰] همان: ۴۳۷.

[۱۱۱] همان: ۶۳۴.

[۱۱۲] همان، ج ۱۰: ۸۷ و ۸۸.

[۱۱۳] همان: ج ۱۱: ۱۸۷.

[۱۱۴] همان، ج ۱۴: ۴۳۱.

[۱۱۵] همان: ۴۳۳.

[۱۱۶] همان، ج ۹: ۱۰۵ و ۱۰۴.

[۱۱۷] همان، ج ۴: ۹۹.

[۱۱۸] همان، ج ۱: ۱۵۴.

[۱۱۹] همان: ۲۶۷.

[۱۲۰] همان: ۲۸۷.

[۱۲۱] همان: ۲۸۹.

[۱۲۲] همان: ۳۵۳.

[۱۲۳] همان: ۳۰۴.

[۱۲۴] همان: ۳۸۴.

[۱۲۵] همان، ج ۲: ۴۴.

[۱۲۶] همان: ۲۸۲.

[۱۲۷] همان: ۷۳۴.

[۱۲۸] همان: ۴۹۱.

[۱۲۹] همان: ۱۲۵.

[۱۳۰] همان: ۲۵۴.

[۱۳۱] همان: ۲۵۵.

[۱۳۲] همان: ۸۲۷.

[۱۳۳] همان: ۳۲۳.

[۱۳۴] همان: ۴۹۱.

[۱۳۵] همان، ج ۲: ۳۲۶.

[۱۳۶] جهاد اکبر: ۶۳.

[۱۳۷] صحیفهٔ امام، ج ۳: ۱۹۲.

[۱۳۸] همان: ۱۹۳.

[۱۳۹] همان: ۴۷۹.

[۱۴۰] همان، ج ۴: ۱۵۷.

[۱۴۱] همان، ج ۵: ۱۳.

[۱۴۲] همان، ج ۶: ۲۱۹.

[۱۴۳] همان، ج ۵: ۹۳.

[۱۴۴] همان، ج ۷: ۱۸۷.

[۱۴۵] همان، ج ۱۰: ۵۳.

[۱۴۶] همان، ج ۱۱: ۱۳۲.

[۱۴۷] همان: ۴۲۶.

[۱۴۸] همان، ج ۱۶: ۲۰۲ و ۲۰۳.

[۱۴۹] همان، ج ۱۵: ۳۳۹-۳۴۰.

[۱۵۰] همان، ج ۱۶: ۲۷۵.

[۱۵۱] همان: ۴۴۰.

[۱۵۲] همان، ج ۱۷: ۳۴.

[۱۵۳] همان: ۱۲۵.

[۱۵۴] همان، ج ۱۸: ۲۴۲.

[۱۵۵] همان، ج ۲۰: ۹۴.

[۱۵۶] همان: ۲۵۱.

[۱۵۷] همان: ج ۲۰، ۳۱۹.

[۱۵۸] همان، ج ۲۱: ۱۹۵.

[۱۵۹] همان: ۱۹۵.

[۱۶۰] همان: ۴۰۰.

[۱۶۱] همان، ج ۲۰: ۳۱۳.

[۱۶۲] همان: ۳۱۴.

[۱۶۳] همان: ۲۰۴.

[۱۶۴] همان، ج ۲۱: ۴۴۰.

[۱۶۵] همان: ۴۲۰

[۱۶۶] همان: ۱۸۹.

[۱۶۷] همان: ۹۰-۹۱.

[۱۶۸] همان: ۱۲۱.

[۱۶۹] همان: ۱۹۵.

[۱۷۰] همان: ۳۹۸.

[۱۷۱] همان: ۱۲.

[۱۷۲] همان: ۲۹۱.

[۱۷۳] همان:۲۹۱.

[۱۷۴] همان: ۹۸.

[۱۷۵] همان، ج ۲: ۴۰۳.

[۱۷۶] همان، ج ۳: ۲۵۶.

[۱۷۷] همان، ج ۱: ۲۶۷.

[۱۷۸] همان، ج ۵: ۲۷۹-۲۸۰.

[۱۷۹] همان، ج ۶: ۱۸۹.

[۱۸۰] همان: ۳۱۷.

[۱۸۱] همان، ج ۱۷: ۴۰۴.

[۱۸۲] همان، ج ۱۹: ۵۵.

[۱۸۳] همان، ج ۱۴: ۵۲۲- ۵۲۳.

[۱۸۴] همان، ج ۵: ۲۳۴.

[۱۸۵] همان:۲۵۰.

[۱۸۶] همان، ج ۱۴: ۵۱۵.

[۱۸۷] همان: ۵۲۱-۵۲۲.

[۱۸۸] همان، ج ۱۵: ۱.

[۱۸۹] همان، ج ۲۰: ۳۶۴.

[۱۹۰] همان، ج ۲۱: ۲۰۰.

[۱۹۱] همان،۴۱۷.

[۱۹۲] همان: ۲۹۰.

[۱۹۳] همان: ۸۶ و ۸۷.

[۱۹۴] همان، ج ۵: ۵۲.

[۱۹۵] همان، ج ۶: ۱۴.

[۱۹۶] همان: ۱۹۲.

[۱۹۷] همان: ۱۹۵.

[۱۹۸] همان، ج ۱۱: ۴۴۶.

[۱۹۹] همان، ح ۲۱: ۱۹۵.

[۲۰۰] نام پیشین تربیت‌معلم

[۲۰۱] صحیفهٔ امام، ج ۲۱: ۴۳۰-۴۳۱.

[۲۰۲] همان: ۴۳۱.

[۲۰۳] همان، ج ۱۶: ۴۴۰.

[۲۰۴] همان، ج ۱۹: ۳۱۶.

[۲۰۵] همان: ۴۳۴.

[۲۰۶] همان: ۲۰۵.

[۲۰۷] همان: ۴۱۷.

[۲۰۸] همان: ۴۲۷.

[۲۰۹] همان، ج ۲۱: ۴۱۷.

[۲۱۰] همان، ج ۲۰: ۳۴۰.

[۲۱۱] همان، ج ۶: ۳۳۰.

[۲۱۲] همان، ج ۱۸: ۲۹ و ۳۰.

[۲۱۳] همان، ج ۱۳: ۸۵- ۸۷.

[۲۱۴] همان، ج ۲۰: ۳۲۵.

[۲۱۵] همان، ج ۱۰: ۴۴۲- ۴۴۳.

[۲۱۶] همان، ج ۱۱: ۲۷۲.

[۲۱۷] همان، ج ۱۹: ۲۰.

[۲۱۸] همان، ج ۱۲: ۳۲۰.

[۲۱۹] همان، ج ۹: ۱۹۶.

[۲۲۰] همان، ج ۱۶: ۴۵۳.

[۲۲۱] همان، ج ۹: ۲۰۴ و ۲۰۵.

[۲۲۲] همان، ج ۱۲: ۲۰۲ و ۲۰۳.

[۲۲۳] همان، ج ۱۳: ۵۳۴-۵۳۵.

[۲۲۴] همان: ۵۳۷.

[۲۲۵] همان: ۲۱۳.

[۲۲۶] همان، ج ۲۱: ۸۸.

[۲۲۷] همان، ج ۱۰: ۳۹۲.

[۲۲۸] همان، ج ۵: ۲۱۹.

[۲۲۹] همان، ج ۹: ۴۶۳.

[۲۳۰] همان، ج ۵: ۹۳.

[۲۳۱] همان، ج ۳: ۴۶۹.

[۲۳۲] همان: ۳۷۵.

[۲۳۳] همان، ج ۴: ۶۷.

[۲۳۴] همان: ۴۳۳.

[۲۳۵] همان: ۱۶۰.

[۲۳۶] همان، ج ۷: ۲۹۱.

[۲۳۷] همان، ج ۴: ۲۴۴.

[۲۳۸] همان: ۲۶۶.

[۲۳۹] همان: ۳۰۰.

[۲۴۰] همان، ج ۵: ۸۱.

[۲۴۱] همان: ۱۴۱.

[۲۴۲] همان: ۳۷۸.

[۲۴۳] همان: ۳۸۳.

[۲۴۴] همان: ۴۶۷.

[۲۴۵] همان: ۴۸۸.

[۲۴۶] همان، ج ۱۰: ۴۷۴.

[۲۴۷] همان، ج ۱۱: ۳۷.

[۲۴۸] همان: ۱۳۵.

[۲۴۹] همان: ۱۵۶.

[۲۵۰] همان: ۱۶۰.

[۲۵۱] همان: ۳۰۴.

[۲۵۲] همان، ج ۱۲: ۳۵.

[۲۵۳] همان: ۳۶.

[۲۵۴] همان: ۱۱۳ و ۱۱۴.

[۲۵۵] همان، ج ۱۵: ۱۲۳-۱۲۴.

[۲۵۶] همان: ۱۹۷-۱۹۸.

[۲۵۷] همان، ج ۱۶: ۲۵۱.

[۲۵۸] همان، ج ۲۰: ۴۱۳.

[۲۵۹] همان، ج ۱۹: ۹۳.

[۲۶۰] همان، ج ۱۱: ۳۰۴.

[۲۶۱] همان، ج ۱۲: ۳۵.

[۲۶۲] همان، ج ۱۱: ۱۵۹.

[۲۶۳] همان، ج ۵: ۳۳۵.

[۲۶۴] همان ۴۳۰.

[۲۶۵] همان، ج ۲۱: ۲۳۳.

[۲۶۶] VOA (Voice of America)

[۲۶۷] امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل: ۳۹۸-۳۹۹.

[۲۶۸] صحیفهٔ امام، ج ۱۶: ۴۵۸۴۶۰-.

[۲۶۹] همان، ج ۹: ۲۷۵.

[۲۷۰] همان، ج ۷: ۴۸۹-۴۸۸.

[۲۷۱] همان، ج ۶: ۴۶۱.

[۲۷۲] همان، ج ۸: ۴۷۴.

[۲۷۳] همان، ج ۱۶: ۴۴۲.

[۲۷۴] همان، ج ۱۴: ۲۶۳.

[۲۷۵] قیام، انقلاب.

[۲۷۶] صحیفهٔ امام، ج ۷: ۱۱۷.

[۲۷۷] صحیفهٔ امام، ج ۱۱: ۱۵۸.

[۲۷۸] النور:۳۵.

[۲۷۹] صحیفهٔ امام، ج ۱: ۴۲۰.

[۲۸۰] همان، ج ۵: ۳۵۶.

[۲۸۱] همان، ج ۱۹: ۳۴۲- ۳۴۴.

[۲۸۲] همان، ج ۴: ۸۶- ۹۱.

[۲۸۳] همان، ج ۲: ۴۳۸.

[۲۸۴] همان: ۷۲۷.

[۲۸۵] همان، ج ۳: ۳۲۲.

[۲۸۶] همان: ۴۳۸.

[۲۸۷] همان: ۴۸۵.

[۲۸۸] همان، ج ۴: ۱۵۷.

[۲۸۹] همان:۲۵۷.

[۲۹۰] همان، ج ۶: ۱۸۹.

[۲۹۱] همان: ۳۳۰.

[۲۹۲] همان، ج ۱۰: ۱۵۹.

[۲۹۳] همان، ج ۱۱: ۱۶۰.

[۲۹۴] همان، ج ۱۳: ۳۰۳.

[۲۹۵] همان، ج ۱۴: ۵۲۲- ۵۲۳.

[۲۹۶] همان، ج ۱۵: ۱۰۹.

[۲۹۷] همان، ج ۱۶: ۴۴۰.

[۲۹۸] همان، ج ۱۷: ۵۹.

[۲۹۹] همان، ح ۱۸: ۴۲۹.

[۳۰۰] همان: ۴۳۹ و ۴۴۰.

[۳۰۱] همان، ج ۱۹: ۱۴۴.

[۳۰۲] همان، ج ۲۰: ۳۱۹.

[۳۰۳] همان: ۳۱۸.

[۳۰۴] همان: ۳۱۷.

[۳۰۵] همان، ج ۲۰: ۳۹۱-۳۹۲.

[۳۰۶] همان: ۴۵۶.

[۳۰۷] همان، ج ۲۱: ۷۹.

[۳۰۸] همان: ۱۲۱.

[۳۰۹] همان: ۱۷۸ و ۱۷۹.

[۳۱۰] همان، ج ۲۰: ۳۳۹.

[۳۱۱] همان: ۱۵۵.

[۳۱۲] همان: ۱۹۵.

[۳۱۳] همان: ۴۲۰.

[۳۱۴] همان، ج ۲۱: ۳۲۷.

[۳۱۵] همان: ۴۴۴.

[۳۱۶] همان، ج ۳: ۴۲۲- ۴۲۳.

[۳۱۷] همان، ج ۸: ۱۱۴.

[۳۱۸] همان، ج ۲۱: ۱۲.

[۳۱۹] همان: ۲۴۰.

[۳۲۰] همان: ۱۲۰-۱۲۱.

[۳۲۱] همان، ج ۱۵: ۲۳- ۲۴.

[۳۲۲] خامنه‌ای، سید علی، شش گفتار در باب ولایت: ۳۰.

[۳۲۳] صحیفهٔ امام، ج ۱۳: ۲۰۸.

[۳۲۴] همان، ج ۱۷: ۵۰۰ و ۵۰۱.

[۳۲۵] همان: ۵۳۳ و ۵۳۴.

[۳۲۶] همان، ج ۲۱: ۱۳-۱۶.

[۳۲۷] همان، ج ۱۷: ۵۳۳ و ۵۳۴.

[۳۲۸] همان، ج ۲۱: ۴۴۷.

[۳۲۹] همان، ج ۱۸: ۳ و ۴.

[۳۳۰] همان: ۵۳.

[۳۳۱] همان، ج ۱۹: ۲۱.

[۳۳۲] همان: ۲۵.

[۳۳۳] همان، ج ۲۰: ۹۱.

[۳۳۴] همان: ۹۳.

[۳۳۵] همان، ج ۱۸: ۳ و ۴.

[۳۳۶] همان، ج ۲۰: ۳۵۱.

[۳۳۷] همان، ج ۲۱: ۷۵ و ۷۶.

[۳۳۸] همان: ۳۳۲.

[۳۳۹] همان: ۳۹۴.

[۳۴۰] همان: ۸۰-۸۱.

[۳۴۱] همان: ۱۱.

[۳۴۲] همان: ۱۴۶-۱۴۷.

[۳۴۳] همان: ۱۲۰.

[۳۴۴] همان: ۱۲۰.

[۳۴۵] همان: ۱۲۰-۱۲۱.

[۳۴۶] همان: ۱۳۸.

[۳۴۷] همان: ۱۴۳.

[۳۴۸] همان: ۱۴۶-۱۴۷.

[۳۴۹] همان: ۱۸۹.

[۳۵۰] همان: ۱۹۵.

[۳۵۱] همان: ۱۴۳.

[۳۵۲] همان: ۲۰۴.

[۳۵۳] همان: ۲۲۵-۲۲۶.

[۳۵۴] همان:۱۶۰.

[۳۵۵] همان، ج ۲۰: ۳۵۲.

[۳۵۶] همان، ج ۲۱: ۸۷.

[۳۵۷] همان: ۱۹۵.

[۳۵۸] همان: ۳۳۹.

[۳۵۹] همان، ج ۱۰: ۴۸۹.

[۳۶۰]همان، ج ۲۰: ۹۳-۹۴.

[۳۶۱] همان: ۳۱۴.

[۳۶۲] همان: ۳۱۵

[۳۶۳] همان: ۳۱۶

[۳۶۴] همان، ج ۲۱: ۲۲.

[۳۶۵] همان: ۸۰.

[۳۶۶] البقره: ۱۹۳.

[۳۶۷] صحیفهٔ امام، ج ۱۳: ۲۱۲- ۲۱۳.

[۳۶۸] همان ج ۲۱: ۲۸۳.

[۳۶۹] همان: ۸۵.

[۳۷۰] همان: ۸۱ و ۸۲.

[۳۷۱] همان، ج ۱۶: ۳۷- ۳۸.

[۳۷۲] همان: ۳۳۰.

[۳۷۳] این تبیین اول با به‌وسیلهٔ حسن رحیم‌پور ازغدی در سخنرانی تنش، تحول و آنگاه تمدن تبیین شد.

[۳۷۴] این فیلم هم در PBS و هم در صفحهٔ USADARFARSI وزارت خارجهٔ آمریکا در GooglePlus با زیرنویس هست

[۳۷۵] صحیفهٔ امام، ج ۴: ۲۲۵.

[۳۷۶] همان، ج ۱۲: ۵۲ و ۵۱.

[۳۷۷] همان، ج ۲۱: ۱۵۵.

[۳۷۸] همان، ج ۷: ۴۵۹-۴۶۰.

[۳۷۹] همان، ج ۲۰: ۳۴۱.

[۳۸۰] همان، ج ۲۰: ۳۴۱.

[۳۸۱] همان، ج ۱۰: ۴۵۴.

[۳۸۲] همان، ج ۱۱: ۴۳۴.

[۳۸۳] همان: ۱۳۱.

[۳۸۴] همان، ج ۱۰: ۴۳۵.

[۳۸۵] همان، ج ۱۱: ۱۸۰.

[۳۸۶] همان، ج ۸: ۴۷۴.

[۳۸۷] همان، ج ۲۱: ۱۵۵.

[۳۸۸] همان: ۱۹۶.

[۳۸۹] همان، ج ۹: ۷۲.

[۳۹۰] همان، ج ۱۲: ۲۰۲.

[۳۹۱] همان، ج ۱۲: ۲۳۱.

[۳۹۲] همان، ج ۷: ۵۳۰.

[۳۹۳] همان، ج ۱۳: ۲۱۲.

[۳۹۴] همان، ج ۱: ۴۱۳.

[۳۹۵] همان:۴۲۰.

[۳۹۶] همان:۴۱۱.

[۳۹۷] همان:۴۱۳.

[۳۹۸] همان:۴۱۹.

[۳۹۹] همان:۴۱۱.

[۴۰۰] همان:۴۱۷.

[۴۰۱] همان، ج ۲: ۳۲۴.

[۴۰۲] همان: ۴۳۸.

[۴۰۳] همان، ج ۳: ۲۰۹.

[۴۰۴] همان: ۳۷۵.

[۴۰۵] همان: ۴۷۰.

[۴۰۶] همان: ۴۷۹.

[۴۰۷] همان: ج ۴، ۲۴.

[۴۰۸] همان، ج ۵: ۸۱.

[۴۰۹] همان: ۱۴۶.

[۴۱۰] همان:۳۳۴-۳۳۵.

[۴۱۱] همان: ۴۸۸.

[۴۱۲] همان: ۷۷.

[۴۱۳] همان، ج ۹: ۲۷۷.

[۴۱۴] همان، ج ۱۰: ۱۵۹.

[۴۱۵] همان: ۳۷۳.

[۴۱۶] همان: ۴۹۱.

[۴۱۷] همان: ۵۲۲.

[۴۱۸] همان، ج ۱۱: ۴.

[۴۱۹] همان: ۸۶.

[۴۲۰] همان: ۳۷۶.

[۴۲۱] همان: ۷۵ و ۷۶.

[۴۲۲] همان، ج ۱۳: ۸۱-۸۲.

[۴۲۳] همان: ۲۰۸.

[۴۲۴] همان: ۲۱۳.

[۴۲۵] همان، ج ۱۵: ۱۱۵.

[۴۲۶] همان، ج ۱۶: ۴۷۹ و ۴۸۰.

[۴۲۷] همان: ج ۱۷، ۸۳ و ۸۴.

[۴۲۸] همان: ۵۰۰ و ۵۰۱.

[۴۲۹] همان: ۳۲۴.

[۴۳۰] همان: ۵۰۰ و ۵۰۱.

[۴۳۱] همان، ج ۱۸: ۱۰۴.

[۴۳۲] همان: ۳۱۴ و ۳۱۵.

[۴۳۳] همان، ج ۱۹: ۳۱.

[۴۳۴] همان، ج ۲۰: ۲۷۰.

[۴۳۵] همان: ۳۲۲.

[۴۳۶] همان، ج ۲۱: ۳۴۹-۳۵۰.

[۴۳۷] همان، ج ۲۰: ۳۵۱.

[۴۳۸] همان، ج ۲۱: ۴.

[۴۳۹] همان ۸۷.

[۴۴۰] همان، ج ۱: ۱۶۰.

[۴۴۱] همان، ج ۳، ۴۹۷

[۴۴۲] همان:۴۱۱.

[۴۴۳] همان:۴۲۰.

[۴۴۴] همان، ج ۵: ۳۵۶.

[۴۴۵] همان، ج ۳: ۴۲۲.

[۴۴۶] همان، ج ۱۲: ۱۴۸.

[۴۴۷] همان، ج ۱۵: ۵۱۹- ۵۲۰.

[۴۴۸] همان: ج ۱۲: ۳۱۸.

[۴۴۹] همان، ج ۱۳: ۲۱۲- ۲۱۳.

[۴۵۰] همان، ج ۳: ۷.

[۴۵۱] همان، ج ۴: ۲۶.

[۴۵۲] همان، ج ۱۰: ۱۵۹.

[۴۵۳] همان:۴۱۲.

[۴۵۴] همان:۱۲۱ .

[۴۵۵] همان: ۱۳۵.

[۴۵۶] همان: ۱۵۶.

[۴۵۷] همان: ۳۵.

[۴۵۸] همان، ج ۱۱: ۵۵.

[۴۵۹] همان: ۱۵۸.

[۴۶۰] همان، ج ۱۲: ۱۴۴ و ۱۴۵.

[۴۶۱] همان: ۱۴۷.

[۴۶۲] همان: ۲۰۲ و ۲۰۳.

[۴۶۳] همان: ۲۱۳.

[۴۶۴] همان: ۲۴۳-۲۴۴.

[۴۶۵] همان، ج ۱۴: ۴۰۷-۴۰۸.

[۴۶۶] همان، ج ۱۵: ۱۷۱.

[۴۶۷] همان، ج ۱۷: ۳۵.

[۴۶۸] همان: ۲۰۹.

[۴۶۹] همان: ۴۰۴.

[۴۷۰] همان، ج ۱۸: ۲۴۲.

[۴۷۱] همان: ۳۱۲.

[۴۷۲] همان، ج ۲۰: ۹۷.

[۴۷۳] همان، ج ۲۱: ۳۲۶.

[۴۷۴] همان: ۸۹.

[۴۷۵] همان، ج ۱۲: ۱۴۷- ۱۴۸.

[۴۷۶] همان، ج ۱۵: ۱۷۱.

[۴۷۷] همان؛ ج ۱۷: ۱۷.

[۴۷۸] همان، ج ۱۴: ۴۳۷.

[۴۷۹] همان، ج ۳: ۴۲.

[۴۸۰] همان، ج ۱۰: ۵۱۶ و ۵۱۷.

[۴۸۱] همان، ج ۱۱: ۳۸.

[۴۸۲] همان: ۸۶.

[۴۸۳] همان: ۱۶۰.

[۴۸۴] همان: ۳۵۷ .

[۴۸۵] همان، ج ۱۲: ۳۵.

[۴۸۶] همان، ج ۱۵: ۲۵۵.

[۴۸۷] همان: ۳۷۸.

[۴۸۸] همان: ۳۸۰.

[۴۸۹] همان، ج ۲۰: ۱۶۰.

[۴۹۰] همان، ج ۴: ۳۳۲.

[۴۹۱] همان: ۴۳۳.

[۴۹۲] همان: ج ۵، ۱۴۶.

[۴۹۳] همان: ۲۰۵.

[۴۹۴] همان: ۳۳۷.

[۴۹۵] همان، ج ۶: ۲۶۱ -۲۶۲.

[۴۹۶] همان، ج ۵: ۱۴۶.

[۴۹۷] همان، ج ۷: ۳۵۷.

[۴۹۸] همان ج ۱۱، ۳۰۴.

[۴۹۹] همان، ج ۱۲: ۳۴.

[۵۰۰] همان، ج ۱۱: ۱۲.

[۵۰۱] همان، ج ۱۵: ۱۴۷.

[۵۰۲] همان: ۲۳۳.

[۵۰۳] همان، ج ۱۶: ۲۷۵.

[۵۰۴] همان، ج ۱۰: ۳۷۴.

[۵۰۵] همان: ۵۰۳.

[۵۰۶] همان: ۸۶.

[۵۰۷] همان، ج ۱۲: ۳۴.

[۵۰۸] همان، ج ۷: ۳۵۷.

[۵۰۹] همان، ج ۱۰: ۳۶۰.

[۵۱۰] همان، ج ۱۱: ۳۰۲- ۳۰۴.

[۵۱۱] همان، ج ۱۲: ۲۳۳.

[۵۱۲] همان: ۳۷۹.

[۵۱۳] همان، ج ۱۹: ۹۵.

[۵۱۴] همان، ج ۱۳: ۳۱۳- ۳۱۴.

[۵۱۵] نگارنده در جزوهٔ «انقلاب تا آزادی فلسطین» که در وبلاگ نگارنده «قیام لله» و پایگاه خبری تریبون مستضعفین موجود است، به تبیین تفصیلی نگاه امام به فلسطین و رژیم اشغالگر قدس پرداخته است.

[۵۱۶] صحیفهٔ امام، ج ۱: ۳۰۰.

[۵۱۷] همان: ۳۰۵.

[۵۱۸] ‌ همان: ۳۸۰.

[۵۱۹] همان: ۳۸۶.

[۵۲۰] همان: ۳۸۸.

[۵۲۱] همان:۴۱۳.

[۵۲۲] همان، ج ۲: ۱۲۴.

[۵۲۳] همان: ۱۲۵.

[۵۲۴] همان: ۳۲۴.

[۵۲۵] همان: ۳۶۲.

[۵۲۶] همان، ج ۳: ۴۷۴.

[۵۲۷] همان، ج ۵: ۱۱۶.

[۵۲۸] همان: ۴۸۸.

[۵۲۹] همان، ج ۲: ۲۰۰.

[۵۳۰] همان: ۳۶۲.

[۵۳۱] همان: ۴۸۲.

[۵۳۲] همان، ج ۵: ۱۱۶.

[۵۳۳] همان: ۲۵۰.

[۵۳۴] همان: ۴۸۶.

[۵۳۵] همان، ج ۶: ۳۳۹.

[۵۳۶] همان: ۲۷۷.

[۵۳۷] همان: ۲۸۰ و ۲۸۱.

[۵۳۸] همان: ۳۶۹.

[۵۳۹] همان، ج ۱۶: ۴۹۰.

[۵۴۰] همان، ج ۱۹: ۳۲.

[۵۴۱] همان، ج ۲۰: ۳۲.

[۵۴۲] همان، ج ۲۰: ۳۴۹-۳۵۰.

[۵۴۳] همان، ج ۱: ۹۴.

[۵۴۴] همان: ۱۰۴.

[۵۴۵] همان، ج ۲: ۱۳۹.

[۵۴۶] همان: ۱۹۴.

[۵۴۷] همان: ۳۲۲.

[۵۴۸] همان: ۳۶۶.

[۵۴۹] همان: ج ۱: ۱۰۴.

[۵۵۰] همان: ۳۰۰.

[۵۵۱] همان: ۷۷.

[۵۵۲] همان: ۳۰۰.

[۵۵۳] همان: ۳۸۷.

[۵۵۴] همان: ۳۸۹.

[۵۵۵] همان، ج ۲: ۱۳۹.

[۵۵۶] همان: ۱۹۴.

[۵۵۷] همان: ۱۹۹.

[۵۵۸] همان:۲۰۰.

[۵۵۹] همان:۲۰۱.

[۵۶۰] همان، ج ۱:۳.

[۵۶۱] همان: ۲.

[۵۶۲] همان: ۳۷۴.

[۵۶۳] همان: ۴۳۸.

[۵۶۴] همان، ج ۲: ۳۲۳.

[۵۶۵] همان، ج ۵: ۷۴.

[۵۶۶] همان: ۸۲.

[۵۶۷] همان، ج ۶: ۱۷۹-۱۸۰.

[۵۶۸] همان، ج ۵: ۷۴.

[۵۶۹] همان: ۱۴۶.

[۵۷۰] همان: ۲۵۱-۲۵۲.

[۵۷۱] همان:۴۴۷.

[۵۷۲] همان، ج ۶: ۲۶۷.

[۵۷۳] همان، ج ۱۰: ۱۵۹.

[۵۷۴] همان:۴۱۲.

[۵۷۵] همان، ج ۱۱: ۱۱۰.

[۵۷۶] همان، ج ۹: ۲۷۷.

[۵۷۷] همان: ۲۸۰ و ۲۸۱.

[۵۷۸] همان، ج ۱۲: ۱۳۸.

[۵۷۹] همان: ۲۰۲ و ۲۰۳.

[۵۸۰] همان، ج ۱۵: ۶۰.

[۵۸۱] همان، ج ۱۶: ۵۳.

[۵۸۲] همان: ۳۳۰ و ۳۳۱.

[۵۸۳] همان: ۳۳۰ و ۳۳۱.

[۵۸۴] همان، ج ۱۶: ۴۹۰.

[۵۸۵] همان، ج ۱۹: ۳۱ و ۳۲.

[۵۸۶] همان، ج ۵: ۸۲.

[۵۸۷] همان، ج ۶: ۴۱۰.

[۵۸۸] همان، ج ۱۵: ۱۷۰.

[۵۸۹] همان: ۲۲۰.

[۵۹۰] همان:۱۴۸.

[۵۹۱] همان: ۶۰.

[۵۹۲] همان، ج ۱۶: ۲۹۳ و ۲۹۴.

[۵۹۳] همان: ۳۳۰ و ۳۳۱.

[۵۹۴] همان، ج ۱۶: ۴۷۹ و ۴۸۰.

[۵۹۵] همان: ج ۲۰، ۳۲۱-۳۲۰.

[۵۹۶] همان، ج ۲۱: ۱۹۲.

[۵۹۷] همان، ج ۲۰: ۳۲۲.

[۵۹۸] همان، ج ۱۵: ۵۹.

[۵۹۹] همان، ج ۴: ۳۵۶.

[۶۰۰] همان:۳۵۶.

[۶۰۱] همان: ۲۰۹.

[۶۰۲] همان: ۲۰۹.

[۶۰۳] همان: ۲۱۰.

[۶۰۴] همان، ج ۶: ۶.

[۶۰۵] همان، ج ۴: ۲۴۵.

[۶۰۶] همان، ج ۵: ۱۲۱.

[۶۰۷] همان: ۱۲۴.

[۶۰۸] همان: ۱۸۰.

[۶۰۹] همان: ۱۸۱.

[۶۱۰] همان: ۳۸۵.

[۶۱۱] همان:۴۴۷.

[۶۱۲] همان، ج ۴: ۱۶۰.

[۶۱۳] همان: ج ۳: ۵۱۵.

[۶۱۴] همان، ج ۲: ۴۳۸.

[۶۱۵] همان، ج ۳: ۳۷۵.

[۶۱۶] همان، ج ۴: ۲۵۷.

[۶۱۷] همان:۴۴۷.

 

 

این نوشته در مقاله ارسال و , , , , , , , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *