درآمدی بر سبک زندگی دانشجوی انقلابی: نگاهی غیرواقع‌بینانه و آسیب‌زا به جنبش دانشجویی

sabke zendegi
اساساً نوع نگاه فردگرایانه که تنها دانشجویان انقلابی (بماهو فرد) مدنظرش است و فعالیت سیاسی و فرهنگی نیز از منظر فرد، مورد بحث واقع شده است، موید دیگری بر این نگاه غیرهم‌دلانه و به تعبیر راقم این سطور غیرواقع‌بینانه در کتاب با فعالیت دانشجویی را نشان می‌دهد.

بسم الله الرحمن الرحیم
«درآمدی بر سبک زندگی دانشجوی انقلابی» کاری از روحانی و محقق فاضل، حجه الاسلام والمسلمین مهدی همازاده است که به همت پژوهشکده باقرالعلوم (علیه السلام) آماده شده و به وسیله شرکت چاپ و نشر بین‌الملل سازمان تبلیغات اسلامی راهی بازار نشر گردیده است. مهدی همازاده با آثاری عالمانه در مورد تاریخ اسلام و تطبیق آن با مسائل پس از فتنه، و تخصص اصلی‌اش که فلسفه هنر است در فضای علمی و سیاسی کشور به ویژه بعد از فتنه به چهره شناخته شده‌ای تبدیل شده است.

نگاهی کلی به کار

کتاب بس از بررسی مفهوم شناسی سبک زندگی به بررسی اقتضائات محیطی و شخصیتی دانشگاه و دانشجویان پرداخته و سپس در قالب چند مصاحبه عمیق و پیمایش به تحلیل داده‌های پرسش‌نامه‌ها همت گماشته است. سپس در فصلی مأموریت دانشجوی انقلابی را بررسی کرده، نظام رفتاری و رشد و در نهایت بسته‌ برنامه‌های حوزه حیات فرهنگی ارائه کرده است.

بی‌توجهی به فعالیت دانشجویی

فصل اول بحثی گذرا در باب سبک زندگی است، اما از فصل دوم بحث‌های مشخصاً مربوط به دانشگاه کلید خورده است. این فصل به بررسی اقتضائات نهاد دانشگاه پرداخته اما  فاقد بحث درستی از ضرورت و تیپولوژی فعالیت دانشجویان انقلابی است. نوعی نگاه استعلایی و فانتزی به فعالیت دانشجویی و سیطره نگاه آسیب‌شناسانه به آن در کتاب به چشم می‌خورد. نگارنده این قدر حساسیت که در مورد مفهوم سبک زندگی و بررسی اقتضائات نهادی محیط دانشگاه و سن دانشجو به خرج داده است ، در بررسی پدیده جنبش دانشجویی نداشته است، و این قدر که رویکرد آسیب‌شناسانه مورد توجه اوست به ضرورت و لوازم حفظ آن توجه نداشته است. اساساً نوع نگاه فردگرایانه که تنها دانشجویان انقلابی (بماهو فرد) مدنظرش است و فعالیت سیاسی و فرهنگی نیز از منظر فرد، مورد بحث واقع شده است، موید دیگری بر این نگاه غیرهم‌دلانه و به تعبیر راقم این سطور غیرواقع‌بینانه در کتاب با فعالیت دانشجویی را نشان می‌دهد. در این فصل که نقطه شروع حرکت کتاب است، مثلاً رویکرد تاریخی یا بررسی بعضی تیپ ایده آل‌ها را انجام نگرفته و با تعریف فرد محور و قائل نشدن هیچ گونه موضوعیت برای فعالیت دانشجویی و قائل شدن صرف طریقیت برای محیط دانشگاه که در سراسر کتاب از  دانشجویان و فعالیت جمعی آنان دیده شده است، به بررسی و ارائه راهکار پرداخته شده است.

پرسشنامه‌ای مبهم و جهت‌دار، نمونه‌گیری غیردقیق و نادربرگیر

وارد فصل سوم که می‌شویم، مشکل دو چندان می‌شود، یعنی پرسشنامه‌‌ای جهت‌دار و نمونه‌گیری بدون دقت و روایی از جامعه آماری به معایب این کار می‌افزاید. نمونه‌گیری تحقیق دقیق نیست، از فراگیری و دربرگیری تیپ‌های مختلف فعالان دانشجویی عاجز است. پرسش‌نامه نیز با اشکالات عدیده‌ای نظیر ابهام رو به رواست. مثلاً تعریف فعالیت فرهنگی و سیاسی و تفکیک آن محل سوال و ابهام است.

نمونه‌گیری غیر دقیق موجب شده تا بسیاری نتیجه‌گیری‌ها محل ابهام باشد. نتایج در مواردی به صورت فاحش فاصله‌دار با واقعیت – که  به صورت شهودی و همه‌جایی قابل درک است – شده است، مثل میزان تمایل خواهران به فعالیت سیاسی یا فعالیت متاهلین که نشان از این عدم دربرگیری است، البته نگارنده در مواردی از این دست تلاش کرده با نوشتن خلاف نگرش مرسوم بودن این تفاوت‌ها که به ابهام در سوالات یا عدم دقت در نمونه‌گیری و دربرگیری آن برمی‌گردد پاسخ دیگر بدهد. کثرت عدم وجود روابط معنادار در تحلیل ها که کتاب را نیز بسیار خسته کننده کرده است،نشان دیگری از ضعف نمونه‌گیری و اشکال در طراحی سوالات است.

نتیجه‌گیری‌هایی که صرفاً با یک سوال مبهم و بعد به کار بردن آزمون‌های آماری اخذ شده است، مبین این امر است. مثلاً در همین مورد فعالیت سیاسی خواهران صرفاً پرسشنامه‌ای بین بعضی فعالان برده شده و بعد از میزان پاسخ آن‌ها نتیجه گیری عدم تفاوت تمایل خواهران و برادران به کار سیاسی استنباط شده است. این تفاوت فاحش با واقعیت در جایی مثل عدم رابطه معنادار بین فعالیت فرهنگی و میزان تاهل خود را نشان داده است. شما وقتی بین خواهرانی که فعال سیاسی شده‌اند می‌روید خب مشخص است نتیجه این است که آنان به میزان برادران فعالیت دارند!

عباراتی ارزشی – یادآور عبارات کتاب‌های موفقیت و برایان تریسی و مجله‌های موفقیت و خانوادگی – نیز  در نوشته مولف به چشم می‌خورد نظیر اطلاق عبارت مبهم موفق به دانشجو آن هم با تعریف نگارنده.

نگارنده به ماهیت و میزان زمان درگیری و حوزه‌های دانشکده‌های فنی و علوم پزشکی و علوم انسانی نیز توجه نکرده است. در تحلیل آن‌چه دانشگاه‌های اصلی و غیراصلی خوانده است نیز به عواملی نظیر رسانه و حرکت به سمت فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی و مطالعاتی در این موارد بی‌توجه است که بخش عمده آن به انتخاب روش کمی بدون توجه به آسیب‌های تقلیل‌گرایانه آن برمی‌گردد، که مصاحبه‌های عمیق وی – که بیشتر از دانشجویان شریف نیز انتخاب شده‌اند- نیز نتوانسته این خلأ را پر کند.

سوال‌های القاءگر و به شدت رک و مستقیم و نامناسب برای دریافت بینش‌ها و گرایش‌ها که در جاهای مختلف تحقیق و به صورت ویژه در مورد معنویت‌زایی فعالیت سیاسی و فرهنگی خود را نشان می‌هد یکی دیگر از ضعف‌های این تحقیق است. سوالات و نتایج آن‌ها القائاتی نظیر این که فرم و شکل کار سیاسی به گونه ای است که نمی توان توقع معنویت‌زایی به گونه واضح و عمیق از آن داشت را به میان می‌گذارد، بدون آن که این نتیجه‌گیری‌ها نسبت جدی بین این مسئله و داده های پژوهش برقرار کند. شدت القاءگری به نحوی است که گویا داده‌های پژوهش در مواردی از این دست صرفاً برای تکمیل تئوری کلی آسیب‌زایی این فعالیت‌ها انتخاب شده است. این ضعف به نوعی در مواردی نظیر آسیب‌های فعالیت سیاسی و راهکارها خود را نشان داده است. شدت نگاه آسیب‌شناسانه به حدی بوده که در ضلع مثبت اصلاً به دنبال دلایل نرفته است. شدت برجسته کردن بعضی موارد در سوالات نظیر آسیب های جلسات مشترک کاری با جنس مخالف نیز نشان از این عدم توازن و تأثیر پیش‌فرض‌ها در طراحی سوالات است.

از آن مهم‌تر عدم درک اقتضائات فعالیت در محیط‌هایی مثل خوابگاه و زمان بودن با دانشجویان یکی از این موارد است. سوال‌هایی نیز عجیب و با نگاه کمی مثل میزان ساعتی که برای مجموع نماز در شبانه روز در نظر گرفته می‌شود، بدون توجه به کیفیت آن دیده می‌شود.

نسبت به حجم مطالعه مورد نیاز یک فعال دانشجویی در مورد مسائل معرفتی نیز بی توجه به رشته و نیاز با سوالاتی مبهم مواجهیم . اساساً مطالعه معرفتی یعنی چه؟ چه سطحی برای چه رشته ای مورد نیاز است؟ آیا تنها مباحث معرفتی خاصی برای مطالعه لازم است یا موارد دیگر؟ مثلاً انتظار از یک دانشجوی پزشکی با وقت محدود چیست؟ در تحلیل نیز چرا مطالعات متأثر از نیازهای زمانی و مکانی به صورت مطالعه غلط و بی فایده نگاه شده است و سوال‌های دیگری از این دست.

در کتاب بعضی جاها که یک آماره درچارچوب کلی طرح پژوهشگر در آسیب‌زا دیدن کلی فعالیت دانشجویی جواب نداده و تلاش شده تابا استفاده از آماره‌ای دیگر ولو با تبدیل به متوسط کردن و تفسیر داده‌ها بر همان تحلیل کلی مویداتی اخذ شود. مدام نیز با این مورد که مثلاً تفریح کم نشده،مطالعه کم نشده، هیئت کم نشده و  این درس است که مورد بی توجهی قرار می گیرد در تحلیل پاسخ به سوالات مختلف از جانب نگارنده مواجه می‌شویم. در حالی که چنین نتیجه‌گیری مستلزم مقایسه با گزوه کنترل و یا دانشجویان عادی و غیرفعال است، که آیا این نسبت در انان هم چنین است اما نگارنده یک کاسه آن‌چه رامدنظر قرار داده نتیجه از پیش مورد نظر تحقیق است!

نگاه غیر واقعی و انتظار مطالعه موضوعی گسترده رهبری برای دانشجویی با وقت معدود نیز در این کتاب موجود است. به فرصت مطالعه بیشتر شهرستانی ها و درگیری کمتر در اقتضائات دانشگاه‌های بزرگ و فعالیت ضد انقلاب و رسانه ها و… نیز توجه نشده است.

در نگاه نگارنده صلاح و اصلاح از هم جداست و سوال‌هایی مبتنی بر نگاه تفکیک این دو (که رویکردی اسلامی نیست) و رو در رو قرار دادن این  موارد دیده می‌شود. مثلاً در سؤالات مربوط به انگیزه مطالعات معرفتی .

این که در شریف دانشجویان سال های اولی به جای فعالیت دانشجویی ترغیب به یافتن ماموریت و جهت گیری شده اند به عنوان تیپ ایده آل به میان آورده شده است. نگاهی که بطن نگاه مولف در آن موجود است دانشگاه موضوعیت نداشته و صرفاً طریقیت دارد! تحلیل‌ها نیز در مواردی مثل انتخاب رشته، بی‌توجه به شرایط مشابه هم‌سالان صرفاً به نهادینه کردن مشاوره تاکید کرده است، نگارنده به این مورد توجه نداشته که استفاده از هم‌سالان در بسیاری موارد به دلیل داشتن شرایط و دغدغه های مشابه است و بسیاری مشاوران از درک نیازها و دغدغه‌های دانشجویان عاجزند.

نتایج در مورد ازدواج های دانشجویی هم با واقعیت- که به صورت شهودی در مکان‌های مختلف با نتایح متفاوت با تحقیق قابل درک است-  فاصله دارد. چون با تیپ‌های ایده‌آل متاهلین فعال سر و کار داشته و نمونه‌گیری گزینشی و اکتفا به موارد در دسترس در این‌جا هم نتایجی مطابق خواست طرح کلی نگارنده را تأمین کرده است.

در پایان این فصل خوب است به مورد دیگر توجه کنیم.  اصولاً فعالان سیاسی و فرهنگی جدی دانشجویی به پاسخ به سوالاتی از این دست نمی‌پردازند، هم به دلیل عدم وقت داشتن هم به دلیل عدم اولویت دانستن. نویسنده این نقد چه در قالب دورانی که فعال دانشجویی بوده و چه در قالب محقق علوم اجتماعی که مواردی نظیر مطالعه فعالان دانشجویی انقلابی دانشگاه های تهران را به بررسی نشسته است، خود با این مسئله مواجه بوده است. اصولاً کسانی به این موارد جواب می‌دهند که فعالان اصلی و جدی نیستند، یا افراد جدی به پاسخ‌های سرسری و رد کردن موارد می‌پردازند. ممکن است نگارنده به توضیحات ابتدای تحقیق در مورد اردوهای کشوری و جاهایی که برای تبلیغ رفته استناد کند، تجربه هم به ما می‌گوید در این اردوها بیش از فعالان اصلی، افراد حاشیه‌ای‌تر وجود دارند.

در مجموع در نظر به فصل سوم می‌توان گفت، نه سوالات، سوالات دقیقی است، نه نمونه‌گیری دقیقی انجام شده است. گرچه اصل انجام تحقیقی در این عرصه کار بدیعی است (چرا که بسیاری پژوهش‌های مربوط در جاهایی مثل معاونت پژوهشی نهاد رهبری در دانشگاه‌ها به صورت محرمانه باقی مانده یا به این دغدغه‌ها نپرداخته است و تحقیقاتی مثل تحقیقات مرکز مطالعات جوانان دانشگاه تهران و وزارت ورزش و جوانان و وزارت علوم نیز از اساس این دغدغه‌ها را نداشته‌اند)و بعضی سوالات خوب موجود است، و اساس ورود نگارنده به این عرصه خط شکنی خوبی به حساب می‌آید. اما نگاه پس‌زمینه چون الزامات پژوهش علمی را ندارد و به دنبال مؤیدیابی برای طرح کلی انتقادات خویش است، در مجموع نتایج قابل تامل و استفاده‌ای حاصل نکرده است.

ماموریت کدام ماموریت بر چه مبنا و با چه نسخه؟

فصل چهار که ماموریت دانشجوی انقلابی است. اولین سوال این است که چه کسی گفته یک دانشجوی انقلابی باید در دوره کارشناسی با تعریف مولف، ماموریت گرا باشد؟ چرا باید پیش‌فرضهای مولف، نوع نگاه او به نهاد دانشگاه و طریقیت مطلق قائل شدن برای آن پذیرفته شود و مدل خاص مد نظر او پیگیری شود. حجیت این مدل چیست؟ آیا این مدل فردمحور و رشد محور فردی و نگاه با مبنای طریقیت مطلق به محیط دانشگاه با الزامات و اقتضائات محیط دانشگاه و موارد حجیت‌آور مثل مطالبات و نوع نگاه رهبران انقلاب به دانشگاه و جنبش دانشجویی سازگار است؟  چه کسی گفته که به تعبیر مولف ماموریت باید در ابتدای این دوره تعیین شود؟  و نتایجی مورد خواست مولف مثل این که ماموریت پژوهش و تولید علم منجر به بسنده کردن به حضور کم‌رنگ‌تر و بدنه‌ای در فعالیت دانشجویی و کاهش مقدار(کمیت) و نحوه (کیفیت) است، از آن گرفته شود. این نوع نگاه که متضمن در خود رفتن،تحیر، بی‌توجهی به نقش دوره کوتاه کارشناسی و فعالیت در آن در ساخته شدن فرد برای آینده در قالب ورود به مسائل نظام، اتقلاب، جامعه و محیط پیرامون است، بیش از همه با طرح ماموریت یابی نزدیک‌تر به زمان ورود دانشگاه طبق نسخه مولف  دوره دانشجویی را از بین می برد. چنان‌که در جاهایی مثل دانشگاه صنعتی شریف که این نسخه اجرا شده است همین آسیب‌ها را ایجاد کرده است، و با سیر گسترده دانشجویان مذهبی غیرفعال و به دنبال رشد فردی  و پیدا کردن جای خود در سال‌های ابتدایی تحصیل و در نهایت سیل گسترده طلبه شدن و تغییر رشته مواجه می‌شویم.

نگاه فردمحوری که رشد فردی را بر همه چیز مقدم می‌کند. ملاحظه و تذکر برای اصلاح کج کارکردی‌ها را تبدیل به فرآیندی می کند که از اساس فعالیت‌ها و نقش آفرینی دوره چهار ساله دانشجویی را از میان برده و صوری می‌کند. انگار در حال نسخه دادن برای طلبه‌ای است که لازم است با کوله باری از تجربه و مطالعه و خودسازی حداقل یک دهه بعد وارد اجتماع شود، نه دانشجویی که بعد از دوره کارشناسی و حین آن تا حد زیادی با اقتضائات جامعه و انقلاب درگیر است. از سوی دیگر مولف می‌خواهد آسیب‌های نظام آموزشی و آسیب انتخاب رشته دوره دبیرستان را با راهکار از بین بردن دوره دانشجویی حل کند.

گذشته از اساس این نگاه، نسخه‌های آن نیز دور بودن، انتزاعی بودن و عدم درک ضرورت‌ها و اقتضائات زندگی جدید و نیازهای واقعی فرد را در بد دارد. نسخه‌های عجیبی نظیر فلسفه و کلام در حد نهایه الحکمه و المحاضرات!!! آشنایی با اجتهاد در حد اصول الفقه و مکاسب و جلد دوم اصول کافی برای تحول در علوم انسانی. اصلاً نگارنده دقت نکرده در چه سطحی از علوم انسانی برای چه کسی با چه هدقی سخن می‌گوید. کسی که فلسفه ، فلسفه علم، علوم اجتماعی یا روان شناسی یا اقتصاد و مدیریت و…. می خواند، کسی که قصد کار آکادمیک، کارشناسی،پژوهشی، رسانه‌ای دارد، کسی که می‌خواهد کار اجتهادی کند یا در سطوح دیگری از علم دینی نقش‌آفرینی کند؟ اصلاً کسی که قرار نیست کار اجتهادی کند و کارش استفاده از مبانی تولید شده به وسیله محققین برای پاسخ‌گویی به سوالات غیربنیادین است، این سطح از مکاسب و اصول و نهایه الحکمه و المحاضرات!! مهم است، اصلاً آیا المحاضرات مسئله امروز ماست، یا نوع جواب‌های آن کفایت می‌گند؟ انگار دارد برای مجتهدی در سطح اجتهادی آن هم در حد تعیین مبانی نسخه می پیچد! بقیه نیازهای معرفتی نظیر بینات انقلاب، تربیتی، بصیرتی، توانمندی هم که اساسا دیده نشده است! در مورد تیپ علوم فنی بدایه و جلد دوم اصول کافی چه معنی دارد؟ اساساً دعوت به حدیث خوانی عادی برای غیرطلبه آن هم کتابی مثل اصول کافی آن‌هم برای دانشجوی فنی چه معنایی دارد؟ اصول کافی نهج البلاغه که نیست، که همینطور دست ملت بدهیم (گرچه نفس مطالعه آن آثار خوبی دارد، ولی به عنوان نسخه فراگیر برای غیر مجتهد غلط است).

همین مثلاً در مورد هیئت علمی تکرار شده است. گذشته بر نهایه الحکمه و المحاضرات و اصول کافی، فلسلفه غرب با رویکرد انتقادی بی توجه به رشته و نیاز و این که مابه غرب‌شناسی نیاز داریم اما بیش از غرب شناسی فلسفی به غرب شناسی استراتژیک و بررسی اقدامات علی الارض نظام سلطه به ویژه در حوزه علم و فناوری نیاز داریم. امری که مورد توجه نگارنده نیست. همین مسئله را در مورد خرده ماموریت های دیگر داریم مثل آشنایی برای اجتهاد برای خرده ماموریت تحول در مدیریت نهادهای علمی! البته باید توجه کرد که اجتهاد و مطالعه این موارد به خودی خود امر خوبی است، اما نسخه فراگیری که به افراد بدهیم نیست.

فصل پنجم در مجموع کم‌تر پیش‌فرض‌های سنتی ( و نه لزوماً دینی) کتاب را به همراه دارد و مطالب قابل استفاده بیش‌تری در آن یافت می‌شود. البته باید توجه کرد ادبیاتی مثل رشد جامع، به جای ادبیات تکلیف‌گرایانه  آن هم رشدی از  این دست با وجهه فردگرایانه و انتزاعی‌ و طریقیت صرف انگاری دانشگاه و دوره دانشجویی، به جز آن‌که افراد مناسب آن محیط‌ها تربیت نمی‌کند، و دغدغه رشد و ماندن در مقدمات بسیاری را اساساً به نقش‌آفرینی نمی‌رساند، بهانه برای رشد عافیت‌طلب‌ها و خواجه‌ربیع‌ها نیز فراهم می‌کند.

فصل ششم نیز که بسته‌های پیشنهادی هم موضوعات غیر جامع و بدون درک نیازهای دانشگاهی انتخاب شده هم در کنار بعضی پیش‌نهادهای خوب پیشنهادهای خیلی پرت نظیر بخش عرفان یا مباحث کلامی با اهل تسنن با کتاب های قطعاً به درد نخور برای محیط دانشگاهی، همراه است. معرفی بعضی نسخه‌ها نیز معلوم نیست با چه مبنایی به عنوان برنامه ثابت پیشنهاد شده مثلاً برنامه ثابت زندگی بزرگان اخلاق و معرفت و حالاتشان – که اکثراً دور از اقتضائات خودسازی در فضای حکومت اسلامی و محیط دانشگاه و متضمن نوعی انزواست- به جای توجه دادن به نسخه‌های شبیه‌تر برای مجموعه دانشجویی مثل شهدا – که متضمن خودسازی در عرصه عمل و حکومت اسلامی است- ، بگذریم از آن‌که توصیه بسیاری بزرگان اخلاق پرداختن بیش‌تر به قرآن و دعا به جای زندگی بزرگان است که بعضاً متضمن قساوت قلب می‌دانند، ضمن این که باید توجه کرد اخلاق و عرفان محدوده‌ای است که بدون استاد در بسیاری موارد به شکست و ورطه‌ها و الگوگیری‌های غلط و شرایط نامرتبط دارد.

جمع‌بندی: خط شکنی غیرواقع بینانه و نگاه سنتی

کار مهدی همازاده بر خلاف سایر آثار و دقت‌های علمی وی، نه دقت علمی دارد، نه واقع بینی و روایت از واقع. بر مبانی خاص سنتی و فردمحورانه ماقبل حکومت اسلامی و با عدم نگاه به اقتضائات واقعی محیط دانشگاهی و ضرورت فعالیت دانشجویی در چارچوب رشد فرد، نیازهای انقلاب و مطالبات رهبران انقلاب اسلامی سامان یافته است. در حقیقت مشکل اصلی این تحقیق همان مشکلی است که برنامه‌ریزی‌های در اکثر قریب به اتفاق موارد شکست خورده حوزه در مورد دانشگاه از آن رنج می برد. نگاه غیر واقع بینانه، قائل شدن پیش‌فرض‌های محیط طلبگی و تجویز اجباری آن برای محیط دانشگاهی و بی‌توجهی به جایگاه و اهمیت جنبش دانشجویی در انقلاب اسلامی

همین مطلب در تریبون مستضعفین و خبرنامه دانشجویان

 

این نوشته در معرفی محصولات فرهنگی, یادداشت ارسال و , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *