بایگانی برچسب: s

چند روایت از زندگی حسن رحیم‌پور

می‌گفت صبح آمده بود نهاد، عصبانی! هر چه جلوی پایش می‌رسید لگد می‌کرد، در را محکم می کوبید. بعد رفته بود داخل اتاق و بلند بلند گریه می‌کرد. رفتیم آرامش کنیم. در راه دیده بود یک خانم گریه می‌کند گفته … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت | برچسب‌شده , , , , , , , , , , , | ۱۵ دیدگاه