نقد مقاله ی آزادی چون روش عبدالکریم سروش

مهم ترین ویژگی متن های سروش مغلق گویی، سخت نویسی  و ادبی نویسی که ظاهر و فرم مقاله بر محتوایش سایه می اندازد، است و طبیعتاً این کار، فرصت را برای مغالطات و پرش ها فراهم می کند. و در این مقاله نیز چون دیگر آثار او، این مسئله به وفور به چشم می خورد.

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره: این یادداشت چند نکته بود که در پاسخ به یکی از دانشجویان دانشگاه تهران در مورد مقاله ی «آزادی چون روش» سروش که در شماره ی ۳۷ «کیان» و بعدها در کتاب «اخلاق خدایان» به چاپ رسیده بود بعد از یک دور مطالعه ی مقاله نوشته شد.

  • مهم ترین ویژگی متن های سروش مغلق گویی، سخت نویسی  و ادبی نویسی که ظاهر و فرم مقاله بر محتوایش سایه می اندازد، است و طبیعتاً این کار، فرصت را برای مغالطات و پرش ها فراهم می کند. و در این مقاله نیز چون دیگر آثار او، این مسئله به وفور به چشم می خورد
    •  جاهای بسیاری شعاری حرف می زند مثل بند «آزادی به مثابه ی اباحه» هم مغالطه می کند و همه ی مخالفان اصالت اباحه را با طرفداران هایدگر یکی می کند و حرف های ناصواب آن ها را به همه تعمیم می دهد، که اوج این غیر علمی حرف زدن در پاورقی شماره ی هشت دیده می شود.
    • آزادی به مثابه ی اصالت اباحه یک پدیده ی واقعی است که در غرب، طرفداران جدی دارد، اما نگارنده چون خود به این مسئله مبتلاست در این بند شروع به حرف های شاعرانه زدن در حمله به منتقدین اصالت اباحه (لیبرالیسم)می کند.
    • این شاعرانه حرف زدن در بند «آزادی چون آزادگی» ادامه می یابد. این جا مغالطه ای هم مرتکب شده و همه ی صحبت از آزادگی را به ادبیات عرفانی محدود می کند، که در نگاه او بین عرفان و صوفی گری نیز تفاوت جدی مشخص نیست.
    • بی هیچ دلیلی ناگهان بر عنصر اطلاعات دست می گذارد،  و آن جا بدون آوردن حتی یک دلیل، صرف استناد به حرف فردریش فون هایک و تنها به دلیل انفجار اطلاعات و عدم امکان جمع اطلاعات حکم می کند که تغییر جامعه از طرف حکومت و سامان مطلوب دادن به آن امکان ناپذیر نیست. و هیچ دلیل قانع کننده ای نمی آورد. حال که هم متون دینی ما خلاف این می گوید که امام علی در نامه به مالک اشتر می نویسند : «بسم الله الرحمن الرحیم‏ هذا ما أمر به عبد الله علی أمیر المؤمنین مالک بن الحارث الأشتر فی عهده إلیه حین ولاه مصر جبایه خراجها و مجاهده عدوها و استصلاح‏ أهلها و عماره بلادها » یعنی درست کردن مردم و پی گیری صالح شدن آن ها جزو وظایف حکومت است. و از آن مهم تر تجربه ی تاریخی نحوه ی برخورد دولت ها در ایجاد تغییرات اجتماعی در جوامع جلوی دست ماست، نه فقط رضاخان و هیتلر و آتاتورک که حتی کشورهای لیبرال و مدعی دموکراسی مثل آمریکا هم همین اصلاحات از بالا را برای صدور دموکراسی را تجویز می کنند حتی برای آن لشگر می کشند و آدم می کشند، بعد به حکومت دینی می گویند که تو نباید به فکر تغییر باشی.
  • بر خلاف تفکر نگارنده،  در تفکر شیعی، آزادی ذیل عدالت است و عدالت ذیل معرفت الله و معنویت است. یعنی ما در آزادی علاوه بر حرف آیزیا برلین که در پاورقی چهار به آن اشاره شده است یعنی  آزادی از چه (آزادی منفی)، آزادی برای چه (آزادی مثبت )  از  آزادی برای که؟ (متضمن عدالت) صحبت می کنیم.
  • بر مبنای دینی ما می گوییم نه اختیار مطلق نه جبر مطلق، یعنی انسان نه مطلقا آزاد است که اراده ی دیگران و سنت های جهان هستی بر او سایه می اندازد، نه مجبور مطلق، که هیچ اختیاری نداشته باشد. حتی می توان گفت انسان مجبور است که مختار باشد.
  • آزادی و دیدن خود در ایینه ی دشمن و دوست که مورد تاکید نگارنده است، به نظر ما تنها می تواند حد را مشخص کند، می تواند تصویر را واقع بینانه کند، اما به معنای درست بودن دموکراسی و پلورالیسم معرفتیو سپردن حقیقت به گفتگو و نظر دیگران  نیست، که نسبی باشد و صرفا از نظر آن ها حاصل شود. از نظر اسلام و فلاسفه ی اسلامی، ما حقیقتی ورای فهم افراد داریم، اصالتی در آن هست. دیدن خود در ایینه ی دیگران کمک می کند، اما به این معنی نیست که همه چیز نسبی است. این حرف ها در ضمن ظاهر زیبا باطن بسیار کثیفی مبتنی بر مخفی کردن و ارائه ی اجباری نسبیت فهم و انفعال در مقابل نظر دیگران دارد. که این دیگری نیز در اکثر موارد تاکید شده به وسیله ی روشن فکر وطنی دیگری یا خود غربی ها یا دگر اندیشانی اند که می خواهند همه ی داشته ها را تحت عناوینی مثل نواندیشی و بازاندیشی و تفکر انتقادی به تیغ نفی بسپارند.
  • نگارنده از این که حدود آزادی چیست سخن نمی گوید. این خودش مغالطه است که از چیزی سخن می گوید که بدون حد پنداشتنش بحران درست می کند و به آنارشیسم می انجامد. متن نگارنده را به یاد متن های مشروطه می اندازد، که همه اش از خوب بودن قانون و ترقی ملل غربی مدیحه سرایی می کنند. مغالطه این است که آزادی نکات مثبت دارد، اما آزادی کدام آزادی؟ و نگارنده با مبهم نگه داشتن تعریف آزادی، عنصری قابل تاویل و تفسیر به عناصر متفاوت که در مواردی حق و مواردی باطل است، با نگاهی حق به جانب مطرح می کند. مشخص نمی کند آزادی از که، برای چه و برای که و تا کجا؟ یعنی به صرف این که هر سخنی آزاد باشد اکتفا می کند و می گوید کفر، بهتر از نفاق است. سوال این جاست با چه منطقی  باید اجازه داده شود مطالب مخرب اخلاق و منطق در جامعه نشر شود؟ حتی باید از نگارنده پرسید، کدام جامعه ی غربی چنین است؟ می گویند آن جا می شود علیه حکام و …. حرف زد، این جا نه، می پرسیم آن جا می شود علیه نظام سرمایه داری اقدام کرد یا مثل جنبش تسخیر وال استریت سرکوب می شود؟ آن جا می شود علیه صهیونیسم و هولوکاست سخنی گفت؟ این ها همه مغالطه است. هر جامعه ای هنجاری دارد و چیزی را مبنا می گیرد در جامعه ی دینی آزادی هم در چارچوب  عدم اضرار به دیگران و مصالح جامعه است هم در چارچوب مصالح خود فرد و سعادت او، هر سخن و عملی نباید افشا شود چون، هم حق انسان زیستن و معنوی زیستن را از افراد می گیرد، هم جامعه را دچار بحران می کند.
  • جانشینی دوگانه ی حکومت عدل و ظلم به علم و جهل که نگارنده بر آن تاکید می ورزد، گرچه بخشی از حقیقت را دارد، اما مغالطه ی دیگری است که متضمن نبودن ملاک عمل برای حکومت هاست. مثلاً همین دولت های غربی که ضمن داشتن علم در معنای دانش تجربی ظلم می کنند، هم مستضعفین کشورهای موسوم به جهان سوم و جنوب را غارت می کنند هم نظام ناعادلانه درون خود دارند آیا بهترین دلیل نقض نیستنند و مصداق چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا نمی باشند؟
  • آزادی به معنای روش، مبنای فلسفی و حقوقی دارد که مولف در پرده به آن اعتراف می کند بدون این که دلیلی برای پذیرش آن بیاورد. آن جا که می گوید «روش آزادی که پلورالیسم سیاسی و معرفتی رکن اوست». بدون این که دلیلی آورده شود صرفاً با کلمات ادبی و مغلقی ستایش شده است. ایا مهم ترین دلیل نفی کارآمدی پلورالیسم معرفتی و سیاسی،  برخورد مدعیان آن با آزادی در کشور خودشان و کشورهای خاوراسلامی نیست؟
  • «هیچ عدلی بی علم ممکن نیست و هیچ علمی بی آزادی به دست نمی آید». باز هم مغالطه دارد، اولا کدام علم؟ ثانیاً در درونش همین پلورالیسم معرفتی و نسبی بودن حقیقت نهفته است. بله علم آزادی می خواهد اولین آزادی لازم آزادی اندیشه است. اما کدام آزادی با چه مبانی و حدودی این علم را حاصل می کند؟ این جا با کلی گویی از این می گذرد.
این نوشته در یادداشت ارسال و , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *