در میان بحثها، صحبت از دعوای شیعه و سنی و موضع ایران که میشد. دو چیز خیلیها را قانع میکرد، فتوای امام خامنه ای در مورد تحریم سبّ صحابه و همسران پیامبر آب سردی بود که خیلی چیزها را حل میکرد، گرچه آنها بعضاً به اقدامات بعضی منحرفین و انجمن حجتیهایها در داخل استناد میکردند. اما برایشان خیلی جالب بود. هم چنین موضع جمهوری اسلامی در مورد فلسطین، یکی از بچه های جهاد اسلامی فلسطین چفیهی فلسطینی گردنم انداخت تا آخر اجلاس شد وسیله ی جذب بقیه به ما و بحث در مورد موضع جمهوری اسلامی و آینده.
بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره: این یادداشت به درخواست نشریه ی خیمه نوشته شده بود و در شماره ی خردادماه آن منتشر گردید.
کنفرانس خیزی خاک ایران
از این دست اجلاسهایی که بیشتر مصرف داخلی هم دارند و خوراک شبکه های صدا و سیما را برای تایید کشور پر میکنند، و یک تعداد شرکت کنندهی همیشه ثابت طرفدار ایران دارند و برگزاری اش اثر خاصی ندارد، زیاد در کشور برگزار میشود. هزینه های هنگفت میشود و برای نمایش پیشرفتگی کشور، بیشترین خرجها شده و نمایش تأسیسات و رشد علمی و فناوری میشود، نه آدم ها چیزی از چمهوری اسلامی می فهمند نه اتفاق جدی فردای همایش می افتد. چون این برنامهها کارمندی و ستادی است، نه مردمی و به تبع همهی دیوان سالاریهای کشور بی نظمیهایی هم هست، نتیجه بعضاً این میشود که آدمهایی که از شدت شوق بعضیهایشان وقتی وارد خاک جمهوری اسلامی میشوند، سجده میکنند موقعی که میروند فحش میدهند یا بعد در فیسبوک و وبلاگشان تکه میاندازند. این اجلاس تفاوتی جدی داشت، حداقل در بخش عربیاش آدمهایی میدیدی که از کف التحریر و التغییر و اللؤلؤ حاضرند و شور و نشاط بسیاری ایجاد میکرد.
اجلاس جوانان با ریاست و دبیری پیرمردها!
اجلاس جوانان بود، اما هیئت رئیسه و دبیر اجلاس و گرداننده بین ۵۰ تا ۶۰ سال! و جوانهای ایرانی حاضر طبق معمول نگاه همیشه ی مسئولین، صرفاً تودهی بی شکل پر کنندهی صندلیها دیده میشدند و از مدعوین ایرانی که دعوت شده بودند، حتی ده درصد نقش آفرینی جدی نداشتند اما همین فضا انگیزش زیادی ایجاد کرد. هر نفر حداقل ۲-۳ ساعتی کار داشت که به او محتوا داده شود اما تعداد کم بود و بیشتر دوستی ایجاد میشد تا بعداً ارتباط گرفته شود. سخنرانیهای خواب آلود افتتاحیه که مناسب محیط جوانان نبود، نسبت به خستگی شرکت کنندگان و نگاه منفی شان به ایران، نگران مان کرد. به پیشنهاد یکی از بچهها ده نفری یک جا جمع شدیم و شروع کردیم به شعار دادن حتی بی ربط! مثلاً برای این که رییس جمهور به جای حرفهای کلی، حرف انقلابی بزند و از آسمان به زمین بیاید. یک خورده حرفش رسید به شر و باطل در کیان هستی و… بی ربط تکبیر و کلا کلا اسرائیل و الشعب یرید الوحده الاسلامیه، العشب یرید اسقاط اسرائیل و…. گفتیم و رییس جمهور هم انصافاً بعد از ۱۵ دقیقه ی اول سخنرانی جذاب و انقلابی کرد. این قدر شعار دادیم که گلوی مان میگرفت هی دسته جمعی میرفتیم بیرون چای و … میخوردیم دوباره بر میگشتیم.
مشکل زبان ایرانیها! می خوای ارتباط نگیری؟!
مهمترین معضل ایرانیها در نقش آفرینی برون مرزی، زبان عربی است مهمترین خیانتی هم که به ما شده است، عدم آموزش کار بردی زبان عربی و آموزش آن در حد استفادهی ناقص از قران و دعا است. به ویژه سبک تعلیمی غیر کاربردی که در مدارس ما آموزش داده میشود. همه ی نقش آفرینان برون مرزی- حتی مشتاقان ایران در جهان عرب- از این شاکیاند. البته خیلی وقتها زود زبان مشترک پیدا میکنیم و با درد سر عربی فصیح، تلاش در برقراری ارتباط مینماییم. اما باز کار پیش نمیرود. تا این سد هم شکسته نشود، سد خیلی چیزها در جهان اسلام شکسته نمیشود و خیلی از تبلیغات علیه ما نمیشکند. باید نسلی از بچه های حزب اللهی به تعداد کلان تکثیر شوند که قابلیت بحث و گفتگو و سخنرانی عربی داشته باشند و در محیطهای مجازی و حقیقی به صورت فعال عمل کنند؛ و این توانمندی هم بخش عمدهایاش از تلاش برای همین ارتباطات مجازی و حقیقی در میآید. رییس اتحادی جوانان سودان اولین بار همین را در اتوبوس از نماز جمعه که برمی گشتیم متذکر شد و در طول یک هفته بارها دیگران گفتند یا خودمان مجبور بودیم توضیح بدهیم. بچه هایی که یک خورده زبان شان بهتر است هم، چون اصولا گوش می دهند و می خوانند و کم تر حرف می زنند، تا یخ شان باز بشود و راحت حرف بزنند، قدری طول می کشد. روز اول اجلاس، خودم همین حوری بودم بعضا سوال های عربی شان را نگلیسی جواب می دادیم و یکی که خیلی لهجه اش محلی بود، به عربی میگفت من برای رفیقم ترجمه می کردم و او که انگلیسیاش از من بهتر بود به انگلیسی جوابش را می داد! یکی از رفقا که در بخش رسانهای اجلاس بود، نماز جمعه صحنه را که دید آمد گفت، می خوای ارتباط نگیری؟!
زبان مشترکی به نام مقابله با استکبار
زبان مشترک کلامی نداشتیم، اما یک چیز مشترک بود، جنگ با علمانیین(سکولارها)، استکبار، سعودی و حتی قطر! نمادهای دشمن جهان اسلام و عرب به شمار میآمدند؛ و سر این مسائل همه توجیه بودند حتی اکثراً سر ایران. تنها معضل فتنهی شام بود. با هر کس صحبت میکردی، به نوعی در مورد سوریه سؤال داشت. نگاه تهدید محور اجلاس موجب شده بود به جای طرح درست مسئله بحث از زیر زبانهای افراد بیشتر معارض در مورد ایران به صورت هیجانی بیرون کشیده شود، اما وارد صحبت که میشدیم و از دست آمریکا و آیندهی فلسطین و مقاومت و حمایت اسرائیل از معترضان سوری و غلیون (رهبر معترضان که معنی اش هم ظاهراًهمان قلیون خودمان است!) که میگفتیم. میپذیرفتند و بعضی محل سؤال بود برایشان، بعضی هم میگفتند باید فکر کنند و بعضی هم بدون توجه صرفاً تکرار میکردند، اما شل شده بودند.
علیکم بفیس بوک!
فیسبوک ادبیات صحبت کردن امروز با جهان است، با هر کس صحبت میکنی راحت شماره و میل میدهد و میگیرد، اما همه از صفحه ی فیسبوک میپرسند. حتی بعدها فهمیدیم خیلی میلهایشان را چک نمیکنند. همه به دنبال صفحه ی فیسبوک بودند. فیلتر بودن فیسبوک و توییتر در محل اجلاس، این سؤال را برای آنها در مورد وضعیت فیلترینگ در ایران ایجاد میکرد، و از این که میدیدند بچهها در کارتهای ویزیتشان یا به صورت شخصی فیسبوک دارند بعضاً شوکه میشدند. از هر کدام هم که میپرسیدیم چه ایده ای برای پیشرفت ارتباطات و عملیات دارید اولین مضمون ثابت در جملات مختلف همین بود، علیکم بفیس بوک! حتی وقتی در مورد میزان نقش آفرینی فیسبوک و شبکه های مجازی در مورد شبکه های حقیقی در انقلابها میگفتیم، تایید میکردند که بار اصلی شبکه های حقیقی مثل مساجد و اخوان و… بودهاند، اما با فیسبوک واسط خوبی پیدا کردهاند.
یکی مرد جنگی به از صد هزار
شیخ تاج الدین الهلالی مفتی اعظم استرالیا پدیدهی اجلاس بود. در اوج اجلاس بیداری اسلامی که یک عده قصد به هم زدن داشتند. علاوه بر این که با لحن ادیبانه و جوان پسندش فضا را به دست گرفت. در مورد مسائل اختلاف برانگیز شیعه و سنی و قضیه ی سوریه و ایران و عرب به گونه ای رفتار کرد که آب بر روی همه ی آتشها ریخت. در جلسهی مصریها که خیلی کار گره خورده بود رفت پشت تریبون. با تمسخر و شوخی کار را جلو برد. قرآن را برداشت گفت این قرآن ایرانی است، حتماً با قرانهای ما متفاوت است. بعد از اول تا آخر هی ورق زد و گفت اَه این چرا فرق ندارد؟ بعد هم شروع کرد از اهل بیت گفت و از خدمات ایرانیها به اسلام؛ و تمسخر یک عده که به خاطر چهار تا مسئله ی فقهی دارند اختلاف ایجاد میکنند و اصل که دشمنی با استکبار است فراموش میکنند. دستش را جاهای مختلف از سینه تا شکم میگذاشت و در نهایت ول کرد و گفت این جوری نماز بخوانید یا این جوری یا این جوری یا این جوری مسئله این نیست! بعد هم مثل یک آخوند مردمی میآمد وسط بچه های عرب با لباس خانگی مینشست و مشغول صحبت دوستانه میشد. بهش گفتم اگر صد نفر مثل شما در جهان اسلام داشتیم اسراییلی باقی نمیماند. این قدر خودمانی بود که آدم راحت حتی باهاش شوخی میکرد. شیخ غریب رضا بهش گفت باید من را دعوت کنی مصر خانهات. گفت یک اجلاس جوانان دارم استرالیا، حتماً دعوتت میکنم. شیخ از رو نرفت گفت نه باید من رای دعوت کنی خانهات او هم خندید! نظیر او در جهان اسلام خیلی کم است یکیاش هم مجدی حسین بنیان گزار حزب العمل الاسلامی المصری است. آدم باورش نمیآید، بچه های اهل تسننی این قدر حتی از شیعه های انقلابی توجیه تر یافت شوند.
ارفع رأسک فوقانت مسلم
شب اول اجلاس جوانان و بیداری سالگرد یوم الغضب بود مصریها گوشه ای جمع شده بودند! با هم همین را میگفتند که «ارفع رأسک فوق انت مصری!» (سرت را بالا بگیر تو مصری هستی)غریب رضا هم از طرف جوانان ایرانی بین حلقهشان بود. یک یمنی گفت انت مسلم همهشان تکرار کردند گفتند «ارفع رأسک فوقانت مسلم»! بعد یکهو یک دختر محجبه پا شد گفت چرا نشستهاید فقط شعر میگویید، بلند شوید برای شهدا دعا کنیم. همه را بلند کرد، دعا کردند بعد دستش را وسط گذاشت، گفت دستهایتان را بگذارید، الله اکبر میگفت و به سبک والیبالیها دستشان را بالا و پایین میبردند. غریب رضای بیچاره هم گیر کرده بود، هی حواسش بود دستش به بنده خدا نخورد و با آنها هم همراهی کند بدون این که ناراحت شوند! با خودم میگفتم. شاید معرفت دینی شان بالا نباشد که دختر نامحرم است، اما انگیزهی دینی دارند، جمع که میشوند ولو به این صورت، باز هم شعارشان دینی است…الله اکبر…الله اکبر یکی از این ها به هزار هزار شیعه ی انجمن حجتیه ای که فقط دغدغه اش اختلافات مذهبی است، می ارزد.
زنها مردتر از همه!
یکی از برادران تونسی من را خواست و کلی صحبت کردیم. پرسید از کجایی گفتم ایران چه مجموعهای گفتم قدیمها امین عام لحرکه الطلاب لطلب العداله (دبیر جنبش عدالتخواه دانشجویی) بودم گفت یک وقت اسم مجموعهتان را به بقیه نگویی، حتی اگر در ایران بی عدالتی هم باشد، نباید بفهمند. بعد که توضیح دادم که این حرکت به امر رهبری در پاسخ به مطالبهشان از دانشجویان برای پی گیری آرمانهای انقلاب و عدالت، خارج از دیوان سالاری تاسیس شده خیلی برایش جالب بود. در مورد آیندهی تونس و جریانات اسلام گرا مشغول به صحبت شدیم که این خواهر تونسی از راه پیدایش شد. او مرا معرفی کرد و توضیح داد در مورد حکام خائن عرب صحبت میکنیم! این بنده خدا که از قبلی تند تر بود با بولدوزر از روی حرفهای او رد شد و ان قدر تند و با لهجه ی محلی غیر فصیح بحث کردند که در فهم کلماتش مشکل ایجاد شد!
سال فتنه و مشخصاً روز عاشورا (که حتی نیروی انتظامی در می رفت و زن های هیئت عزاداری دانشگا تهران زیر باران سنگ و کلوخ و تیر با مرگ بر منافق آن ها را پراکنده می کردند.)درک کردم که انقلاب کبیر اسلامی بدون حضور زنان معنایی ندارد. در قضایای بیداری اسلامی هم فهمیدم که هیچ انقلاب اسلامی بی حضور زنان در کنار یا جلوتر از مردان معنی پیدا نمیکند! بعد که به تاریخ اسلام و تشیع هم رجوع کردم دیدم تاریخ تشیع هم همین است از سمیهخدیجه و حضرت زهرا و زینب و امکلثوم تا صانیه ماشطه و ام فروه و…. تا بنت الهدی صدر و مریم فرهامنیان و مریم کاظم زاده و ….. تا آدمهایی در همین حوالی خود ما!
الشعب یرید تحریک اتوبیس!
شب که میشد همهشان از هر ملیتی دور بجه های مصری که شعار و شعرهای انقلابی میدادند جمع میشدند و دست میزدند و تکرار میکردند. یکی از بچهها میگفت زبان مشترکه حزب اللهی و بی دین و… هم ندارد پیرو جوان. در اتوبوسها هم همین جوری بود. جالب این بود که معلوم است، فقدان ادبیات و هنر مقاومت هست، مثلاً بچه های تونسی همان شعر معروف «إذا الشعب یوما أراد الحیاه/فلا بد ان تستجیب القدر/ ولا بد للیل أن ینجلی/ ولا بد للقید أن ینکسر» را میخواندند، یا بلادی بلادی که بیشتر مصریها میخواندند، ماکزیمم میرسیدیم به «طلع البدر علینا!» که شعر معروف مردم مدینه در هنگام ورود پیامبر است و در فیلم محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هم بود. معلوم است اشعار ضد اسرائیلی و آمریکایی که بتوانند با هم تکرار اش کنند یا این قدر جذاب باشد، نیست، در دسترس جدی نیست یا این قدر معروف نیست. بعد هم که شعر کم میآمد شعار میدادند و یا شعرهایی که میخواندند بعضاً که بلد نبودند مثل خودمان دارام دیریم و …. میکردند و همه میخندیدند. یک شب یکی از اتوبوسهایی که ما در آن بودیم نیروی انتظامی قرار بود اسکورتش کند، نیامده بود و یک ساعت و خوردهای علاف بودیم. بعد از ته کشیدن شعرها بچه های مصری یک هو با هم رفتند جلوی اتوبوس گفتند: «الشعب یرید تحریک اتوبیس»!
فتوایی با بصیرتی به عمق همه ی تاریخ اسلام
در میان بحثها، صحبت از دعوای شیعه و سنی و موضع ایران که میشد. دو چیز خیلیها را قانع میکرد، فتوای امام خامنه ای در مورد تحریم سبّ صحابه و همسران پیامبر آب سردی بود که خیلی چیزها را حل میکرد، گرچه آنها بعضاً به اقدامات بعضی منحرفین و انجمن حجتیهایها در داخل استناد میکردند. اما برایشان خیلی جالب بود. هم چنین موضع جمهوری اسلامی در مورد فلسطین، یکی از بچه های جهاد اسلامی فلسطین چفیهی فلسطینی گردنم انداخت تا آخر اجلاس شد وسیله ی جذب بقیه به ما و بحث در مورد موضع جمهوری اسلامی و آینده.
فلسفه نویسی انقلاب به دست پزشک جماعت!
ضمن بحثها بعضاً آدمهای عمیقی پیدا میکردیم که دغدغه های جدی مثل نوشتن فلسفهی انقلاب داشتند و بحث ما از ضرورت جلوگیری از سرقت انقلاب شروع میشد و جنگ در علوم انسانی و این که منتظر نمانید، ادبیات علوم اجتماعی چیزی کمک نمیکند، خودتان شروع به نوشتن تاریخ و فلسفهی انقلاب بر اساس وقایع کف خیابان کنید، قبل از آن که بنویسند و وقت توضیح میدادیم ما امروز هم در جمهوری اسلامی داریم با سکولارها میجنگیم و منازعه نرم شده و در علوم اجتماعی آمده، خیلی برایشان جذاب بود. جوانک پزشک بود هی با من قرار میگذاشت و دردش همین بود جالب بود طبق وضعیت داخل علوم اجتماعیهایشان توجیه نبودند یا حال نداشتند. مثلاً یک بنده خدایی که هم چنین هم جوان نبود و بعد معلوم شد استاد علوم اجتماعی الازهر است، وسط این دعوا که فهمید من شیعه هستم اما از یک منطقه ی سنی نشین، کلی شروع کرد به بحث مذهبی و دعوت این فرزند جدا شدهی اهل تسنن به بازگشت به اصل خویش! تا یکی آمد سراغش رفت ولش کردم دیگر هم سمتش نزدیک نشدم هر دقیقه یعنی رفیق شدن با یک نفر و بحث بی خود یعنی از دست دادن یکی! کسانی که در حج تبلیغ کردهاند میفهمند این یعنی چه.
پس گردنی شفابخش و ولایت فقیه
ابراهیم معاون سیاسی بسیجی دانشگاه بود و تا وقتی تهران بود، روزی نبود که در بسیج بین من و او بحث نشود. بچهها من را میکشاندند دفتر بسیج و مناظرهی من و ابراهیم در مورد مسائل اصلی کشور که بعضاً ۳-۴ ساعت طول میکشید، کلید میخورد. بعد رفت قم و سریع هم ملبس شد؛ و انصافاً وزنهی روحانیت هم شده بود و به عنوان مبلغ حاضر بود. دیدار آقا ما ایرانیها را مثل زمانهای رسمی اجلاس، از خارجیها جدا کردند. نشسته بودیم داشتم کیک و ساندیس (که این جا کیک و شیر بود)، میخوردیم، یک هو یک پس گردنی بهم زد و خیلی شاکی گفت که «نشسته ای فقط در اجلاس شام و ناهار مفت، میخوری؟ حرف بزن! توضیح بده ولایت فقیه چیه! اینها نمیدانند آمدهاند پیش کی». از همان جا شروع کردم دم کیک و ساندیس پرسیدن از آدمها که سید القائد را میشناسید میدانید تفاوتشان با احمدی نژاد (سید الرئیس) چیست و سیستم انتخاب ولی فقیه و رییس جمهور و سایر مسئولان عالی و انتخاباتها را و نحوه ی نظارت و عزل و نصب مسئولین عالی از جمله رهبری را توضیح میدادم. آن چنان اثری داشت که بور نمی کردم. وقتی رفتیم داخل هم هی شروع کردم توضیح میدادم و حتی هی جایم را هم عوض میکردم که به آدمهای دیگر توضیح بدهم حتی تا روزهای بعد از اجلاس تا چند روز برمی گشتم هتل و لای بحث ها همین را بهشان میگفتم. آنها هم که از جمهوری اسلامی مقداری پیشرفت تکنولوژیک و هتل و امکانات را دیده بودند و کار فرهنگی خاصی رویشان نشده بود، به قدری برایشان جذاب بود که باور نمیتوان کرد! در نهایت هم بهشان میگفتیم البته این مدل ماست ممکن است شما به مدل دیگری برسید، اما رویش جدی فکر کنید که هم الهی است و همه چیز به را ساس اصول شریعت است هم مردمی است حتی عزل و نصب ولی فقیه، شما باید قانون های تان ربر سااس شریعت بنویسید و تغییرات سطحی کافی نیست. جزو مهجورترین چیزها برایشان همین بود ماکزیمم میگفتند مرشد عام و مرشد اعلی، که ذهنیتی شبیه صوفیه است(و ساخته ی العبریه! یعنی شبکه ی العربیه سعودی که بلندگوی اسرائیل است.) و ما توضیح میدادیم که نه او ولی است نه مرشد و رهبر معنوی و… آن قدر پیرمردهای هیت رئیسهی اجلاس، جوانان خستهشان کرده بودند که بیشتر از همه چیز میگفتند او مختصر و مفید حرف زد. یکی شان که پایان نامه روی نظام سیاسی ایران مینوشت در راه برگشت از بیت به هتل میگفت، من دورهی مبارک، رفتم اقامتگاهش در زادگاهش از خیابانهای نزدیک خانه اش هم نمیتوانستم رد شوم، باور نمیکردم بشود رهبر ایران را از نزدیک دید.
شیعی گری بعضی شیعه های اجلاس
شیعی گری بچه های شیعه و ابراز ارادت به جمهوری اسلامی که در بعضی موارد، اصلاً برای اکثریت اهل تسنن قابل درک نبود، آزار میداد. بعضاً یک هو بچه های عراقی بعضیهایشان میگفتند شکراً شکراً یا ایران، یا ابراز ارادتهایی که به آقا شد. گرچه اثرات مثبت منفی داشت اما از یک نظر هم مثبت بود، ارزش رهبر و ارادتها به عالیترین مقام سیاسی کشور که عالیترین مقام دینی هست دیده میشد. از بعضیهایشان که میپرسیدم به روح معنوی رهبر ایران و حتی روح معنوی بین کلمات رییس جمهور و عدم سیاسی بودن صرف، اشاره میکردند.
الاصلاحیون و الاصولیون و البسیجیون
از بچه های اصلی شاخه ی دانشجویی حزب الله، التعبئه و التربویه که خودشان هم بسیج بهش میگفتند، بود. شب آخر، یک جایی من را خفت کرد، گفت از روز اول همهاش بین مصری و تونسی و لیبی و یمنیهایی و علیالخصوص مصریها! به بقیه کاری نداری قضیه چیه؟ خندهام گرفته بود. بجه های حزب الله که دیگر توجیه و معرفی جمهوری اسلامی توصیه به مواظبت از سرقت انقلاب و کشورهای منافق نمیخواستند که بهشان از این مسائل بگویم. بحث زیادی باهاش کردم در مورد مشکلات حزب الله (که سخت زیر بار می رفت!) و آیندهی نهضت و او هم نگاه خودش را از اجلاس و جمهوری اسلامی و انقلابها میگفت. و مهم این بود که خودش رابا ما یکی می دید. می گفت مثلاً لیبیایی ها ما را قبول دارند چون وسط انقلاب کمک شان کردیم و این ما یعنی تنها حکومت اسلامی دنیا جمهوری اسلامی! سر آخر شروع کرد به پرسیدن از مسائل درونی کشور و حقیقت بعضی اتفاقات که متأسفانه تا آن جا هم رفته بود. بعد که بهش توضیح دادم گفت ما تا امروز فکر میکردیم، ایرانیها از نظر سیاسی دو دسته هستند الاصلاحیون (الاصلاحیون) و الاصولیون امشب فهمیدم شماها سه دستهاید الاصلاحیون و الاصولیون و البسیجیون!
ضرورت کارهای واقعی روی زمین
طرف از بچه های حزب الوسط المصری بود که به قول خودشان علمانی جزئی بودند. نه علمانی کلی که در حد آمریکا و اسرائیل همه به خونشان تشنه بودند، جالب بود از خیلیها توجیه تر بودند. وقتی ازش پرسیدم که برای آینده ی مسیر چه باید کرد. برگشت گفت باید اتفاق واقعی روی زمین صورت بگیرد. حرف که زیاد است. برنامه ریزی عملی باید بکنیم.
حال بچه های جنگ پشت جبهه
در خاطرات بچه های جنگ زیاد از این چیزها خوانده بودم که بچهها میآمدند پشت جبهه فضای شهر و زندگی با دغدغه های روزمره و… را که میدیدند فضا برایشان غیرقابل تحمل بود. روز اول پایان رسمی اجلاس که برگشتم خانه و تا ظهر در شهر بودم، همین حس و فضا را داشتم. خاک ایران که کنفرانس خیز است، کسانی که این ها را دیده اند یا برای تبلیغ و… حج و عتبات و همایشها و عملیاتهای بینالمللی رفتهاند تفاوت را احساس میکردند، یعنی حضور یک مشت جوان انقلابی که لازم نیست در بین آدمها صد تا یکی آدم انقلابی پیدا کنی و حرف بزنی و یک هفته فارغ از همه چیز مسئله ی اول ذهنیات انقلاب جهانی اسلام باشد. همهاش خاطرات آن بچهها در ذهنم مرور میشد؛ و تکالیف پیش رو که باید از یک دیدار به ارتباط و از ارتباط به عملیات میرسید…
3 Responses to الشعب یرید تحریک اتوبیس! (گزارشی از اجلاس بیداری اسلامی و جوانان)