یک نکتهی مهم غیر از تنوع قالبها تنوع موضوعات و جامعیت آرمانهایی است که پی گیری میکنیم پیام بسیج دانشجو طلبه پر است از مسئولیت از فضای علمی تا فضای معرفتی و دینی، از عدالتخواهی تا تلاش برای تشکیل حکومت بزرگ اسلامی و تشکیل هستههای مقاومت در سراسر جهان ، از رویکرد تهاجمی تا مقابله با شرق گرایی و غرب گرای در دانشگاه و حوزه، از وحدت اسلامی و حدت حوزه و دانشگاه تا تلاش برای ایجاد پشتوانه اثبات امکان زندگی مسالمت آمیز بدون وابستگی به ابرقدرتها برای مسئولین و…. آقا هم که هی مسئولیتهای مختلفی مطرح میکنند. تشکل باید جامعیت داشته باشد. قرار نیست یک نفر در همهی اینها فعال بالمباشره باشد.اما قرار است یک ناظر بیرونی که مجموعه را نگاه میکند احساس کند این مجموعه آدمهای یک بعدی نیستند. ممکن است همه یا بخش زیادی از کارها را هم با هم نکنیم که اکثراً هم ظرفیتهای فعلی اجازه نمیدهد اما اگر دیدش را داشته باشیم حواسمان به یک بعدی و واکنشی نشدن صرف خواهد بود. این جاست که ضرورت کار جبهه ای جدی مطرح می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره: این بجث مکتوب مباحثه با مسئولین یکی از تشکل های دانشجویی است، که با تغییراتی به صورت یادداشت منتشر می شود.
کارهای اصلی یک مجموعهی دانشجویی
برای مشخص کردن خطوط کلی کارهای یک تشکل به ویژه در سطح یک اتحادیه یا دفتر بعضی تشکلهای دانشگاهی، به ویژه دانشگاههای اصلی، اگر بخواهیم خط کلی برای کارهای یک دوره مشخص کنیم، باید یک تفکیک حداقل سه جانبه انجام داد:
۱- کارهای همیشگی و مبنایی و ضروری مثل کارهای تربیتی (گسترش تشکیلات، ایجاد و اجرای بستهی آموزشی و تربیت نیرو و مدیریت منابع انسانی و… ) و حرکتهای فرهنگی آرام در محیط دانشگاهی و…
۲- کارهای جاری یک تشکل سیاسی اجتماعی مثل موضع گیری در مورد مسائل روز کشور و دنیا و یا اقدام انتقادی یا حمایتی یا پیشنهادی و… در قالبهای دانشجویی، اثر گذاری بر محیط عمومی جامعه و شهر و کشور و احیاناً فضای بینالمللی (نقش آفرینی در فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور یا جهان اسلام یا جامعهی بینالملل).
۳- کار ویژههای یک تشکل بسته به زمان و مکان.
جامعیت و عدم چسبیدن به یک بخش
این سه مسئلهی کلی باید همواره در کنار هم وجود داشته باشد، هر وقت هر یک از این سه به بهانهی پرداختن به دیگری حذف شود، هویت مجموعه ضربه میخورد. بعضاً بجه ها روشن فکر بازی در میآورند مینشینند میگویند ما امسال تقویت تشکیلات میکنیم کرکرهی کار را میکشند پایین، مجموعه را بدتر ضعیف میکنند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند : من یعمل یزدد قوّه، من یقصّر فی العمل یزدد فتره هر کس به کار برخیزد، نیرومندتر میشود، و هر کس در کار کوتاهی کند، سستی او افزایش پیدا میکند( الحیاه / ترجمه احمد آرام، ج۱، ص: ۵۹۱-۵۹۲ ) بعضی هم صرفاً به عمل زدگی و پراگماتیسم میافتند بدون این که دید روشنی از مسائل داشته باشند یا کار تربیتی جدی صورت دهند (سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ الْعَامِلُ عَلَی غَیْرِ بَصِیرَهٍ کَالسَّائِرِ عَلَی غَیْرِ الطَّرِیقِ لَا یَزِیدُهُ سُرْعَهُ السَّیْرِ إِلَّا بُعْداً. هر که بدون بصیرت عمل کند مانند کسی است که بیراهه میرود هر چند شتاب کند از هدف دورتر گردد (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص: ۴۳)) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ عَمِلَ عَلَی غَیْرِ عِلْمٍ کَانَ مَا یُفْسِدُ أَکْثَرَ مِمَّا یُصْلِحُ. کسی که ندانسته عملی انجام دهد خراب کردنش از درست کردنش بیشتر است.( الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص: ۴۴) یک تشکل وقتی در مورد مسائل روز دانشگاه، کشور یا دنیا و موارد مبتلا به ذهن دانشجویان و افراد جامعه موضع یا انتقاد یا پیشنهاد یا راه حلی نداشته باشد کلا از فضا حذف میشود، ولو قویترین نیروها و بیشترین کار تربیتی را داشته باشد. یعنی اگر رسانه، مردم، مسئولین و دانشجویان را مورد خطاب قرار ندهد و به تعبیری که جلال آل احمد می کند که روشن فکر باید همیشه حرفی برای زدن داشته باشد، نباشد؛ فضای عمومی را از دست می دهد. اگر این کار، به بهانهی کار مبنایی صورت گرفته باشد، همان کارهای مبنایی هم دیده نمیشود، مثل موضعی که مثلاً ما در قبال روشن فکران رایج داریم که آدمهای خوشحالی دور همدیگر هستند، پیپ می کشند و بی توجه به مسائل جامعه در کافه نقد می کند. وقتی هم فقط این کارهای روز باشد، مجموعه در فضای روزمرگی میافتد.
خود راه بگویدت که چون باید رفت
واقعیتی هم هست که نیرو در فضای کار ساخته میشود و فضای تربیتی هم اگر به فضای کارهای جاری یا کار ویژهها وصل نشود، ارزش خود را از دست میدهد و نیروها را دچار عمقها و ژرفهای چاه ویلی بی سرانجام میکند یا به ناامیدی نیروها می انجامد. أَبِی عَبْدِ اللَّه ع قَالَ: الْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَی الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ. علم با عمل همدوش است هر که بداند باید عمل کند و هر که عمل کند باید بداند، علم عمل را صدا زند اگر پاسخش گوید بماند و گر نه کوچ کند (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص: ۴۴) اساسا دیدگاه دینی ما هم بخش مهمی از معرفت را معرفت های به دست آمده از عمل می داند. (قَوْلُ النَّبِیِّ ص مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ. هر کس به آنچه مىداند عمل کند، خدا علم آنچه را نمىداند بهره او سازد.( بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۰، ص: ۱۲۸)) و عقل عملی در کنار عقل نظری مهم است. خیلی از اساتید و نخبگان ما انتزاعیاند. مشکل هم همین جاست پیوستار کار نظری تا کار عملی را نمیبینند. اهمت این مسئله تا آن جاست که حتی بعضیها مثل خانم دکتر علم الهدی در کتاب فلسفهی تربیتی نهضت امام خمینی مدعی این نکته هستند که امام نگاهشان این است که اصلاً عقل نظری بی ربط به عقل عملی نداریم. چرا که امام حتی اخلاق و توحید اگر ثمرهی عملی پیدا نکند ارزش ندارد، اصلاً علم نیست حجاب است. این نگاه فرق دارد با نگاه فلاسفهی غرب که اول نسبت عقل نظری و عملی را قطع کردند بعد هم گفتند اصلاً چیزی به اسم عقل نظری نداریم و تهش هم پراگماتیسم آمریکایی متولد شد. این نگاه میگوید اگر بین نظر و عمل رابطهی دو طرفه است خیلی وثیق. همین بحث عمیق قرآنی که َ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ (۶۹ العنکبوت) و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راههاى خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است. یا در جهت عکسش ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (الروم۱۰)
کارویژه، عامل بقا و حد فاصل یک تشکل با بقیه ی تشکل ها
کار ویژه هم که مشخص کننده حد فاصل مجموعه با بقیه و عامل بقای آن است، بر مبناهای مجموعه (و بستهی آموزشی مجموعه ) مبتنی است اما به شدّت از فضا متأثر است یعنی یا باید یک نیاز، مشکل یا مسئله خیلی برجسته بشود، یا بسته به شرایط کشور یک پروژه علم بشود، مثلاً در جنبش عدالت خواه، ترم اول ۸۳ کارتن خوابی وترم دوم دانشجوی پولی و انتخابات کار ویژهی دفتر مرکزی بود، ترم اول ۸۴ مسابقههای هنری حرفی از جنس زمان و انقلاب مستضعفین و قانون تشهیر، ترم دوم جمع آوری کمک برای حماس و پروژه جنگ ۳۳ روزه و اعزام به لبنان و مطالبهی فرهنگی و… بود. موضع گیریهای سیاسی عادی هم بود، پخش جزوات و محصولات و حلقههای مطالعاتی امام و… که حد فاصل جنبش با بقیهاند هم وجود داشت. یا مثلاً در بسیج دانشکدهی علوم اجتماعی تهران با توجه به فضای رشته بچهها ترمی یک همایش بزرگ آخر ترم دارند و دهها موضع گیری و برنامه و حلقه و مطالعاتی و نشریه و…. طولترم. یکترم انتخابات، یکترم پوپولیسم، یکترم آخرالزمان، یکترم جامعه شناسی جنگ و….. یا مثلا بسیج امیرکبیر سال فتنه ترم اول اولویتش را گذاشت روی روشن گری و ترم دوم آزاد اندیشی، ضمن انجام کارهای مبنایی و جاری.
شاخص های انتخاب کارویژه
همین جا هم دنیایی از کار است، اما برای انتخاب شاخص داریم. شاخص اصلی همان مطالبات امام و رهبری از تشکلهای دانشجویی و مشخصاً بسیج، و خلاصهاش همان پیام بسیج دانشجو و طلبهی امامست. یعنی دقیقاً یافتن نیازهای اصلی حکومت و جامعه و پی گیری آنها همه چیز در این چارچوب مطرح میشود. بعد همین شاخصهای کلی استعداد مجموعه و ظرفیتهای موجود و بیرون آن که میتواند فعال شود و اولویتهایی که بر زمین مانده است را شامل میشود. به ویژه مسائل بر زمین مانده که متولی ندارد یا متولیهایش کارشان را درست انجام نمیدهند، یا در آن مجموعه کار ویژهی خاص آن وجود دارد. مثل مسائل مربوط به اقشار محروم و مشت ضعف و زندگی عادی مردم و فقر و فساد و تبعیضهای بزرگ که م برای جایی مثل جنبش عدالت خواه باید اولویت باشد.
ظرافت های شناخت عرصه های برزمین مانده
البته ظرافتهایی هم هست، بعضی کارها مثلاً جهان اسلام هم متولی دارد (حتی در فضای دانشجویی). کاری که آنها انجام میدهند با کاری که باید انجام شود متفاوت است. جاهایی باید خط شکنی کرد. به این معنی نیست که برویم ببینیم مثلاً یک نقطه ای در دنیا متولی ندارد بگوییم بی خیال مثلا جهان اسلام، برویم بشویم متولی آن. نگاه میکنیم در چارچوب اولویتهای کلی مجموعه، چه چیزی است که کار ویژهی ماست؟ عدالت مشکل همیشه است خب جهان اسلام هم، مسائل اجتماعی و فرهنگی هم بعضی روشن گری های سیاسی هم، وضعیت علمی هم. نگاه میکنیم در یک بازهی زمانی و مکانی کدامش شکنندهتر است، یا مهمتر است یا فوریتر است. بحثی که آقا در مورد مسئلهی فلسطین و سیل پاکستان در عید فطر ۱۳۸۹ کردند همین اولویت سنجی را خیلی خوب در اولویتهای کلی امت اسلامی توصیف کردند. «در قضایای جهانی و منطقهای، قضایای زیادی هست که برای امت اسلامی مهم است، ولی قضیهای که از همه فوریتر است، سیل پاکستان است…. مسئلهی فلسطین، همچنان مسئلهی اول دنیای اسلام است.» یعنی گفتند فلسطین همیشه به عنوان اصلیترین مسئله برای ما اولویت است، اما سیل پاکستان به خاطر شکنندگیاش برای ما فوریتر است، بین هم هی اولویتها این چنین باید بود، یک سری اولویت داریم که همیشه اهمند یک سری مسائل فوری داریم . یا حتی همین در مورد انتخابات هست، منتها نوع ورود هر مجموعه با بقیه فرق میکند، مثل تفاوت نوعهای ورود جنبش عدالت خواه که نمیرود صرفاً پشت یک نفر بایستد.
این اولویت گذاری هم شاخص دارد هم خیلی وقتها به این روشنی و شاخص مندی نیست باید زمان و مکان را گذاشت با ظرفیت موجود تصمیم گرفت. البته این تصمیم گیری در خلأ نیست. نمیشود گفت ما مثلاً دغدغهی مان اجتماعی است، به انتخابات کار نداریم این را برای یک اتحادیه دانشجویی یا تشکل سیاسی اجتماعی یا بسیج نمیشود گفت مگر این که یک کانون یک گوشه دانشگاه باشیم، که وظایف تعریف شدهی خودش را داشته باشد یا یک اتحادیه با موضع خاص مثلاً جنبش دانشجویان جهان اسلام که تازه باید در جایی مثل کانون در مورد اصل کار و چگونگی رسیدن به این کار ویژه برای یک مجموعه صحبت کرد، نمیشود یلخی بگوییم ما دغدغهی مان مثلاً کودکان کار است، برای تکلیف بودنش باید دلیل داشته باشیم.
گاهی اولویت ها عوص می شوند….
مثلاً پروژه جنبش سال ۸۷ ، یک چیز دیگر بود، جنگ ۲۲ روزه که شد همه چیز تعطیل شد، بچهها رفتند مهرآباد، تا چند ماه هم کارهایشان متأثر بود مثلاً ارتباط با مردم و دانشجویان دیگری که آمده بودند و کلاسهای آموزشی برای آنها. مطالبه از مسئولین برای تحریم کالاهای صهیونیستی و انجام کارهای فرهنگی که قانون مشخص کرده بود و…… این به معنی روزمرگی نیست بچهها دستور کار داشتند، اما نیاز فوریتر جامعه و انقلاب در آن لحظه چیز دیگری شد. این به این معنی نیست که دستور کار و برنامه ریزی نداشته باشیم، در هر چیز بی خودی وارد شویم ورسانهها، امنیتی ها، یا فلان دکتر و استاد و حاج آقا و… برایمان دستور کار مشخص کنند و دچار سردرگمی شویم. باید خودمان طرح داشته باشیم، اما نمیتوانیم بگوییم تا طرح نداریم کرکره پایین!
کارهای نمادین فاطمی
مسئله صفر و صدی نیست ما زیر هر مشکل کشور و جهان هم نمیرویم یا به یک اندازه نمیرویم. مسائلی که در سرنوشت کشور یا جهان اسلام مهم است، یا به مردم فشار میآورد یا اصلاً نمادین است مثلاً مزار شهدا یک مسئلهی نمادین است به جای خودش هم مهم است، اما شاید نسبت به خیلی چیزهای دیگری که پی گیری میشود در سرنوشت کشور اهمیت نداشته باشد اما نمادین است. دفاع از فرهنگ انقلاب و دفاع مقدس است و اعتراض مقابل فرم گرایی و از بین بردن این آثار. غیر از بچههای جنبش هم تقریباً هیچ کس با این گفتمان پی گیرش نیست یعنی مثلاً بعضی هستند در فضای مردمی که روی کردشان حفظ این گفتمان و سند تاریخی نیست خانوادههای شهدا هستند که مثلاً راضی نیستند گلزار شهدا تبدیل به پارک کشتگان جنگ جهانی دوم و مزار سرباز گمنام پایتختهای اروپایی شود! یک موقع هایی در یک جامعه یک چیزهایی یک جوری می شود که دیگر با امر و نهی عادی جواب نمی دهد باید کارهای عاشورایی کرد، یا کار فاطمی کرد. فدک که مسئله ی ارث و میراث نبود وسیله ای بود هم برای حفظ امت اسلامی هم نمادی برای اعتراض به یک ظلم بزرگ که بشود در قالب چیزی مثل خطبه ی فاطمیه حرف های جدی تری مطرح کرد
در صحبتهای آقا یک چیزهایی از این اولویتهای جریان دانشجویی هست، اما همهاش هم این قدر دقیق شاخص ندارد. باید اهم و مهمها را نسبت به فضا فهمید. کارتن خوابها شاید در سال ۸۳ مسئلهی اصلی کشور نبود، اما علم و نماد بود، ایستادگی مقابل فراموشی مستضعفین و بی توجهی به عدالت. شاید آن موقع هم بچههای وقت جنبش میخواستند کار بنیادین کنند باید میرفتند به برنامهی چهارم توسعه گیر میدادند، کما این کهترم بعد به بند ب مادهی ۵۰ آن گیر دادند و تحصن دانشگاه صنعتی اصفهان و مجلس شورای اسلامی به مدت دو هفته در زیر باران صورت گرفت. اما در آن بازه که ۳۹ کارتن خواب در تهران مردند بچه ها رفتند نمادین ۵ شب در سرما کنار کارتن خواب ها جلوی نهادهای مسئول خوابیدند.
اشتباهی به نام پایین کشیدن کرکره برای تعیین کارویژه ی اهم
یکی از مجموعههای دانشجویی پارسال اشتباه بزرگش این بود که میگفت ما باید یک کار ویژه انتخاب کنیم و باید کار تشکیلاتی درونی کنیم، کرکره را کشید پایین. در برنامه آموزشیشان بودم یکی از استادها هم بود که جزو فعالین سابق دانشجویی بود، معترض بود به سکوت بچهها. گفتم مشکل این است این بچهها بعد دو ماه اولویتهای شان را مشخص نکرده اند و بین انتخاب مهمترینها ماندهاند و کارهای جاری را تعطیل کردند. استاد بنده خدا یک حرفی زد، خیلی نکته دار! گفت یک طلبه رفته بود پیش آیت الله العظمی بروجردی، گفته بود طلبه باید کارهای روزانه انجام بدهد و زندگی را بچرخاند یا درس را جدی پی گیری کند،، این دو تا با هم جمع نمیشود. منظورش مسائل زندگی و… بود. آقای بروجردی گفته بودند طلبه اگر از وراجیهای بی خودش کم کند به هر دو کارمی رسد. یعنی یک برنامه داشته باشیم که متولی هم داشته باشد به عنوان پروژهی اصلی مثلاً دو ماه، یکسری کارهای روزمره را هم وارد بشویم. مثلاً در مورد سومالی، مسائل سیاسی کشور و…. با هم تضاد ندارد. اما اینهایی که اصولاً یکی از اینها رو برجسته میکنند تشکل را منفجر میکنند. میشود همان رشد کاریکاتوری که شهید مطهری در انسان کامل میگوید. منتها باید مدیریت کرد. دیگر نمی شود خیلی از کارهای زائد و بی نتیجه و به اصطلاح چارواداری اش خرکاری یا حتی بی اولویت را انتخاب کرد.
وظیفه ی تشکل کار تخصصی نیست اما نقش آفرینی تخصصی هست
یک چیز طبیعی است برای دورهی سنیای که ما اصولاً در تشکل مسئولیم(به جز بعضی جاها که شرایط خاص دارند و استثنا هستند) در شرایطی نیستیم که بتونیم تخصصی به موضوعات وارد بشویم، حتی اگر هم بتوانیم به خاطر دایرهی گستردهی تکالیفی که داریم خیلی جاها درست نیست. طبیعتاً در بسیاری موارد جز یک سری موارد مشخص سیاسی یا فرهنگی، به جمع بندی مطلق نمیتوانیم اساساً برسیم حالا ممکن است چند هفته مثلاً وقت بگذاریم جمع بندی مطمئنتری برسیم، اما از وظایف اصلیمان میمانیم. این به این معنا نیست که این الگو کلا غلط است، مثلاً بچههای مجمع دانشجویان حزب الله دانشگاه علم و صنعت ۸-۹ سال پیش یک تابستان همه اولویتشان را گذاشتند روی صدا و سیما با دهها کارشناس صحبت کردند و متنها خواندند یک بیانیهی تحلیلی دادند یا همین بسیج امام صادق (ع) یک تابستان روی نفت کار کرد، یا بچه های بسیج فنی تهران ۸ سال پیش ۵-۶ ماه روی گلدکوست متمرکز شدند یا در مواردی مثل ساخت و سازهای حاشیهی تهران بچه های عمرانی ما تمرکز یافتند بیانیه داند یا معاونت فرهنگی بسیج دانشگاه امام صادق (ع)روی شورای عالی انقلاب فرهنگی یا مرحوم عدالتخواهی شریف سال ۸۳ روی نهاد رهبری و…..، یا جنبش در ترم اول سال ۸۹ روی شورای عالی انقلاب فرهنگی و صدا و سیما متمرکز شد. البته این ها به رشته ها و فضای ما باید فرق کند. باید کار در دانشکده ی فنی و علوم پزشکی و علوم پایه و علوم انسانی و زبان متفاوت باشد. مثلا سر انتخابات افنی باید کمیسیون صنایع مجلس را درگیر کند و در مورد وضعیت صنایع شکور بیانیه بدهد، دانشکده ی علوم پزشکی کمیسیون مربوطه را، دانشکده ی علوم اجتماعی آثار اجتماعی انتخاباتی را بررسی کند و …..
ضرورت مشورت و استفاده از متخصصین
در خیلی موارد چارهای نیست از استفاده جدی از اساتید و یا یک عدهای که دارند کار تخصصی میکنند و در چارچوبهای شاخصهای کلی صلاح آنها برای مجموعه اثبات میشود. این به این معنی نیست هر چه گفتند گوش دهیم، آخرش هم ما باید انتخاب کنیم. در همین موارد هم تحلیل حداقلی که لازم است، اگر نباشد که شوتیم. اما پاسخ به هر سوال از نحوهی مواجهه با سیاستهای سرمایه داری در کشور تا نحوهی اصلاح فرهنگی و …. بحث تخصصی میخواهد. این هم از ما در شرایط سنی و زمانی و مکانیمان وظیفه نیست. مثلاً تعریف درست و حسابی از عدالت یا آزادی یا خیلی شاخصهای دیگر نیست حالا سوال این جاست آیا ما میتوانیم بنشینیم این را در بیاوریم؟ اصلاً در حد ما هست؟ این چیزها چیزی نیست که فکر کنیم بسته میشود، در همین نشست اندیشههای راهبردی بسته نمیشود حالا من و شمای دانشجو میخواهیم پاسخ نهایی به آن بدهیم، این شدنی نیست و البته به این معنا نیست که ما خودمان هیچ نمیتوانیم بگوییم خیلی وقتها ماها راه حلهایی پیدا میکنیم که به ذهن آن استاد یا آدم تخصصی هم نمیرسد، زیست جهانی که یک دانشجو در آن زندگی میکند از آن آدم تخصصی هم بزرگتر است چرا که برای خودش ظرفیت نظر دادن و ورد به مسائل مختلف و متعدد را میبیند بدون آن که در یکی از آنها به خاطر حیطهی تخصصی یا وظیفهی شغلی مجبور باشد محدود شود. البته باید شاخصی باشد، این همه تاکیدی که جریان عدل گرا عقل گرا روی امام و آقا و شهید مطهری به عنوان معیار جمهوری اسلامی می کن برای مشخص کردن همین شاخصهای کلی و جذب نشدن است. معلوم است وقتی جمع بندی خودمان را نداشته باشیم میرویم سراغ استاد او هم چهار تا دیتا یا طرح میریزد فکمان میافتد، بهمانی همین طور و قس علیهذا، هنر این است بر اساس این شاخصهای کلی و جمع بندیهای کلی فردی انتخاب کنیم. وگرنه بسیار دیده ایم آدمهایی که ذوب یک استاد میشوند و هیچ وقت به تولید نمیرسند. شهید مطهری بحثی دارد در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام که اتفاقاً کسانی که هی شاگردی کردهاند آدمهای تولید کننده نبوده اند.
شیوه های مشورت
حالا شما اگر آدمهای مورد مشورتتان را درست انتخاب کنید در هر حوزهای با ۸-۹ تا مشورت خوب حرفهای اصلی را پیدا میکنید طبیعی هم هست با آدمهایی مواجه میشوید که جامعترند بیشتر از آنها استفاده کنید اما نباید در هیچ یک ذوب شد. باید شاخصهای کلی را از امام و آقا بگیریم در این چهارچوب بررسی کنیم. وگرنه خیلی وقتها ما ماکزیمم همه چیزمان را از اینترنت یا در بهترین حالت از یک سری جزوه میگیریم اگر از بعضی امنیتیها و… نگیریم ، قرقره میکنیم و بعد فحش میدهیم، نتیجهاش هم این است که ماکزیمم همه به لحن گالام در گالیور میگوییم «من می دونستم این جوری نمی شه» البته بخشی از این روند اصلاً طبیعی است، نباید انتظار عجیب و غریب از یک دانشجوی ۱۹-۲۲ ساله داشت. اما در اکثر موارد هم به علت تربیت غلط دینی و احساس کوتولوگی همین کارها را هم نمی کنیم و در نهایت مثل مردم عادی عمل می کنیم. استفاده از جبهه ی فکری و فرهنگی در درجه ی اول و سایر حوزه های تخصصی در درجات بعد یک امر استراتژیک برای پیش برد کارهای دانشجویی است. البته مهم است اولویتهای مان را بر چه اساسی تعیین میکنیم و چه کسانی چه جور استفاده میکنیم. این نباشد یا پیاده نظام آدمهایی میشویم که اکثراً هم با رهبری زاویههایی دارند، یا جامعیت او را ندارند، یا این که بازی میخوریم. اصلاً نمیشود خیلی جاها به آن آدم هم خیلی خورده گرفت، طرف زندگی تخصصی و حوزههایی که درگیرش بوده این بوده ما باید استفادههای مان را مدیریت کنیم. مشکل این جاست که بچه ها را کوتوله و رباطی و منتظر رسیدن آخرین کدها و زدن کلید از نقطهای دیگر بار اورده اند. یک موقعی دکتر کچویان سر بعضی چرخش های سیاسی حرف خوبی می زد در کشور ما ضابطه ها و تفکرات افراد محور نیستند، روابط محورند رفقای طرف که چپ کند، یا گروه های مرجعی که افراد بدون توجه کورکورانه دنبالش می روند. حال آن که منطق دینی این نیست.
استفاده ی با بصیرت و عدم سرسپردن کوکورانه حتی در مورد علما
شهید مطهری در ده گفتار بحث مهمی را می کند حتی در نوع استفاده ی از علما که باید با بصیرت باشد: « وَ مِنْهُمْ امِّیّونَ لایَعْلَمونَ الْکِتابَ الّا امانِىَّ وَ انْ هُمْ الّا یَظُنّونَ . این آیه در مقام مذمّت عوام و بىسوادان یهود است که از علما و پیشوایان دین خود پیروى و تقلید مىکردند، و دنباله آیاتى است که روش ناپسند علماى یهود را ذکر مىکند. مىفرماید یک عده آنها همان مردم بىسواد و نادان بودند که از کتاب آسمانى خود چیزى جز یک رشته خیالات و آرزوها نمىدانستند و دنبال گمان و وهم مىرفتند. در ذیل این آیه این حدیث است که شخصى به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد که عوام و بىسوادان یهود راهى نداشتند جز اینکه از علماى خود هرچه مىشنوند قبول کنند و پیروى نمایند. اگر تقصیرى هست متوجه علماى یهود است. چرا قرآن عوام الناس بیچاره را که چیزى نمىدانستند و فقط از علماى خود پیروى مىکردند مذمّت مىکند؟ چه فرقى بین عوام یهود و بین عوام ما هست؟ اگر تقلید و پیروى عوام از علما مذموم است پس عوام ما نیز که از علماى ما پیروى مىکنند باید مورد ملامت و مذمّت قرار گیرند. اگر آنها نمىبایست قول علماى خود را بپذیرند اینها نیز نباید بپذیرند. حضرت فرمود: بَیْنَ عَوامِّنا وَ عُلَمائِنا وَ بَیْنَ عَوامِّ الْیَهودِ وَ عُلَمائِهِمْ فَرْقٌ مِنْ جَهَهٍ وَ تَسْوِیَهٌ مِنْ جَهَهٍ: امّا مِنْ حَیْثُ اسْتَوَوْا فَانَّ اللَّهَ قَدْ ذَمَّ عَوامَّنا بِتَقْلیدِهِمْ عُلَمائَهُمْ کَما قَدْ ذَمَّ عَوامَّهُمْ. وَ امّا مِنْ حَیْثُ افْتَرَقوا فَلا. عوام و علماى ما و عوام و علماى یهود از یک جهت فرق دارند و از یک جهت مثل هماند. از آن جهت که مثل هم مىباشند خداوند عوام ما را نیز به آن نوع تقلید از علما مذمّت کرده و اما از آن جهت که فرق دارند نه. آن شخص عرض کرد: یا ابن رسول اللَّه توضیح بدهید. فرمود: عوام یهود علماى خود را در عمل دیده بودند که صریحاً دروغ مىگویند، از رشوه پرهیز ندارند، احکام و قضاءها را به خاطر رودربایستىها و رشوهها تغییر مىدهند، مىدانستند که درباره افراد و اشخاص عصبیت به خرج مىدهند، حبّ و بغض شخصى را دخالت مىدهند، حق یکى را به دیگرى مىدهند. آنگاه فرمود: وَ اضْطُرّوا بِمَعارِفِ قُلوبِهِمْ الى انَّ مَنْ یَفْعَلُ ما یَفْعَلونَهُ فَهُوَ فاسِقٌ لایَجوزُ انْ یُصَدَّقَ عَلَى اللَّهِ وَ لا عَلَى الْوَسائِطِ بَیْنَ الْخَلْقِ وَ بَیْنَ اللَّهِ. به حکم الهامات فطرى عمومى که خداوند در سرشت هرکس تکویناً قرار داده مىدانستند که هرکس که چنین اعمالى داشته باشد نباید قول او را پیروى کرد، نباید قول خدا و پیغمبران خدا را با زبان او قبول کرد. در اینجا امام مىخواهد بفرماید که کسى نگوید که عوام یهود این مسئله را نمىدانستند که نباید به قول علمایى که خودشان برخلاف دستورهاى دین عمل مىکنند عمل کرد. زیرا این مسئله مسئلهاى نیست که کسى نداند. دانش این مسئله را خداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و عقل همه کس این را مىداند. به اصطلاح اهل منطق از جمله «قضایا قیاساتها معها» است، دلیلش با خودش است. کسى که فلسفه وجودیش پاکى و طهارت و ترک هوا و هوس است اگر دنبال هوا و هوس و دنیاپرستى برود، به حکم تمام عقول باید سخن او را نشنید. بعد فرمود:وَ کَذلِکَ عَوامُّ امَّتِنا اذا عَرَفوا مِنْ فُقَهائِهِمُ الْفِسْقَ الظّاهِرَ وَالْعَصَبیَّهَ الشَّدیدَهَ وَ التَّکالُبَ عَلى حُطامِ الدُّنْیا وَ حَرامِها وَ اهْلاکِ مَنْ یَتَعَصَّبونَ عَلَیْهِ وَ انْ کانَ لِاصْلاحِ امْرِهِ مُسْتَحِقّاً، وَ بِالتَّرَفُّقِ بِالْبِرِّ وَ الْاحْسانِ عَلى مَنْ تَعَصَّبوا لَهُ وَ انْ کانَ لِلْاذْلالِ وَ الْاهانَهِ مُسْتَحِقّاً. فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوامِّنا مِثْلَ هؤُلاءِ فَهُمْ مِثْلُ الْیَهودِ الَّذینَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ بِالتَّقْلیدِ لِفَسَقَهِ فُقَهائِهِمْ و به همین منوال است حال عوام ما. اینها نیز اگر در فقهاى خود اعمال خلاف، تعصب شدید، تزاحم بر سر دنیا، طرفدارى از طرفداران خود هرچند ناصالح باشند، کوبیدن مخالفین خود هرچند مستحق احسان و نیکى باشند، اگر این اعمال را در آنها حس کنند و باز هم چشم خود را ببندند و از آنها پیروى کنند عیناً مانند همان عوام یهودند و مورد مذمت و ملامت هستند.پس معلوم مىشود که تقلیدِ ممدوح و مشروع «سرسپردن» و چشم بستن نیست، چشم باز کردن و مراقب بودن است و اگر نه مسئولیت و شرکت در جرم است.»( مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج۲۰، ص: ۱۷۳-۱۷۶) حالا این در بدترین حالشت را طرح می کند جاهایی که نوعی زاویه می بینیم همین است.
خط تولید یا ساختن یک مورد مسئله این است!
دکتر کوشکی یک موقعی، یک حرف جدی میزد، میگفت تو یک ظرفیت محدود داری، بعد میخواهی با این ظرفیت محدود کل یک اتوبوس را خودت بروی در بیاوری کار یک خط تولید را با هم بکنی، نتیجهاش این می شه که در کل عمرت دو تا اتوبوس میسازی! ولی اگر در شرایط خودت بری سر جایت بایستی، میتوانی دهها اتوبوس در طول زندگیات تولید کنی. جایگاه در شورای مرکزی همین است. مهدی رحمانی حرف خوبی میزد میگفت جنبش دانشجویی در هرم اعمال حاکمیت در نوک پیکانی است، قرار نیست آموزه سازی کند این را رهبری میکند، قرار هم نیست تخصصی وارد شود این را مجموعهها و نخبگان میکنند. قرار است نوک تیزی هرم وارونهی اعمال حاکمیت باشد که آموزههای کلی رهبری را با استفاده از جمع کردن ظرفیت کلی جبههی انقلاب و نخبگان و جبههی فکری و فرهنگی و…. به ثمر برساند. یعنی ما مجبوریم هم برای رشد بچهها در شورا برنامه بریزیم هم از مسائل جاری کشور و دنیا جدا نباشیم هم این که تشکل مان را با سری کار ویژه مشخص کنیم غیر ازان بخشیاش که در آموزشها و نوع مواضع متفاوت مشخص میشود.
ضرورت برون سپاری و درگیر کردن زیرمجموعه ها
این که انتظار داشته باشیم خودمان کامل تشخیص بدهیم تا آخرش یک قدری دور از فضای سن و شرایط و وظایفی است که به ما بار میشود، البته نباید پیاده نظام کسی هم بشویم. تازه یک چیزی بگویم مثلاً آن مواقعی که کارهایی که بچههای جنبش عدالتخواه کردهاند، درخشیده در بسیاری موارد این تخصصها را خود شورای شان نکرده است. مثلاً کارتن خوابی را بچههای مجمع حزب الله و امام صادق تولید محتوا کردند، مذاکره با آمریکا را بچههای دانشگاه تهران و علم و صنعت، محتواهای دانشجوی پولی را امیرکبیر و اصفهان. خلاصه این که جایگاه دفتر یک مجموعهی دانشگاهی اصلی یا دفتر مرکزی یک اتحادیه عمیق شدن نیست. آن جایگاه، جایگاه هماهنگ سازی و عملیات و رشد دادن نیروهاست. جای آن در این جبهه نوک پیکان و گل زدن است، یعنی تیزی پیکان که یک سری مسایل را گفتمان سازی و پی گیری کند. حالا یک وقت ممکن است شرایط نیرویی یا امکانات جوری باشد که قدرت داشته باشد تیمهای تخصصی هم بزند، اصلاً ممکن است یک وقت در حوزهای وارد شود که هیچ کس نشده حتی محتوا نیست، مثلاً بچههای جنبش برای مزار شهدا اولین محتواها را ساختن،د بعد حتی اساتید وارد شدند. تازه اینها موارد کوچک است.
برون سپاری ها و مشخص کردن مسئولها هم خیلی مهم است باید حداکثر ظرفیتها را به عهده گرفت. مثلاً بچههای کنگرهی شهدای دانشگاه علم و صنعت نشستند، درآوردند وظایف دانشجو از دیدگاه آقا و جملاتشان راجع به ایثار و شهادت را، از تلفیق آنها تلاش کردند وظایف یک مجموعهی دانشجویی و مسئولین محیط دانشگاهی را در بیاورند بد کارهای سالیانهی خودشان را مشخص کردند و به بقیه تشکلها یا مسئولین دانشگاهها پیش نهاد دادند بر اساس مسائلی که استخراج کردند.
الزامات برون سپاری کارها: تفکر و دیدن مراحل آتی ضمن بازگذاشتن دست مجری، پروژه نشدن، تعریف کارهای ریز برای بدنه ی زیادی از آدم ها
اگر میخواهید کارها را بیرون شورا بسپارید. حتماً باید به رایش فکر کرد و شاخص گذاشت، و البته باید تا یک مرحله بعدش را هم دید ولی گذاشت خود بچهها انتخاب کنند. مخصوصاً در مورد خروجیها و تریبونهایی مثل برد و نشریه و پنل و وبلاگ و سایت و سی دی و….. مشخص کردن دقیق اهداف به این کار کمک میکند، البته این قدر مکانیکی هم نیست. نباید کار را طوری پروژه کرد که انجام نشود. یک نکته هم دقت در این است که طراحی کار جوری انجام شود که بخش زیادی از بچهها را بتواند درگیر کند، کارهای زیادی که ولو خیلی مهم هم نباشد. نمونهاش همین نوع توزیع کار کمیسیون حقوق بشر اسلامی در لندن است(http://ihrc.org.uk) ، همین الآن بروید صفحهی همکاری کردنش از سرچ اینترنتی تا گزارش محلی و راه انداختن طومار حقیقی و مجازی و کمک جمع کردن و خیلی چیزهای دیگر را لیست کرده است.
ادب آموزی از بی ادبان در مورد تعریف کار
انجمن اسلامی دانشجویان دانشکدهی علوم اجتماعی تهران یک سنتی قبلاً داشتند که هر کس چند با میرفت در انجمن فهمیدند دغدغهاش چیست یک کار کوچک سریع برایش تعریف میکردند. مثلاً یکی از بچهها که بعداً جزو بچههای اصلی بسیج دانشکده شد، دو سه بار رفته بود چون رمان زیاد خوانده بود، سریع کار بهش داده بودند، شده بود مسئول بخش فرهنگی برد انجمن. حالا هرچه چیست که کله پاچه داشته باشد اما بهانهای هست که این آدم بهشان وصل باشد. نکتهی جالبی گفته عزت شاهی در کتاب خاطراتش که منافقین در زندان مسئولیتهای حتی بی خود درست میکردند و برای فرد تبیین میکردند که مسئولیت تو خیلی مهم است و تو داری یک کار مهم در تغییر تاریخ بشریت میکنی حالا مسئولیت چه بود، دادن ناخن گیر، یا مسئولیت کتابهای یک قفس که شاید کلش خیلی کم هم باشد، اما طرف احساس مسئولیت میکند. اصلاً طرف به صرف عضو تشکیلات بودن کارهایی برایش شخص میشد که انگیزش جدی هم روی آن صورت گرفته بود، مثلاً اگر در شهری فقط یک زن و مرد عضو مجموعهشان بودند، کارشان مشخص بود، که مثلاً باید هر روز گزارش از وضعیت زنها یا مردهای آن جا تهیه کنند و…. البته این کارها از نظر ما اخلاقی و درست نست، باید کاری که تعریف میشود ارزشمند باشد اما به سبک لقمان حکیم این ادب را میتوان از بی ادبان آموخت که باید در مجموعه کارهای وسیع و ریز تعریف کرد.
هسته ی لازمان لامکان به همراه خیل آدم های پاره وقت
البته این به این معنا نیست که همیشه باید منتظر درگیر شدن همه ماند. کار با یک هسته ی ثابت لازمان و لامکان که زندگی شان را در یک دوره می گذارند ادره ی کار و برنامه ریزی برای طیف گسترده ای از آدم های پاره وقت جلو می رود. سید عباس نبوی میگفت ما در تحکیم ۴-۵ نفر بودند جدی برنامه ریزی میکردند، بقیهی نیروها لازمان و لامکان پای کار نبودند، بعضیها هم قدیمی بودند انتظار داشتند رهنمود بدهند بعد ازتشکیل شورا یکیشان گفتن نیامدی صحبت کنیم، می خواست رهنمود بدهد، گفتم این کارهای بحث شده را در شورا را میکنی یا نه. جا خورد انتظار نداشت تقسیم کار کنم و از او کار بخواهم. این افراد معدود ریشهی کارهای مختلف بودند و در برنامه ریزیها جدی پای کار بودند، بقیه درزمان اجرای کار میآمدند یا بعضی هم همراهی میکردند کردند. ما میدیدیم کار روی زمین است جلو میرفتیم، مثلاً دیدیم در جبهه کمک لازم است من چند ماه رفتم شدم معاون آقای شمخانی بعد برکه میگشتیم در جلسهی تحکیم به ما میگفتند پروندهی سیاسیتان را تکمیل میکنید.
در بهترین و درخشان نرین و مؤثرترین دورهی جنبش دانشجویی که جنبش دانشجویی خودش یک ضلع اصلی تحولات کشور بوده در کنار رهبری شرایط این طور است. بعضی نهادهای مسئول مدعیاند تحقیق کردهاند فعالین دانشجویی در آن سالها و حتی در دورهی دوم خرداد که دانشگاه از دو طرف توپخانه بود، از یک درصد تجاوز نکرده بهترین رقمها میگوید دو درصد یا هفت درصد، اقلیتی جریان حق و اقلیتی جریان باطل و معاند حالا نود و خوردهای درصد را هر کس بیشتر کار کرده به سمت خودش کشیده است. اصل همین مدیریت کردن و منفعل نشدن است.
کارهایی که به نیروسازی نمی انجامد
کار سپاری های در مجموعه خیلی مهم است برای نیرو سازی برای آیندهی مجموعه، بر این اساس است نیرو رشد پیدا میکند. یک عده میگویند رشد همه جانبه، بعد ملت را در یک سری حوزه ی فردی محدود می کنند، ملت را میگذارند سر کار. بخش عمدهای از رشد طرف، در انجام کارها و مدیریت آنها و درگیر شدن در اقتضائات جامعه پدید میآید. از حلقهی مطالعاتی که نیرو در نمیآید. بروید حلقههای مطالعاتی دانشگاهها را ببنید، اگر این آدمها فعال تشکیلاتی نمیشوند، چرا چون هم روند مطالعات درست انتخاب نشده، بحثهای انگیزشی و ناظر به عمل درش نیست ۲۰۰ تا کتاب به طرف معرفی میکنند خوش هم که میگذرد! طرف از این کتاب میرود به آن کتاب و قس علیهذا. یا در حوزهای که تکلیفشان نیست عمیق میشوند. الآن در کرسی خارج فقه التربیه در بحث فقه العلم میگوید که علمی که واجب برای همه است یادگیری اجمالی است از مبانی و تکالیف دینی حالا یک عده میخواهند همهی بچههای ما در کلام متخصص شوند، اطلاع لازم است، هر جا شبهه یا سوالی هست عمیق شدن در حد حل مسئلهی خود فرد لازم است اما برای یک دانشجوی فنی یا پزشکی عالم دهر شدن آن هم در حوزه ای که حرف زدن در آن باید مسبوق به انبوهی از مطالعات باشد که لازم نیست. نیرو در کار ساخته و جذب میشود باید یک سر و صدایی کرد یک دودی از دودکش مجموعه بیرون آید تا ملت بفهمند این جا هم خبری است. یکسری مجموعهی دانشجویی درون گرا داریم که مثلاً در یک دانشگاه مدعیاند ما ۷۰ نفر آدم خفن داریم و کار بیرونی ندارند هی برای رشد این آدمها سرمایه گذاری میکنند و هی حلقهی مطالعاتی دارند و …. اما خروجی ندارند، اصلاً میروید دانشگاه احساس میکنید این دفتر بسیج یا دفتر فلان مجموعه را حذف کنند هیچ اتفاقی نمیافتد هیچ کس هم خبردار نمیشود، بعد هم توهم رشد همه جانبه دارند. این به معنای نفی کار تربیتی و مطالعاتی نیست، اما به این معنی هست که انتظار بیجا نداشته باشیم از حلقه. دانشگاه هایی همین الآن هست که کل اعضای بسیجش یک دور آثار غیر تخصصی شهید مطهری یا آقای مصباح را خواندهاند اما فتیله پایین است. چرا چون انتظار داشتهاند از کار آموزشی صرفاً نیرو در بیاید، یا هی کلاس آموزشی برگزار میکنند. نتیجهاش یک مشت آدم سخنرانی گوش کن است که همیشه منتظر است، یکی برایش سخنرانی کند یا بگوید چه بکن! بعضاً هم اسامی جذاب رویش گذاشتهاند و تحت عنوان که باید رابطهی ولایتی این تیپی با روحانیت و اساتید باشد و.. ملت را سر کار گذاشته اند. این تیپ آدمها هیچ وقت به تولید و دادن زکات علمشان که نشر است و گرفتن دست دیگران نمیرسند. هی از این طرح آموزشی به طرح آموزشی بعدی جا به جا میشوند. اول انقلاب این طوری نبود، بچهها چون چنین چیزهایی در دست دستشان نبود خودشان به دنبال رشد کردن و نشر دادن بودند، سخنرانهای اول انقلاب اکثراً سنشان از سن پامنبریهایشان کمتر بود. ولو یک دانش آموز بودند، از این نمونهها در خاطرات شهدا به وفور هست، این به معنای کنار گذاشتن متخصص و عدم استفادهی از عالم نیست این که خودش انحراف است، این به معنای اولویت روی کرد تربیتی به آموزشی است. حالا بروید پیش بعضی از این اساتید فکری میگویند کلاس اصول عقاید بگذارید یا میگویند بنشینید این کاتبهای کلامی را بخوانید، دانشجو فهمهایشان میگویند مثلاً بنشینید فلان مجموعه ر یک دور بخوانید، یا این که مدام از فلانی خط بگیرید، هیچ یک اقتضائات یک محیط دانشگاهی و چیزهایی که بر عهده یک دانشجو و مجموعهی دانشجویی است را خوب ندیدهاند.
دیدگاه امام و رهبری متفاوت با دیدگاه بعضی آقایان
حالا منطق امام چیست موقع فتنه ۸۸ بچه ها دنبال این بودند که باید با فتنه چه کار کنیم، در میان صحبت های امام راجع به دانشگاه بحث های مهمی پیدا کردند که نباید منتظر ایستاد از بیرون کسی بیاید خود بچه ها باید بایستند جلوی آن ها: « آقا شما نشسته اید که چهار تا کمونیست بیایند در دانشگاه و قبضه کنند دانشگاه را!؟ شما مگر کمتر از آنها هستید؟ عدد شما بیشتر از آنهاست؛ حجت شما بالاتر از آنهاست. شما این مسائل را که بگویید، خیانت اینها را مىتوانید واضح بکنید در آن مکان، در دانشگاه. خیانتشان را مىتوانید واضح بکنید که خودشان بگذارند بروند. بایستید، صحبت کنید. بگویید آقا، خوب بیایید یکى یکى بگویید ببینم شما چکاره هستید آمده اید توى دانشگاه دارید اخلال مىکنید؟ مىخواهید چه بکنید؟ مىخواهید درس بگویید برایمان؟ شما کار خودتان را اول حساب بکنید که چکاره هستید توى این مملکت. شما از اهل این مملکت هستید، یا عمال غیر هستید خودتان را به ما مى چسبانید؟ بایستید آقا بگویید. البته باید اشخاصى هم که گوینده هستند بیایند در دانشگاه…در هر صورت عمده، فعالیت خود شماهاست….اینها تودهنى مىخواهند آقا! عدد شما زیادتر است؛ حجت شما بالاتر است؛ خیانت آنها واضح است. گفتن مىخواهد. اجتماع بکنید، بگویید مطالب را….. آنها صحبت مىکنند؛ شما هم صحبت بکنید. شما ننشینید یکى دیگر برایتان صحبت بکند؛ یک روحانى بیاید صحبت کند؛ خودتان بروید، هر کدامتان مىتوانید، در مقابل آنها بایستید صحبت کنید. آن مىگوید؛ شما هم بگویید. آن وقت یکى یکى انگشت بگذارید روى کارهایشان که تو این کارى که مىکنى براى چیست؟ تو، تو تابع کى هستى که این کارها را مىکنى؟» (۲۳ خرداد ۱۳۵۸) یا خود حضرت آقا بحثی داشتند با یکی از مجموعه های تبیینی که باید بچه ها را طوری تربیت کرد که منتظر نباشند خودشان بتوانند به تصمیم برسند و خودشان وارد صحنه شوند و عمل کنند. «من می گویم باید کاری بکنیم که هر جوانی بتواند با اندکی تامل، خودش استنتاج کند که چه کار باید بکند. این حالت انتظار که ببینیم چه اشاره ای می شود، حالت خوبی است اما خطر ناک است ، به خاطر این که قابل تداوم نیست . همین طور باید نشست و منتظر بود تا آن کاری که با اشاره فهمیده می شود، صادر شود؟ کارهایی هست که با اشاره فهمیده نمی شود…شما به عنوان بخشی از مجموعه ای که کار تبیینی می کند، باید کاری کنید که هر کسی بتواند به راحتی تکلیف خود را تشخیص دهد. این کاری طولانی مدت و دشوار است، اما لازم است ما به این احتیاج داریم.»
دستگیره سازی برای یک تشکل
این خروجی دادنها و فضاسازیها به همراه تعریف کار درست و رویکرد تربیتی صحیح است که دستگیره درست میکند برای جذب آدمها به مجموعه، خیلی وقتها آدمهای زیادی هستند که انگیزهی کار هم دارند اما دستگیرهی ورودی ندارند. باید دست گیره ساخت. یکی اصل جدی در کار تشکیلاتی همین دستگیره سازی است، یعنی ایجاد فضایی که طرف هم رغبت به رایش ایجاد شود، با مجموعه مرتبط شود، این از پاتوق کردن دفتر دانشکدهای یا مرکزی یک تشکل در یک دانشگاه هست و ایجاد رفت و آمد مرتبطین به دفتر مرکزی یک اتحادیه تا تعریف یک سری کار و دادن خروجی و…..
قالب های مختلف کاری یک تشکل
یک مسئله که دستگیره ساز است همین تنوع قالبهای یک مجموعه است. یک بار ۵-۶ سال پیش رفته بودم دانشگاه شریف، ابراهیم یزدی آمده بود و دانشگاه به هم ریخته بود و کلی آمده بودند در برنامهاش شرکت کنند، معاون فرهنگی بسیج خیلی شاکی بود که چرا ملت از آن برنامه این قدر استقبال کردهاند. اتفاقاً موقعی که میآمدم بسیج از در انجمن اسلامی رد شده بودم ، دستش را گرفتم بردم کنار برد انجمن. برنامهی سالیانهشان را زده بودند که سال قبل اجرا کرده بودند، با هم شروع به خواندن کردیم در حوزهی فکری نمایشگاه کتاب برگزار کرده بودند، حلقهی مطالعاتی آثار سروش راه انداخته بودند، خود سروش و ملکیان و مجتهد شبستری را آورده بودند، در حوزهی فرهنگی اعضای جبههی فرهنگی انقلاب مخملی را دعوت کرده بودند، نمایشگاه عکس و کاریکاتور برگزار کرده بودند، پخش فیلم و نقد فیلم گذاشته بودند، تئاتر برگزار کرده بودند، ملت را برده بودند در فلان برنامهی بیرون دانشگاه، یک سری برنامه و اردوی تفریحی گذاشته بودند، در فضای سیاسی نشریه و جلسهی تحلیل و برد و میل و…. را فعال کرده بوند. هر کدام اینها یک دستگیره ایجاد میکند بعد در لحظهی حساس میتوانند گل بزنند. تشکلها هی قالب و شیوه حذف میکنند و واکنشی عمل میکنند، یا میشوند مرکز صدور بیانیه و نشریهی سیاسی، یا واحد برگزاری مراسمها و تشریفات یا واحد برگزاری اردوها، بعد اصلاً از محیط دانشگاه هم دورمی مانند، یا دنبال رشد شخصی می روند.
به دنبال مریض باشیم!
تازه یک مرحله بالاترش ما باید خودمان دنبال آدم بدویم. همین چیزی که امام علی (ع) در مورد پیامبر میگوید. طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَهُ إِلَیْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَهٍ بُکْمٍ وَ یَتَتَبَّعُ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَهِ وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَهِ طبیبی بود که به دنبال دوا کردن میگشت، مرهمهایش را به خوبی آماده کرد بود تا در جایی که لازم است بر روی زخم بیماران (قلبهای کور، گوشهای ناشنوا و زبانهای گنگ)بگذارد و به دنبال مکانهای غفلت و حیرت برای دوایشان میرفت. (تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص: ۱۰۹ ح ۱۹۴۵)) حالا ما چه می کنیم منتظریم یک نفر بیاید سراغ مان اگر طرف تقی به توقی خورد و آمد در دفتر مجموعه، تازه اگر نرانیمش و…. کسی کاری به کارش ندارد. چقدر آدم سراغ داریم که مثلا زور می زده اند یک سال عضو دفتر تشکل حزب اللهی دانشگاه شان شوند و تحویل گرفته نمی شدند یا کلا فعال نشده اند. یکی از اقوام که خانم بسیار پتانسیل داری بود رفته بود یکی از دانشگاه های اصلی تهران، ب مناسبتی پرسیدم که چه می کنند آن جا، گفت رفتم دفتر بسیج خواهران چند نفر بودند که دنبال مطالعات شخصی و بالاتر رفتن نمرات و… بودند دیگر نرفتم. این آدم تا آخر دوره ی کارشناسی و ارشد و حتی دکترایش دیگر فعالیت نکرد، به خاطر چند نفر آدمی که دنبال رشد شخصی شان بودند نه عمل به تکلیف!
نیروی واکنش سریع به جای تشکل آرمانی تهاجمی امام
خیلی وقتها ما را واکنشی بار آورده آید که فقط برویم شبههی فکری و سیاسی پیدا کنیم، جوابش را بدهیم، نتیجهاش این میشود در بهترین حالت میشویم نیروی واکنش سریع!تازه اگر تبدیل نشویم به رباطی که باید یک مرکزی دکمهمان را بزند تا عمل کنیم و خیلی وقتها در این واکنش هم نیروی واکنش کند هستیم، دنیا منفجر شده ما تازه تصمیم میگیریم و بحث میکنیم آیا بگویم آیا نگویم؟ بعضاً تئوریزه اش هم میکنند. اما نگاه امام و رهبریام نگاه جامع است. امام در آن پیام معروف بسیج دانشجو و طلبه می گویند رویکرد تهاجمی به تبع وظایف کلی بسیج بر آن بار می شود و نه رویکرد واکنشی انفعالی« اگر بر کشورى نواى دلنشین تفکر بسیجى طنینانداز شد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید و الّا هر لحظه باید منتظر حادثه ماند.» حالا وضع ما چیست؟ هر وقت دانشگاه طرف مقابل برنامه میگذارد یکهو استقبال میشود میروی ببینی چه خبر است میبینی خودشان ۵۰ تا هم نیستند، ۵۰ تا از بچههای ما رفتهاند ببینند چه خبر است، پنجاه تا از بجه های ما در دانشگاههای دیگر، ۵۰ تا از بعضی دانشگاههای خاص، ۵۰ تا از این ادارهی امنیتی، ۵۰ تا از آن ادارهی امنیتی، ۵۰ تا از مردم عادی و فعالان اینترنتی و… که احساس وظیفه کردهاند در صحنه حاضر بشوند، تهش هم ۵۰ تا دانشجو دیده شلوغ شده آمده ببیند چه خبر است. بعد ما چون واکنشی هستیم نه خودمان جدی میگیریم نه طرف مقابل نه دیگران بعد هم می گوییم چرا از برنامههای ما استقبال نمیشود. روز ۲۵ خرداد ۸۸ شب راه افتادم بروم خانه پیاده از چهارراه کالج راه افتادم سمت آزادی، جمعیت راهپیمایی غیر قانونی داشت برمی گشت. کلی از بچهها را آن بین دیدم، حتی استادها همه آمده بودند بینند چه خبر است، در تجمعات ضد انقلاب بارها با این صحنه مواجه شدم ۲۵ بهمن ۸۹ رفتم سراغ یک سری از بچهها که هی توی تجمع آن طرفیها شده بودند آدم تجمعشان یعنی برای این که ببینند چه خبر است سیاهی سپاه یزید شده بودند! مثلاً از علم و صنعت جمع زیادی هی داشتند پرسه میزدند رفتم گفتم از جمعیتشان بیرون بیایید وگرنه سیاهی لشکر اینها حسی می میشوید. خیلی انگیزه دارید بروید یک تجمع خودتان راه بیندازید اصلاً مقابل اینها ولی تا وقتی این نگاه کلان را نداشته باشیم، همین آش و همین کاسه است.
جامعیت در آرمانخواهی
یک نکتهی مهم غیر از تنوع قالبها تنوع موضوعات و جامعیت آرمانهایی است که پی گیری میکنیم پیام بسیج دانشجو طلبه پر است از مسئولیت از فضای علمی تا فضای معرفتی و دینی، از عدالتخواهی تا تلاش برای تشکیل حکومت بزرگ اسلامی و تشکیل هستههای مقاومت در سراسر جهان ، از رویکرد تهاجمی تا مقابله با شرق گرایی و غرب گرای در دانشگاه و حوزه، از وحدت اسلامی و حدت حوزه و دانشگاه تا تلاش برای ایجاد پشتوانه اثبات امکان زندگی مسالمت آمیز بدون وابستگی به ابرقدرتها برای مسئولین و…. آقا هم که هی مسئولیتهای مختلفی مطرح میکنند. تشکل باید جامعیت داشته باشد. قرار نیست یک نفر در همهی اینها فعال بالمباشره باشد.اما قرار است یک ناظر بیرونی که مجموعه را نگاه میکند احساس کند این مجموعه آدمهای یک بعدی نیستند. ممکن است همه یا بخش زیادی از کارها را هم با هم نکنیم که اکثراً هم ظرفیتهای فعلی اجازه نمیدهد اما اگر دیدش را داشته باشیم حواسمان به یک بعدی و واکنشی نشدن صرف خواهد بود. این جاست که ضرورت کار جبهه ای جدی مطرح می شود. اما وقتی این کار را نمیکنیم و به تعبیر قرآن، دستورهای دینی را پاره پاره میکنیم (قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسی نُوراً وَ هُدیً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثیراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ (الانعام ۹۱)و هر بخشی که حال میکنیم یا سادهتر است یا فلانی میگوید را عمل میکنیم الَّذِینَ جَعَلُواْ الْقُرْءَانَ عِضِینَ(الحجر۹۱) بعد هم خیال میکنیم تکلیفمان را انجام دادهایم. الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً (الکهف ۱۰۴) n دسته هم میشویم از این کارهایی هم که میکنیم خوشحال هم هستیم فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ به ما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (المؤمنون : ۵۳) مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ به ما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (الروم : ۳۲) اولین نتیجهاش هم این میشود که در جامعهای که حکومت و انقلاب دست ماست ذیل میشویم. أَ فَتُؤْمِنُونَ به بعض الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ به بعض فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ به غافل عَمَّا تَعْمَلُونَ (البقره ۸۵) حالا این که روایتها ما میگوید ما در جریان حکومت باطل باید بتوانیم ضمن مبارزه زندگیمان را بکنیم، اما در حکومت حق فضا جوری باشد که جران باطل نتواند راحت تنفس کند، پش معلوم است یک جای کار ما ایراد دارد. ما خودمان داریم زمینهی عکسش را فراهم می کنیم، دیگران هم سراغ ما نمیآیند به خاطر همین یک بعدی بودن. حالا آثار سوء دیگری هم داردیک گروه می آیند که به یک بخش فقط اهمیت می دهند، گروه دیگر را حذف میکند یا خودشان میروند، انانیت مضاعف، کارها را هم زمین میزنند و واگرایی دیگران را هم مضاعف می کند.
نوملامتی گری
بعد هم نق میزنیم که چرا ملت از ما استقبال نمیکنند و چون منتظریم ملت بیایند فتیلهی کار را بیشتر پایین میکشیم. یا برای خوشامد این وآن می روی سراغ نوملامتی گری. ملامتیه صوفی هایی بودند که برای این که ریا نشود، کارهای خیف می کردند یا ین که کارهای خلاف عرف انجام می دادند مثلا شراب دست شان می گرفتند، تا کسی جذب شان نشود، در این دین جدید نوملامتی گری که در بین بعضی ها راه افتاده هر کار سخیفی می شود تا مخاطب جذب شود، سر آخر هم خودمان از دست می رویم. همین بحثی که آقا از سید قطب طرح کردند«مرحوم سید قطب جریانى را در یکى از کتابهایش مىنویسد، که من پیش از انقلاب آن کتاب را ترجمه کردم. مىگوید به یکى از شهرهاى امریکا رفتم و دیدم دم درِ یک کلیسا اطلاعیهاى نصب کردهاند: «امشب یک برنامهى رقص و شادى و شام سبک و موسیقى اجرا مىشود.»! تعجب کردم که کلیسا به چه مناسبت اینها را اعلام کرده! مىنویسد: کنجکاو شدم در آن ساعتِ معین بروم ببینم چه خبر است. دیدم بله، یک سالن رقص در کنار سالن کلیساست؛ زوجهاى جوان مىآیند و مىرقصند؛ موسیقىهاى محرک و شهوانى هم پخش مىشود! افرادِ یکخرده مسنتر هم کنار نشستهاند و تماشا مىکنند و از نگاه کردن لذت مىبرند! کشیش هم اواخر شب روى سن ظاهر شد و با رفتار خیلى آرام و ملایم رفت نور چراغها را تنظیم کرد! مىگوید فردا رفتم سراغ کشیش؛ گفتم شما کشیش هستید یا کابارهدار؟! اینجا کلیساست یا سالن رقص؟! کشیش گفت من به این وسیله مىخواهم جوانها را به کلیسا جذب کنم! اینطورى مىشود جوانها را به کلیسا جذب کرد؟! جوانها به کلیسا جذب نشدند، بلکه به سالن رقصِ متعلق به کلیسا جذب شدند! سالن رقصِ متعلق به کلیسا مگر امتیازى دارد؟ اگر بناست فیلم یا برنامهاى پخش شود و تأثیر سوئى بگذارد، چه فرقى مىکند که من پخش کنم یا رقیب من؛ در هر دو صورت بد است؛ پس چرا من پخش کنم؟ به نظر من این منطق مهمى است و باید به آن توجه داشت.» (بیانات در دیدار رئیس و مدیران سازمان صدا و سیما ۱۱/ ۰۹/ ۱۳۸۳)
دین همه ی دین است ،وفتی ما حزب اللهی ها را هم به جهنم می برند.
قرار نیست ما زبل خان باشیم، این جا اون جا همه جا و همه کار را همهمان بکنیم، این که شد خود محوری. وقتی این ستون خیمهها درست شد، همه چیز منوط به اینها میشود اینها هم بروند همه چیز منفجر میشود، هیچ تولید نیرویی هم در مجموعه صورت نمیگیرد چون یکی شده ستون خیمه و بت بزرگ! قرار است در کل جبهه این جامعیت دیده شود. این جوری خیلی از شبهات هم حل میشود. خیلی از این شبهات اصلاً معرفتی نیست ریشهی جامعه شناختی و روان شناختی دارد مثلاً اگر مردم بینند که همین افرادی که پی گیر تحقق عدالت در جامعه ، مسائل زندگی مردم و محرومین و مستضعفینند عدالتخواهی هم میکنند، دیگر شبههی چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامست درست نمیشود. اگر مردم احساس کنند که دارد درحکومت برخوردجدی با فقر و فساد و تبعیض می شود نسبت به مسائل خارجی کسی نمی تواند برای آن ها شبهه ایجاد کند. یعنی باید این جامعیت نظری برای همه باشد که بفهمند دین همۀ دین است، اما جامعیت عملی به تشکل یا کل جبهه تعلق بگیرد. طبیعی ست از تقسیم کار و تخصصی شدن در معنای جبههای کار کردن ضروری است. مثلاً خیلی اوقات تکلیف یک مجموعه نیست نشریه بزند. می تواند برود نشریهی خوب آن دانشگاه را بگیرد به اسم خودشان یا خودش توزیع کند. جنبش خوب رشد کرد به خاطر همین سه تا نشریۀ خوب تولید می شد همهی کشور توزیع میاش، خیزش، هفت قفل، مستضعفین بقیه نشریههای خودشان را هم بعضاً داشتند اما چون تکلیف توزیع کار خوب بود ولو این که خود هم همه خالقش نباشند این نشریههای دانشجویی خوب و نشریهی سوره مثلاً توزیع میشد. یا مستندهایی که در مورد مجلس و مزین خواری و اشرافیت مسئولین و فقر و محرومیتساخته شد. یا تجربهای که سر همین انعکاس امیرکبیریها شد. اما یک وقتهایی ما تکلیفمان نیست وسعمان نیست، بعد میرویم یک نشریهی زرد تولید میکنیم مخاطب هم ندارد. کوشکی میگفت شما بسیجیها رایم میبرند جهنم، میگویید به خدا من گناه نکردم، یک نگه هم به خواهر بسیجی نکردم چه برسد به بقیه و… بعد می گویند نخیر باید بروی چرا فلان کار را کردی، چرا فلان نشریه را درآوردی مگر تکلیفت بود، این همه کار دیگر باید میکردی که نکردی!
چرخ پنجم
یک معضل هم این رخ پنجمهاست. آدمهای زیادی که میخواهند زبل خان باشند، یا حال و حوصلهی کار تشکیلاتی ندارند. صرفاً میشوند چرخ پنجم کار بقیه، در یک دانشگاه ۵ تشکل هست فلان آدم در هر ۵ تا هست بعضاً هم همه جا دارد کار گل میکند، چون همیشه چرخ کمکی است در روند آن مجموعه هم اخلال ایجاد میکند، رشد هم نمیکند نه در آن حوزه نه در بقیه ی ساحات لازم زندگی اش. در صورتی که اگر یکی از چهار تا چرخ یک مجموعه میشد کار پیش میرفت. حالا ممکن است در هر نسلی یکی دو نفر آدم در کل داشته باشیم که کار اینها وصل کردن بقیه و دید هوایی داشتن به کارها باشد. در حوزه های علمی هم همین است هر نسل یک رحیم پور میخواهد نه این که همه رحیم پور باشند. رحیم پور در هیچ حوزهای تخصصی خاص نیست ولی در حوزه های مختلف ورود کرده و حرف هایج دیدی زده است، کارش همین دادن دید از بالا و هل دادن آدمهای بسیار هم آدم فاضلی است کار تخصصیاش را هم کرده چه در فلسفه چه در علوم اجتماعی. اما کارش دادن نگاه از بالا و انگیزش است. باید دهها نفر در حوزههای تخصصی داشته باشیم پارسانیای علوم اجتماعی، خسروپناه فلسفه و کلام، سعید بهشتی تعلیم و تربیت، ارسطای علوم سیاسی، قوامی مدیریت و…. که یک آدمی مثل او حلقه ی وصلشان باشد. یکی از فعالین دانشجویی اوائل دههی ۸۰ که در همهی تشکلها بود و حتی با احزاب و بعضی مجموعههای فرهنگی همکاری داشت، میگفت موقع انتخابات ، رفتیم جلسهی کی از کاندیداها عدل، بچهها از چند تشکل و حزب آمده بودند من هم در همهی آنها بودم، دیدم بین هر گروه که یک طرف میز است بروم تابلو میشود که با آن جمع هم هستم، آخرش برداشته بود صندلیاش را یک جایی تنها گذاشته بود به بهانهی جا نبودن! بعدش هم رفت و جل شد در زندگی عادی.
بازتاب: پی گیری تخصصی مسائل نظام (شیوهنامهی کار علمی در یک تشکل دانشجویی) نسخه متنی | قیام لله
بازتاب: قیام لله » بایگانی وبنامه (وبلاگ) » آرمانگرایی و واقعگرایی در نشریات دانشجویی
بازتاب: تریبون مستضعفین » آرمانگرایی و واقعگرایی در نشریات دانشجویی