مدیریت فضای هر دوره ی رشته های مختلف دانشگاه

از مهم‌ترین اشکالات نسل ما سکوت و عدم ارتباط جدی بین خود ما با هم و بین ما با دیگران است. بسیار دیده می‌شود در مواجهه با دیگران بچه‌های ما حالت در خود پیدا کرده و درگیر بحث‌ها نمی‌شوند. علاوه بر این چون طرف مقابل بسیار فعال عمل می‌کند و با وجود تعداد اندک در همه جا به نوعی جو را در دست می‌گیرد و اساساً نوع تفکر و عمل آن‌ها به صورتی است که با یک انکشاف و پرده دری و انجام کارهای خلاف عرف و اخلاق همراه است، دیده می‌شود. احساس در اقلیت قرار گرفتن و «خود که‌تر بینی» به تعبیر روان شناسی و به مزاح بچه‌ها «خود خر تر بینی» باز تولید می‌شود و در خود بودن بچه‌ها افزوده می‌شود، این احساس اقلیت بودن و «خود منفور بینی» در جوهایی که با مذهبی‌های از نظر سیاسی مشکل پیدا کرده، مواجهه شکل می‌گیرد، دو چندان می‌شود. بچه‌ها منزوی و منزوی‌تر می‌شوند و فضای دوره‌ها بدتر می‌شود، و بچه‌های شهرستانی هم بیش از همه تحت تأثیر تهرانی‌ها واقع می‌شوند و احساس محرومیت نسبی آن‌ها را به کج رفتاری برای دست یابی به منزلت در میان این افراد و یا بعضاً پیشی گرفتن آن‌ها می‌کشاند و این حلقه‌ی معیوب گسترش می‌یابد. در نهایت این جماعت منزوی در مسجد و نمازخانه و یا تعداد قلیلی از آن‌ها در زنگ‌های تفریح در دفتر بسیج و بقیه‌ی تشکل‌های انقلابی همدیگر را می‌یابند.
با بچه‌های یکی از دوره های یکی از دانشکده‌ی دانشگاه تهران جلسه‌ای داشتیم سر نگرانی‌شان برای خراب شدن رفقای مذهبی در دانشگاه، بحث به جای پاسخ به این نگاه انفعالی کشیده شد به چگونگی غالب شدن بچه‌ها در دوره‌ی خودشان.
حلقه‌ی بسته‌ای که تکرار می‌شود…
از مهم‌ترین اشکالات نسل ما سکوت و عدم ارتباط جدی بین خود ما با هم و بین ما با دیگران است. بسیار دیده می‌شود در مواجهه با دیگران بچه‌های ما حالت در خود پیدا کرده و درگیر بحث‌ها نمی‌شوند. علاوه بر این چون طرف مقابل بسیار فعال عمل می‌کند و با وجود تعداد اندک در همه جا به نوعی جو را در دست می‌گیرد و اساساً نوع تفکر و عمل آن‌ها به صورتی است که با یک انکشاف و پرده دری و انجام کارهای خلاف عرف و اخلاق همراه است، دیده می‌شود. احساس در اقلیت قرار گرفتن و «خود که‌تر بینی» به تعبیر روان شناسی و به مزاح بچه‌ها «خود خر تر بینی» باز تولید می‌شود و در خود بودن بچه‌ها افزوده می‌شود، این احساس اقلیت بودن و «خود منفور بینی» در جوهایی که با مذهبی‌های از نظر سیاسی مشکل پیدا کرده، مواجهه شکل می‌گیرد، دو چندان می‌شود. بچه‌ها منزوی و منزوی‌تر می‌شوند و فضای دوره‌ها بدتر می‌شود، و بچه‌های شهرستانی هم بیش از همه تحت تأثیر تهرانی‌ها واقع می‌شوند و احساس محرومیت نسبی آن‌ها را به کج رفتاری برای دست یابی به منزلت در میان این افراد و یا بعضاً پیشی گرفتن آن‌ها می‌کشاند و این حلقه‌ی معیوب گسترش می‌یابد. در نهایت این جماعت منزوی در مسجد و نمازخانه و یا تعداد قلیلی از آن‌ها در زنگ‌های تفریح در دفتر بسیج و بقیه‌ی تشکل‌های انقلابی همدیگر را می‌یابند.
مشکل از کجاست؟
مشکل از کجاست؟ جبهه‌ی حق هر وقت شکست می‌خورد خودش مشکل داشته، وگرنه وعده‌ی پیروزی و یاری خدا که قطعی است. «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (۱۳۹ آل عمران) و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید اگر ایمان داشته باشید! ً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ (۴۰ الحج) خداوند هر کس که خدا را یاری کند نصرت می‌کند. وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۵۵ النور) خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند وعده میدهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن‌ها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدّل می‌کند، آن چنان که تنها مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آن‌ها فاسقانند.» اصلا همه‌ی کار تشکیلاتی همین هنر آیه‌ی معروف «قالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ (۲۴۹ البقره)» است یعنی مدیریت پیروزی اقلیت بر اکثریت. این که بچه‌های حزب الله لبنان این قدر محکم ایستاده‌اند و همه کار می‌کنند از تبلیغات مستقیم مذهبی تا تبلیغات موسیقایی و رسانه‌های تصویری تا مساجد و … همه‌اش برای همین است، چند هزار نفر آدم درک کرده‌اند اقلیتند و باید جبهه‌ی اکثریت را مدیریت کنند، همه‌ی ابزارها را به دست گرفته‌اند تا به مقصد برسند.
ارتباطات چهره به چهره، مدیریت رؤیت پذیری، ما اکثریتیم
واقعیت این است که در یک دانشکده و یک ورودی خاص، مهم‌ترین مدل تأثیرگذاری برای بچه‌ها از ارتباطات چهره به چهره و دیده شدن بچه‌ها شکل می‌گیرد. حال چه باید کرد؟ باید برای بچه‌ها تبیین کرد که اقلیت نیستند. کلّ فعالان دانشجویی طبق آمار رسمی حتی در دوره‌ی دوم خرداد از هفت درصد یا دو درصد تجاوز نکرده است. جریان معاند و جریان انقلاب در یک شرایط نسبی کم تعداد و برابر که حتی بسیاری اوقات، جریان انقلاب کم‌تر از جریان معاند و هنجارشکن نبوده است، مشغول فعالیت بوده‌اند. اما بیش از ۹۰ درصد تحت تأثیر جو و فضاسازی هستند. هر کس جو را در دست بگیرد، بقیه را به سمت خود هدایت می‌کند. ما می‌توانیم و اساساً وظیفه داریم این دور باطل را بر هم بزنیم. هر کس در این فضا بیشتر کار کند و بتواند طرف مقابل را منزوی کند، پیروز میدان است. مسئله‌ی اول فهماندن به این بچه‌هاست که کم نیستند، اقلیت هم نیستند و با ایجاد انگیزش این بچه‌ها را به راه انداخت.

اول خود بچه‌ها
ضرورت دارد این بچه‌ها خود یک هسته‌ی مرتبط و همان تعریفی که آقا در کتاب «شش گفتار در باب ولایت» از امت ارائه می‌دهند. یعنی مجموعه‌ی منسجمی که در ارتباط وثیق با یکدیگر باشند و جبهه بندی جدی با جبهه‌ی غیر باطل داشته باشند و بر اساس یک هدف مشخص شده به وسیله‌ی رهبری دینی منسجم عمل کنند و در خود هم نباشند. یعنی ضرورت دارد، هسته‌ی مرکزی خود بچه‌ها با یکدیگر ارتباط وثیق و جدی داشته باشند. اخوت بین بچه‌های این هسته در قالب ارتباط با یکدیگر، امر به معرف و نهی از منکر درونی، کمک به مسائل یکدیگر، و بالا بردن صمیمیت و اخوت درونی در قالب نزدیک کردن کارها حتی کارهای درسی، تفریحات، کارهای عبادی، عقدهای اخوت و قرارهای دسته جمعی برای خودسازی مثل تجربه‌ی گروه ابوذر و…. می‌تواند صورت بگیرد. در فضای مجازی هم با ارتباط دادن این هسته با هم، و صد البته این صمیمیت و ارتباط وقتی جدی‌تر می‌شود که فعالیت و قیام لله در این میانه صور بگیرد. همین با هم بودن هم به این جماعت روحیه می‌دهد هم از دل آن برنامه ریزی جدی در می‌آید. به تعبیر رهبری « تشکیلات، یکی از فرایض هر گروه مردمی است که یک هدفی را دنبال می‌کنند. تشکیلات یعنی نظم، یعنی تقسیم وظایف، یعنی ارتباط و اتصال، و زنجیره‌ای کار کردن؛ این معنای تشکیلات است. این چیزی است که نه فقط بد نیست، بلکه یک چیز خوب و بلکه یک چیز ضروری است. هیچ کاری در دنیا بدون تشکیلات پیش نمی‌رود؛ انقلاب اسلامی ایران هم بدون تشکیلات پیش نرفت و پیروز نشد.»( ۲۷/۱۱/۶۰)این هسته‌ها باید سریع شکل بگیرد، قبل از این که این بجه ها در این فضای انزوا همدیگر را بیابند، باید از همان جلسات ورودی به وسیله‌ی سال بالایی‌ها چک شوند، اقلیتی از بچه‌های فعال هستند که از طریق ارتباط با بچه‌های حزب اللهی مدارسی که بیشتری قبولی‌های دانشگاه‌ها را دارند، حتی تلاش می‌کنند، قبل از آغاز دانشگاه هر سال حزب اللهی‌ها را پیدا کنند و با آن‌ها ارتباط بگیرند.
تقدم رتبی و نه زمانی ساختن بچه‌ها
اما در خود بودن این جماعت سودی ندارد، یعنی در این فضای انزوا تنها اتفاقی که می‌افتد یک سری آدم خوب منزوی داریم که ارتباط این‌ها هم تحت تأثیر این شرایط متزلزل می‌شود. نحنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بالحقِ إِنهَّمْ فِتْیَهٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًی(۱۳) وَ رَبَطْنَا عَلیَ قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَاْ مِن دُونِهِ إِلَاهًا لَّقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا(۱۴ الکهف) ما داستان آنان را به حق برای تو بازگو می‌کنیم آن‌ها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم. (۱۳) و دل‌هایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمان‌ها و زمین است هرگز غیر او معبودی را نمی‌خوانیم که اگر چنین کنیم، سخنی به گزاف گفته‌ایم.» این قیام لله و فعالیت و کار کردن است که این بچه‌ها را با همدیگر وصل می‌کند. إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (۹۶ مریم) مسلّماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند رحمان محبّتی برای آنان در دل‌ها قرار میدهد! جمع شدن این جماعت نسبت به اثرگذاری روی بقیه تقدم رتبی دارد نه زمانی. به تعبیر آقا «طبیعی است که اساس کار، تشکیلات است. شکی نیست که تا تشکیلاتی نباشد، هیچ چیزی بر اساس آن نمی‌شود بنا کرد؛ لیکن در ایجاد تشکیلات نباید خیلی معطل ماند.» (۴/۱۱/۷۱)
خدا با ماست…..
این بچه‌ها باید چند کار اساسی صورت بدهند. هم باید روابط عمومی خود را به صورت جدی تنظیم کنند، هم باید رؤیت پذیری خویش را به گونه‌ای مدیریت کنند، که دیده شوند. باید برای این بچه‌ها تبیین کرد که وظیفه دارند علنی از حق دفاع کنند و امر به معروف و نهی از منکر در معنای وسیع دعوت به خوبی‌ها داشته باشند. این بچه‌ها باید درک کنند که برای این کار به اندازه‌ی حفظ خودشان مسئولند و اساساً صلاح و اصلاح از هم جدا نیست. کسی که اصلاح نمی‌کند آدم صالحی نیست و آدم صالحی هم نیست و صلاح انسان را به اصلاح می‌کشاند. یاری پیامبر و رهبر دینی که در قرآن و روایاتست به انجام همین کارها و حفظ گسترش دادن امت اسلامی و جبهه‌ی مؤمنین است. « قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاهَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاهَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تحت‌ها الْأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ (۱۲ المائده) خداوند (به آن‌ها) گفت: «من با شما هستم! اگر نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و به رسولان من ایمان بیاورید و آن‌ها را یاری کنید، و به خدا قرض الحسن بدهید [در راه او، به نیازمندان کمک کنید]، گناهان شما را میپوشانم [می‌بخشم] و شما را در باغ‌هایی از بهشت، که نهرها از زیر درختانش جاری است، وارد می‌کنم. اما هر کس از شما بعد از این کافر شود، از راه راست منحرف گردیده است.»
هم ارتباط عمومی هم تلاش برای دیده شدن
هم ارتباط عمومی مهم است و رفاقت داشتن با آدم‌های مختلف و اجازه ندادن که جمع متشکل مؤمنین با هم چه در بود چه در نمود بیرونی تبدیل به جمع آدم‌های در خودی شود که دنبال خوب بودن خودشان هستند و بقیه را آدم حساب نمی‌کنند، و نیز این که آدم‌های منزوی هستند. یکی از اساتید اخلاق در جمعی دانشجویی می‌گفت اگر دست بقیه را نگیرید هی دور خودتان بچرخید آخرش می‌زنید به دیوار و منحرف می‌شوید. حالا هی من را دعوت کنید این جا برای شما از خدا و پیغمبر بگویم، بقیه را ول‌کنید، به جایی نمی‌رسید!
هم دیده شدن مهم است، باید بچه‌ها دیده شوند و محل رجوع باشند. یک بخشی‌اش با همین رفاقت و اخلاق خوب و این‌ها تأمین می‌شود. یکی از بچه‌های بسیج دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران دهه‌ی هفتاد بود، این آدم هم آدم منطقی و اهل بحثی بود هم روابط عمومی خوبی داشت، کار به این جا کشیده بود، حتی دخترهای انجمن اسلامی برای تحقیق و مشورت ازدواج سراغ این بنده‌ی خدا می‌آمدند چون معتمدترین آدم دوره بود. موقعی قبل از انقلاب از بچه‌های دوره شهید چمران که طبیعتاً اکثراً هم لاابالی و حداقل غیر مذهبی بودند رأی گیری کرده بودند، بهترین دوست شما کیست گفته بودند شهید چمران! یک بخشی‌اش هم با انجام یک سری کارهاست. محل رجوع بودن و دیده شدن از لحاظ درسی، محل راز آدم‌ها حساب شدن، مرجع حل مشکلات به شمار آمدن و… یک مسئله‌ی جدی است. این که حتی خیلی از این آدم‌های چپ کرده به شهدا مهر می‌ورزند می‌پرسید دلیلش چیست؟ اشاره می‌کنند به نگاهشان به رفقای خودشان که هر جا مشکل داشتند به این‌ها رجوع می‌کردند و…. به همین روحیه برمی گردد. دانشکده‌ی علوم اجتماعی تهران یک استاد بود که سر لیبرال‌ها بود، در بدترین نشریه‌های حتی نهیلیستی حتی در ارغنون مطلب می‌داد. بچه‌ها سر کلاس به او گفته بودند الآن بسیج برای جانبازان جلسه گذاشته، کلاس را تعطیل کرده بود، درخواست کرده بود بیاید روی سن گفته بود: همه‌ی ماها در این مملکت پفیوزی کردیم الا این شهدا. خب یک چیزی این آدم را جذب کرده بخش عمده‌اش همین چیزهاست.
مرجعیت علمی، حلقه‌های درسخوانی جمعی
قطعاً این محل رجوع به روند درسی و قوی بودن درسی هم یک اثر مهم دارد. سال بالایی‌ها هم این جا خیلی می‌توانند کمک کنند. این حلقه‌های چند نفرۀ حزب اللهی هر دوره را برای تقویت درسی‌شان به ویژه در رشته‌های فنی و علوم پایه، و در بقیه‌ی رشته‌ها هم با جزوه دادن و…. یک عده این جا از آن و بام می‌افتند، می‌گویند برای این که دیده بشویم و تأثیر بگذاریم، کلا باید درسمان را قوی کنیم می‌زنند بروند تی ای(Teacher Assistant) بشوند، بعد یک آدم عادی می‌شوند که مثلاً درسش خوب است از کارهای انقلابی هم باز می‌مانند. یکی از محورهای ارتباط گیری با دیگران همین درس خواندن هم هست، بچه‌های هسته‌ی اصلی ما باید از راه‌های مختلفی برای جمع کردن و ارتباط داشتن با این آدم‌ها استفاده کنند. یکی‌اش همین دعوت به درس خواندن‌های با هم است.
مدیریت تفریحات دسته جمعی
یک راهش رفتن به کوه و تفریحات دیگر است منتها به صورت مدیریت شده با تزریق محتوا. وگرنه بعد از مدتی صرفاً اردو و کوه برده‌اند هیچ اتفاقی نیفتاده است، حد ارتباطشان هم با این آدم‌ها محدود می‌شود به غذا خوردن و جوک گفتن و… . باید بچه‌ها محور این آدم‌ها باشند، فضا را دست بگیرند و…. حواسشان باشد در اقلیت قرار نگیرند. یعنی این کارها را که می‌کنند یا خودشان چند نفری باشند یا این که استفاده کنند از حضور دیگران. بچه‌های یکی از دانشکده‌های تهران یک دوره‌ای‌شان می‌رفتند کوه، همه تیپی آدمم با خودشان می‌بردند، کنارش یکی دو تا سال بالایی هم می‌آوردند که با بچه‌ها صحبت کنند و در فضای رفاقت و… اثر بگذارند. فضاهای ورزشی هم جزو فضاهای موثر است، بچه‌ها علم دست بگیرند مثلاً فوتبال و استخر رفتن جمعی و… را در دوره راه بیندازند و فضا را جوری جلو ببرند. باید این اتفاق در جمع‌های بچه‌ها هم بیفتد، در جمع‌های رفاقتی که بهترین محملش هم همین چیزهاست.
در دست گرفتن فضای کلاس
این در دست گرفتن فضای دوره و دیده شدن خیلی مهم است. باید به جای خودش هم بچه‌ها حرف بزنند. این حرف زدن سر کلاس‌ها مهم است. دادن جواب اساتید و یا حتی در بحثی علمی کشیدن بحث با مثال‌هایی به وضعیت کشور و دنیا و….. داوطلب شدن برای ارائه‌ی بحث و به ویژه کلاس‌هایی مثل کلاس معارف در همه‌ی رشته‌ها و نیز اکثر درس‌های علوم انسانی و… شدنی است. بچه‌ها جاهای مختلف کلاس بنشینند و جدا جدا بحث کنند. یکی بحث بیندازد وسط یا حرفی بزند بقیه هم به نوعی تأییدش کنند. یک موقعی آیت الله عمید زنجانی اسم می‌برد از بعضی چهره‌های مهم که امروز اساتید و مسئول مملکتی هستند، می‌گفت ۶۰-۶۲ در اوج دعوا و بحث با گروهک‌ها و منافقین این‌ها جاهای مختلف کلاس می‌نشستند، یکی چیزی می‌گفت آن یکی تایید می‌کرد و… فضای کلاس‌های حقوق را در دست می‌گرفتند.
مدیریت ارتباطات
غیر از ارتباطات و تفریحات جمعی، به راه انداختن و مدیریت کردن محیط‌های جمعی حقیقی و مجازی دیگر هم مهم است، مثلاً گروه دوره‌ها. خیلی مهم است که مدیر و صاحب گروه که باشد، خیلی وقت‌ها این گروه‌ها شکل نمی‌گیرد و اولین نفری که آن را تشکیل بدهد تا آخر صاحب آن است، گاهی هم بودن در مسئولیت‌های صنفی می‌تواند این فرصت را فراهم کند.
تقسیم نیرو
قرار هم نیست همه‌ی بچه‌ها با همه مرتبط باشند.یعنی روابط عمومی یک بحث است، تقسیم کردن آدم‌ها یک بحث دیگر مثلاً در یک دوره‌ی ۱۰۰ نفری اگر هسته‌ی اصلی بچه‌های حزب اللهی و بسیجی ۵ نفر است، این ۵ نفر باید ضمن رفاقت‌های سطحی‌تر عمومی، هر کدام حداقل با ۳-۴ نفر صمیمی‌تر شوند، این انتخاب هم با توجه به علاقه‌ها، نگاه‌ها، سوابق و…. پیدا می‌شود. مثلاً ما هم مدرسه‌ای بوده‌ایم یا هر دو به یک حوزه‌ی هنری یا ورزشی یا درسی علاقه داریم، یا به فلان تیپ فکری جذب می‌شویم و…. خیلی وقت‌ها ممکن است شما یک حلقه تشکیل بدهید، بعدش بهبنید این آدم به فلانی بیشتر می‌خورد، به آدم اصلی دیگر می‌گویید ارتباطش را با او بیشتر کند و در برنامه‌هایی که می‌رود او را هم درگیر کند. و کم کم به صورت اتوماتیک طرف جذب آن حلقه می‌شود. لازم نیست کوه ۵۰ نفری برگزار شود، البته آن هم خوب است، ولی ارتباطات عمیق‌تر در حلقه‌های کوچک‌تر شکل می گیرد مثلاً کوه ۶-۱۰ نفری ولی نباید در این برنامه‌های بچه‌های اصلی اقلیت باشند، به ویژه اگر بچه‌ها روحیه درون گرا داشته باشند، باید چند نفر باشند وگرنه در آن فضا ممکن است منفعل شوند، و منزوی یا حتی منکری اتفاق بیفتد و نتوانند چیزی بگویند و حتی برای کار مستحب به گناه بیفتند. موثر هم هست که در این فضاها الگوسازی کرد. یک موقعی سال ۸۶ بچه‌های بسیج دانشکده‌ی فنی یک کوه عمومی گذاشتند در غرب تهران جمعیت هم همه حزب اللهی نبود همه‌اش محترمانه تذکر داده شد پاسور و این‌ها را جمع کنند و با فضای رفاقت بندگان خدا را هم جذب کردند. در وسط کوه، یک آبشار بود و دختر و پسر بدون حجاب می‌لولیدند آن جا هم تذکر دادن و بعد تا پایین کوه بحث‌های چهره به چهره با همان کسانی که مورد تذکر قرارگرفته بودند هم شکل گرفت. هم بچه‌ها ترسشان ریخت، هم غیر حزب اللهی‌ها و حتی مردم عادی که داشتند در معرض کارهای خلاف اخلاق و عرف قرار می‌گرفتند نهی شدند و….

فعالیت‌هایی که جزء زندگی ما نیست…..
یکی از مشکلات ما این است که کارهای ما همه اضافه بر زندگی‌مان است، ینی زندگی می‌کنیم، درس می‌خوانی ما اضافه بر همه‌ی این‌ها کارهای انقلابی‌مان بار می‌شود. اعلامیه‌ی ۱۱ یکی از سران فتنه یک نکته‌ی کاملاً درس آموز داشت، گفته بود تشکیلات راه سبز امید را باید زندگی کرد. یعنی کارهای سیاسی و اجتماعی را جوری تعریف کرد که با زندگی گره بخورد. انقلاب اسلامی هم اساساً همین جوری است، از روند شکل گیری‌اش تا جنگ تا حتی مناسبت‌هایش به عنوان نمونه مردمی و خانوادگی است، مناسبت‌های اصلی انقلاب، مثل راه‌پیمایی‌های پیروزی انقلاب و روز قدس، نماز جمعه‌های رهبری، سالگرد امام، انتخابات و مناسبت‌های دینی مثل اعتکاف و حتی شب‌های قدر و عاشورا و… همه جوری است که می‌تواند خانوادگی شکل بگیرد، افراد ضمن کارهای مشترک گروهی در نهایت خانوادگی و همگانی می‌توانند شرکت کنند. بچه‌های انجمن اصلا بخش عمده‌ی جذب و کارهایشان در همین تیپ کارهای رفاقتی شکل می‌گیرد. با هم هستند، تفریح و بوفه رفتنشان با هم است، درسشان با هم، کارهای غیر اخلاقی و سیاسی‌شان هم در همین مدل شکل می‌گیرد، نه مسئله ی اجدای بر روابط و زندگی عادی. مارکسیست‌ها که از قدیم همین جوری بودند اصلا جذبشان بر اساس سلسله روابط اخلاقی پیش می‌رود ۷۰ سال است این‌ها هر کس را که می‌خواهند جذب کنند او را سریع وارد یک شبکه‌ی ارتباطات غیر اخلاقی می‌کنند جنوب دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران تا یک دانشجو را جذب کردند جنس مخالف یکی را سریع می‌فرستند سراغش و…. این منطق فکری آن‌هاست اما منطق دینی و فکری ما که این نیست. دین به ماها نقشه داده، شبکه ی روابط بین خودمان و شبکه ی روابط بیرونی با این آدم‌ها با اصل دعوت و امر به معروف و نهی از منکر و….
تجربه‌ی سید جمال، کار سیای و اجتماعی و تشکیلاتی مبتنی بر مستحبات و تکالیف شرعی
کار اصلی سید جمال در مصر، همین مدلی شکل گرفت. به کار گیری یک سری از مستحبات و واجبات این چنینی برای شبکه سازی و فعالیت ضد انگلیسی. شهید هاشمی نژاد با لحن داستان گونه‌ای در کتاب مناظره‌ی دکتر و پیر، بخشی از این ماجرا را آورده است. ماجرا در کتاب از آن جا آغاز می‌شود که سید جمال به اتفاق شیخ محمد عبده از پاریس حرکت کرده و وارد مصر شدند. در آنجا جمعیتی را به نام “انجمن وطنی ” تشکیل داده و از مردم برای پیوستن به آن دعوت کردند. از آنجا که این انجمن بر خلاف تمام احزاب سیاسی روز برای رسیدن به قدرت تاسیس نشده بود از سرتاسر مصر تنها ۴۰ نفر به آن پیوستند…. در جلسه‌ی پانزدهم انجمن وطنی سید جمال به ارائه‌ی بحث پرداخت و گفت …”بارالها! گفته‌ی تو راست است که “و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا” پروردگارا! گفته‌ی تو حق است و این انجمن مقدس به نام تو و برای یاری دین تو تشکیل یافته است . …قرآنی که در پرتو شعاع نورانی‌اش دنیای دیروز و امروز را با آن انحطاط به این درجه از تمدن رسانید امروز منحصر شده به : تلاوت قبرستان‌ها!زینت قنداق بچه! مقدمه‌ی انتقال اسباب منزل!چشم زخم! قسم دروغ! مشغولیت روزه داران! زباله‌ی مساجد! بازیچه‌ی مکتبخانه ها! سلاح جن زده‌ها! حمایل مسافرین! حرز زورخانه! سرمایه‌ی کتاب‌فروشی‌ها! … خدایا تو گفتی و حق گفتی :” ان الله لا یغیر ما به قوم حتی یغیروا ما بانفسهم” آری خداوندا! ما صورت دل‌های خود را از اطاعت تو برگرداندیم تو هم سعادت و شرافت ما را به ذلت و نکبت مبدل ساختی !”… از بدبختی‌های امت اسلامی می‌گوید تا جایی که سید جمال و ۴۰ نفر به شدت گریه می‌کنند و از حال می‌روند بعد… (همگی به اتفاق آرا به این نتیجه رسیدند که تنها راه نجات ٬ بازگشت به فرامین سعادت بخش اسلام است و بس. از این‌ برنامه‌ی ۱۷گانه ای برای عمل تنظیم کردند : “هر یک از اعضای انجمن در هر شبانه روز لااقل۱ حزب از قرآن را با دقت و تأمل بخواند. به جماعت خواندن نمازهای واجب، ترک نکردن امر به معروف و نهی از منکر، دعوت غیر مسلمانان به اسلام، ، بحث به احسن شکل با مبلغین مسیحی، یاری به فقرا در حد امکان، کشف و برآوردن نیازهای مشروع نیازمندان قبل از درخواست آنان، صله رحم، عیادت بیماران، جویا شدن از حال مسلمانی که در مسجد یا محل کار دیده نشده و کوشش برای رفع مشکل او، دیدار با کسانی که از مسافرت‌های مشروع برمی‌گردند، پرداخت حقوق واجب مالی، کوتاهی نکردن از راهنمایی افراد ناآشنا با قوانین دین و یا سایر شئون سعادت بخش دیگر، دور کردن صفات رذیله از خود به ویژه تکبر و خودپسندی و جاه طلبی، گذشت از لغزش‌های برادران مسلمان خود، تندخو و غضبناک نبودن در رفتار با مردم، خودداری از انجام کاری یا گفتن سخنی که نفعی (مادی یا معنوی) برای آنان یا دیگر مسلمانان ندارد” هر یک از اعضا موظف شدند دفترچه‌ی کوچکی به همراه خود داشته باشند تا به هر یک از مواد هفده‌گانه که عمل کردند آن را یادداشت کنند. تا در دفتر انجمن ثبت شود و چون بعضی از این مواد هفده‌گانه احتیاج به امکانات مالی داشت ٬ همه‌ی ۴۰ نفر در مرحله‌ی اول تصمیم گرفتند که تجملات زندگی خود را بفروشند و با حداقل ضروریات زندگی به سر ببرند و باقی درآمد خود را در اختیار صندوق انجمن قرار دهند…
کارنامه‌ی ۱ ماهه : عیادت ۱۵۰۰ مریض، برآوردن احتیاج ۱۲۰۰۰ محتاج، توبه‌ی ۸۰۰ معتاد به مشروبات الکلی، نماز خواندن ۱۳۰۰ مسلمان که نماز نمی‌خواندند، توبه‌ی ۴۰۰ زن منحرف، استعفای ۸۰ نفر از مستخدمین ادارات انگلیسی، خودداری ۵۰۰ نفر از ثروتمندان مصر از خرید کالاهای لوکس از ممالک بیگانه به ویژه انگلستان، سرمایه دادن به ۷۵ نفر ورشکسته، تأمین یک ساله‌ی ۲۰۶ نفر از نیازمندان واقعی، برقراری ۴۴ مجلس بحث با مبلغین مسیحی و وارد کردن ۱۲۰ اشکال که از دادن پاسخ به آن‌ها عاجز شدند! … “لرد کرومر” مستشار مالی دولت انگلستان در مصر ٬ یکباره مشاهده کرد که امور تجاری انگلیس در مصر ۳۵٪ تنزل کرده است! و ۸۰ نفر از مأمورین مجرب مسلمان استعفا دادند و نمایندگان کمپانی‌های انگلیسی و مخصوصاً نمایندگان فروش اشیای تجملی از عدم مراجعه‌ی مشتریان فریادشان بلند است که “به اندازه‌ی مخارج مغازه و حقوق کارکنان هم فروش نداریم”آن عده از مأمورین دولت مصر که مأمور وصول مالیات مشروبات الکلی و فواحش بودند از شغل خود استعفا دادند. فعالیت‌های ۳۵ ساله‌ی مبلغان مسیحیت نسبت به فعالیت یک ماهه‌ی انجمن وطنی مصر رنگ باخت و … .او در اولین گزارش خود چنین نوشت:”بدین وسیله به زمامداران انگلستان اعلام خطر می‌کنم که اگر یک سال دیگر انجمن وطنی مصر تحت رهبری سید جمال الدین اسدآبادی ادامه پیدا کند، نه تنها سیاست و تجارت دولت انگلیس در آسیا و آفریقا یکسره نابود خواهد شد بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهای اروپایی یکباره در سراسر جهان به خطر افتد.” و در گزارش دوم خود نیز هشدار می‌دهد :”انجمن وطنی مصر بدترین صاعقه ایست که برای پیشرفت ما تصور شود و باید با کمال سرعت برای تفرق آنان دستور صادر شود.” کرومر در سومین گزارش معترف است:” انجمن وطنی مصر بهترین شاهد است بر استیلای محیرالعقول مسلمین در سیزده قرن قبل که در مدت کوتاهی بر ثلث کشورهای جهان تسلط یافتند..”
یکی از مبلغین مسیحی در گزارشی که به کلیسای سنت پل (بزرگ‌ترین کلیسای آن وقت) ارائه کرد، آورده است:”هیچ امری عجیب‌تر از این واقعه نیست که ۷۰۰ میلیون مسیحی در مقابل ۴۰ نفر مسلمان که در واقع روح یک سید روحانی در کالبد آن‌ها بیش نیست، این‌گونه مقهور گردند!” و رئیس بانک انگلستان در مصر نیز نوشت:”از غرایب روزگار این که امروز سیاست اروپا در مصر و فردا در سراسر دنیا پایمال فعالیت ۴۰ نفر مسلمان خواهد شد که سلاحشان فقط دیانت است .” (به نقل از کتاب “مناظره‌ی دکتر و پیر” نوشته‌ی شهید هاشمی نژاد) درسی که از این قصه می‌شود گرفت همین اثر انجام یک سری وظایف دینی و ارتباطات دینی برای فعالیت‌های انقلابی است. این همه روایت که دستورات خاص مربوط به ارتباطات مومنین با مدیگر است یا می گوید به دیدار هم بروید و امر ما را احیا کنید برای همین چیزهاست….
ضرورت نمایش وجود و حضور جبهه‌ی حق
بسیاری مسائل با همین دیده شدن‌ها حل می‌شود، بچه‌ها که منزوی شدند، دیگر خیلی کارها نمی‌شود کرد، سال ۸۳ زمانی یک تعدادی از بچه‌ها از حسن عباسی پرسیدند که برای حجاب دانشگاه چه کنیم، خیلی جواب مهمی داد. حرفش این بود که به جای این که در مربع کلاس، مسجد، کتابخانه، خانه محصور شوید در دانشگاه جوری رفتار کنید که دیده بشوید. در صحن دانشگاه اصلا باشید، خواهرها قربتا الی الله چند نفره با هم در دانشگاه رژه بروید که فضای عمومی دانشگاه تغییر کند. همان موقع‌ها یک آماری دادند گفته بودند برای خراب کردن دانشگاه‌ها و شهرک شهید محلاتی فاحشه‌ها را ول می‌کردند روزی ۵۰ هزار تومان هم بهشان می‌دادند که فقط فضا و جو عمومی تغییر کند. یک موقعی در دانشکده‌ی فنی تمام دعوا این بود، که بچه‌های بسیج دفتر بسیج را پاتوق نکنند از کف دانشکده بمانند. یعنی این آدم‌ها زنگ تفریح‌ها از کلاس و محیط کف دانشکده فرار کنند دفتر بسیج بدون بازخورد بیرونی. یک بار داتشم می‌رفتم دانشکده‌ی حقوق بچه‌های حزب اللهی دوره‌ی ۸۳ شان را دیدم یک گوشه‌ای بیرون دانشکده خیلی در غربت نشسته بودند اعصابم خورد شد گفتم چرا این جایید، گفتند کف دانشکده خراب است آدمیم این جا، خب باید می‌رفتند جو دانشکده را در دست می‌گرفتند. یک موقعی اواسط دهه‌ی هفتاد بعد از درگیری‌های مربوط به حجاب یک عقلانیتی در یک بخش دانشجویی حزب اللهی‌ها به وجود آمد که مثلاً بسیجی دانشگاه امام صادق چند جا را فهمیده بود مثلاً یک نمایشگاهی یا یک مراسمی که خیلی وضع خراب است بدن هیچ کار اضافه‌ای یک‌هو مثلاً ۵۰۰ تا بچه‌ی مؤمن با ریش و پیرهن روی شلوار آن جا حاضر شده بودند، اصلا مسئله جمع شده بود رفته بود. خیلی وقت‌ها ما باید کارهایی از این دست انجام بدهیم.
مرحله بندی نهی از منکر
نهی از منکر بچه‌ها و نگه داشتنشان از روابط فاسد مرحله بندی دارد و برای تیپ‌های مختلف متفاوت است، اولین مرحله‌ی امر به معروف و نهی از منکر ارشاد و تعلیم آدمی است که نمی‌داند. خیلی وقت‌ها وقتی شما روابط عمومی و مرجعیت دارید و رفاقت ایجاد شده اعراض و قطع ارتباط، آن جاست که جواب می‌دهد. وگرنه جایی که طرف آدم سستی است و رفیق ناباب او را می‌کشد، قطع ارتباط شما بیشتر او را به سمت طرف مقابل می‌کشد. این را باید در صحنه و لحظه بفهمید. باید جو را در دست گرفت، یعنی همین که دارد بحث می‌شود طرف از دوست دختر و حرف‌های غیر شرعی می‌زند بحث را باید در دست گرفت و موضع را عوض کرد و…. گاهی هم مستقیم باید گفت این بحث چیپ است و یا فضای عمومی را طوری کرد که به تمسخر و خلاف عرف بودن رفتار فرد بینجامد. در جبهه معروف بود هر موقع کسی می‌خواست غیبت یا تمسخر کند با انجام کاری مثلاً صلوات دسته جمعی جلوی طرف را می‌گرفتند. اقلیتی از همان معاندین و مفسدین و نه فاسد شده‌ها هستند که دیگر نمی‌شود کاری‌شان کرد و دعاوی ما با آن‌ها سر اصل دین است و احکام مقابله با منافقین و کافرین دارد و موضع ما با آن‌ها جهاد و مقابله با اهل بغی است، این یک درصد تا دو درصد را باید کنار گذاشت، با بقیه که قرار نیست این جوری باشیم. همین‌ها را هم ما باید منزوی کرد.
بحث صنفی
از چیزهای مهم بحث‌های صنفی و بحث‌هایی است که با نفع عمومی افراد درگیر است، این از جاهایی است که موجب درخشیدن و دیده شدن آدم می‌شود. همین شهید رجب بیگی‌ و بعضی شهدای دانشجوی دیگر، جزو پا کارترین آدم‌ها برای مسائل صنفی بودند، غیر از بحث عدالتخواهی موجود در آن، این ظرفیت را هم فعال می‌کردند. یک وقت با اقدامات و پیش قدم شدن‌های حساب شده باید این کارها را کرد، یک وقت هم نماینده‌ی دوره شدن یا شورای صنفی رفتن می‌تواند، کمک کند. البته باید مواظب بود که اگر حساب شده عمل نشود، یک سری کارهای اجرایی اضافه‌ی بیخود به بچه‌ها بار می‌شود، در همکاری‌های این چنینی به ویژه وقتی قرار است با دیگرانی که همفکر نیستند همکاری شود، نباید جوری تقسیم کار شود که کارهای اجرایی و به تعبیر دانشجویی «خرکاری» بر آدم هی اصلی بار شود، نیز نباید این مسئولیت‌ها موجب کنده شدن به‌ها از کف دوره و گروه شود.
نمود بیرونی جامعیت جبهه
اصل مسئله این است بجه ها از مجموعه‌ی حزب اللهی‌ها فضای یک آدم جامع را ببینند که هم آدم اخلاقی است، هم علمی است، هم سیاسی است، هم فرهنگی ، هم پی گیر مسائل صنفی، هم عدالتخواهی می‌کنند هم مسائل جهان اسلام را حواسشان هست و…. حالا همه‌ی ما که همه‌ی این کارها را نمی‌کنیم و اصلا شاید نتوانیم بکنیم که اکثر موارد هم همین است و اساساً برای همه هم مطلوب نیست که این گونه باشند، اما باید وجهه‌ی کل جبهه این باشد
به دنبال هدایت به هر قیمت نیستیم!
باید برای آدم به آدم برنامه داشت، در جمع خود بچه‌های حزب اللهی بررسی کرد. هر کس که ظرفیتش را دارد روی طرف کار کند و این گونه است که جبهه‌ی حق غالب می‌شود. قرار هم نیست که همه را جذب کنیم. اساس تبلیغ دینی مایی نیست که با کارهای جامعه شناختی و روان شناختی ملت جذب شوند. البته باید شرایط تألیف قلوب این‌ها را با کارهایی فراهم کرد، این َ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ که در قرآن هم آمده که حتی می‌شود از صدقات خرجشان کرد همین را نشان می‌دهد، اما اساس مسئله با این مدل نیست. اساس مسئله‌ی هدایت مشخص کردن راه مقابل طرف است و مخیر کردنش که بیاید یا نه، بپذیرید یا خیر. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (۳الانسان) ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاسی پیشه کند» اصل همین است که طرف این دو مدل و راه را ببیند این دو قله را درک کند. «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ (۱۰البلد) و او را به راه خیر و شرّ (تفاوت و آثار و نتایج این‌ها)هدایت کردیم!»
البته اقدام در قالب دفتر دانشکده‌ای یک تشکل و یا مسئولیت دانشکده‌ای فرارت از یک دوره‌ی خاص در یک رشته ملزومات تشکیلاتی دیگری را نیز علاوه بر این ملاحظات چهره به چهره‌ی دوره‌ای به همراه دارد، که باید جداگانه از آن سخن گفت.

همین مطلب در تریبون مستضعفین(۱و۲)

 الف به بخش هایی از این یادداشت استناد کرده بود.

مطالب مرتبط:

نمونه ای از طرح کامل جذب نیرو در یک مجموعه دانشجویی (۱ و۲)

آیا سید جمال الدین تکرار شدنی نیست؟!

این نوشته در تحربیات فعالیت ها, یادداشت ارسال و , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *