آن که می‌سوخت نه قرآن، سند عیسی بود

گرچه با فتنه ی تان جبهه ی اصلی گم نیست
با بصیرت ترس از گم شدن مردم نیست
خار در چشم و گلو تیغ درون، چون رهبر
خشم می آریم از سوخته ی خاکستر
باطل است این وهم، حق از سرتان خاموش است
آن چه سوزاندید خود زادگه ققنوس است
از پس لانه ی تان مرد به پا می‌سازیم
مشعل از سوخته ی حرف خدا می‌سازیم
لانه ی فتنه به مردان خدا می‌گیریم
قدس را عاقبت از چنگ شما می‌گیریم

بسم الله الرحمن الرحیم
آسمان تنگ شد و زهر هلاهل بارید
فتنه از لانه ی صهیون و ستم، آغازید
نامه ی مریم و عیسی و خدا سوزاندند
بذر از کینه زده، گریه و خون رویاندند
آن که می‌سوخت نه قرآن، سند عیسی بود
آن که می‌خندید اسراییل، آمریکا بود
خبط کردید! که این طرح مسیحی‌ها نیست
چشم این فتنه به جز دولت امریکا نیست
قلب از فتنه ی صهیون و سیا، خون بارست
این نه از سوی نصاراست، ز استکبارست
ما که مظلومیم، ما امت احمد هستیم
سر پیمان وفا، صلح محمّد هستیم
خون بریزید و بسوزید، نه قرآن، ما را
یا که مصلوب، آن سان که زدید عیسی را
خلق، دانستند، القاعده بازیچه‌تان
فتنه ی خود زنی و حمله، شده شیوه‌تان
دین ما دین جهاد است ولی با شیطان
مرحمت داریم، با مردم و با محرومان
بغض در سینه، سر قصه ی رشدی باقیست!
اشک و خون و عرق از وضع درون‌ها حاکی است!
دیده خون‌بار، گر از سوختن قرآن است
قلب ما زخمی از غزه و پاکستان است
گرچه با فتنه ی تان جبهه ی اصلی گم نیست
با بصیرت ترس از گم شدن مردم نیست
خار در چشم و گلو تیغ درون، چون رهبر
خشم می آریم از سوخته ی خاکستر
باطل است این وهم، حق از سرتان خاموش است
آن چه سوزاندید خود زادگه ققنوس است
از پس لانه ی تان مرد به پا می‌سازیم
مشعل از سوخته ی حرف خدا می‌سازیم
لانه ی فتنه به مردان خدا می‌گیریم
قدس را عاقبت از چنگ شما می‌گیریم
بعدالتحریر این متن بعد از قرآنسوزی در آمریکا در سل ۱۳۸۹ نوشته شد.

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *