جریان‌شناسی نقد در تاریخ تفکر اسلامی، جهان مدرن و ایران معاصر و بعضی الزامات و ضرورت‌ها-ویراست دوم

اعتقاد و اتخاذ حق و باطل، روشن فکری صرف و اتخاذ همیشگی خط سوم و در میانه ایستادن برای همیشه را برنخواهد تافت. حاصل نقد و وجهه ی منتقد برای ناظر بیرونی باید درون گفتمان حق بودن او، و اعتقاد به حقانیت عناصر اصلی و دال برتر فرهنگ اسلامی ایرانی را بازنمایی کند. آمیختگی و سلسله مراتبی بودن حق و باطل نباید موجب شود که نقد منتقد درون گفتمانی فهم نشود یا استعلایی و اشرافی بازنمایی شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره: این یادداشت در انتهای دههٔ ۸۰ برای ویژه‌نامهٔ نوروزی نشریهٔ پنجره نگاشته شد.

  • قائل شدن حق و باطل در مباحث اسلامی و قائل شدن امکان تشخیص و تفاوت گذاشتن بین آن ۲، زمینه و ضرورت به‌وجود آمدن امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر را پدید آورده است که با آداب خاص در سطوح مختلف نسبت به مردم، حکومت و به‌صورت متقابل بین آن ۲ سامان‌یافته است. اهمیت آن به‌حدی است که ابواب حدیثی گسترده و ابواب فقهی محدودتری (به‌تبع دوران تقیه و عدم وجود حکومت) در این زمینه سامان‌یافته است، مانند کتاب امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر در وسائل‌الشیعه. همراه شدن مواردی مثل تقیه و اصل دعوت در کنار آن، شرایط خاصی را در مورداجرای آن فراهم آورده است و سطوح مختلف قلبی، زبانی و عملی در این حوزه شکل‌گرفته است.
  • در جهان غرب، اما شرایط متفاوت است. اگر از دستورات مسیحیت و یهودیت تحریف‌نشده بگذریم، در تاریخ غرب و جهان مدرن با چندین دوره نقد مواجه می‌شویم؛ که به تسامح می‌توان آن را به ۲ دوره یکی نقد سنت مسیحی در قالب پروتستانتیزم و سنت فکری وابسته به آن و مشخصاً پدید آمدن دوران روشنگری[۱] و راززدایی از دیانت مسیحی که بعدها در قالب نقد علمی[۲] تجلی یافت و چهره‌هایی نظیر کنت و دورکهایم برهمین سیره با سنت مسیحی مواجه شدند؛ اما سنت دوم که در نقد جهان مدرن و سرمایه‌داری و مسیر طی شده بعد از رنسانس شکل گرفت که به تسامح می‌توان از جریان چپ (از مارکس تا مکتب فرانکفورت و هابرماس) تا جریان‌هایی نظیر فلسفهٔ اگزیستانس، پست‌مدرن‌ها و… را در آنجا داد. شکل‌گیری عرصهٔ عمومی (جدای از عرصهٔ خصوصی و حکومتی) و شکل‌گیری اوقات فراغت و طبقه متوسط جدید، سازمانی شدن نقد و گره خوردن قدرت و ثروت با آن، شکل‌گیری طبقهٔ روشن‌فکر و سایر مواردی که به‌تبع رشد جهان مدرن و گذار از جامعهٔ پیشامدرن به جامعهٔ مدرن و اطلاعاتی روی داد، ماهیت خاصی به ‌نقد داد. ظهور و رشد رسانه‌های گروهی و سیطرهٔ آن‌ها، نقد را از حالت صرف دیالوگی به عرصه‌هایی نظیر روزنامه، سینما، تئاتر، موسیقی، تلویزیون، اینترنت و… کشاند.
  • در ایران به‌تبع دخالت عناصر مختلف در هویت انسان ایرانی، ما با چند موج نقد مواجه بوده‌ایم.
  1. موج نقد دینی: این موج که بیش‌تر از جانب علما سامان‌یافته و در تلاش برای دینی کردن عرصهٔ عمومی و گذار از تقیه به تحقق سنت حسنهٔ دینی در طول زمان پرداخته است و در قالب نقد حاکمیت از یک‌سو و نقد فرهنگ‌عامه و خرافه‌زدایی از دینِ فرهنگی‌شده و آمیخته با سنت‌های بعضاً لغو و باطل سامان‌یافته است. به‌یک‌معنا انقلاب اسلامی و حرکت امام، در نقد حاکمیت و فرهنگ عمومی نیز دراین‌حوزه قابل‌تعریف است و این نقد، حول شناخت حق و باطل و تمییز آن‌ها نمود یافته است. حرکت‌های تحجرستیز و تجددزدگی‌ستیز امثال شهید مطهری، شیخ فضل‌الله نوری و… در این قالب قابل‌طبقه‌بندی است. مسجد، هیئت و ارتباط مستقیم چهره‌به‌چهره جزو مزیت‌های نسبی این بخش از منتقدین بوده است.
  2. موج غرب‌گرایی: این موج از آغاز مشروطه که به‌نقد سنت اسلامی و فرهنگ ایرانی برای انطباق خطی آن با روند توسعه در جهان مدرن پرداخته؛ و ملاک نقد در آن، میزان تطابق با جهان مدرن و ابزار آن نیز دانش تجربی بوده است.
  3. موج چپ: شکل‌گیری موج چپ که نطفهٔ آن در مشروطه بسته شد و با انقلاب اکتبر روسیه و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی به کشور ما تسری یافت و هم به‌نقد سنت اسلامی و سنت ایرانی پرداخت و هم جهان سرمایه‌داری را نقد کرد؛ و در ابزار با جریان غرب‌گرا یکی بود اما ارزش‌هایش با آن، متفاوت بود.
  4. موج نقد سنتی: این موج به‌نقد تفکرات مدرن پرداخته و با توجه به روح گذشته‌گرایی آن در بعضی نحله‌ها از جریان دوم نقد در جهان مدرن و سنت فکری مسیحی شهودی اروپای متصل، تأثیر پذیرفته است. در این ۳ مدل، جایگاه اجتماعی آن‌ها را به رسانه‌ها و محیط‌های روشن‌فکری گره‌زده است. ازسویی‌دیگر، گسست آن‌ها از دین و فرهنگ عمومی جامعه، نوعی نگاه استعلایی و ویران‌گرانه و اشرافی را بر آن‌ها سیطره داده و نوعی چپ‌گرایی را در منش، حتی برای جریان‌های راست آن مهیا ساخت. متعلَّقِ نقد نیز همواره ابژه بوده نه سوژه[۳]. گرچه نگاه استعلایی و اشرافیت معرفتی بعضاً حتی در افرادی از موج نقد دینی نیز مشاهده‌شده است.
  • در حقیقت در اصل نقد، منازعهٔ مفهومی جدی نیست و دعوا در متعلَّقِ نقد، ملاک‌های نقد، ابزار نقد و چگونگی آن، اخلاق نقد و زمینه‌ای است که نقد بر اساس آن یا درآن‌زمینه صورت می‌گیرد:
  1. مشخص کردن سره از ناسره، اگر بخواهد درون‌گفتمانی باشد و به‌جای ویرانگری صرف به اصلاح بینجامد، باید زمینه[۴]، متعلَّقِ نقد را برای نقد رعایت کند؛ و معیارها و ملاک‌های نقد، براین‌اساس انتخاب‌شده و شیوهٔ بیان نقد به‌گونه‌ای باشد که درون‌گفتمانی بودن و زمینهٔ متعلَّقُ نقد، به‌وضوح دیده‌شده و نقد امکان پذیرش بیابد. براین‌اساس برای نقد درون‌گفتمانی در جامعهٔ ایران، توجه به عناصر اسلامی و سنت ایرانی در هویت افراد جامعه و حکومت اهمیت جدی می‌یابد. پیگیری حق و اصل استعلای آن و تمییز آن از باطل (الاسلام یعلوا و لا یِعلی علیه)[۵]، جستجوی تعالی کلمه حق (کَلِمَهُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا)[۶] و نفی خرافه‌ها و تحجر و آمیختن هویت خودی با عناصر هویت دیگری باید مورد دقت قرار گیرد (یعْطِفُ الرَّأْی عَلَی الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْی[۷]. نظرها را به قرآن برمی‌گرداند، هنگامی‌که قرآن را به نظرها و رأی‌های خود برگردانده‌اند؛ و َ اتَّهِمُوا عَلَیهِ آرَاءَکمْ وَ اسْتَغِشُّوا فِیهِ أَهْوَاءَکم[۸]. نظرات خود را در برابر قرآن متهم بشمارید (قرآن را قربانی نظرات خود نکنید و نظرات خود را در تزاحم با قرآن مشکوک بدانید که باید به آن عرضه و اصلاح شود) و در خواسته‌های خودتان ظنّ غش و ناخالصی داشته باشید (و آن را به قرآن عرضه کنید)). این مسئله متضمن فروکاسته نشدن نقد به ویرانگری صرف و چپ‌زدگی در نقد است. اصول‌گرایی در بطن دین، فرهنگ و زبان، رشد و نمو می‌یابد، اصلاح‌گری بدون لحاظ کردن ظرافت‌های آن‌ها جز به حصار ویرانگری، گرفتار نمی‌گردد و این درخت به بار نخواهد نشست (مانند طالبان، وهابیت و نوع برخورد آن‌ها با جهان اسلام).
  2. ازسوی‌دیگر اگر به دال برتر[۹] گفتمان مسلمان ایرانی که اسلام ناب است، توجه کنیم، نقد در چارچوب امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر و مراتب و مقدمات آن باید تعریف شود و بهانهٔ سیاسی بودن، برای رفع بسیاری از مقدمات ناکافی است. نیز علاوه‌بر اصل دعوت و رفع اصل تقیه دراین‌زمینه عناصر دیگری مثل حفظ نظام که از اوجب واجبات است، به میان می‌آید؛ لذا نقد باید به‌صورتی انجام شود که ناقض این اصول نباشد. ازسوی‌دیگر، هویت چندعنصری مسلمان ایرانی نباید دستاویز التقاط یا سازگاری با وضع موجود شود. براین‌اساس نمی‌توان از ابزارهای گفتمان دیگریِ[۱۰] گفتمان اسلام ناب در ایران برای نقد بهره گرفت؛ و لذا بسیاری از نقدها صورت التقاط به خویش می‌گیرد.
  3. در این گفتمان، برخلاف بعضی از گفتمان‌های دیگرِ جهان مدرن، نقد صرفاً یک ابزار و وسیله است، نه هدف. نیز در منظومهٔ ارزشی آن، اولویت‌های مختلف وجود دارد و به تقدم رتبی[۱۱] و زمانی آرمان‌ها در مقام تحقق و در مقام نظر، توجه جدی می‌شود. براین‌اساس به‌صورت نمونه تقدم رتبی معرفت‌الله به عدالت، سپس به ایجاد حکومت، سپس به آزادی‌های مشروع و تقدم زمانی تشکیل حکومت به عدالت موردتوجه قرار گیرد.
  4. اعتقاد داشتن و اتخاذ یکی از جبهه‌های حق و باطل، روشن‌فکریِ صرف و اتخاذ همیشگی خط سوم و در میانه ایستادن برای همیشه را برنخواهد تافت. حاصل نقد و وجههٔ منتقد برای ناظر بیرونی، باید درون‌گفتمان حق بودن او و اعتقاد به حقانیت عناصر اصلی و دال برتر فرهنگ اسلامی ایرانی را بازنمایی کند. آمیختگی و سلسله‌مراتبی بودن حق و باطل، نباید موجب شود که به خیال ضرورت تمییز سره از ناسره در انتهای امر، نقد منتقد درون گفتمانی فهم نشود، نظیر تجربهٔ عملکرد بعضی منتقدین در سال‌های اخیر، یا نقد به‌صورت استعلایی و اشرافی بازنمایی شود.

[۱] Enlightenment.

[۲] Sceintific.

[۳] یعنی از منظر یک شیء منفعل به آن نگاه شده است.

[۴] Context.

[۵] نهج‌الفصاحه (مجموعهٔ کلمات قصار حضرت رسول (ص)): ۲۵.

[۶] التوبه: ۴۰.

[۷] نهج‌البلاغه (للصبحی صالح): ۱۹۵، خ ۱۳۸.

[۸] نهج‌البلاغه (للصبحی صالح): ۲۵۲، خ ۱۷۶.

[۹] عنصر محوری.

[۱۰] گفتمان‌های معارض و رقیب.

[۱۱] منظور از تقدم رتبی اولویت داشتن یک آرمان بر مسئلهٔ دیگر است و از تقدم زمانی منظور این است که مسئله یا آرمانی پیش از آرمان دیگر تحقق می‌یابد.

این مطلب در هفته نامه پنجره، عدالتخواهی، جهان نیوز، تریبون مستضعفین

این نوشته در یادداشت ارسال و , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *