روح‌الله سرباز روح‌الله مثل سید مرتضی

روح‌الله در مسیر شدن بود و تحجر نداشت. او به‌تبع جریان غرب‌شناسی دهه هشتاد (که در پاسخ به غرب‌زدگی دانشگاه‌ها و طرح جنبش نرم‌افزاری و تمدن اسلامی از جانب رهبری صورت گرفته بود و این جریان که عمدتاً متأثر از فضای پست‌مدرن فردیدی-هایدگری، فرهنگستان علوم اسلامی قم و سنت‌گرایی بود به‌عنوان فعال‌ترین گروه که ده‌ها حلقه و دوره آموزشی و محصول داشت) از این نگاه برای مقابله با پارادایم رایج علوم انسانی بهره جست. بسیاری از حلقه‌های مطالعاتی با منابع مربوط به این تفکر، روح‌الله را یکی از اساتیدی می‌یافت که دقیق‌ترین ارائه‌ها را مبتنی بر مطالعه متون دسته اول به همراه داشت؛ اما این غرب‌شناسی مثل اکثریت آن جریان برای او ایدئولوژی نبود. مثل اکثریت آن جریان، صرفاً بحث نظری نمی‌کرد. وارد گفتگوی سازنده با جریان‌های دیگر می‌شد و دغدغه‌های انقلابی و اسلامی عمیق، او را به فهم و گذر از آن جریان رساند، چنان‌که در پایان‌نامه‌اش مثل آوینی به نگاه امام و مکتب معیار انقلاب نزدیک شد. چنان‌که آوینی در میانه دهه شصت توسعه و مبانی تمدن غرب را نزدیک به همین جریان نوشته بود، اما زندگی و تجربه انقلابی او را به آنجا رساند که در جلد سوم آیینه جادو از این نگاه گذر کند و به نگاه امام نزدیک شود و از عدم شیطانی بودن فنّاوری و ضرورت تغییر انفسی فردی که مثلاً پشت دوربین می‌نشیند برای تولید هنر دینی و انقلابی سخن گفت؛ و به‌تعبیر وحید جلیلی در میانه راه ایستاد و هم مبانی غرب و توسعه غربی را می‌دید هم مسائل عینی جامعه اسلامی را و دغدغه تغییر آن به‌نفع مستضعفین را داشت. روح‌الله هم از آن جریان گذر کرده بود و در پایان‌نامه به نگاه امام نزدیک شده بود و از تحول انفسی و دست گذاشتن امام برجایی بالاتر از غرب و غرب‌ستیزی سخن گفته بود. هم این مبناها را دیده بود و هم مثل آوینی به‌دنبال تغییر اجتماعی بود. از سوی دیگر با تمام اختلاف مبناها با کسانی مثل نگارنده که از اساس آن مبنای پست‌مدرن را نمی‌پذیرفتند، برخلاف اکثریت جریان غرب‌شناسی دیالوگ محترمانه و روبه‌رشد داشت. جالب این‌که باوجود اختلافات فکری، برای حلقه‌هایی که داشت بعضی از افرادی که نظر او را مبتنی بر نگاه بنیان‌گذاران انقلاب قبول نداشتند، معرفی می‌کرد؛ و غرب‌شناسی را افیون نخبه‌ها می‌دانست.

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره : این مطلب در ویژه نامه روح‌الله نامداری در شماره پنجم ماهنامه حوزوی رسائل منتشر شده است.
نیروی جدی برخلاف اکثر نیروها!
روح‌الله نامداری، یک نیروی جدی بود. این را کسانی‌که در هر فضای فکری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و… فعالیت کرده‌اند، خوب می‌فهمند. روح‌الله برخلاف خیلی از نیروهای این عرصه چه در جبهه انقلاب و چه در جریان‌های معارض و رقیب، حضور و نقش‌آفرینی‌اش در فضای علمی، فکری، سیاسی، فرهنگی و… سرکاری و از سر تفنن نبود. اگر در بسیج دانشجویی دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی کار می‌کرد، جدی بود و کلی حلقه مطالعاتی و موضع‌گیری و توزیع محصولات جبهه فرهنگی انقلاب و برنامه در دوره او می‌توان یافت که خنثی و کلی‌گویی هم نبود، هم در فضای فکری و فرهنگی وارد بود، هم در فضای مطالبه‌گری و عدالت‌خواهی و هم در فضای علمی. اگر در حوزه تخصصی خود وارد شد، کارهای دقیق ارائه داد که پایان‌نامه و حدود ده جلد گردآوری آثار دیگران نمونه آن است و حتی با چهره‌های مهم علوم اجتماعی و فلسفه روز غرب مثل هابرماس وارد مکاتبه شد. اگر کار انتشاراتی می‌کرد، هم استراتژیک‌ترین کارها را در دست می‌گرفت مثل کتاب «جدال دو اسلام» که جلد ۲۱ صحیفه امام را زنده و در دسترس کرد و در مورد آثار دیگران دقیق‌ترین نظرات را می‌داد. در هر حوزه‌ای که روح‌الله واردشده این جدیت را می‌توان دید.

روح‌الله مثل آوینی در مسیر شدن
روح‌الله در مسیر شدن بود و تحجر نداشت. او به‌تبع جریان غرب‌شناسی دهه هشتاد (که در پاسخ به غرب‌زدگی دانشگاه‌ها و طرح جنبش نرم‌افزاری و تمدن اسلامی از جانب رهبری صورت گرفته بود و این جریان که عمدتاً متأثر از فضای پست‌مدرن فردیدی-هایدگری، فرهنگستان علوم اسلامی قم و سنت‌گرایی بود به‌عنوان فعال‌ترین گروه که ده‌ها حلقه و دوره آموزشی و محصول داشت) از این نگاه برای مقابله با پارادایم رایج علوم انسانی بهره جست. بسیاری از حلقه‌های مطالعاتی با منابع مربوط به این تفکر، روح‌الله را یکی از اساتیدی می‌یافت که دقیق‌ترین ارائه‌ها را مبتنی بر مطالعه متون دسته اول به همراه داشت؛ اما این غرب‌شناسی مثل اکثریت آن جریان برای او ایدئولوژی نبود. مثل اکثریت آن جریان، صرفاً بحث نظری نمی‌کرد. وارد گفتگوی سازنده با جریان‌های دیگر می‌شد و دغدغه‌های انقلابی و اسلامی عمیق، او را به فهم و گذر از آن جریان رساند، چنان‌که در پایان‌نامه‌اش مثل آوینی به نگاه امام و مکتب معیار انقلاب نزدیک شد. چنان‌که آوینی در میانه دهه شصت توسعه و مبانی تمدن غرب را نزدیک به همین جریان نوشته بود، اما زندگی و تجربه انقلابی او را به آنجا رساند که در جلد سوم آیینه جادو از این نگاه گذر کند و به نگاه امام نزدیک شود و از عدم شیطانی بودن فنّاوری و ضرورت تغییر انفسی فردی که مثلاً پشت دوربین می‌نشیند برای تولید هنر دینی و انقلابی سخن گفت؛ و به‌تعبیر وحید جلیلی در میانه راه ایستاد و هم مبانی غرب و توسعه غربی را می‌دید هم مسائل عینی جامعه اسلامی را و دغدغه تغییر آن به‌نفع مستضعفین را داشت. روح‌الله هم از آن جریان گذر کرده بود و در پایان‌نامه به نگاه امام نزدیک شده بود و از تحول انفسی و دست گذاشتن امام برجایی بالاتر از غرب و غرب‌ستیزی سخن گفته بود. هم این مبناها را دیده بود و هم مثل آوینی به‌دنبال تغییر اجتماعی بود. از سوی دیگر با تمام اختلاف مبناها با کسانی مثل نگارنده که از اساس آن مبنای پست‌مدرن را نمی‌پذیرفتند، برخلاف اکثریت جریان غرب‌شناسی دیالوگ محترمانه و روبه‌رشد داشت. جالب این‌که باوجود اختلافات فکری، برای حلقه‌هایی که داشت بعضی از افرادی که نظر او را مبتنی بر نگاه بنیان‌گذاران انقلاب قبول نداشتند، معرفی می‌کرد؛ و غرب‌شناسی را افیون نخبه‌ها می‌دانست.

روح‌الله در مسیر زایندگی
روح‌الله فردی نبود که صرفاً در کنج کتابخانه بنشیند و کار فکری کند، از تهران و قم و خوزستان و بسیاری شهرستان‌ها می‌توانستی ره‌گیری کنی که در حال تربیت نیرو است. یا با ارائه بحث، یا با اداره حلقه مطالعاتی یا با آماده کردن کتاب، یا با کار در فضای مجازی. مطلب آماده می‌کرد و بدون اسم خودش به جمع‌های حزب‌اللهی می‌داد. به‌صورت نمونه بارها بدون اسم در کانال «جمهوری» مطلب می‌داد که اکثراً بریده‌هایی دقیق و لیزری از کتب مختلف با توضیحات و مطالب خود روح‌الله بود. همین نگاه زایندگی و محتوا دست بچه‌های انقلابی دادن بود که او را به کار استراتژیکی مثل آماده‌سازی و انتشار کتاب «جدال دو اسلام» کشاند. مثل خیلی نیروها از شهرستان خودشان به تهران و قم نیامده بود و دل بکند، با جمع‌های انقلابی ایذه مرتبط بود و به هدایت آنان می‌پرداخت، چه‌اینکه بچه‌های ایذه در مواردی مثل جشنواره عمار جزو پرکارها و متقدمین به‌حساب می‌آیند.

روح‌الله عدالت‌خواه
روح‌الله برآمده از منطقه مستضعف بود، با انجام کارهای فکری، مدیریتی، فرهنگی و ارتباطاتش می‌توانست یک زندگی متوسط به بالا داشته باشد، اما او به‌عکس مثل امام، زندگی با مستضعفین، در مستضعفین و مثل مستضعفین را برگزیده بود. کسانی‌که زندگی ساده او را دیده‌اند، ارتباط مداوم او با زادگاه محرومش و درب باز خانه‌اش به‌روی مستضعفین هم‌ولایتی و… را خوب می‌فهمند چه می‌گوییم. مثل مردم عادی از سامانه‌های ناسالم کشور ضربه هم خورده بود، مثلاً چند سال پیش به‌خاطر عدم رسیدگی بیمارستان دولتی، دچار عفونت شدید شد و در معرض خطر قرار گرفت. عدالت‌خواهی برای او هم سبک زندگی بود، هم یک هدف و مأموریت جدی اجتماعی. لذا برخلاف اکثر نیروهای فکری، در فضای فکری محصور نمانده بود، دغدغه تغییر اجتماعی و جنگ فقر و غنا داشت. هم با کانون‌هایی که این مسائل را پیگیری می‌کردند مرتبط بود و همکاری می‌کرد، هم خودش تلاش می‌کرد در فضاهایی این هدف را پیگیر مستقیم کند.

بسیج مخلص گمنام!
روح‌الله جدی بود، متفکر بود، زاینده بود، عدالت‌خواه بود، اما از همه مهم‌تر مصداق بسیجی مخلص گمنام بود. روح‌الله آن‌همه بود، ولی از کسانی نبود که مدام در فلان تریبون و فلان رسانه عکسش را ببینی. حتی کتاب «جدال دو اسلام» مهم‌ترین خدمت او به جامعه انقلابی کشور، با نام گروه مطالعاتی بهنام محمدی منتشر می‌شد، مطالبش در اینترنت اکثراً بی‌اسم یا با اسم مستعار و در صفحه‌های دوستانش! وقتی هم که رحلت کرد، باز گمنام ماند، جز چهره‌های بسیجی مثل وحید جلیلی کسی به تشییعش نیامد و ختمی هم که در تهران برایش برگزار شد، مظلومانه بود. درکنار این‌همه روحیه تبختر و خودبزرگ‌بینی نداشت، بسیار پیش می‌آمد که ببینی در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب دارد با بقیه مثلاً یک پک آماده کرده و سی‌دی و کتاب و… را داخل مشما کند یا بنشیند سفره افطار را همپای نیروهای اجرایی عادی برای فعالان فرهنگی آماده کند. روح‌الله خود نمونه انسان انقلاب اسلامی بود که بااتصال به خدا و اخلاص و گمنامی، به مجاهدت و مبارزه در عرصه‌های مختلف مشغول کار بود و این رمز جدیت، مجاهدت، صیرورت و عدالت‌خواهی او بود.

این نوشته در یادداشت ارسال و , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *