ملاک جبهه‌بندی سیاسی عدالت‌خواهی و عدالت‌گستری است نه صرفاً حجم ریش و میزان حجاب!

اما در خط امام، دوگانه اصلی سیاست، اسلام ناب/اسلام آمریکایی و جنگ فقر و غنا، مستضعفین و مستکبرین و پابرهنه‌ها/مرفهین بی‌درد است. کسی‌که پایبندی به عناصر اصلی این اندیشه مثل احکام اسلام، استقلال، آزادی و بیش از همه عدالت به‌عنوان قلب این جبهه‌بندی ندارد، و در گفتار و عملش نمی‌توان چنین سابقه‌ای از او یافت، ولو خود را موافق حکومت یا انقلاب بنمایاند، جزو جبهه‌ حق به‌حساب نمی‌آید و نمی‌توان پشت او در عرصه سیاست حرکت کرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

سیاست‌زدگی باعث میشود تا بسیاری حقایق و مسائل ساده‌سازی شده و همه‌چیز حتی مسائل و مفاسد بزرگ و بزرگ‌تر به دعوا سر قدرت و مسائل سیاسی فروکاسته شود. این‌گونه فردی با داشتن مواضع سیاسی ظاهراً طرفدار حکومت، نظام، انقلاب یا مؤمنین به‌گونه‌ای تطهیر میشود که اگر مثلاً عامل فساد، تبعیض، بی‌عدالتی و… باشد مورد توجه قرار نمی‌گیرد و آنکه از نظر جبهه‌بندی سیاسی صددرصد قابل تأیید یا اتکا نیست، اما حرف حقی در حوزه‌ای خاص می‌زند، حرف حق یا عمل درستش مورد توجه قرار نمی‌گیرد و سوءاستفاده‌گران همان ضعف سیاسی را عامل شنیده نشدن موضع حق یا دیده نشدن عمل درست او میکنند و با چماق سیاسی، حرف حق را خاموش می‌کنند. البته بیشتر اوقات این چماق و برچسب‌ها را بر کسانی می‌زنند که ضعف سیاسی هم ندارند، اما با استناد به همان اصول، دوگانه‌های مسخره و بی‌محتوای موجود مثل اصولگرا/اصلا‌ح‌طلب را نقد و نفی می‌کنند یا فراتر از آن بازی می‌کنند، چرا که بازی اصحاب قدرت را به هم زده‌اند.

جبهه‌بندی و موضع سیاسی البته مسئله بسیار مهمی است و قابل چشم‌پوشی نیست، چه‌بسا گفتار حق یا عمل درست کوچکی در پازل جبهه‌بندی غلط، به باطل رهنمون می‌شود؛ چنان‌که بعضی سران فتنه حتی حرف‌های خوبی در مورد تولید و… می‌زدند. اما مسئله اینجاست که این جبهه‌بندی بر چه مبنایی باید صورت‌بندی شود؟

جبهه‌بندی کنونی کشور ما بر اساس دعواهای قومی و قبیلگی صورت گرفته. دو جناح اصلی، بدون پایبندی قولی و عملی به اسلام ناب و آرمان‌های اصلی انقلاب، هر دو موافق سرمایه‌داری، سازش با آمریکا، محافظه‌کاری، اشرافیت، تبعیض و… هستند و دعوا به پایبندی ظاهری به سنت/طرفداری ظواهر مدرن فروکاسته شده است؛ لذا تفاوت بنیانی در مواضع آنان نیست و تفاوت تنها در حجم ریش و میزان حجاب است.

لذا راست‌هایی مدعی نیروهای انقلابی میشوند که خود جزو وارداتچی‌ها هستند یا علنا میگویند به اقتصاد مقاومتی در چارچوب بازار معتقدند، جزو کسانی هستند که وضعیت نابرابر کنونی سلامت را شکل داده‌اند، رانت داده و بر رانتخواری در زمین و مسکن و… نقش داشته یا سکوت کرده‌اند، فساد سیاسی و کدمحوری و آفتاب‌پرستی سیاسی دارند و … . اساساً فرقی ندارد در لیست اصول‌گرایان باشند یا لیست امید! اما جناح‌یندی مسخره موجود می‌تواند آنان را به داعیه‌داری نیروهای انقلابی بکشاند. در سوی دیگر نیز می‌بینیم کسانی‌که از نظر جبهه‌بندی سیاسی یا حتی بعضی موارد مواضع خوبی نداشتند اما در مواردی مثل فساد ساختاری و سازوکاری نظام سلامت، موضع انقلابی و عدالتخواهانه می‌گیرند یا در مورد فساد در مدیربت شهری سخنی میگویند؛ اما با چماق سیاسی مواجه شده و پیش از آنکه محتوای سخن‌شان مورد تدقیق قرار گیرد انگیزه و شخصیت‌شان هجو و هتک میشود. حتی اگر کسی هیچ ضعف سیاسی نداشته باشد و با فساد داعیه‌داران اصولگرایی و نیروهای انقلاب مواجه شود، با او همین‌گونه برخورد می‌شود. در سمت اصلاح‌طلبان و اعتدالیون نیز که حق‌ناشنوی و بازار تهمت دوچندان است!

این سیاست‌زدگی حتی خود را در تعریف از فتنه نشان میدهد. بی‌شک فتنه ۸۸ یک مسئله مهم و فراموش نشدنی و شاخص و معیار است. اما نگاه سیاسی و امنیتی به آن باعث شده تا صرفا صف‌بندی سیاسی دوگانه فاسد اصول‌گرا/اصلاح‌طلب مدنظر باشد و به عواملی نظیر اشرافیت و تبعیض و طبقه مرفه جدید و نقش آنان در ایجاد فتنه توجه نشود. بعد می‌بینیم به اسم مقابله با فتنه عناصری راستی که خود عامل اشرافیت و تبعیض و فساد و به‌تبع آن فتنه‌ساز هستند، تقدیس می‌شوند و کسی به صرف این‌که رأی انتخاباتی‌ غلطی داده یا معترض نحوه مقابله با آشوب‌ها بوده، اگر حرف حق و عدالت‌خواهانه‌ای در حوزه‌ای مثل سلامت یا مدیریت شهری می‌زند مورد حمله قرار می‌گیرد. بی‌شک قرار نیست کسی پشت آن افراد حرکت کند، اما ساکت کردن حرف حق و عدالت‌خواهانه در حوزه‌های خاص با چنین چماق‌هایی از نتایج همان سیاست‌زدگی است.

اما در خط امام، دوگانه اصلی سیاست، اسلام ناب/اسلام آمریکایی و جنگ فقر و غنا، مستضعفین و مستکبرین و پابرهنه‌ها/مرفهین بی‌درد است. کسی‌که پایبندی به عناصر اصلی این اندیشه مثل احکام اسلام، استقلال، آزادی و بیش از همه عدالت به‌عنوان قلب این جبهه‌بندی ندارد، و در گفتار و عملش نمی‌توان چنین سابقه‌ای از او یافت، ولو خود را موافق حکومت یا انقلاب بنمایاند، جزو جبهه‌ حق به‌حساب نمی‌آید و نمی‌توان پشت او در عرصه سیاست حرکت کرد.

در این چارچوب بر خلاف منطق اموی، عدالت بر ولایت مقدم است و آن‌که عدالت ندارد ولو هر روز داد ولایت‌مداری و اصول انقلاب و… بزند، ولایت ندارد و نمی‌توان با او در یک جبهه قرار گرفت. اگر با عوامل شکاف طبقاتی، فقر، فساد و از همه مهم‌تر تبعیض و اشرافیت مقابله نشود، جامعه دچار فتنه می‌شود. دراین منطق فرد به‌میزان سابقه و پایبندی‌اش به این موارد است که در جبهه یا خارج از جبهه قرار گرفته و موضع و عملش دیده می‌شود. و حرف‌ها و اعمال عدالت‌خواهانه افرادی که ضعف سیاسی دارند، از ضعف‌های آن‌ها جدا دیده می‌شود ، البته مواظبت می‌شود که با کلمه‌ حق و عدل، باطل مردا نباشد.

همین مطلب در تلگرام، تدبیر روز، ماسال‌نیوز، عدالت‌خواهی

این نوشته در یادداشتک‌های شبکه‌های اجتماعی ارسال و , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *