جریان انقلاب و عدالتخواهان، طرفدار انقلاب و نظاماند، اما اشکالات را به رسمیت شناخته و بهنقد و اصلاح آن میپردازد و معتقد است بهجای پنهان کردن، باید آنها را علنی بیان کرد. این جریان میگوید که سیستم، قابل اصلاح است و میایستیم که اصلاح شود؛ لذا نقد درون گفتمانی میکنند و نظام برآمده از انقلاب را با اهداف و چارچوبهای انقلاب نقد میکنند. آثار هنری آن تنها نکات منفی را ندیده و امکان اصلاح و رهاییبخشی قائل است و بهقصد اصلاح صورت میگیرند. تفاوت شعر و هنر اعتراض با ادبیات و هنر عدالت همینجاست.
بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره: بحث ارائهشده در نشست نقد مستند داد در انجمن سینمای انقلاب
الف) مردم در نظام اسلامی:
روشنفکران و غربزدهها عمدتاً مردم را تحقیر کرده یا معارض نظام اسلامی قلمداد میکنند و آنان را به خودشان تقلیل میدهند (خودشان را مساوی مردم میدانند). درحالیکه توجه واقعی به مسائل مردم نداشته و به مشکلات مردم بیاعتنا هستند که نمود آن اکثریت سینمای ایران است.
محافظهکاران میخواهند وضع موجود را حفظ کنند و مردم را فقط برای نمایش در راهپیماییها و انتخابات میخواهند؛ خروجی این مسئله این است که هرگاه گروهی نقد میکند یا برای احقاق حق خود، اعتراضی کرده و مثلاً دست به تجمعی بزند، بلافاصله آنها را به آشوب و برهم زدن نظم و امنیت عمومی متهم میکنند که به خارج از کشور وابستهاند یا… .
جریان انقلاب اسلامی و عدالتخواهان معتقدند انقلاب برآمده از مردم است و آمده که وضع موجود کشور را تغییر دهد و وضعیت کشور در زمینههایی مثل فقر، فساد و تبعیض دگرگون کند؛ لذا مردم اگر قرار است در نظام تکلیف داشته باشند باید حق هم داشته باشند و سه حق و تکلیف عمده برای مردم قائل است: خیرخواهی و در اختیار کشور قرار دادن ظرفیتهایشان، امربهمعروف و نهیازمنکر حاکمان و فریاد دادخواهی مظلوم (محتوای آیه لا یحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ که خدا دوست نمیدارد کسی صدایش را به بدی گفتار بلند کند، مگر کسی که مورد ظلم قرارگرفته باشد). لذا باید نظام به نیازها و مطالبات مردم پاسخ دهد و مردم حق نقد و دادخواهی دارند.
اما میبینیم جناحها میخواهند، نقش مردم را در نظام کاهش دهند. آزادی بیان و شفافیت را از بین برده و تلاش میکنند از طرقی مثل حزبی و استانی کردن انتخابات، خارج کردن نهادهایی مثل بانک مرکزی از جمهوریت و… نقش مردم را محدود کنند.
ب) تفاوت عدالتخواهی با رئالیسم سیاه و محافظهکاری
جریان روشنفکری و غربزده در کشور با رئالیسم سیاه به مشکلات نگاه میکند؛ همهٔ فضاهای کشور را سیاه میبیند. صرفاً به نمایش ضعفها میپردازد و میخواهد صرفاً ویرانگری کند. مقید به هیچ راهی برای اصلاح هم نیست و میخواهد همهٔ ضعفها را به سیستم و رأس نظام مرتبط کند؛ بهعنوانمثال در هفتههای اخیر که ماجرای گورخوابها مطرح شد دیدیم که آقایان سیاه نمای سینمای ایران، نامه هم نوشتند و گفتند آرمان کف گور خوابیده است! اما این جریان عدالتخواهی بود که بدون سردادن شعارهای یأسآلود به سراغ گورخوابها به نصیرآباد رفت. متأسفانه بخش عمدهای از دانشگاهها و غربزدهها و حتی بخش زیادی از جریان سنتی ما، گرفتار اشرافیت و دوری از مشکلات مردم هستند.
محافظهکاران اما توجیه و حفظ وضع موجود میپردازند، یا وجود چنین مواردی را نادیده میگیرند یا طبیعی و بیاهمیت برمیشمارند و آن را به چند مسئول و چند فرد تقلیل میدهند. هر اعتراضی را میبیند جدای از اینکه حق باشد یا نه اول از انگیزههای برای اعتراض آمدهای؟
جریان انقلاب و عدالتخواهان، طرفدار انقلاب و نظاماند، اما اشکالات را به رسمیت شناخته و بهنقد و اصلاح آن میپردازد و معتقد است بهجای پنهان کردن، باید آنها را علنی بیان کرد. این جریان میگوید که سیستم، قابل اصلاح است و میایستیم که اصلاح شود؛ لذا نقد درون گفتمانی میکنند و نظام برآمده از انقلاب را با اهداف و چارچوبهای انقلاب نقد میکنند. آثار هنری آن تنها نکات منفی را ندیده و امکان اصلاح و رهاییبخشی قائل است و بهقصد اصلاح صورت میگیرند. تفاوت شعر و هنر اعتراض با ادبیات و هنر عدالت همینجاست.
ج) برونگرایی و درونگرایی
روشنفکران و غربزدهها میخواهند همهچیز را به غرب گره بزنند. بخشی از محافظهکاران هم چنیناند. البته بخشی دیگر از محافظهکاران، میخواهند درونگرا باشند؛ اما الگوی سومی نیز هست که انقلابیون و عدالتخواهان اختیار کردهاند، میگویند ما باید خودمان روی پای خویش بایستیم و مقابل نظام سلطه مقاومت کنیم، اما راهش پرداختن به مسائل مردم است. مثل تعبیر رهبر انقلاب که بهترین راه مبارزه با آمریکا خدمت به مردم است. نمونهای خارجی از این رویکرد از یک جریان غیردینی میتوان به مقاومت ۶۰ سالهٔ کوبای کاسترو را نام برد که راز مقاومت او تأمین نیازهای بهداشتی و حداقل زندگی برای اکثریت مردمش بود و همین تجربه را در برزیل دورهٔ لولا داسیلوا و ونزوئلای هوگو چاوز داریم. این الگوی سوم بناشده بر نگاه امام است که استکبار را مقابله با تجاوز به احکام خدا و حقوق بندگان خدا میدانستند.