چگونه عدالت‌خواهان یکی از مهم‌ترین سدها را مقابل تکنوکراسی ایجاد کردند

%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%afاما جریان عدالت‌خواهی که وارد حوزه‌های مختلف شد و به عرصه‌های تخصصی ورود کرد، برای پیگیری جهت‌گیری‌های انقلابی و آرمان‌های انقلاب در برابر تکنوکرات‌ها وارد شد. این جریان شعارهای انقلابی را فراموش نکرد و تلاش کرد تا آن شعارها را عینی کند، لذا در برابر جهت‌گیری‌های تکنوکرات‌ها، جهت‌گیری انقلابی را در آن حوزه‌ها پی‌گرفت. از سوی دیگر در برابر جریانی که جنبش نرم‌افزاری را که همپای نهضت عدالت‌خواهی مطرح‌شده بود، به یک‌سری کلی‌گویی در باب مبانی علوم انسانی اسلامی تبدیل کرده بودند، تلاش کرد تا با پیوند نهضت عدالت‌خواهی و نهضت نرم‌افزاری راه‌حل‌های دینی و انقلابی برای مسائل مختلف طرح کند، لذا بیش از همه‌چیز بر سیاست‌گذاری‌های کلان این عرصه‌ها متمرکز شد.

اشاره: این متن تجمیع‌شده و ویراستهٔ ۳ میزگرد «مبارزه با مفاسد اقتصادی» با دکتر قدیری ابیانه به‌همت بسیج دانشجویی دانشگاه شیراز، در ۱۰ اسفند ۹۲، «جهت‌گیری تخصصی» با برادران حسین بادامچی و وحیدرضا طراوت در حوزهٔ دانشجویی دانشگاه شریف در ۱۴ مرداد ۱۳۹۵ و «عدالت‌خواهی در جنبش دانشجویی» با برادران حمزه وطن‌فدا و سید مصطفی موسوی در نشست بسیج دانشجویی دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران در ۱۵ مردادماه ۱۳۹۵ و سخنرانی در همایش «مبارزه با مفاسد اقتصادی» با موضوع عدالت‌خواهی دههٔ  ۹۰ جنبش عدالت‌خواه دانشجویی در ۶ آبان ۱۳۹۳ در دانشکدهٔ علوم دانشگاه تهران است.

  • عدالت‌خواهی دههٔ ۸۰

جریان عدالت‌خواهی در پایان دههٔ ۷۰ و آغاز دههٔ ۸۰ در برابر فضای سیاست‌زده و جناحی دههٔ ۷۰ که با استقلال-پیروزی‌های سیاسی نظیر اصولگرا/اصلاح‌طلب و فکری نظیر سروش/مخالفان او با محوریت احیای انقلابی‌گری و مقابله با محافظه‌کاری و ضدیت با انقلاب کلید خورد. این جریان چند محور اساسی داشت:

  • بازگشت به آرمان‌های انقلاب و بازخوانی انقلاب با محوریت بازخوانی اسلام ناب و خط امام در قالب صحیفه‌خوانی. با این حرکت سقف آرمان‌های موجود هزاران برابر بلندتر شد.
  • نگاه فرهنگی و محوریت سامان دادن به چرخهٔ توزیع و مصرف جبههٔ فرهنگی انقلاب و محوریت دادن به چهره‌های فکری-فرهنگی انقلاب در برابر چهره‌های صرفاً سیاسی.
  • عدالت‌خواهی به‌عنوان قلب اسلام ناب و عنصر گمشدهٔ انقلاب در آن دوره و ایجاد رویکرد انتقادی و عدالت‌خواهانه نسبت به حاکمیت و جایگزینی عدالت‌خواهی به‌جای دعوای سیاست‌زدهٔ اصولگرا/اصلاح‌طلب. این ماجرا جبههٔ انقلاب را از توجیه‌کنندگان وضع موجود و مدافعین همهٔ اقدامات حکومت به منتقدین وضع موجود و صدای مردم مستضعف و بی‌تریبون در برابر اشکالات و تلاش برای تغییر وضع موجود حکومت به سمت آرمان‌های اصلی انقلاب تغییر داد.

بیش از همه آنچه این دوره و راه از انقلابی‌گری را هموار کرد، باز کردن راه مقابله با محافظه‌کاری و تحجر بود که همپای التقاط و ضدیت با انقلاب و مثل ۲ لبهٔ قیچی به جان انقلابی‌گری افتاده بود.

به‌تبع گفتمان شدن عدالت و انقلابی‌گری در ابتدای دههٔ ۸۰، کسانی با شعارهای دانشجویان در شورای شهر دوم، مجلس هفتم، ریاست‌جمهوری نهم و چند دورهٔ بعد تا یک دهه قدرت را در دست گرفتند. کار از مرحلهٔ سلب، به ایجاب رسید و تکرار صرف آرمان‌های گذشته کافی نبود. بسیاری از کسانی که خود در ابتدا همراه با گفتمان اسلام ناب/عدالت‌خواهی/جبههٔ فرهنگی انقلاب نبودند، داعیه‌دار مسائلی ازاین‌دست شدند؛ لذا باقی ماندن صرف بر دستاوردها و الگوی فعالیت گذشته پسرفت بود. باید این جریان تعمیق می‌شد، مرزگستری می‌کرد و عرصه‌های جدید را تحت تأثیر قرار می‌داد و با حاکم شدن کفی از گفتمان خود، علاوه بر سلب، وارد ایجاب می‌شد.

  • جریان‌شناسی مواضع نسبت به دولتی که با شعارهای عدالت برآمده بود

علی‌رغم این‌که عدالتی که عدالت‌خواهان دههٔ ۸۰ مطالبه می‌کردند، جامع بود ولی عدالتی که در فضای عمومی گفتمان شد، عدالت حداقلی با محوریت مواردی نظیر ساده‌زیستی و مقابله با اشرافیت، هم‌چنین افشاگری مصادیق فساد بود؛ ازقضا اوضاع ساده‌زیستی و مقابله با مصادیق فساد و افشاگری در دولت احمدی‌نژاد حداقل‌های قابل‌تأملی داشت ولی شکاف طبقاتی، سیاست‌های سرمایه‌سالارانه و حضور عناصر لیبرال‌سرمایه‌داری کماکان باقی بود.

بعد از دولت نهم، این فضای عمومی به چند دسته تقسیم شد:

  • حامیان دولت که اکثراً به حمایت از اقدامات دولت می‌پرداختند، این گروه به احمدی‌نژادی معروف شدند. این گروه اکثریت بدنهٔ اصولگرا بود، بعدها جریان اصلی اصولگرایان از این جریان جدا شد و منتقد و مخالف دولت شد و جریانی که ماند بعدها به دوشاخهٔ عمومی احمدی‌نژادی‌ها و بچه‌های انقلابی که دولت نهم را در راستای انقلاب می‌دیدند اما منتقد شرایط فعلی دولت و رئیس دولت بودند بدل شد و درنهایت بعد از ماجرای خانه‌نشینی احمدی‌نژاد، جریان‌هایی مانند جبههٔ پایداری به جمع منتقدین پیوستند، منتها دولت نهم را درست و دولت دهم را دارای انحراف می‌دانستند و تنها احمدی‌نژادی‌ها (که احمدی‌نژاد را مطلقاً قبول داشته و شاخص می‌دانستند) و بعضی انقلابی‌هایی که درمجموع از عملکرد ۲ دولت احمدی‌نژاد راضی بودند باقی ماندند.
  • جریان منتقد دولت نهم و دهم که گذشته از اصلاح‌طلبان و کاگزارانی‌ها، بخشی از اصولگرایان و بعدها جریان رایج اصولگرایان را شامل شد، از ابتدا به رویکرد انتقادی-گفتمانی با دولت پرداختند و اکثر کارهای دولت با مخالفت سیاسی آن‌ها مواجه می‌شد.
  • جریانی که عدالت را از قبل گفتمان کرده بود، از ابتدای دولت به حمایت گفتمانی از دولت و مقابله با رویکردهای خلاف انقلاب و عدالت در آن می‌پرداخت. از پیش از انتخابات و همان روز اول دولت نهم این روند آغاز شد، حمایت گفتمانی از دولت نهم نظیر همایش تئوریک دولت نهم، چالش‌ها و راهکارها بعد از سوم تیر و بیانیهٔ تند انتقادی در مورد افرادی از کابینه که با گفتمان عدالت زاویه‌دار به‌حساب می‌آورد و این رویه در سال‌های بعد هم دنبال شد.
  • الگوهای عدالت‌خواهی دهه‌های ۶۰ تا ۹۰

این فضا موجب شد عدالت که در دههٔ ۶۰، به‌عنوان یک آرمان در انقلاب طرح‌شده بود و در دههٔ ۷۰ برای پذیرش اصل وجود بی‌عدالتی و فساد و طرح مصادیق فساد مبارزه شده بود، در گام بعد به افشای اسامی مفسدین رسیده بود، یک گام جلوتر رود و به‌دنبال اصلاح ساختارها و سازوکارهای عدالت‌ستیز و ایجادکنندهٔ فقر، فساد، تبعیض، اشرافیت، عدم رعایت اولویت‌ها و حیف بیت‌المال بینجامد. لذا در ۲ قالب پیگیری شد:

مطالبه‌گری تخصصی در جنبش دانشجویی: در فضای دانشجویی به مطالبهٔ عدالت در حوزه‌های مختلف نظیر آموزش‌وپرورش، سلامت، سیاست خارجی، سیاست‌های اقتصادی و… و اصلاح سازوکارها و ساختارهای ایجادکنندهٔ فقر، فساد، تبعیض، اشرافیت، حیف و مصرف بی‌اولویت بیت‌المال در حوزه‌های مختلف تمرکز یافت. وضعیت موجود جامعه، مدیریت کشور و دنیا باید با نگاه به حوزه‌های بی‌عدالتی در حد عمق مورد انتظار از دانشجو (که متفاوت با کار تخصصی است) محور کار شد دانشجویان در حوزه‌های مختلف با چراغ‌قوهٔ آرمان‌های اصلی انقلاب یعنی استقلال، عدالت، آزادی، پیشرفت و معنویت، به مسائل ناسازگار برخورد کرده، به‌نقد دیوان‌سالاری پرداختند و تلاش کردند انقلابی بودن را در حوزه‌های مختلف از حاکمیت مطالبه کنند.

تداوم انقلابی‌گری در فارغ‌التحصیلی با تلاش جهت اصلاح جهت‌گیری‌های سیاستی نظام: فارغ‌التحصیلان یا بچه‌هایی که در دوره‌های تحصیلات تکمیلی بودند، دیگر مطالبه‌گری برایشان کفایت نمی‌کرد و به‌دنبال این افتادند که در حوزه‌های مختلف، انقلابی‌گری را مستقیماً دنبال کنند. چراکه اگر قرار باشد، همه تنها حرف بزنند، چه‌ کسی باید این اهداف را پیگیری و اجرا کند؟ حوزه‌هایی که مشخصاً در تعارض با ۲ جبهه بودند: غرب‌زده‌ها و تکنوکرات‌هایی که برایشان مهم نبود از چه طریقی، با چه مبنایی و با چه روشی به نتیجه برسند و در حوزهٔ دیگر با متحجرینی روبه‌رو بودند که به اقتضائات روز بی‌توجه بودند. در حوزه‌های مختلف علم و فناوری، اقتصاد و صنعت، فرهنگی و حتی سیاسی این رویکرد دنبال شد؛ اما عرصه‌ای که بیش از همه با تکنوکرات‌ها درگیری وجود داشت، حوزهٔ علم و فناوری، اقتصاد و صنعت بود که انقلاب در دههٔ چهارم خود با نظام سلطه بیش از همه در این حوزه‌ها در حال تعارض بود. این حوزهٔ بود که تکنوکرات‌ها، انقلاب را در چارچوب تنگ ایده‌های غرب‌زده و بروکراسی آهنین گرفتار آورده بودند و این عرصه‌ها، عرصهٔ ممنوعهٔ انقلابیون و انقلابی‌گری به شمار می‌آمد و در ملک طلق تکنوکرات‌ها و بروکرات‌ها بود.

عدالت‌خواهان اولین گروهی بودند که به‌ضرورت تفاوت‌گذاری انتظار از کار گفتمان‌سازانه/مطالبه‌گرانهٔ دانشجو با فارغ‌التحصیلانی که درون حوزه‌های تخصصی مشغول هستند فهمید و مرور بر مواردی نظیر «کتاب تشکل دههٔ پیشرفت» و گفتمان «مطالبه‌گری تخصصی» در محیط دانشجویی نشان‌دهندهٔ آن است.

  • چگونه انقلابیون اول انقلاب، تکنوکرات شدند؟

دعوایی که در ابتدای انقلاب خود را در دعوای تخصص/تعهد در دولت بازرگان و بنی‌صدر نشان داده بود و در دههٔ ۷۰ با لیبرال شدن و استحالهٔ انقلابیون سابق که در حوزه‌های مختلف مدیریت کشور و علوم انسانی واردشده بودند و فکر می‌کردند تنها با جاگذاری عناصر متدین و انقلابی در این نهادها و حوزه‌ها می‌توان این عرصه را تغییر داد، با مواجه شده بود؛ چراکه ماجرا تنها جاگذاری ریش و چادر و یقه‌گرد با صورت ۳‌تیغه و فکل و کراوات نبود. این عناصر فرداً انقلابی بدون توجه به آرمان‌های انقلاب و لوازم دنبال کردن این آرمان‌ها در آن عرصه‌ها وارد شدند و تلاش کردند با اخلاص و پایبندی فردی به آداب دینی این حوزه‌ها را بهتر و کارآمد اداره کنند و مثل مجاهدین خلقی‌ها که ابتدا می‌گفتند مارکسیسم علم مبارزه است، اما درنهایت مجبور به تغییر ایدئولوژی شدند، خود تکنوکرات شده و بعضاً از تکنوکرات‌ها جلو افتادند.

  • چگونه عدالت‌خواهان یکی از مهم‌ترین سدها را مقابل تکنوکراسی ایجاد کردند

اما جریان عدالت‌خواهی که وارد حوزه‌های مختلف شد و به عرصه‌های تخصصی ورود کرد، برای پیگیری جهت‌گیری‌های انقلابی و آرمان‌های انقلاب در برابر تکنوکرات‌ها وارد شد. این جریان شعارهای انقلابی را فراموش نکرد و تلاش کرد تا آن شعارها را عینی کند، لذا در برابر جهت‌گیری‌های تکنوکرات‌ها، جهت‌گیری انقلابی را در آن حوزه‌ها پی‌گرفت. از سوی دیگر در برابر جریانی که جنبش نرم‌افزاری را که همپای نهضت عدالت‌خواهی مطرح‌شده بود، به یک‌سری کلی‌گویی در باب مبانی علوم انسانی اسلامی تبدیل کرده بودند، تلاش کرد تا با پیوند نهضت عدالت‌خواهی و نهضت نرم‌افزاری راه‌حل‌های دینی و انقلابی برای مسائل مختلف طرح کند، لذا بیش از همه‌چیز بر سیاست‌گذاری‌های کلان این عرصه‌ها متمرکز شد. مثلاً در علم‌وفناوری، صنعت و اقتصاد:

در برابر الگوی تکنوکرات‌ها که می‌گفتند کشور عضوی از تقسیم‌کار جهانی شود، استقلال و خودکفایی در حوزه‌های مختلف کشاورزی، صنعت و فناوری را دنبال کرد.

در برابر الگوی تکنوکرات‌ها برای تعامل سازنده با جهان و تنش‌زدایی برای دست‌یابی به توسعه، الگوی اقتصاد مقاومتی را طرح کرده، شرح و بسط داد و حوزه‌های مختلف آن را پیگیری کرد.

در برابر تفکر تجارت‌محور تکنوکرات‌ها، محوریت تولید را در حوزه‌های مختلف علم و فناوری، صنعتی و اقتصادی پیگیری کرد و به حمایت از شرکت‌های مختلف دانش‌بنیان، تولیدکنندگان داخلی و… برآمد.

در برابر الگوی تکنوکرات‌ها که می‌خواستند با یک سری دلالی بانکی و وام خرید مسکن، مشکل مسکن را مدیریت کنند، بر مبنای پیام حساب ۱۰۰ امام برای مسکن، الگویی که بعدها در دولت به مسکن مهر معروف شد را پیش کشید.

در برابر تفکری که می‌خواست کشور را در حوزه‌هایی مثل نفت، توزیع کالا، تولید انرژی و… به دست شرکت‌های بزرگ خارجی بسپارد، این مجموعه‌ها به‌دنبال کمک به توانمندسازی مجموعه‌های داخلی رفتند.

در برابر الگوی تکنوکرات‌ها برای واقعی کردن قیمت‌ها، راهبرد قیمتی-مقداری را برای هدفمندی یارانه‌ها به میان گذاشت که می‌گفت از هر کس بیشتر از نیازش مصرف می‌کند، پول بیشتری بگیریم و هر کس که مصرف کمی دارد هزینهٔ اندکی بپردازد که هم به فاصلهٔ فقیر و غنی متوجه بود هم به اصلاح الگوی مصرف.

در مقابل تکنوکرات‌ها که به دنبال خصوصی‌سازی امور حاکمیتی مثل بهداشت و آموزش بودند، وظیفهٔ حکومت برای ادارهٔ امور حاکمیتی ازاین‌دست را پیگیری کرد.

در برابر نگاه تکنوکرات‌ها به سپردن وظایف سیاست‌گذاری به ذی‌نفعان بخش خصوصی مثل سلامت به نظام پزشکی، اقتصاد به اتاق واردات و… ایستادگی کرد و به‌ضرورت حفظ وظایف سیاست‌گذارانهٔ حکومت تأکید کرد.

این گروه اساساً برای اولین بار در طول انقلاب به‌صورت جدی دغدغهٔ عدالت را وارد سیاست‌گذاری‌های اقتصادی کشور کرد و آن را از یک‌سری توصیهٔ اخلاقی که به طنز صفحات آخر برنامه‌های توسعه تبدیل‌شده بود، به‌عنوان جهت‌گیری سیاست‌گذاری دنبال کرد. نه‌تنها در حوزه‌های تخصصی که به پرداختن به مسائل بومی و پرهیز از یکسان‌نگری و تهران‌زدگی در سیاست‌گذاری‌ها تأکید کرد و منافع مستضعفین را وارد سیاست‌گذاری‌ها کرد.

اساساً این مجموعه در سیاست‌گذاری انقلابی و مطالبه‌گری تخصصی، گعده و منطقهٔ ممنوعهٔ خاص تکنوکرات‌ها را شکست. همان‌گونه که حرکت چهره‌هایی نظیر مصطفی احمدی روشن و دارویش رضایی‌نژاد در مسئلهٔ هسته‌ای، شهید طهرانی مقدم در موشکی، شهید کاظمی آشتیانی در سلول‌های بنیادی کار تکنوکراسی نبود، آن‌ها در حوزه‌های تخصصی و با گزینش مجتهدانهٔ فناوری، نیازهای نظام در استقلال و پیشرفت را تأمین کردند و اقدامات آنان و عدالت‌خواهان دههٔ ۸۰ و ۹۰، نه‌تنها تکنوکرات شدن نیست که کار جهادی و انقلابی‌گری است. چراکه هم در مقابلهٔ با دشمن است، هم اصلاح دیوان‌سالاری بر اساس اصول انقلاب.

این ماجرا روزمره شدن و نهادی و غیرنهضتی شدن عدالت‌خواهی نیست، بلکه تداوم نهضت و اصلاح سازوکارها و ساختارها با رویکرد انقلابی است. این جریان به یک جناح درون حکومتی جمهوری اسلامی که تنها به دنبال حفظ وضع موجود است بدل نشد و همان زدن زیر میز بازی در فضای گفتمانی را که منجر به تغییر گفتمان کشور شد، در حوزه‌های صنعت، اقتصاد، علم و فناوری و ادارهٔ کشور پی گرفت.

  • عدالت‌خواهان برخلاف چپ‌ها در نقدهای کلی و ساختاری متوقف نشدند

این ویژگی خاص این رویکرد بود که ضمن داشتن نقدهای بنیانی برخلاف چپ‌ها که همه‌چیز را به یک سری تضاد بنیادی مثل کارگر/کارفرما تقلیل می‌دهند و به‌صورت نمونه در علوم اجتماعی، در قالب تحلیل‌های رئالیسم انتقادی هر چیز را درنهایت به روابط قدرت تقلیل می‌دهند، نقد مبنایی جنگ مستضعف/مستکبر و پابرهنه/مرفهین بی‌درد را به حوزه‌های مختلف تسری داد و نفی دخالت خارجی در نظام تصمیم‌گیری کشور (استقلال)، مقابله با فقر، فساد، تبعیض، اشرافیت، حیف بیت‌المال و عدم رعایت اولویت‌ها (عدالت)، سپردن امور به مردم و مردمی‌کردن حوزه‌های مختلف اقتصاد، سیاست و فرهنگ (آزادی و جمهوریت)، رشد کشور در حوزه‌های مختلف (پیشرفت) و فرهنگ و معنویت را تبدیل به شاخص‌های اصلی تصمیم‌گیری کرد. این جریان هم تحلیل‌های کلی و ساختاری سیاسی و ایدئولوژیک ارائه کرد، گفتمان‌هایی نظیر عدالت را از پیچیدگی‌های نظری بی‌پایان حوزوی-دانشگاهی با تکیه‌بر مطالبات امام و رهبری به مطالباتی که از سطح خرد و فردی تا سطح الگوی توسعه می‌توان پیگیری نمود مطرح کرد ولی در نظریه‌پردازی‌های منفعلانه و همایش‌بازی نماند و از همه مهم‌تر عرصه‌هایی نظیر عدالت‌خواهی بومی و رفع استضعاف از مناطق و رشد و پیشرفت آنان را طرح کرد. طرح ایده‌هایی نظیر احیای جهاد سازندگی و الگوی مشارکتی جهاد برای پیشرفت مبتنی بر رفع استضعاف و مردمی کردن اقتصاد یک نمونه از اقتضائات این رویکرد بود. مروری بر نیم دهه برنامهٔ ثریا در حوزه‌های مختلف کشور علناً این رویکرد و تقابلش با تکنوکرات‌ها را نشان می‌دهد.

  • نفی تضاد نظام/انقلاب و اصلاح دیوان‌سالاری بر اساس آرمان‌های انقلاب

این جریان به تفکیک نظام و انقلاب که ریشه در تحلیل چپ و تضادگرایی مارکسیست‌ها دارد معتقد نیست؛ نظام را مولود انقلاب می‌بیند و می‌خواهد نظام را انقلابی نگه دارد، لذا همواره باید با شاخص انقلاب جهت‌گیری‌های ان نقد و اصلاح شود. پیچ و مهرهٔ بروکراسی نیست، اما مسائل نظام را مسائل مهم می‌داند. به اصلاح نظام می‌اندیشد، اما بروکرات و دیوان‌سالار نشد و مهم‌ترین آلترناتیو تکنوکرات‌ها در فضای سیاست‌گذاری نظام را آن‌هم با رویکرد انقلابی تشکیل داد. این نگاه معتقد است کارآمدی نظام به‌عنوان یک مسئله ذیل آرمان پیشرفت و اثبات کارآمدی عینی انقلاب در حل مسائل مادی و معنوی مردم مسئلهٔ مهمی است، اما آن را نه ذیل الگوهای لیبرال-کاپیتالیستی و حرف‌های رایج علوم انسانی و نکات تکنوکرات‌ها و بروکرات‌ها که باید در نگاه آرمانی انقلاب جستجو کرد. البته نظام را در معنای بروکرات‌ها و مسئولین دنیازده نمی‌بیند، مجموعهٔ سازوکارهای اسلامی‌شدهٔ حکومت کشور می‌بیند و به‌میزان اسلامی بودن و داشتن عدالت و تلاش برای تحقق عدالت برای مسئولین آن تقدس قائل است. لذا نه دعوا را دعوای نهضت/نظام که انقلابیون با محافظه‌کاران، تکنوکرات‌ها و دیوان‌سالارها می‌بیند. برخلاف کارکردگرایی لیبرالیستی، کارآمدی که جهت‌گیری‌های اصلی نظام را تأمین نکند رد می‌کند. البته از علوم انسانی و تجربیات بشری هم گزینشگری می‌کند منتها بر اساس امکان سازگار کردن با هستهٔ اصلی آرمان‌های انقلاب[۱].

  • تسری انقلاب به حوزه‌های عینی و عدم گرفتار جزءنگری ساینتیستی شدن

این جریان در حوزه‌های تخصصی و جزئی و نگاه منطقه‌ای هم وارد شد، اما گرفتار جزءنگری نشد. این شد که کماکان یک‌لایهٔ دانشجویی از این جریان مطالبات به‌حق زندگی عینی مردم نظیر کارگران بیکار شده و کارتن‌خواب‌ها و قراردادهای نفتی را پیگیری می‌کند و لایهٔ تخصصی آن با سیاست‌گذاری منتج به تعمیق بی‌عدالتی در نظام می‌جنگد. لایهٔ دانشجویی آن معترض برجام، آی.پی.‌سی، طرح نکاشت به‌عنوان اقدامات خلاف آرمان‌های انقلاب است و لایهٔ سیاست‌گذاری آن برای حل مشکل اقتصادی نظام راه‌حل در این حوزه‌ها ارائه ‌می‌دهند.

  • عقلانیت عدالت‌خواهان

عدالت‌خواهی دههٔ ۸۰ مبتنی بر عقلانیتی بود که از یک‌سو جدال با بروکرات‌ها-تکنوکرات‌ها از یک‌سو محافظه‌کاران را می‌دید و برخلاف پیچیده سازی‌های آن‌ها مسائل عدالت را به مسائلی قابل‌فهم و قابل‌پیگیری برای عموم بدل کرد. برای روش‌ها محاسبه‌گری کرد و بعد الگوهای تداوم خویش را جستجو کرد، اما در دام محافظه‌کاری و پذیرش وضع موجود و… نیفتاد؛ لذا این عقلانیت انقلابی و غیرمحافظه‌کارانه بود که یک روز خوابیدن کنار کارتن‌خواب‌ها را ترویج می‌کرد و روز دیگر درگیری با سیاست‌های توسعه‌ای که این فقر و بی‌عدالتی را پدید آورده است. همین عقلانیت بود که مقابلهٔ همزمان با تحجر و التقاط را ترویج کرد، همین عقلانیت بود که عدالت‌خواهان را به جریان سومی ورای دوگانه‌های استقلال/پیروزی موجود درآورد و همین عقلانیت بود که آنان را در عرصهٔ مسائل عینی و جزئی نظام به حفظ جهت‌گیری‌های انقلابی واداشت. همین عقلانیت بود که فراتر از اختلافات تشکلی دانشجویی این افراد را به فراگیرسازی حرکت‌های انقلابی در همهٔ تشکل‌ها کشاند و امروز نه‌تنها اعضای جنبش عدالت‌خواه دانشجویی که بدنه‌هایی از سایر تشکل‌ها و به‌ویژه بسیج دانشجویی را می‌توان یافت که در همین چارچوب مبارزه می‌کنند. این آرمان‌گرایی کور نبود (چنان‌که چپ‌ها به نهضت امام و حرکت اعتراضی ۱۵ خرداد نسبت می‌دادند، چون به‌جای تحلیل کلان و ساختاری درگیر مطالبه و اقدام و جنبش و علم به تکلیف امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر مقابل شاه کرده بود)، اما بی‌عملی‌های وجود فقر تئوریک را شکست. از عمل بر اساس دانسته‌ها برای باز کردن راه سخن می‌گفت و مبانی نظیر «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» را چراغ راه خویش کرده بود. این جریان، یکی از مهم‌ترین حلقه‌های مقاومت انقلابیون در نظام شدند که مانند نحلهٔ موسوم به اقتصاد اسلامی به کلی‌گویی در مورد عدالت و ساختارها بسنده نکردند و عدالت را در جزء جزء مسائل انقلاب و نظام جستجو کردند. همین عقلانیت بود که آنان را تنها به شعار دادن وانداشت و مانند چپ‌ها به تئوریسین‌های کافه‌نشین که تنها نقدهای بنیانی می‌کنند، کلی‌گو و کافه‌نشین و کتابخانه‌نشین تبدیل نشدند. این عقلانیت آنان را به نردبان کردن فعالیت‌های دانشجویی برای کسب قدرت نکشاند، بیشتر به لایهٔ سیاست‌گذاری برای اصلاح جهت‌گیری‌های سیستم رفتند، اما در لایهٔ سیاست‌گذاری متوقف نشدند؛ همان مطالبه‌های دانشجویی و سیاست‌گذاری‌های انقلابی را در مکان‌هایی که میسر شد، مثل اجرای مسکن مهر که برآمده از پیام مسکن امام بود، اجرا کردند. حتی تلاش کردند افرادی را برای پیگیری این سیاست‌ها به قدرت بفرستند، اما به بدنهٔ آنان و جناح و بازوی آنان تبدیل نشدند، حتی مطالبهٔ آنان از چهره‌های وابسته به خودشان بعضاً به همان شدت یا تندتر از مطالبه از جریان‌های معارض و رقیب بود.

[۱] نگارنده در یادداشت «جریان‌شناسی غرب‌شناسی ایرانی و نگاه مکتب معیار انقلاب» در فضای مجازی و کتاب زیر چاپ «جای ما در مقابله با سلطه و نفوذ کجاست» به‌صورت تفصیلی منطق غرب‌شناسی این جریان را معرفی کرده است.

این نوشته در یادداشت ارسال و , , , , , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *