جنبش دانشجویی آرمان ندارد، یعنی هدفی که شبها به خاطر آن خوابش نبرد و احساس کند، عدم انجام آن در کشور بحران و مشکل ایجاد میکند. کشور مسائل واقعی دارد، اما جنبش دانشجویی اساساً خود را نه مسئول اثرگذاری بر دانشگاه و نه بر کشور و مسئولین نمیبیند! جنبش دانشجویی الآن درونگرا و نهایتاً به دنبال رشد فردی آحاد اعضای خود است. احساس نمیکند یک ضلع تحولات است و اگر کار خود را انجام دهد، شرایط تغییر میکند. همین است که رهبری مهمترین محور بیانات خود در دیدار دانشجویی امسال را به ضرورت شناخت و استخراج آرمانها و پیگیری آنها اختصاص دادند.
بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره: این پاسخها در پاسخ به چهار سوال نشریه تشکیلاتی بیان بسیج دانشجویی دانشکده فنی دانشگاه تهران نوشته شد و در شماره هفت این نشریه در شهریور ۱۳۹۴ منتشر شد.
۱- چرا جنبش دانشجویی و حزبالله منفعل و بیاثر شده است؟
- آسیبشناسی جنبش دانشجویی
بعضی از آسیبهای مهم که انفعال جبههٔ انقلاب را شامل شده چنین است:
الف) فقدان آرمان جریان انقلابی و بیعملی و انفعال نیروهای حزباللهی بعد از فتنه
جنبش دانشجویی آرمان ندارد، یعنی هدفی که شبها به خاطر آن خوابش نبرد و احساس کند، عدم انجام آن در کشور بحران و مشکل ایجاد میکند. کشور مسائل واقعی دارد، اما جنبش دانشجویی اساساً خود را نه مسئول اثرگذاری بر دانشگاه و نه بر کشور و مسئولین نمیبیند! جنبش دانشجویی الآن درونگرا و نهایتاً به دنبال رشد فردی آحاد اعضای خود است. احساس نمیکند یک ضلع تحولات است و اگر کار خود را انجام دهد، شرایط تغییر میکند. همین است که رهبری مهمترین محور بیانات خود در دیدار دانشجویی امسال را به ضرورت شناخت و استخراج آرمانها و پیگیری آنها اختصاص دادند.
ب) مشکل اولویتگذاری و اصلی-فرعی کردن
حتی بعضاً تصویری از ضرورت اقدام و فعالیت هست که اگر نبود دانشجوی انقلابی به سراغ تشکلهای دانشجویی نمیآمد، اما تصویر درست از اولویتها نیست. حزباللهی بعد جنگ همهچیز را در مقابله باحجاب و بعد برگزاری یادوارهٔ دفاع مقدس میدید، درصورتیکه امام در پیام قطعنامه از جنگ فقر و غنا سخن گفته بود. امروز هم اوضاع به همین طریق است، مسائل اصلی کشور و انقلاب که مورد تأیید رهبری هم هست، اولویت اول مجموعههای دانشجویی نیست و خروجیاش این میشود که مهمترین اثرگذارها در مورد مسئلهای مثل برجام فارغالتحصیلان و نه دانشجویان امروزند. جنگ اقتصادی در طول چندسال گذشته هیچ بازنمود جدی در دانشگاه نداشته است. حزبالله از بعد از فتنه دوباره دچار این گرفتاری شد مثلاً جریان انحرافی علیرغم تأکید رهبری به اصلی-فرعی کردن بهجای جنگ اقتصادی اولویت همهٔ محیطهای حزباللهی شد.
- فقدان رابطه با مردم و پیگیری دغدغههای مردم
جنبش دانشجویی امروز از اقشار مستضعف نیست، از کلاس کنکور و مدرسهٔ غیرانتفاعی و… برآمده است. در دورهٔ مدرسه در فضای گلخانهای بوده و دانشگاه هم برای او دبیرستان است! با مردم رابطه ندارد، در آنان را نمیداند و بهتبع آن پیگیر دغدغههای مردم نیست.
د) تفسیر غلط از رابطه مردم، نخبگان و رهبری و نگاه اخباری، موردی و تعطیل عقلی به سخنان رهبری
جنبش دانشجویی متوجه نقش خود در تصمیمگیری و تصمیمسازی در کشور نیست. نقش بالا نگهداشتن علم آرمانخواهی را برای خود نمیبیند و منتظر صدور دستور از بالا برای اقدام خود است. لذا این فقدان تحلیل او را به کدمحوری و نگاه تعطیل عقلی به سخنان رهبری میکشاند. از یک نیروی فعال به نیرویی منفعل تبدیل میشود.
- روشنفکر بازی و عمده کردن ملاحظات و نبایدها بهجای توجه به بایدها
نتیجهٔ آرمان جدی نداشتن، عافیتطلبی و دستوپا کردن عذر برای گریز از کارهاست. ملاحظاتی کدر اصل درست، تبدیل به مانع شدهاند. مثلاً مطالبه فرآیند دارد، باید مسیر توجیه مسئولان و مردم با بیانیه، نامه، جلسه و… را طی کرد، اما جاهایی عمق فاجعه بهصورتی است که نباید در چارچوبها ماند و بدون حضور درصحنه و بعضاً کف خیابان و عبور از بعضی چارچوبهای موجود بهراحتی امکان جلوگیری از مسائل نیست. امام هم با پیشبینی چنین لحظههایی در جمهوری اسلامی بند م را در وصیتنامه پیشبینی کرد که جوانان حزباللهی اگر با منکرات بزرگ و مهم مواجه میشوند، به نهادها یا مسئولین مراجعه میکنند، میبینند عزم برخورد نیست، وظیفهدارند ورای چارچوبها مستقیماً وارد عمل شوند. اما جریانات حزباللهی ما بهجای توجه به وظایف و آرمانهای بر زمین در موقعیت تزاحم، نبایدها، عذرها، شبههها، ریشهای کردن افراطی مسائل و… را مانع اقدام میکنند.
- محاسبات سیاسی!
محاسبات سیاسی کمر جبههٔ انقلاب را شکسته است. نهتنها مواضع رهبری درست تحلیل نمیشود که با محاسبات سیاسی، تکالیف انقلابی مورد بیتوجهی واقع شده، محاسبات سیاسی نظیر عدم قرار گرفتن در موضع مخالف (ولو مسئله مهم است)، بده بستانهای انتخابی و…. تبدیل به ترمز حرکتهای انقلابی شدن.
ز) سرگرم شدن به شبکههای اجتماعی و فضای مجازی
جنبش دانشجویی سرگرم به شبکههای اجتماعی و فضای مجازی از نقشآفرینیهای عینی و مردمی باز ماند. یکی از جلوههای این افراط، خود را در انتخابات ریاستجمهوری نشان داد که کاندیداهای جبههٔ انقلاب با تفاضل بالایی در فضای مجازی از بقیه پیش بودند، اما فضای حقیقی چیز دیگری را رقم زده بود.
- دانشجوی اول انقلاب موتور محرک اجرای آرمانهای انقلاب
این در حالی است که دانشجوی اول انقلاب مثل رجببیگی هم در دانشگاه فعالیت عمیق میکرد از ارتباطگیری فردی و رفاقت تا فعالیت جمعی، هم به سراغ مطالبه از مسئولین و حتی مطالبه از مسئولین بینالمللی میرفت، هم در محیطهای مردمی مثل مدرسه، مسجد و… فرهنگسازی میکرد، هم به دنبال یافتن نقش خود در محرومیتزدایی از کشور بود، هم به دنبال فعالیت بینالمللی بود مثلاً اجلاس نهضتهای آزادیبخش یا حرکت اسلامی دانشجویی یا راهپیمایی وحدت مدینه و برائت از مشرکین مکه را انجام میداد. او خود را مسئول تحقق آرمانهای اصلی انقلاب مثل استقلال، عدالت، آزادی، حاکمیت اسلامی، جمهوریت، پیشرفت، فرهنگ و معنویت میدید، خود را ضلع اصلی تحولات و بازوی پیشروی رهبری میدید. چون هم آرمان داشت و هم معتقد بود برای تحقق آرمان باید اقدام کرد. لازم نبود رهبری در حوزهای تکلیف مشخص کند، مثلاً نگاه میکرد امام به دنبال مبارزه با استکبار یا سازندگی روستاها یا پاکسازی دانشگاه است خود قالبش نظیر فتح لانه، جهاد سازندگی یا انقلاب فرهنگی را مییافت. او درگیر ملاحظات و نبایدها نمیماند، به آنها توجه میکرد، اما آنها را به مانع حرکت تبدیل نمیکرد. کار واقعی هم میکرد، سرگرم بازیهای سیاسی و رسانهای، نهادهای مسئول و… نبود.
- انتخابات ۹۲ نمونهٔ نتایج آسیبهای حزباللهی
باخت جریان انقلابی در انتخابات، حاصل بیآرمانی، بیتوجهی به اولویتها و سرگرم شدن به مسائل فرعی، فاصله افتادن بین جبهٔ انقلاب و مردم و بیتوجهی به مسائل مردم، بیتوجهی به جمهوریت و نقش مردم در انقلاب و ضرورت آگاهسازی مردم و… بود. جبههٔ انقلاب در انتخابات ۹۲ نه حرف جدی به میان گذاشت و نه دغدغههای مردم را پیگیری میکرد، شدیداً منفعل و درگیر اختلافات و مسائل فرعی بود، خروجیاش این شد که بحثهایی مثل جریان انحرافی، وحدت و خلوص و… تبدیل به دعواهای اصلی شد.
- جای خالی جنش دانشجویی در مسئلهٔ هستهای
در مسئلهٔ هستهای هم اگر قرار بود، کار جدی شکل بگیرد. مثل سالهای ۸۲ تا ۸۴ که جنبش دانشجویی در عرض چند هفته با فضاسازی و ارتباط با مردم شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» را به مسئلهٔ ملی تبدیل کرد، باید با مردم، نخبگان و… بیواسطه حرف زده میشد و در لحظههای سرنوشتساز حضور درصحنه جدی پیدا میشد. اگر تجمعات اجازه نمیدهیم، دلواپسیم، تشییع غواصان با فضاسازی در سال ۹۲ و زودتر سامان داده میشد، کار به اینجا نمیرسید. ولی چون تحلیل غلط از موضع رهبری و نرمش قهرمانانه و محاسبات سیاسی و تداوم دعوای انتخاباتی، نحوهٔ عمل در برابر دولت و… بود، کار جدی نشد. چون نگاه مردمگرایانه هم نبود، با مردم جدی ارتباطی گرفته نشد.
دست گذاشتن روی دغدغههای مردم و مسائل اصلی، خروجیاش اولویت اقتصاد مقاومتی به عنوان برنامهٔ عملی مقاومت، آنهم نه صرف گفتمانسازی کلانش که پیگیری جزئیاتش که زندگی مردم از آنها متأثر است بود: از واردات تا معوقات بانکی، مفاسد اقتصادی، شفافیت، مسکن و… .
اگر چراغقوه آرمانهای اصلی انقلاب یعنی استقلال، عدالت، آزادی و جمهوریت، پیشرفت و معنویت و… باشد و احساس مسئولیت نسبت به تحقق آنها بسیاری از این مسائل رفع میشود.
۲- اساساً برد فعالیتهای جنبش دانشجویی تا چه حد میتواند باشد؟
کارویژهٔ اصلی جنبش دانشجویی گفتمانسازی و مطالبهگری است. جنبش دانشجو مخاطبین مختلفی دارد دانشجو، استاد، مسئولین دانشگاه و کشور، مردم، افکار عمومی بینالمللی و… . کار جنبش دانشجویی تغییر اذهان و اندیشهها، سامان دادن جهتگیریها و اولویتها نه لزوماً به نتیجه و انجام رساندن کارهاست. در این چارچوب کار دانشجو دایرهٔ وسیعی دارد، لزوماً در یک نسل و یک دوره هم به نتیجه نمیرسد، اما از تراکم اقدامات، فرهنگسازی، گفتمانسازی و مطالبهگری جنبش دانشجویی، امکان ایجاد تغییر در کشور هست. از تجربیات اثرگذاری بر محیط دانشگاه میتوان مواردی را نام بود: فرهنگسازی رشد علمی و جنبش نرمافزاری، محوریت دادن به ضدیت با استکبار و آمریکا در انقلابی در فتح لانه، محوریت دادن به توسعهٔ روستایی و پرداختن به محرومین در قالب جهاد سازندگی، ضرورت اصلاح دانشگاهها در انقلاب فرهنگی در ابتدای انقلاب تا تغییر گفتمان کشور به آزادی در دههٔ ۷۰، گفتمان کردن عدالت در دههٔ ۸۰ و… نمونهٔ این اقدامات است. بعضی موارد مهم ملی نیز با نقشآفرینی جنبش دانشجویی حلشده مثلاً بسیج دانشجویی دانشکدهٔ فنی با گفتمانسازی مسئلهٔ بازاریابی شبکهای، گلدکوئست و… را هم به مسئلهای ملی تبدیل کرد، تصویب قانون آن در مجلس، ورود نهادهای قضایی و امنیتی، آگاه شدن دانشجویان، فعال شدن رسانهٔ ملی و… همه و همه به همت بسیج دانشجویی فنی انجام شد.
۳- ارتباط جنبش دانشجویی با فضای دانشگاه به چه اندازه باید باشد؟!
دانشگاه اولین و مهمترین مکان اثرگذاری جنبش دانشجویی است. توجیه، دغدغهسازی و همراه کردن همسالان و همقطارانی که فطرتی کمتر آلودهشده دارند و درگیر تعلقات روزمره نشدهاند، اولین و مهمترین گام است. رهبر انقلاب در تعریف خود هر دانشجویی که شب قدر قرآن به سر گرفته و بک یاالله میگوید و در گام بعد حداقل ۴۰ درصد دانشجویان را مخاطب جنبش دانشجویی دانستند. باید برای اقشار مختلف از فعالان دانشجویی انقلابی تا نیروهای عادی انقلابی تا حزباللهیهای غیرتشکیلاتی، متدینین، آدمهای خاکستری و درنهایت معاندین سیاسی و مفسدین اخلاقی برنامه داشت. در لایههای اولیه تا متدینین، هدف فعال کردن آنها و دغدغهسازی است، در لایههای میانی هدف ارتباطگیری و در لایهٔ نهایی هدف، منفعل و منزوی کردن آنهاست. دانشگاه دورهای است که دانشجو تا حد زیادی شکلگرفته و ایجاد تغییر بنیادی سخت است، از سوی دیگر جنبش دانشجویی تنها عنصر مؤثر فرهنگی نیست، رسانهٔ ملی، مدارس، خانواده، رسانههای بیگانه، شبکههای اجتماعی، بازیهای رایانهای، گروههای معاند و مفسد و… همه مشغول کار هستند. کار دانشجو در این میان مبتنی بر این ظرفیتهاست. نمیتوان انتظار تغییرات عجیب داشت! جنبش دانشجویی در میان اینهمه فرهنگسازی میکند، ازقضا از بسیاری از آنها مؤثرتر هم هست، اما کار همه را نمیکند، یکبخشی را انجام میدهد، ممکن است موفق به اثرگذاری نهایی شود، ممکن هم هست نه! ولی باید برنامه برای ارتباطگیری داشته باشد.
همین دانشجویان نیروهای محرک آیندهٔ کشورند، از سوی دیگر کار دانشجویی برای تأثیر باید بتواند حجم زیادی از نیروها را درگیر کند. ولی باید توجه کرد ما مأمور به تغییر افراد نیستیم، اما باید برای گذاشتن دو مسیر حق و باطل و امکان نقشآفرینی در میان آنها فعال عمل کنیم.
فعالیت روی دانشجو و دانشگاه اولین جای حرکت است، اما قرارگاه نیست. مسائل کشور اینگونه نیست که تنها باتربیت نیروهایی برای آیندهٔ کشور حل شود، باید همین امروز نقشآفرینی و گفتمانسازی صورت بگیرد. حتی تغییر همین دانشجو و مردم وابسته به تغییر مسئولین یا فضای عمومی کشور هست. الناس أشبه بامرائهم (یا بزمانهم) من آبائهم. آمدن احمدینژاد اثر بر ارزشهای انقلابی، مثل رایج شدن ساده زیستی و حجاب داشت، آمدن دولت روحانی اثر بر تغییر حجاب جامعه و ارزشها و… دارد،حتی بدون اقدام مستقیم دولت.
پس این ارتباط ضرورت دارد اما حدودی دارد:
- انجام آگاهسازی نه رسیدن به تغییر قطعی فرد.
- توجه به نقش جنبش دانشجویی بهعنوان یک حلقه از جبههٔ فرهنگی انقلاب و محدودیتهای زمانی و مکانی آن.
- عدم در حاشیه قرار گرفتن اثرگذاری عمومی، مردمی و بر مسئولین.
و البته اساساً این دو در عرض هم نیستند، در طول هم هستند.
۴- بهعنوان فعال دانشجویی قالبهای فعالیت ما چیست؟!
تحجر درروش نداریم!
در یک حرکت اسلامی و انقلابی، آنچه ثابت است و باید بر آن پافشاری کرد اصول و جهتگیریهاست، قالبها، ابزارها، شیوهها و راهکارها بسته به هدف، میزان اهمیت و اولویتدار بودن موضوع، مقتضیات زمان و مکان، ظرفیت و توانایی فعالان، مخاطب موردنظر و… تغییر میکند. بعضی ابزارها همیشه کاربرد دارند، بعضی نه، مثلاً نشریه، برد، تجمع، بیانیه، همایش و… کارهایی است که در هر موضوعی بسته به شرایط گفتهشده موردتوجه قرار میگیرد؛ اما نباید در قالب تحجر داشت.
رویکرد مخاطبمحوری و ضرورت دیده شدن کار، فعالان را به سمت کارهایی رهنمون میکند که قابلیت دیده شدن ایجاد کند و مخاطب موردنظر را متوجه کند. این اقدام هم از قالبهای جدید هم از تغییر و دقت در قالبهای مرسوم و همیشگی به دست میآید.
- استفاده از هنر و ادبیات و ظرفیتهای جبههٔ فرهنگی انقلاب: بسیاری از پیامها در صورت استفاده از قالبهای هنری و ادبی، اثرگذاری دوچندان مییابد. این مسئله هم به معنای استفاده از قالبهای مختلف نظیر تئاتر، فیلم، موسیقی، کاریکاتور و… است، هم به معنای بهکارگیری این مجموعه خلاقیتها در کارهای عادی است. نمونه روش دانشجویان انقلابی دانشگاه علم و صنعت در سال فتنه با اجرای تئاتر، کارهای بکت را طوری تنظیم کردند که علیه فتنه اجرا شد. نمونهٔ استفاده از هنر و ادبیات مثلاً بعد از اعلام بدبختی مردم بهوسیله تحریم بهوسیله یک سیاسی یا اعلام اثرگذاری تحریم بر بیآبی، چهرههای هنری جبههٔ انقلاب پیشنهاد اعلام جمعآوری اعانه برای کمک به نزدیکان آن فرد سیاسی یا تهیه آبمعدنی برای فرد اعلامکننده شدند. بچههای انقلابی صنعتی شاهرود در اعتراض به عملکرد یکی از نهادها در آن نهاد را گل گرفتند.
- خلافآمد عادت: یکی از راهبردها استفاده از کارهای خلافآمد عادت است، مواردی که در شرایط عادی انتظار آن را ندارند. مثلاً دانشجویان انقلابی در دههٔ ۷۰ جلوی نهادهای مسئولی که وقت جلسه نمیدادند میرفت و با بلندگوهای هیئات حرفشان را جوری میزدند که مسئول بهانه نیاورد، حرف را نشنیده است. یکی از علل دیده شدن احمدینژاد زدن حرفها انجام کارهای خلافآمد عادت بود، مثل موضع دربارهٔ هولوکاست، نرفتن در اتاق حفاظتی در لبنان، رفتن میان مردم و سخن گفتن به سبک آنان.
- استفاده از عامل و رسانهٔ انسانی: بسیاری اوقات انجام کارهایی که بهصورت طبیعی راهکارهایی دارد، از جانب عامل انسانی موجب دیده شدن آن میشود. مثلاً منافقین در ابتدای انقلاب، روز انتشار نشریهٔ راه مجاهد سر هر چهارراه میایستادند و بیهیچ حرفی نشریه راه مجاهد را میگرفتند. معترضین به گوانتانامو لباس گوانتاناموییها را میپوشند یا مانع انسانی با خوابیدن روی زمین مقابل ابرقدرتها ایجاد میکنند. طرفداران جلیلی در انتخابات مجلس هفتم در مشهد یا طرفداران احمدینژاد در انتخابات نهم ریاستجمهوری در تهران نمایشگاه عکس، پوستر و کاریکاتور خیابانی بهوسیلهٔ افراد انجام میدادند. کارتنخوابی اعضای جنبش عدالتخواه در اعتراض به عدم رفع معضل کارتنخوابی در مقابل نهادهای مسئول که از جناحهای مختلف بودند نظیر شهرداری احمدینژاد، کمیته امداد موتلفه؛ نیروی انتظامی قالیباف، وزارت رفاه و سازمان بهزیستی دولت خاتمی موجب دیده شدن کار شد. حاجی بخشی یک نمونهٔ رسانهٔ انسانی است.
- استفاده از خلل و فرج رسانهای: رسانهها، خلل و فرجی دارند، مثل حساسیتهایشان به موضوعات، یا رقابتشان باهم که یکراه دیده شدن میشود، مثلاً حساسیت آنها به همایش دلواپسیم باعث شد فرصتی برای دیده شدن معترضین ایجاد شود. مسعود دهنمکی حملات ۲۵٫ ساله به خود را تبدیل به فرصت کرد، یا احمدینژاد نمونهٔ دیگری در استفاده از این فرصت است.
- انجام کارهای غیرقابل نادیده گرفته شدن: زمانی کاری را با ابعاد یا قالبهایی اگر انجام گیرد، غیرقابل نادیده گرفتن باشد، مثل زنجیرهٔ انسانی در کنار خیابان حامیان میرحسین در کل خیابان ولیعصر، همایش دلواپسیم که با حجم، حضور چهرهها و اسامی انتخاب شد که غیرقابل نادیده گرفته شدن بود. تحصن در فرودگاه مهرآباد برای رفتن به غزه ابزاری بود که به علت مکان، نشان دادن عینی آمادگی، حضور چهرههای مختلف، فراگیری و… دیده شد.
همین مطلب در عدالتخواهی