راهی که عمار می‌رود… به سبک زندگی مردم

139210131939556731848993یکی از عناصر مهم جشنواره عمار، نقد درون گفتمانی است. نقد درون گفتمانی مثل نگاه روشنفکری غر زدن و سیاه‌نمایی نیست. آوردن مشکل است، نشان دادن ناکارآمدی‌ها، کسانی که نمی‌دانند، نمی‌توانند، نمی‌فهمند؛ اما با نشان دادن مسیر اصلاح، نشان دادن این فضا که وضعیت قابل‌تغییر است، قابل‌رفتن  و حرکت است. این فرق اساسی است.

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره: این یادداشت شفاهی پیش از جشنواره ی چهارم عمار برای دبیرخانه جشنواره انجام شد و در شماره ۶۰ راه منتشر شد.

در انقلاب، بعد از اسلامی بودن آن، با عنصر مهمی که مواجه هستیم، حضور مردم است .انقلاب مردمی با حضور مردم ادامه پیدا کرد، در ادامه هم با کارها و ابتکارات مردم و با هنرمندی‌های مردم فضای اصلی هنر انقلاب شکل گرفت .هنر انقلاب با محوریت و نقش‌آفرینی هنرمندان مردمی با موضوعات و دغدغه‌های دینی و انقلابی مردم عجین شد.

هنر انقلابی در جامعه باید هنر مردمی باشد، زیرا این هنر از سه منظر با مردم آمیخته است. در ابتدا در قالب موضوع و نوع پرداخت‌های آن به دغدغه‌های اصلی مردم که دغدغه‌های انقلاب، دین و مسائل زندگی مردم است، می‌پردازد.

در منظر دوم، توزیع این هنر مردمی است، به این مفهوم که محدود به قشر و طبقه‌ی خاص نیست. همهٔ اقشار مختلف مردم می‌توانند در توزیع آن مشارکت بکنند.

در لایه سوم، نقش مردم در مصرف آن است. یک‌وقتی یکی می‌گوید برای مردم فیلم می‌سازم، برای مردم محصول هنری تولید می‌کنم امّا مردم این را نمی‌بینند. غالب هنر انقلاب را مردم می‌بینند.

در هر سه لایه تولید، توزیع و مصرف، آمیختگی وجود دارد. هنری که امروز داریم، چند تا معضل اساسی دارد: اولاً این هنر، بخش عمده و غالبش وجهی را دارد که در دانشگاه‌ها بازتولید می‌شود، در جشنواره فجر و جشنواره سینما حقیقت و جشنواره‌های دیگر می‌آید، این هنر اصلاً به موضوعات مردم نمی‌پردازد، مسائل مردم را پیگیری نمی‌کند. به‌فرض این‌که بخواهد مسائل و موضوعات مردم را هم پیگیری بکند، از چارچوب نگاه و خط نگاه و دغدغه‌ها و اصول نگاه مردمی به قضیه نگاه نمی‌کند. این‌یک بحران خیلی جدی است.

لایه دومش را نگاه بکنیم، هنرمندان مردمی نیستند، در فضای روشنفکری رشد کرده‌اند .عده‌ای از آن‌ها دنبال هنر برای هنر هستند، عده‌ای از آن‌ها دنبال هنر برای هنر هم نیستند، رسماً دارند با فضای فکری و دغدغه‌های مردم و اصول زندگی مردم مقابله می‌کنند. زندگی مردم در فیلم‌هایشان تحقیر می‌شود. مسائل جامعه ایران به‌عنوان یک جامعه سنتی عقب‌افتاده نشان داده می‌شود.

این‌همه سال گذشته: انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی، تحریم، جنگ نرم و…  چه‌قدر از این‌ها در هنر دیده آمده و دیده‌شده؟

از منظر سوم وقتی موضوع سینما مردمی است، وقتی توزیع سینما ربطیبه مردم ندارد، شما نگاه می‌کنید که ساختار آن سینما می‌لنگد. از سینما، تئاتر و بقیه هنرها بخشی از اقشار خاص با شرایط خاصی می‌توانند بروند و ببینند. نتیجه این می‌شود که هنر ما عملاً در سه لایه از فضای مردمی و انقلابی دورافتاده است.

انقلاب اسلامی فضای شعر و ادبیات ما را تکان داد. انقلاب اسلامی کاری کرد که اگر از شاعران روشنفکر بپرسم، کسی آن‌ها را نمی‌شناسد، مثلاً کسی اسم باباچاهی را نشنیده . ماکزیمم یک سری شاعران قبل از انقلاب مثل فرخزاد، شاملو و آدم‌های این تیپی را دارند اسم می‌برند و هنوز در فضای طاغوت سیر می‌کنند.

سینماگران مدعی ما به مردم نگاه اشرافی دارند، نگاه از بالا به مردم دارند، زندگی ایرانی را تحقیر می‌کنند. هنرمندان و سینماگران ما اصلاً سراغ دغدغه‌های مردم نمی‌روند. ی‌ سری دغدغه‌های خاص که همه‌اش به یک قشر خاصی از جامعه برمی‌گردد.

سینمای ما حتی مشروعیت سیاسی سیستم ما را دارد نفی می‌کند، صرفاً این نیست که بگوییم هنر بی‌تفاوت است. و به مسائل جامعه ایران کاری ندارد. هنری است که آمده تا در عرصه‌ی سینما با ارزش‌های جامعه ایران مقابله بکند.

این سینما خودش را نسبت به مردم مسئول نمی‌داند، مردم را تحقیر می‌کند. مسائل جامعه ایران را بحرانی نشان می‌دهد، بعد می‌آید و در فضای لایه مشروعیت سیاسی سیستم، مشروعیت سیاسی سیستم را به هم می‌زند.

آقایان سینماگر مدعی هستند که ما سینمای سیاسی نداریم، چرا؟ چون سینمای سیاسی را سینمایی می‌بینند که صرفاً بیاید و با مشروعیت سیستم چالش بکند. درصورتی‌که واقعیت این است که اکثر فیلم‌های ما دارد این را انجام می‌دهد .سینمای ما هیچ‌وقت نیامده که امید بدهد.

سینمای ما در پنجاه سال پیش سیر می‌کند، حتی در دوره پهلوی دوم هم نه، بعضی‌ها در دوره پهلوی اول. آن نگاه از بالا به جامعه‌ای که رضاخان می‌خواست جامعه را پیش ببرد، سنت‌ها را تحقیر می‌کرد، روشن‌فکران ما داشتند می‌گفتند، باید از فرق سر تا نوک پا غربی بشویم. از همان فاشیسم معرفتی، یک فاشیسم هنری بازتولید شده است. فاشیسم هنری‌ای که ظاهرش این است، من دارم با فضای واقعیات جامعه ایران پیش می‌روم، اما باطن آن دارد به‌زور یک سری ارزش‌ها را در فضای جامعه تغییر می‌دهد. ارزش‌های سنتی و ارزش‌های اسلامی و بومی ما را دچار مشکل می‌کند، از این‌طرف دارد با سیستم چالش و معارضه می‌کند.

از همه بدتر، مدیریت فرهنگی هم این جریان را تأیید می‌کند. مدیریت فرهنگی به همین تیپ‌ها امکانات می‌دهد و مجوز اکران می‌دهد، مدیریت فرهنگی ما نگاه محافظه‌کارانه دارد و نگاه آرمان‌خواهانه را نمی‌شناسد.

وقتی ما داریم از جشنواره‌ی مردمی صحبت می‌کنیم، یعنی می‌خواهیم در سه حوزه تغییر ایجاد بکنیم. اول در موضوع و شیوه پرداخت است؛ یعنی باید مسائل مردم انتخاب بشود. باید به چارچوب ارزش‌های مردم، خواست مردم، نمادهای مردم، هنجارهای مردم و به موضوعاتی که دغدغه مردم است، موضوعات کلان جامعه، مسائل اجتماعی، به مسائل بین‌المللی که کشور دچار آن است پرداخته بشود. هنرمندانی می‌توانند به این‌همه موضوع بپردازند که خودشان از مردم باشند.

باید در جشنواره مردمی به همه موضوعات از چارچوب تصوری مردم نگاه کنیم. از جهان‌بینی مردم نگاه کنیم. از جهان‌بینی آن هویتی که در انقلاب اسلامی شکل‌گرفته، هویت اسلام‌خواه متوجه به دستاوردها و نیازها و اقتضائات بومی.

در لایه دوم می‌خواهیم این را بین مردم ببریم، توزیع مردمی انجام بدهیم. خیلی از جشنواره‌ها برگزار می‌شود و توزیع مردمی نمی‌شود. چند تا جشنواره در تهران است که می‌روید و فیلم را در سالن‌ها می‌بینید؟ ما می‌خواهیم در کوچک‌ترین و دورترین جاهایی برویم که این سینماگران سال‌ها نمی‌روند، چون مخاطب ندارند، اصلاً چرا بروند؟ مسائل آن‌ها مسائل مردم نیست. مسائل شهرهای توسعه‌یافته است و قشر مرفه. ما می‌خواهیم به سراغ همه قشرهای مردم برویم .به روستاها برویم، به شهرهای کوچک برویم .کسانی کمک می‌دهند که از دل مردم هستند. نیاز را می‌فهمند .مردم را می‌شناسند که کجا جمع می‌شوند .چه فیلمی نیاز دارند.

در سومین لایه، می‌خواهیم مردم را تشویق کنیم که خودشان بیایند بسازند و مصرف کنند. مقام معظم رهبری یک تعبیر زیبایی دارند، مرحوم شریعتی و مرحوم آل‌احمد را با روشنفکران عادی مقایسه می‌کنند. یک روشنفکر عادی داخل کافه نشسته، سیگارش را می‌کشد.‌موسیقی گوش می‌دهد‌. ممکن است همین آدم در خیابان بیاید دستی برای مردم تکان بدهد؛ اما سبک زندگی هنرمند انقلابی، سبک زندگی مردمی است، میان مردم است. می‌رود و مسائل مردم را می‌فهمد و لمس می‌کند .کنار شومینه نمی‌نشیند از فقرای زیر سرما بنویسد. توی محروم‌ترین مناطق می‌رود و با آن مردم زندگی می‌کند، سعی می‌کند مسائل آن‌ها را بازتولید بکند.

هنرمند عماری هم سعی می‌کند،‌ مردمی زندگی کند و از چارچوب تصوری مردم و از آن عینکی که مردم دنیا را می‌بینند، آن چشمی که مردم دنیا را می‌بینند، بیاید و دنیا را ببیند.

یکی از عناصر مهم جشنواره عمار، نقد درون گفتمانی است. نقد درون گفتمانی مثل نگاه روشنفکری غر زدن و سیاه‌نمایی نیست. آوردن مشکل است، نشان دادن ناکارآمدی‌ها، کسانی که نمی‌دانند، نمی‌توانند، نمی‌فهمند؛ اما با نشان دادن مسیر اصلاح، نشان دادن این فضا که وضعیت قابل‌تغییر است، قابل‌رفتن  و حرکت است. این فرق اساسی است.

بصیرت یعنی دید درست به اولویت‌های جامعه. از کارهای درست دیدن این است که اولویت‌ها را نگاه کند.

یکی از کارهایی که رهبری برای ما انجام می‌دهد، تعیین این اولویت‌ها است، مشخص کردن این شاخص‌هاست. .همه‌ی مسائل جامعه ضریبی دارند. در حال حاضر مسائل اصلی کشور، مسئله اقتصاد مقاومتی، مسئله بیداری اسلامی، مسئله مقابله با لیبرال سرمایه‌داری است .موضوع ما می‌توانیم، هویت ملی، تولید ملی، عزت ملی، بخشی از مسائل اصلی است .بخش مهمی از این‌ها را رهبری جامعه دارد مشخص می‌کند.

رهبری موقع می‌گفتند: هنر دینی هنری نیست که حتماً در آن آیه یا حدیث باشد .هنر دینی هنری است که با نگاه درست روی اولویت‌هایی مثل عدالت دست می‌گذارد. بصیرت اینجا به کار می‌آید.

این نوشته در یادداشت ارسال و , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *