در همین مدرسه ی نواب و خیرات خان و میرزا جعفر، و در محافل درس بزرگ و کوچک در ساجد و در منازل محقّر و دور افتاده ی کوی طلاب چه نشستها و دیدارها و گفتارها و درسها و بحثها که شکل میگرفت و چه تصمیمها و اقدامها و انگیزشها و حرکتها از آن میشکفت و به دنبال آن، چه شور و هیجان پنهان و چه ایمان و عقیده ی راسخ که جون خونی جوشان در رگهای حوزه ی علمیه میجهید و روز به روز بیشتر، آنها را در تب و تاب آگاهیهای تازه و مبارزه ی رو به رشد میافکند! حوزه مثل درختی کهنسال در بهاری پر رکت، بر پیکره ی ستبر و استوار خود، شاخ و برگهای تازه و جست های جوان و جوشان میرویاند و فضا را از نشاط و طراوت پر میکرد. بودند کسانی که این همه را زائده های بی ارزش و شاید مضرّ میدانستند و عوامل آگاه و ناآگاه رژیم هم انان را در این بودند کسانی که این همه را زائده های بی ارزش و شاید مضرّ میدانستند و عوامل آگاه و ناآگاه رژیم هم انان را در این پندار خطرناک و زیان بار تشویق و تایید میکردند و شاید به آنان خط میدادند … اما شجره ی طیبه به رشد بی سابقه ی خود که از برکات بهار نهضت اسلامی و هدایت کوثر قرانی ناشی میشد ادامه میداد.
بسم الله الرحمن الرحیم
این کتاب که در تیرماه ۱۳۶۵ به وسیله ی دبیرخانه ی کنگره ی جهانی حضرت رضا (علیهالسلام) منتشر شده است. گزارشی است که هیجده سال پیش از انتشار به وسیله ی آیت الله العظمی خامنه ای تهیه شده است؛ و به صورتی معجزه گون پاکنویس نهایی ان که مفقود شده بود، از کتابخانه ی مصادره شده ی یکی از مسئولین ضد انقلاب دانشگاه تهران مقارن برگزاری دومین کنگره ی جهانی حضرت رضا (علیهالسلام) یافت شد. این متن که بررسی تاریخی و حاصل مطالعه ی دقیق میدانی معظم له است به تعبیر خود مؤلف: «این اوراق، رنجنامه ی خاموش قشری مظلوم و مستضعف است. قشری و جامعه ای که آن روز، با همه ی تنگدستی و قناعت، یک لحظه از چشم انتقام جوی و بهانه طلب دستگاه جبار دور نبود. گوئی همهی توان و قدرت بازوی سیاستهای حاکم، باید بر این موجود مستضعف و پاکدل و سرشار از صفا و ایمان، آزمود میشد…بر حوزه ی علمیه.
از همه سو باران بلا و محنت بر آن میبارید. فقر و نیاز مادی از یک سو، تحقیر و اهانت زمامداران و مه ی کسانی که از فرهنگ دست آموز انان تغذیه میشدند از یک سو، بی خیال و غرور و وابستگی بعضی از معاریف و سر جنبانان معمّم از یک سو، میدان نیافتن برای رشد و شکوفایی استعدادهایی که گاه در حدّ اعجاب بود از یکسو، و بالاخره فشار سیاسی موذیانه و بسیار سختگیرانه و گاه وحشیانه ی دستگاه از سویی دیگر.
اگر چه آماج این تیرهای زهر آلود، همه بودند. امّا آن که از ان میخست سینه ی طلاب و فضلای جوان و بی باک و دریادلی بود که کوه فشار و رنجها از بلندای غیرت و همتشان کوتاه میآمد و دل موّاج از صفا و عشقشان به این همه نمیآلود و حتّی گاه سختی و پریشانی را حس هم نمیکرد.
کسی چه میدانست ان روز، که در حوزه و این مدارس نیمه ویران و این حجره های تاریک و نمور چه میگذرد؟ از ظواهر امر، خیلی کمتر از آن چه بود، دانسته میشد. نه فقرشان نه درسشان، نه مبارزهشان چنان که بود، شناخته نبود. امروز هم ان روزگار و آن روزگاره مردان هنوز در ابهامند… و بدین ترتیب، حوزه ی فقاهت اسلام در مهمترین دورانهای سراسر تاریخش – یعنی دورانی که به مبارزه ای خطیر و موفق دست زده و سرانجام، حاکمیت اسلام را به بار آورده است – دارای وضعی ناشناخته و مبهم است و از ان هیچ گزارشی محسوس و عینی که محصول دیداری از نزدیک باشد در دست نیست. کسی به فکر نیفتاده و آن هم که افتاده و قمی برداشته، از حدود ظواهر و نماها، پا فراتر ننهاده است…
در خلال این همه، آن فرهنگ خاصّ حوزه های علمیه و تربیتهای فاخر هزار ساله نیز بود، و ان عصمت و قناعت غریبانه و سادهدلانه، و آن احساس مسئولیت، دین شناسی و دین آموزی، و آن روح تعلم جدی و دور از وسوسه ی مدرک و شغل و درامد، و مهمتر از همه
، ان درک جدید و شورانگیز ظلم ستیزی و ناشکیبی در برابر نظام طاغوتی و ضد اسلامی، که شبکه ی گسترده ی مبارزه با دستگاه را به صورتی عمیق و متکی به ایمان و اعتقاد، در همه ی حوزه های علمیه روزبه روز بیشتر میگسترانید و آحاد بیشتری از طلاب و فضلای جوان را در بر میگرفت.
این همه در حصار ظواهری از حوزه و روحانیت، مکتوم مانده بود و به شکل یکپارچه و جمع بندی شده برای کسی جز خود طلاب و عناصر اصلی حوزه – و نه حتی بسیاری از سران روحانیت – شناخته و دانسته نبود. همین ویژگیها بود که حوزه را در سالهای نهضت اسلامی، پایگاه اصلی و تسخیر ناپذیر مبارزه با دستگاه و نیز آماج ضربات خشم آلود انان ساخته بود.
در همین مدرسه ی نواب و خیرات خان و میرزا جعفر، و در محافل درس بزرگ و کوچک در ساجد و در منازل محقّر و دور افتاده ی کوی طلاب چه نشستها و دیدارها و گفتارها و درسها و بحثها که شکل میگرفت و چه تصمیمها و اقدامها و انگیزشها و حرکتها از آن میشکفت و به دنبال آن، چه شور و هیجان پنهان و چه ایمان و عقیده ی راسخ که جون خونی جوشان در رگهای حوزه ی علمیه میجهید و روز به روز بیشتر، آنها را در تب و تاب آگاهیهای تازه و مبارزه ی رو به رشد میافکند! حوزه مثل درختی کهنسال در بهاری پر رکت، بر پیکره ی ستبر و استوار خود، شاخ و برگهای تازه و جست های جوان و جوشان میرویاند و فضا را از نشاط و طراوت پر میکرد.
بودند کسانی که این همه را زائده های بی ارزش و شاید مضرّ میدانستند و عوامل آگاه و ناآگاه رژیم هم انان را در این پندار خطرناک و زیان بار تشویق و تایید میکردند و شاید به آنان خط میدادند … اما شجره ی طیبه به رشد بی سابقه ی خود که از برکات بهار نهضت اسلامی و هدایت کوثر قرانی ناشی میشد ادامه میداد.
شرح تفاصیل این ماجراها هیچ جا ثبت نشده و بر هیچ زبانی نگذشته است و دریغ که این فصل درخشان و آموختنی هم چنان ناگشوده بماند و کس به گزاره ی ان همّت نگمارد.
مؤلف در چهار بخش موقعیت تاریخی و جغرافیایی حوزه ی علمیه ی مشهد، تشکیلات و وضع درسی حوزه ی علمی هی مشهد، اساتید و طلاب حوزه ی علمی هی مشهد و در نهایت فعالیتهای حوزه ی علمیه و اثر رویدادهای جدید در حوزه ی علمیه ی مشهد را به بررسی نشسته است.
از میان نوشته هی مؤلف میتوان فهمید که وی از مکتب معارف و تفکیک که رایج حوزه ی علمیه ی مشهد است تبعیت نمیکند. آن جا که در صفحات ۲۶ و ۲۷ مینویسد: «میرزا مهدی اصفهانی به مشهد آمد… پس از چندی حوزه ی درس دیگری به عنوان درس معارف که در حقیقت تدریس علم کلام و ردّ مطالب فلسفی و عرفانی بود، تشکیل داد و بنیان گذار مکتب علمی ضد فلسفه و عرفان، در مشهد شد و در ظرف بیست سال، در ان رشته شاگردانی تربیت کرد که برخی از نان تا هم اکنون نیز مبانی وی را ترویج و تدریس میکنند. بر اثر اشاعه ی مبانی وی بود که تدریس فلسفه در حوزه ی علمی هی مشهد منسوخ شد و طرز فکر نیمه کلامی و نیمه عرفانی وی که به ظواهر احادیث و روایات وارده از اهل بیت و اوصیای پیامبر علیهم السلام متکی بود، جای طرز فکر حکمی و عرفان بشری را در این حوزه گرفت. »یا زمانی در معرفی میرزا جواد آقا تهرانی در صفحه ی ۸۳ مینویسد در مباحث کلامی و ضد فلسفی نیز به درس میرزا مهدی اصفهانی میرفت.
گرچه اطلاعات این کتاب با تغییرات گسترده از زمان نگارش تا انتشار (۱۸ سال) و از زمان انتشار تا امروز (۲۵ سال) رو به رو بوده است. اما مایه های بررسی خوبی از تطور تاریخی حوزه ی علمیه تا ان زمان به دست میدهد.