بعضی چهرههای گمنام و گمنان، در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی هستند که تا کنون کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند، اما به تعبیر امام خمینی (س) بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی در راه خدا به جهاد برخواستهاند و خود را فدای هدف کردهاند نه هوی. کارهای مهم و با اولویتی انجام داده و میدهند که بسیاری حرکتهای اصیل را کلید زده و پیش میبرد.
اشاره: بعضی چهرههای گمنام و گمنان، در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی هستند که تا کنون کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند، اما به تعبیر امام خمینی (س) بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی در راه خدا به جهاد برخواستهاند و خود را فدای هدف کردهاند نه هوی. کارهای مهم و با اولویتی انجام داده و میدهند که بسیاری حرکتهای اصیل را کلید زده و پیش میبرد، به ویژه از این دست چهرهها، در بین بچههای جوانتر نسل سوم و چهارم انقلاب یافت میشوند، که باید مورد توجه قرار گرفته و به عنوان الگویی مدنظر سایر فعالان جبهه انقلاب اسلامی باشند. روحالله رشیدی یکی از این چهرههاست، که کارهایش بیش از خودش مورد توجه قرار گرفته است.
زندگی
روحالله رشیدی در محله ایدهلو یکی از محلههای حاشیهنشین تبریز در سال ۱۳۵۸ به دنیا آمده و تا امروز حتی بعد از ازدواج در همان محله مانده است. پدرش فرشباف بوده و جزو اقشار متوسط به پایین به حساب میآمد. در کارشناسی و کارشناسی ارشد جامعهشناسی به تحصیل پرداخت و حدود ۱۲ سال، به معلمی و معاونت در مدرسه مشغول بود. به روزنامهنگاری روی آورد و بعدها رسانههای مختلف مکتوب و مجازی نظیر آذر پیام و هفته نامه میثاق را اداره کرد، که تأثیر مهمی در دمیدن فضای عدالتخواهی در تبریز و حتی کشور داشت. قلم عدالتخواهانه و رسای او موجب آشنایی و پیگیری قلمش از جانب جبهه فرهنگی انقلاب و عدالتخواهان شهرهای مختلف کشور شد. همین آشنایی وحید جلیلی را به وی رساند و روحالله رشیدی دومین دفتر استانی دفتر مطالعات را در تبریز راهاندازی کرد. وی به برگزاری کلاسهای مختلف برای فعالان دانشجویی و فرهنگی پرداخت. موازی این برنامهها به همکاری با صدا و سیما و اجرای حدود ۴۳ قسمت برنامهای به نام مطالبه همت گماشت و از تحقیق و پژوهش تا اجرای این برنامه موفق را در صدا و سیمای آذرباریجان شرقی به ثمر رساند. همچنین برنامههای دیگری با موضع انقلاب اسلامی نظیر پلاک ۲۲ و واجب فراموش شده با موضوع امر به معروف و نهی از منکر را پیگیری کرد.
ویژگیها
با نگاهی به اقدامات مختلف روح الله رشیدی میتوان سرخطهای زیر را در ادبیات او جستجو کرد:
- جریانسازی اهداف انقلاب و تن دادن به لوازم آن
رشیدی نیرویی رسانهای است. اما رسانه برایش موضوعیت ندارد، بلکه برای پیگیری آرمانهای انقلاب طریقیت دارد، و از همین چارچوب او به جریانسازی در سطح منطقهای و ملی میپردازد. این هدف او را به قالبهای مختلف رسانهای رسانده است، که پازل هم را تکمیل میکند.او صرفاً یک رسانهای نیست به دنبال یافتن آدمهای خود هست،هر جا که لازم میشود، حاضر میشود.طبیب دوار بطبه است. دردانشگاه به عنوان مهمان حاضر میشود، استاد جلسات هفتگی هم هست،سخنران جلسات سالنی و یا به عنوان طرف مناظره درانتخابات ۸۸ هم قرار میگیرد. اگر عدهای بر طبل تکنوکراسی میکوبند اولین نفر حاضر میشود روشنگری میکند. همین باعث شده است تا رویکرد اصلاحگری حتی به رسانهها نیز مدنظر او باشد و پرستیژ رسانهای و هنری بودن او را از اصلاح دور نکند، مثلاً اولویتهای آنها را در خبر اول: جناب فوتبالیست آروغ زد! به چالش میکشد: «این است سیرهی رسانههای ما؛ درغلطیدن در ابتذالی موجه و دمیدن دربوق غفلت. اینها هستندکه ذائقهی ملت را زرد و چشمانشان را دچار کوررنگی میکنند. این سیرهی مبتذل است که برای جامعهای به این وسعت و عظمت،اولویتهایی درقوارهی همین رسانههای زرد میآفریند.معلوم است که این رسانههای گرفتار در دام ابتذال،نمیتوانند تریبونِ بیتریبونها باشند! و معلوم است که وقتی نوبت به فرودستها میرسد، همین رسانههای پرهیاهویی که آروغ زدن جناب فوتبالیست را خبراول و مسئلهی ملت میکنند،حنّاق میگیرند ولام تاکام به حرف نمیآیند». یا در تَلهی جنسی برای رستگاری زیرپوستی! با نفی زردنگاری متعهدانه مینویسد: «غرض تثبیتشدهی رسانههای ما این است که دین و انقلاب و مفاهیم برآمده از آنها جذابیت ندارند و برای رسانهای کردن آنها، حتماً باید آغشته به جذابیتهای دیگری کردشان تا راحتالحلقوم شود برای ملت. «زردنگاریِ دینی» بدینگونه متولد شده است». یا در پوپولیسم همیشه بد نیست! رویکرد پولپولیستی رسانهی ملی در استفاده از چهرههایی نظیر زیباکلام را نقد میکند. یا به خط و نشانهای مدیرانه و لکنتهای رسانهای دربرابر آنان اشاره میکند. صورتگرایی و تایمر معکوس برای روحانیون در تلویزیون مورد حمله او قرار میگیرد. به نقد مسئولین محلی و صدا و سیمای استانی نیز بیتوجه نیست مثلاً حتی نوع توجه به روستا را در بیزیم کند سرگرمی با طعم روستا بجای عدالتخواهیبه نقد میکشد. نقد رسانه محلی و عدم پرداختن به مشکلات و رویکرد چالشی و انتقادی در ضریبدهی به خبر؛ از کشتههای حاشیهنشین تا نمایشگاه نقاشی نیز مورد توجه اوست.
- عدالتخواهی، هم استراتژی هم سبک زندگی
برای بسیاری عدالتخواهی پز و پرستیژ است، اما رشیدی هم پس زمینه سوژهها و فعالیتهایش عدالتخواهی است، هم آن را در زندگی ساده شخصی خودش رعایت میکند. حتی این فعالیتها را از مسیر عادی معیشتی زندگیاش جدا کرده است، مثلاً از گرفتن پول یا هدیه حتی کرایه ماشین برای جلسات دانشجویی امتناع میکند. این عدالتخواهی با معنویت و روحیه متشرع، اخلاقی و لطیف هم گره خورده و صرفاً شعاری نیست، حتی در خدمت به پدر نیز نمایان است. عدالتخواهی مبتنی بر معنویت حتی در حرکتهای فرهنگی او نمود دارد، مثلاً در دوره دبیرستان هم دنبال آشنایی با شهداست و رویکرد عدالتخواهانه و جنگی که هستی موجب نشده از ارتباط معنوی با شهدا غافل شود مثل یادداشت تولدت مبارک!این عدالتخواهی او را به اعتراض به ذائقهسازی رسانهها هم کشانده اما از طرح الگوی ایجابی باز نداشته است. او اهل هزینه دادن برای دفاع از مستضعفین است، مثلاً در ساکنان غیررسمی و خیالی به نام عدالت میگوید: «هر چند که متهم به بیسوادی از سوی مدیر مسکن و شهرسازی استان شدم، اما افتخار میکنم که باعث و بانی افشای چنین منطق ناعادلانهای شدم. به این هم افتخار میکنم که به عنوان عضو کوچکی از برنامهی مطالبه، عاملی شدم برای انعکاس صدا و تصویر مردمی که «غیررسمی»اند و «بدون سند» زندگی میکنند!… آقای مدیر کل! من بیسوادم و هرگز دنبال آن «سواد»ی که شما داریدش نخواهم رفت تا روزیروزگاری، پابرهنگانی را که از سر ناچاری و به جبر شرایط، در دامنهی عینالی ساکن شدهاند، غیررسمی ندانم! من از سوی مدیر کل محترم و تمامی مدیرانی که منطقِ غیرمشروعِ مذکور را قبول دارند، از حاشیهنشینها عذر میخواهم؛ بهویژه از شهید صدر قربانی، شهید توکل محمدزاده، شهید صادق جاویدی، شهید رسول سلیمی، شهید نصرالله یاری، شهید کریم نقوی، شهید محمدعلی دهقانزاده، شهید اسحاق خدایی و از تمام مردانِ مردی که از این سکونتگاههای غیررسمی، فرمان امام امت را لبیک گفته و با پای برهنه به میدان جهاد شتافتند، عذر میخواهم». همچنین در برابر نفی عدالتخواهی موضع جدی میگیرد طعنه به «رابین هودی خواند عدالتخواهی از جانب یکی از مسئولین تقنینی را فرصتی برای ارتجاع به عصر تکنوکراتها میداند. یا در نبش قبر اشرافیت؛ بازگشت به خویشتن به آسیبشناسی ثبت نامهای انتخاب ریاست جمهوری میپردازد: «بهراستی آن کشاورز اردبیلی که بقچهاش را زیر بغل زده و آمده وزارت کشور برای رئیسجمهور شدن، مایهی آبروریزی نظام است یا قدرتپرستانی که برای بازگشت به منصب و قبضهی قدرت، همچون کودکان آب از لب و لچهشان میریزد»؟! به نفی کمیته امداد و برچسب کمیته امدادی حساس است و به طرح مبنای آن میپردازد: «اگر درست یادمان باشد نام کامل این نهاد، کمیتهی امداد امام خمینی بود؛ نهادی استراتژیک و برآمده از روح انقلاب اسلامی و یکی از عینیترین ثمرات منشور مدیریتی امام امت(ره) برای احیای عزت مستضعفین درست مانند جهاد سازندگی، امور تربیتی، نهضت سوادآموزی، کمیتههای انقلاب اسلامی و… [کهاینهمه،بهمسلخِعقلانیتِمحافظهکارومدیریتهایتکنیکزدهیتجدیدنظرطلبهارفت». به رویکردی که تجارتمحوری را ناجی ملت میداند معترض است: «این بازاری که به راحتی آب خوردن و با یک تفاهم کوچه بازاری، میتواند قیمت ارز را پایین بیاورد، همان بازاری است که با جفت پا رفته است توی شکم حاکمیت».
- رویکرد تشکیلاتی و جبههسازی
رشیدی محلاتصالبچههایحزباللهیو انقلابیمنطقهاست. این حلقه وصل کار محور است. خیلی از این آدمها او را ندیدهاند ولی رویکرد کلی که او دنبال میکند، آنها را گفتمانی یا تشکیلاتی از طریق رسانهها یا برنامههایش به هم میرساند. نه تنها جوانان نسل سومی و چهارمی که سایر فعالان جبهه انقلاب باسنکم دور اینحلقهاتصالزنجیر شدهاند؛ازروزنامهنگاران تانویسندگان. او بچهها را به سمت استفاده از چهرههای مهم فرهنگی محلی دعوت کرده و در کارهای رسانهای ضریب اصلی را به این افراد نه چهرههای مرسوم داده و به آثار این افراد اهمیت میدهد مثلا در نشست نگاهی به کتاب اعدامم کنید. به کارهای قرارگاهی نظیر جمع کردن وبلاگ نویسان جبهه فرهنگی انقلاب، نشست عکاسان تبریزی، نمایشگاه پوستر و آثار گرافیکی هنرمندان جبهه فرهنگی هم توجه دارد، اما از دل آنها کار بیرون میکشد.
- عینی کردن کار فرهنگی و عدالتخواهی
کار و جبههسازی فرهنگی برای او انتزاعی نیست، بهدنبال عینی کردن آن است. مثلاً محکم به مسئلهی ساماندهیگلزارشهدایوادیرحمتتبریز و خوی ورود میکند، هم در سطح فرهنگسازی و هم مطالبهگری برای جلوگیری از تخریب هزینه هم میدهد. یا به زنان سرپرست خانوار فقیر تبریزی واکنش نشان میدهد. ملاکش برای سبک زندگی، زنان زحمتکش عرقریز برای زندگی هستند نه بحثهای انتزاعی کلی! خروجی عینی دارد، کلیگو نیست، مسیرش صرفاً دعوت باقی هم نیست، خودش در این مسیر حرکت ایجاد میکند. دغدغه فرهنگی در این نگاه عمیقاً با دغدغههای عینی اجتماعی و عدالتخواهانه گره خورده است. حتی عاشورا را در چارچوب نبرد مستضعفین و مستکبرین درک می کند و به امروز پیوند میزند مثلاً در جهاد با شیوخ قدرت و ثروت؛ از محمد(ص) تا حسین(ع) میگوید: «حسیـن(ع) کشتهی جهالتِ مردمان از یک سو و اقتدارجوییِ شیوخ زر و زور شد. عاشورا، یعنی جهاد تمام عیار مستضعفین با مستکبرین. و آیا ما عاشورایی هستیم»؟ از همه مهمتر این نگاه، او را به فعالیت گمنام بدون هیاهو و مطرح کردن خود کشانده است. رشیدی بیش از آنکه خودش دیده شود، کارهایش دیده میشود. از همه مهمتر این کارها را با تولید محصول ماندگار میکند.
- نگاه مردمی
او هم با زبان مردم و ساده مینویسد، هم دغدغههای مردم را پیگیری میکند، هم از این سو دیگران را به مردمی بودن فرامیخواند مثلاً درجراتِ مردمی بودن مینویسد: «عبور از مشهورات در ساحتهای مختلف (اقتصاد، سیاست، فرهنگ، امنیت، اجتماع و…) و شکستن سدهای خودساختهی پیشروی ملت و گذر از کلیشهها، دقیقاً آنچیزی استکه در دههی چهارم انقلاب اسلامی، میتواند جهشرا میسر کند. نخستین ثمرهی سدشکنی، اعتنای حداکثری و البته حقیقی و نه تصنعی و تشریفاتی و ویترینی به مردم است. ورود مردم یعنی شکستن انحصار و قرقِ اقلیتِ ناکارآمدِ کمآوردهی بریده و البته متبختر، و آنگاه نشانه رفتن قلههاست». به نتیجه به ظاهر تلخ انتخابات ریاست جمهوری هم فرصتمحور و مردممحور نگاه میکند در از روزی که تنپرور شدیم… میگوید: «نخستین گام در این مسیر، البته طی یک دورهی کامل مردمشناسی از سوی نیروهای انقلاب است؛ تا یقین کنند که نقش مردم در جریان حرکت انقلاب اسلامی، نقشی تشریفاتی و فانتزی نیست. تکتک مردم در منشور انقلاب اسلامی، واجد جایگاهی حقیقی و ارزشمند هستند و مدعیان انقلابیگری، باید نسبتی حداکثری با مردم داشته باشند. در آن صورت است که با تنپروری و توهّم تضمینشدگی برای همیشه خداحافظی میکنند. به جای برخی برخوردهای احساسی با نتیجهی انتخابات و دامن زدن به توهّم سقوط شهر! باید از لحظهلحظهی روزهای پیش رو برای مردمباوری بهره ببریم. مردم را هم سرزنش نکنیم که به اصطلاح تسلیم شکمشدند و مالک را از پشت خیمهها برگرداندند و از این قبیل خزعبلات… خود را باید تنبیه کنیم که غصهی نام و نان و خانه و ماشین و اهل و عیال، تخدیرمان کرد». همین نگاه در نفی اشرافیت دولتمردان نمود مییابد، مثلاً در اصلاً هم بیتدبیری نیست.
- نقد عمیقدرونگفتمانی مسئولین و حزبالله
رشیدی به دنبال نقد درونگفتمانی است. این نقد هم وضعیت حکومت، هم مدیریت فرهنگی و شهری، هم روحیات کلی جبهه انقلاب و…. را در برمیگیرد. اما نقد سیاه و انفعالی نیست، رو به جلوست. بر مبنای ظرفیتهای بالقوهای است که آزاد نگردیده است. او نسبت به نرسیدن انقلاب با تردید به مقصد، واکنش نشان میدهد.
او به نقد فرهنگی و آسیبشناسی جدی فرهنگ و عدالت اجتماعی در انقلاب میپردازد. چه در فعالبتها چه یادداشتها مثلاً نشست آسیبشناسی تاریخشفاهی در آذربایجانشرقی، نشست آسیب شناسی فعالیتهای پرورشی، آسیبشناسی فعالیتهای فرهنگی در دانشگاهها، مناطق آزاد، موضعگیریهای شعاری به نام سال رهبری، نقد سکولاریسم با ایجاد مدارس اسلامی و نمایان کرده پشت صحنه ها و منافع تشکیل مدارس غیر انتفاعی، اشرافیت؛ خورهای که به جان انقلاب افتاده، سهم محرومین تبریز از تیم داریِ شهرداری، غیبت مردم ومطالبات اصلی نظام در گفتمان غالب بر قبائل سیاسی، بیتوجهی مجلس به عدالتخواهی، نقد درشتنویسی دفاع مقدس و زده کردن ملت از آن، پیگیری مشکلات جانبازارن شیمیایی و نقد فوتبالزدگی. این نقد دایره گستردهای دارد، حتی نقد ورزش زدگی «غرور ملیرا گرهمیزنیمبه یکتوپگرد و از قضا اینتوپگردگاهیبهسویدروازهی خودمان شلیک میشود و آن وقت مینشینیم و مرثیهسرایی میکنیم برای غرور ملی»! این آسیبشناسی فقط محدود به مدیریت فرهنگی نیست، حتی حزبالله را نیز در نظر میگیرد مثلاً نقد آدرسهای غلط مثل نوع نگاهها به مدرنیته در روای فتح، بتشکن مدرنیته یا گرفتاری جبهه انقلاب به نفی و اثباتهای بیاولویت و بیتوجهی به نقشآفرینی فعال را مدنظر دارد.به طرح این میپردازد که حجاب یا ربا؛ کدامیک مهمترند؟: «آیا دین فقط در حجاب خلاصه شده؟ آیا رواج روح تکاثر و ثروتاندوزی، که اتفاقاً یکی از اسباب گرایش به اباحیگری اخلاقی و فرهنگی نیز است، نمیتواند باعث اعتراض ما شود»؟ مشکلات انقلاب را در شاهِ شهیدپرور یا مای تنپرور از خود ما سوال میکند. دغدغه صورت گرایی و فرمالیسم و بی توجهی به مبناهای دینی و انقلابی، آوینیشناسانِ تقویمی، نقد تصور ناقص ما از آرمان های انقلاب اسلام ما، اسلام خمینی، و نقد ترویج دین حداقلی حزباللهیها از نظر او دور نیست: »آسیبهای رواج دین حداقلی پیش از اینها و در مقاطع مختلف ظهور و بروزداشته،امادراین برهه، قطعاً این آسیبها،مخربتر و ویرانگرتر خواهد بود. بیتحلیلی، پلیدنمایی مسائل سیاسی، اخلاق منهای مسئولیت، سربهزیربودن، گوشهنشینی و در اندیشهی توشهی آخرت بودن، عرفانِ شبهتصوف و… کُدهایی است که این روزها ازمجامع حزباللهی به جامعه داده میشود. نه این که هیچ اتفاق مثبتی از رهگذر این مناسک دینی نمیافتد،بلکه مسئله این است که تمام عبادات در اسلام، اموری تکلیفآورهستند و یک مسلمان نمیتواندبا توسل به صورت دین، خود را از تکالیف دیگر برهاند». از دامی به نام فرمالیسم مذهبی مینالد: «عنقریب است که با انتشار ویروس «فرمالیسم مذهبی، از معرفت دینیمان،جزصورتکهایی بیروح برجای نمانَد. صورتکهایی که اسباب تخدیر و ابزارتفریحما نخواهندشد. ماکتسازی از معارف و حقایق دینی، اتفاق نوپدیدی نیست».
او فقط به آسیب شناسی جبهه خودی نظر ندارد و از توجه به جبهه غیر خودی به ویژه در مواجهه آنها با اعتقادات و مسائل اجتماعی بیتوجه نیست. مثلاً در انحرافی به نام تفسیر مدرن از مکتب عاشورا، و با روشنفکری و نقدِ همیشه سیاهش عمیقاً مرزبندی دارد. نقد او یک لایه عمیقتر می شود مثلاً به ضریب دادن به بیبند و بارها به بهانه دعوت به انتخابات معترض است. نقد انقلابی را سر بریدیم تا سیاهنمایی روشنفکرانه سربرآورد، تعلیم و تربیتِ ایرانی؛ اقیانوسی به عمق چند انگشت نمونه دیگری از حرکت به عمق است. در دفاع از مزار شهدا به تبیین تفاوت عدالت اسلامی و مارکسیستی میپردازد: «عدالت که به معنای برابری نیست در اسلام. آن عدالت که نتیجهاش یکسانسازی است، عدالت مارکسیستی است و نه عدالت اسلامی»! یا همینکار را در چرا ملازینال همان است که بود؟ اشاره میکند: « اینرقمنیزقطعاًبایدبامعیارعدالت و نهبرابری در شهر توزیعشود. تأکیدمیشودبرتوزیع عادلانه و نه توزیعبرابر».
- فرصت محوری در عین آسیبشناسی
او منتقد است، اما در نقد متوقف نمیشود، کنار توجه به ضعف و تهدید به فرصتمحوری و نقاط ایجابی توجه دارد. به صورت نمونه: نشست بررسی فرصتهای رسانهای انقلاب اسلامی. حتی الگوها را به ضرورت حفظ و اصلاح و تعالی وضعیت موجود گره میزند، مثلاً در باب نماز جمعه با الکوی شهید مدنی در او امام جمعه نبود مواجه است. در جشنوارهی فیلم عمار؛ اعتراض انکارشدگان به سینمای خوابزده علاوه بر تبینن فرصتهای عمار به آسیبشناسی فعالیت فرهنگی و اولویت مسجد اشاره میکند: «فرهنگیکاران ما حاضرند در بیابان داربست بزنند و با هزینههای گزاف محلهای اجتماعِ یکبار مصرف برپا کنند، اما سراغ مسجد جامع نروند! همین به اصطلاح فرهنگیکاران، الفاظی مانند «مظلومیت مساجد» را میکوبند توی سر مردم که مردم بیاعتنا شدهاند به مساجد! معلوم است که مساجد مظلوم میشوند در این وضعیت؛ مسجد «جامع» که بدین حال باشد، حال سایر مساجد را باید از که پرسید»؟ یا به نگاه تهدیدمحور و حداقلی نمایندگان مجلس معترض است: «»نمایندگان مجلس، دارند گونهای از قانونگذاری را باب میکنند درکشور که بدیع است واقعاً؛مصوباتی برای نشدن بعضیکارها! مصوبههایی با ماهیت سلبی و این یعنی استفادهی حداقلی از ظرفیت قوهی مقننه». یا دههی شصت و کار فرهنگیاش؛ نوسـتـالژی یا اسـتراتژی؟ را مورد توجه قرار میداد. حتی از تبیین ضرورت فرصت محوری نیز دست برنداشته است. در همچنان میدانداری تهدید مسلکان مینویسد: «هر جا که جمهوری اسلامی در موضع انفعال است، حتماً آنجا را تهدیدمسلکان مدیریت میکنند. بر عکس این مدعا نیز صادق است؛ در عرصههای مختلفی که کشور به توفیقات چشمگیری دست یافته، شک نکنید که تهدیدمسلکان را به آن عرصهها راه ندادهاند. اینکه میبینیم عیار مدیریتها روز به روز پایین میآید، ثمرهی اعمال نظر تهدیدمسلکان است».
- نگاه منطقهای
رشیدی ویژگی ممتاز خود را پرداختن به مسائل منطقه خود قرار داده است. البته بسیاری از این مطالب و نتیجهگیریها ملی است، اما در بستر یک منطقه واقعی شکل گرفته است. به ظرفیتهای منطقهای هم توجه دارد، مثلاً تلاش میکند دانشجویان و فعالان فرهنگی را بهاساتیدبومیمنطقهوصلکند. مثلاً با برگزاری یادواره برای بهزاد پروین قدس یا اسفندیار غرهباقی و انتشار مجموعه آثار او در قالب مجموعه صوتی صدای انقلابخواننده انقلابی ترانههایی مثل آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو او را زنده کرد. حتی عدالتخواهی او بر منطقه متمرکز است، مثلاً در نقد مناطق آزاد به حکایت آزادشدگی و توسعهیافتگی در جوار ارس و مانور تجملحاصل از آن اشاره دارد، همچنین در مقدمهای بر بودجهی سه هزار میلیاردی شهرداری تبریز و یک تبریز و این همه مجتمع تجاری؟ . رشیدی منطقهای بودن را مزیتی برای ایجاد حرف جدید و متفاوت تبدیل کرده است، حرفی که شاید در تهران تولید نشود.
- دغدغه جهان اسلام با محوریت مزیت منطقهای
رشیدی دغدغه جهان اسلام دارد، اما این دغدغه را در بالای ابرها و کلیگویی دنبال نمیکند. مزیت منطقه و ظرفیت فرهنگی آذربایجان را مدنظر قرار میدهد و دست به سوی مسلمانان کشور آذربایجان دراز میکند که زبان آذری حلقه واسط بین آنهاست. او یکی از مهمترین چهرههای جریانساز در مورد مسائل آذربایجان و طرح آنها در داخل کشور بوده است و چهرههایی نظیر حاج علی اکرام یا حزب اسلام جمهوری آذربایجان به واسطه او مطرح شدهاند. . سلسله جلسات محکومان شریعت در تبریز، جشنواره اسلامچیلار، ویــژه نامه اتحاد جماهیر اسلامی، کارگاه طراحی با موضوع منع حجاب، کارگاه گرافیک بیداری اسلامی و قیام ملت های مسلمان، حلقه شعر بیداری اسلامی، نشست شاعران آذربایجان شرقی با موضوع بیداری اسلامی، بزرگداشت ابوذر قفقاز، کارگاه آموزشی قفقازشناسی، نشست بررسی تاثیرات روزجهانی قدس در قفقاز، مستند حاج علی اکرام علی اف، سرود ترکی نماز در قدس، نشست بررسی تاثیرات روز جهانی قدس در منطقه قفقاز، آشنایی با توانمندیهای فرهنگی جبهه انقلاب در مبارزه با اسرائیل، نشست خمینیچیها در آذربایجان، بررسی فتنه شام، فراخوان پوستر به مناسبت روز جهانی قدس، ویژهنامه پایان خاموشینمونهای از حرکتهای اوست.
- نگاه تاریخی و هویتی
برای او نگاه تاریخی و هویت بخشی هم مهم است. به گردآوری تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی در آذربایجانشرقی میپردازد اما او هم روی نقطههای اثرگذار دست میگذارد هم آنها را به خروجی جدی میرساند، مثلاً بزرگداشت تاریخ شفاهی مربیان پرورشی دهه شصت یا یک روزنامه فروش فعال مهم. حتی به هویتسازی جدید هم میپردازد، مثلاً دیدار جعفریان و بهزاد پروین قدس را کلید میزند تا حرف جدید ایجاد کند. به مواردی نظیر جشنوارهی ملی عکاسی از دیوارنوشتههای انقلاب اسلامی و دفاع مقدساین نگاه تاریخی و هویتی به نگاه منطقهای هم پیوند میخورد. به بازتولید انقلاب با محوریت نگاه هویتی-منطقهای همت میگمارد، مثلاً مجموعهیاویاندیلاریاتانلار (خفتگانبیدارشدند)، اشعار انقلابی عاشورایی ترک، قانلی محراب درباره امام جمعه شهید تبریز، مجموعهی صوتی زمان سنی تانییاجاق اشعار ترکی شاعران آذربایجان در وصف حضرت امام خمینی(ره)، سرود شانلی امام با صدای استاد قرهباغی، تولید مستند مسجد آیتالله طالقانی ایدهل و سرود ترکی گوجلی محرم. این هویتسازی او را به توجه به سرداران جبهه فرهنگی انقلاب نظیر مرحوم ابراویز، بزرگداشت مرحوم میرزاعلی زیرک شاعر مردمی انقلاب اسلامی، کارگاه خط و طراحی از جملات طلایی شهید آوینی، طرحهای گرافیکی از آثار احمد عزیزی، شهید آوینی و جریان روشنفکری (بررسی کتابحلزونهای خانه به دوش)، کشانده است.
- حریت و تقدم فرهنگ بر سیاست
او عدالتخواه و فرهنگی است، اما حر و آزاده است. حاضر نیست کار فرهنگی را فدای چیزهای زودگذر مثل نقشآفرینی سیاسی کند، اما اگر احساس تکلیف کرد به صحنه دعوت یا تبلیغ برای یک کاندیدای انقلابی وارد میشود. جایی هم دید که مثلاً همین کاندیدا ضعف دارد، نمیایستد بلافاصله تذکر میدهد، موثر هم نشد عقب میکشد. اگر هم کسی در جناح دیگر یافت که پایبند اصول است، او را به صرف تفاوت نگاه سیاسی حذف نمیکند، اما بازی هم نمیخورد که به واسطه چند ویژگی مثبت جزئی در پازل دیگران بیفتد. حتی خطاب به کاندیدایی که اصلح میداند نهیب میزند که «طریفیت یافتن انتخابات مسلخی برای جمهوریت» است. در اوج این که برخلاف امر رهبری مسئله اصلی کشور جریان انحرافی میشود از حمله به این رویکرد ابائی ندارد مثلاً در مخالفت با دولت دهم بایّ نحوٍ کان مینویسد: «اینکهکسیازدولتمستقربههردلیلیخوششنمیآیددلیلنمیشودکههرجاهراتفاقناخوشایندیافتادربطشبدهدبهدولتوجریانکذاییاش». نگاهش به فعالیت سیاسی بالا بردن قدرت تمیز و خودداری از هاضمهی سیاسی فستفودی انقلابیها است: «آرمانخواهی حداقلی، یعنی در عینِ اعتقاد به اصلِ آرمانخواهی، حرکت در این مسیر را بیدردسر و بدون درگیری طلب کردن. عدالتطلبی حداقلی یعنی باور به اصالت عدالت، و در همان حال تبصره زدن به آن و مقدمه قائل شدن برای تحقق عدالت. استکبارستیزی حداقلی یعنی اعتقاد به پلید بودن استکبار و لزوم مبارزه با آن، ولی پیش نهادن قواعد دیپلماتیک و قید و بند زدن به تصمیمات، به گونهای که استکبار همواره از موضع بالا و در مقام طلبکار با شما حرف بزند. مخلص کلام این است: بچههای انقلاب که به گزینهای رسیدهاند و دارند از او دفاع میکنند، ضمن توجه به اینکه به هر حال دارند به نفع جمهوری اسلامی کار میکنند، در همان حال باید قدرت تمیز و تحلیل خود را در این عرصهها ارتقاء بخشند. هاضمهی سیاسی نیروهای انقلاب نباید فست فودی باشد که چون حوصلهی تحلیل و تعمق ندارند به گزینههای کمهزینه و بیدردسر بسنده کنند».
- نگاه فرهنگی حتی به استکبارستیزی
او حتی به مسائل سیاسی و آرمانهای کلانی نظیر استقلال نگاه فرهنگی میکند. یعنی هم در منظومه نگاه او این موارد هست، هم ورودش به آنها از منظر فرهنگی و هنری سامان یافته است. کارگاه گرافیک تروریسم دولتی آمریکا، کارگاه گرافیک و طراحی به مناسبت ۷ تیر ، کارگاه فکری،آموزشی هراس در لانهی شیطان، جشنواره نماهنگ تسخیر، فراخوان نماهنگ های انقلاب اسلامی، سرود تندیس آزادی، سرود روز مرگ اهریمن ۲۹ بهمن، دورههای کارگاهی فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی، کارگاه گرافیک با موضوع دفاع مقدس، کارگاه هنر، اندیشه، رسانه در منظر شهیدآوینی (متن و صوت)، شب شعر ققنوس به مناسبت هفته دفاع مقدس، فراخوان پوستر به مناسبت سالروز حماسه مردمی ۹دی، نمایشگاه امتداد یک انقلاب، فراخوان پوستر فجر انقلاب، مجموعهی صوتی تاج آلانلار، سرود بت بزرگ فریادی دیگر بر سر شیطان بزرگ و سرود شب حادثه به مناسبت سالروز حماسه نه دی نمونهای از حرکتهای او در این چارچوب است. حتی از اقدامات دشمن رصد دقیق میکند و تلاش میکند به آنها پاسخ بگوید. مثلاً در پاسخ به مستند بی بی سی «تفنگ گل، گندم» بر علیه سرودهای انقلاب و مشخصاً آمریکا، آمریکا ننگ به نیرنگ تو مستند ایجابی میسازد.
- قلم قوی، ساده و تأثیرگذار
رشیدی تبحّر خاصّی در کشف زاویههای دید متفاوت ازیک رخداد به ظاهر طبیعی و یا نقل مکرر یک مسئله بابیانی متفاوت رادارد، طوری خواننده احساس می کند حرف تازهای شنیده است. تحلیل او سطحی نیست، عمیق است اما بیانی ساده و همهفهم دارد. به ریشهیابی و بهویژه تحلیل اجتماعی میپردازد، اما تورم کلمات علمی در کلام او یافت نمیشود. نه تنها با مخاطبین ارتباط خوبی برقرار میکند، که حتی در معیارهای رایج ژورنالیسم هم سرآمد است به صورت نمونه مقام دوم سرمقاله در رسانه های محلی را کسب کرده است.
- ابتکارات و تیترهای خلاقانه و جذاب و کار حرفهای رسانه
در ادبیات او ابتکارات و تیترهای خلاقانه و جذاب که هم ساده است، هم محتوا دارد به چشم میخورد. تیترهایی نظیر: «آقای استاندار، التماس دعا!، آقای نماینده! تو تاجر نیستی» جامعه شناس است ولی اثری از عبارات فلمبه سلمبه در بجثهایش نیست. او هم درد مردم دارد هم به زبان مردم سخن میگوید. مثلاً نوع نگاه به توسعه را با ادبیاتی مردمی به نقد میکشد: «تصویری که از شهر توسعهیافته در ذهن شهریاران مانقش بسته،ترکیبی است از تعدادی خیابان عریض و طویل_که اتوبان مینامندش_ با هزاران دستگاه خودروی رنگارنگ،به همراه تعدادی ساختمان سربه فلک کشیدهی شیک و پیک. درست همانند کودکانی که تصورشان از دنیا، اتاقی است بایکدستگاه رایانه ومقداری چیپس»! تلاش میکند تا ابعاد اجتماعی را آنهم با دغدغه دینی و با جهتگیری مستضعفین و آرمانهای انقلاب اسلامی مورد واکاوی قرار دهد. رشیدی انقلابیای است که اقتضائات حرفهای روزنامهنگاری را نیز از نظر دور نگه نمیدارد. همچنین او واژهسازی قابل درک میکند مثلاًنوکربلاییها و پردهبرداری از کربلایِ مدرنِ مرتجع و بتون زدگی مدیران فرهنگی: «مدیرفرهنگیای که از بهروزترین دیدگاههای فرهنگیِ رایج در جامعه بیاطلاع است،قهراً بهدام روزمرگی افتاده و با ذهنیت محصور و محدود خودبه فرهنگ خواهدنگریست. این غفلت را شاید بتوان ناشی از بتونزدگی مدیران دانست. وبتونزدگی را میشود در رفتار مدیران فرهنگی دید. تاحرف از کارِفرهنگی بهمیان میآید، بلافاصله ازساختمان و مجتمع و… سخن میگویند»! یا در دفاع از مزار شهدا از دکورسازها و خودمهندسپندارها و هندسه انقلاب اسلامی سخن میگوید: «سیطرهی خودمهندسپندارهای دکورساز بر فرهنگ، بلایی است که خسرانِ ناشی از آن تا سالها جبران نخواهد شد….مهندسی فرهنگی، یعنی فهم هندسهی انقلاب اسلامی و سامان دادن به فرهنگ بر اساس این هندسه. خودمهندسپندارها، ابتدا باید آزمون بدهند تا معلوم شود که چقدر با هندسهی انقلاب آشنایند».
- اهمیت دادن به تربیت نیرو بهویژه در حوزه رسانه
او فقط خود یک ژورنالیست خوب نیست به دنبال تربیت نیرو نیز هست. تشویق دیگران به نوشتن، و برگزاری کلاسهای مختلف بخشی از این رویکرد است. رشد دادن نیرو برای او مهم است ترغیبفعالین انقلابیبهکتابخوانی از نکاتی است که اطرافیان او میگویند. کلاسهای آموزش تصویربرداری نمونهای از این دغدغه است. این اهمیت دادن به تربیت همواره در کنار کارها حتی او را به کارهای عمیق تربیتی در مدرسه از تدریس تا معاونت مدرسه کشانده است. به تولید محصولاتی نظیر جزوه وبلاگ نویسی به قصد قربت برای همین قضیه نیز همت میگمارد.
همین مطلب در تریبون مستضعفین
2 Responses to روحالله رشیدی، فرهنگی عدالتخواه منطقهای