وقتی که ز کف، نیزه و تیغ و سپر افتاد….

16626_3XDTEMCY_picوقتی که ز کف، نیزه و تیغ و سپر افتاد
موجودیت قافله هم در خطر افتاد
وان هیمنه قافله با باد خزان رفت
سرو علمش تا به کف حرف جر افتاد

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی که ز کف، نیزه و تیغ و سپر افتاد
موجودیت قافله هم در خطر افتاد
وان هیمنه قافله با باد خزان رفت
سرو علمش تا به کف حرف جر افتاد
از مشرق و از روم دو صد فتنه به پا خواست
وقتی علم قافله زیر و زبر افتاد
این قافله بر پای، ز خون پسران بود
زانو به زمین زد، چو به دست پدر افتاد
فرزند به خون و عطش و جوع نگه داشت
بابا پی نان داد و پی سیم و زر افتاد
میراث شهیدان به بها و ثمن بخس
بر باد به دستان کسی خیره سر افتاد
طبالی پوشالی صفین دگربار
در چشم رفیقان همگی جلوه گر افتاد
از هول هلیم و طمع بوقلمونی
یک طایفه در دیگ، چه آسیمه سر افتاد
افراطی و خودسر شده عمار و ابوذر
صد زخم زبان بر وی و صد نیشتر افتاد
ترس و سپراندازی و غفلت شده ارزش
مردانگی و غیرت و ایثار برافتاد
قرآن معاویّه دگر باره به نی رفت
سهم علی و قافله خون جگر افتاد
درویش، به طبّالی و رقص است خرش رفت
یک عمر سپس بی ثمر و در به در افتاد
بیدار شده فتنه اگر باز بخوابیم
فکر پسر نابغه چون کارگر افتاد،
از ​نحله اشرافی دل بسته به دشمن
حثیّت این قافله ​چون از نظر افتاد،
بیدار شود قافله با ضربه دشمن
وقتی که از این حال، جهان در خبر افتاد
هر راهزن و مرد گذرگیر در این راه
با مرد و زن و کودک ما سر به سر افتاد
ناموس و حریمی که ز اغیار نهان بود
حالا پی آن، چشم بسی رهگذر افتاد
صد فتنه از این ریشه ملعونه برویید
باید پی افکندن آن با تبر افتاد
باید که به پا خواست در این تیرگی شب
باید پی تمهید طلوع سحر افتاد
از مشعل افروخته از شعله ی «روشن»
بر خرمن افیونی شان شعله ور افتاد
از نخوت خواب آور این دشت گذر کرد
با زور و زر و خدعه و تزویر در افتاد
از عافیت فاسد مرداب جدا شد
تا فجر، پی هجرت و رنج سفر افتاد
برگیر علم را و به کف، تیغ و سپر را
بر سر بنه آن خود که از روی سر افتاد

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال و , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

2 Responses to وقتی که ز کف، نیزه و تیغ و سپر افتاد….

پاسخ دادن به محسن لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *