پیامک زده بودم برای پدربزرگم نماز لیلهالدفن بخوانید جواب داده: «رحمهالله علیه استحباب نماز در صورت عدم تمکن مالی برای صدقه است»
بسم الله الرحمن الرحیم
توی شهر مادری رفته بودیم، ختم. شوکه شدم، صاحبان عزا داخل مسجد منتهی به درب ورودی ایستاده بودند. شرکتکنندگان در ختم پشت به منبر و محراب و قاری قرآن، رو به مشایعتکنندگان. هر کس میآمد داخل فاتحه میخواند و بلند میشد، عرض سلام میکرد و مینشست بین سی تا چهل نفر بلند وسط قرآن با صدای بلند میگفتند، بفرمایید. نه روضهخوانی جدی بود، نه سخنرانی درست. بیشتر به مهمانی شبیه بود نه عزا شوکه شده بودم، پدرم میگفت این رسم را از بچگی دیدهام!
***
شهدای خانواده برای همه محل احترام و انسجامند. حتی در خانه غیر معتقدها تصویرشان هست. در مجالس ترحیم و…. هم انتساب به خانواده شهدای فامیل یک امتیاز است.
****
هر کی هر شغلی دارد سه تا بالاتر برایش پلاکارد نوشته بودند، طرف مسئول حراست یکی از زیرمجموعههای یک شهر دورافتاده است. زده بودند ریاست کل همان اداره!
***
تا خبر آمد، قبل از حرکت کردن پیامک کردم، نگذارید بنده خدا را ببرند سردخانه، بیاوریدش خانه امشب احیا بگیریم و دعا بخوانیم، ولی مرگ را بروکراتیک کرده اند، همان روز غسلش دادند و جنازه را تا صبح فردا تحویلش ندادند. مرگ بروکراتیک فرصت، تربیتی مرگ و اعمال پس از مرگ را از بازماندگان گرفته است.
***
خواهر یکی از شهدای معروف فامیل ماست، یک هو من را خواست وسط خانمها گفت شما که مسلمانی چرا به این دخترا سلام نمیکنی؟ گفتم نمیشناسمشان. معلوم نیست غریبهاند یا فامیل. بنده خدا انتظار داشت جلوی دخترم مردم را بگیرم، بگویم شما فامیل مایی سلام و….. به قول فامیل دور من دیگر حرفی نداشتم. همین بنده خدا موقع جنگ دانشجو بود، هی میرفت و میآمد یک بار که آمده بود، برادر شهیدش در را رویش باز نکرده بود، که تومگه درس نداری هی از شهرستان میآیی اینجا. برگرد دانشگاه!
***
یکی که یک خورده مریض بود، را آن قدر بوس کردند و برایش گریه کردند و می گفتند بمیریم، باید برای تو گریه کنیم، از کی اینجوری شدی و ….. که طرف هیچاش نبود داشت روبهقبله میشد.
****
نسل بزرگ قدیمی و ایلی که میروند نسل جدید روابطشان باهم قطع میشود. اینجا داماد پسرعموی دخترخاله باجناغ شوهر اول عمه مادر، فامیل نزدیک حساب میشود. اما از نظر ما بعد از عمو عمه فامیل دور است! نسل قبلیها و اهالی منطقه گرم میآیند بهعنوان فامیل روبوسی میکنند و آدم متعجب!
***
همه آمده بودند، همدیگر را ببینند نه قرآنی نه دعایی، نه روضهای، بیچاره مرحوم! کلاً در فاتحهخوانی ولایت ما چیزی که مهم نیست آن یارسفرکردست!
***
پیامک زده بودم برای پدربزرگم نماز لیلهالدفن بخوانید جواب داده: «رحمهالله علیه استحباب نماز در صورت عدم تمکن مالی برای صدقه است»
***
پیرمرد ۸۴ سالش بود که فوت شده بود. هی میزد روی پایش و میگفت، هی زمین چقدر جوان رو خوردی، چرا این رو بردی!
****
در فاتحهخوانی های ولایت ما باید هی پاشد، یک بار موقع ورود، یک بار موقع فاتحه ورودی و خروجی، یک بار موقع وی کردن (که مردها و زنها دستشان را بهصورتشان میکوبند وی میگویند)، یک بار موقع خروج! ما جوانها هم که از این رسم های عجیب و غریب بدمان میآید، یا بیخیال مینشینیم، یا بیرون میرویم. البته چشمغره بزرگترها را هم مجبوریم تحملکنیم!
***
در فاتحه ولایت ما، نقش زنان فامیل زیادکردن مصیبت صاحبعزاست. صاحبعزا خودش محکم ایستاده، بعد اینها هی به سر و صورتشان میکوبند و مویه میکنند، او هم جریحهدارتر میشود. جوانترهای هم سن ما هم فراریتر!
***
بهجای این که یک اعلامیه بزنند همه صاحبان عزا را بنویسند. هر خانواده یک ورقه زده بعد همه این ورقهها را پلکانی روی هم منگنه کردهاند! که اسامی همه معلوم باشد.
***
وسط سرسلامتی گفتن به خانواده مرحوم، دو تا پیرمرد کنار همدیگر نشستند پدرم شروع کرد قاهقاه خندیدن! بقیه هم. دامادشان که کنارم بود گفت: اینها از بچگی هر وقت باهم بودند، خلاف میکردند، عرق میکردند، میخوردند و….. یه بار هندو نه و خیار باهم دزدیدن تا میخوردن زدندشان!
***
پیرمرد کنارم نشسته بود، یکهو با عصبانیت پاشد برود بیرون. گفتم مشکل چیست؟ احساس بیاحترامیکرده بود که چرا بهعنوان صاحبعزا دعوتش نکردهاند، برود جلو. حالا فامیل دور متوفی حساب میشد!
***
رفتم در حسینیه مادرم را پیدا کنم. پیرزنها و بعد زنهای فامیل آمدند. مادرم که توی حال خودش نبود، ناگهان عزا یادش رفت. یکهو جدی آمد سراغم گفت، سریع بروگرنه اینها همه را فامیل حساب میکنند، شروع میکنند بوس کردنت! تجربه داشت از ابراز محبت زنها و پیرزنهای ولایتمان به بچههای جوان فامیل! که حتی نامحرم هم یادشان میرود.
***
میگفت پدرش فوتشده ۸۰نفرازکارمندای اداره آمده بودن ابراز تسلیت. بعد که گفته بودن خودش فوتشده شصت نفر برگشته بودن فقط مخلص رییس بودند وقتی خودش ببیند!
***
مثل کوه ایستاده بود، اصلاً گریه نمیکرد. همه را هم دعوت به سکوت میکرد، سر شام بعضش ترکید. بهش گفتم شما بزرگتر نیستی ولی علم این خانواده تویی، خودت را کنترل کن! گفت پدرم گفت، بعد من گریه نکنی بقیه گریه میکنند، ولی تو نمیفهمی داغ پدر خیلی سخت تر از این حرفهاست!
***
همه اهل نفت شهر بودند، کسانی که مهاجرت کرده بودند برای کارگری. حالا ختم هر کدام که هست، همهشان پیدایشان میشود. احساس انسجام اهالی یک شهر که مثلاً در یک بازه از نیمه اول قرن جاری شمسی هر یک در دورهای در یک منطقه زندگی کردهاند. طرف از آلمان پا میشود میآید، برای پیدا کردن آدم های آن موقع نفت شهر!
***
ساعتی بعد از تدفین در منزل یکی از فامیلها جمع بودیم. برادر مرحوم بلند گفت من را همه دکتری بردهاند، جز دامپزشکی!
****
مدام خودش را میزد، و میگفت «وی» دیگه سر به سرکی بگذارم! بنده خدا لنگ کسی بود که بهش تیکه بپراکند!
****
وسط ختم گیر داده بود میگفت هر کسی حج عمره رفته حاجی نیست!
****
داییهای مادرم بودند، دومین بار بود که میدیدمشان، بمب خنده بودند. جلسه را به محفل جک تبدیل کردند. یکیشان میگفت شماها آن دنیا میفهمید راه من راست بوده از پل صراط که رد شدم بند را میتکانم همهتان بیفتید. بری طلبه به شی پدرت را در می آورم! همهتان را درست میکنم به راه راست خودم هدایت بشوید. رفته بود، یکی از پیرمردهای مجلس را بهکار گرفته بود. پدرم گفت بهش بگو تیغت به او نمیبرد. از تو قالتاق تره.
****
یکهو خیل کثیری میآیند و میروند. هشت صفحه پشت و روا خط ریز اسم نوشته بود و هی اعلام میکرد از فلانی هم تشکر میکنیم. یکی هم نشسته بود کنارش آخرین حاضر در جلسه را معرفی میکرد. در ولایت ما ختم از مسجد آمده در تالار، سخنرانی هم هست، اما ماهیت ختم، از عزاداری و فاتحه و قرآن و دعا برای مرحوم تبدیلشده به دیدوبازدید!
***
بچهها و همسرش گفته بودند، وصیتت را عوض کن، بچهها دلشان میخواهد بیایند بهت سر بزنند. زیر بار نرفته بود. وصیت کرده بود، در قبرستان امامزاده روستای ۸۰ سال پیششان کنار پدرش دفن شود. با این که هیچ کدامشان دیگر ساکن روستا نیستند اما با آن جا احساس هویت میکرد.
***
انسجام و احساس هویت جمعی که در این مجلس هست، حتی در مجلس های عروسی و هیچ یادمان فامیلی دیگری موجود نیست. همه از تیپ های مختلف فکری و سیاسی و طبقات مختلف اجتماعی همراهاند. عذر و بهانهای هم وسط نمیآید.
****
پسنوشت: آیین سوگواری مسئله مهمی است که بر اساس تاریخ و جغرافیای مناطق مختلف کشور تغییرات زیادی را متحمل شده است. هم برای مردمنگاری، هم بررسی خلقیات مثبت و منفی اهالی مناطق مختلف کشور، گنجینه مهم و قابل بررسی است. بعضاً اتفاقات خواندنی زیادی هم بین آن میافتد. متن زیر حاصل حاشیهنگاری های مجلس ختم یک متوفی در دو استان غرب کشور است، که نگارنده اهل آنهاست،البته تاکید این متن بیش از نکات مثبت روی حاشیهها و خلقیات منفی است.
7 Responses to کل man علیها fun !